محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1831089101
دلايل الهي بودن الفاظ قرآن
واضح آرشیو وب فارسی:خبرگزاري قرآني ايران: دلايل الهي بودن الفاظ قرآن
گروه خبرنگاران افتخاري / نجيبه خروشي : الهي بودن الفاظ اين كتاب از جمله مسائلي است كه از ديرباز مورد توجه بوده، اكنون نيز مورد توجه محافل علمي است. سه ديدگاه كلي در اين باب مطرح است.(1)
قرآن كريم به سبب نقشي كه در عرصههاي گوناگون علمي، فرهنگي، اخلاقي، فردي و اجتماعي بشر داشته است، همواره مورد توجه انديشمندان بوده و از جهات گوناگون مورد تحليل و بررسي قرار گرفته و هر روز سؤالات و تحقيقات جديدي درباره آن انجام ميگيرد. الهي بودن الفاظ اين كتاب از جمله مسائلي است كه از ديرباز مورد توجه بوده، اكنون نيز مورد توجه محافل علمي است. سه ديدگاه كلي در اين باب مطرح است:(1)
1. حضرت محمد (ص) محتواي نازل شده را در قالب الفاظ بيان فرموده است.
2. حضرت جبرئيل محتواي قرآن را از خداوند گرفته و آن را در قالب الفاظ براي حضرت پيامبر (ص) بيان كرده است.
3. الفاظ قرآن كريم نيز همانند محتواي آن الهي هستند.(2)
ديدگاه مقبول و مشهور در ميان انديشمندان اسلامي الهي بودن الفاظ قرآني است.(3) از طرق گوناگون ميتوان بر اين نظر شاهد آورد:
اول، تحدّي قرآن كريم به همانندآوري و اعجاز بياني آن؛
دوم، مقايسه بين واژگان قرآن كريم با احاديث قدسي و نبوي(4)؛
سوم، عرضه اين مسأله به پيشگاه قرآن و دريافت پاسخ از آن. در اين نوشتار، راه اخير مطمئنتر دنبال شده و با تفحّص در قرآن كريم، نخست واژگان و عباراتي كه بر الهي بودن الفاظ قرآن كريم دلالت دارند استخراج شده و تحليل و بررسي گرديده؛ سپس چند نمونه از آيات كه به تنهايي دلالت بر الهي بودن الفاظ قرآن دارند مورد بررسي قرار گرفته است.
1و2. «قرآن» و «قرأ»
واژه «قرآن» در بيش از شصت مورد، بر وحي نازل شده بر پيامبراكرم (ص) اطلاق شده است؛ مانند:
ـ «شَهرُ رَمضان الّذي اُنزِلَ فيه القُرآنُ» (بقره: 185)؛ رمضان [ماهي ]است كه در آن، قرآن فرو فرستاده شده است.
ـ «وَ اوحي الي هذا القُرآنُ لاُنذِرَكُمْ بِه» (انعام: 19)؛ و اين قرآن به من وحي شده است تا به وسيله آن شما را هشدار دهم.
ـ «وَ لَقَد آتيناكَ سبعا مِن المَثاني و القُرآنَ العظيم.» (حجر: 87)؛ به راستي كه به تو سبع المثاني [سوره فاتحه] و قرآن بزرگ را عطا كرديم.
بدون شك، واژه «قرآن» نام كتاب الهي مسلمانان است، اما در معناي لغوي اين واژه و وجه تسميه اين كتاب مقدّس به اين نام، وجوهي بيان شده است(5) كه ميتوان آنها را به دو دسته كلي (جامد و مشتق) تقسيم نمود كه عبارتند از:
1. واژه «قرآن»، همانند تورات و انجيل، جامد است و خداوند به عنوان اسم خاص آن را بر كلام خود اطلاق كرده.
2. اين واژه مشتق از كلمه «قرائن» ميباشد و اين كتاب از آن نظر «قرآن» ناميده شده كه آياتش قرينه و مشابه هم بوده، يكديگر را تصديق ميكنند.
3. واژه «قرآن» از «قرأت الشيء بالشيء» (چيزي را به چيزي ضميمه كردم) گرفته شده و چون حروف و آيات و سورههايش به همديگر ضميمهاند، اين نام بر آن نهاده شده است.
4. اين واژه بر وزن «فُعلان» وصف و مشتق از «قرء» (جمع كردن) ميباشد و چون اين كتاب الهي، تمام ثمرات كتب آسماني پيش از خود را در بردارد، اين نام بر آن اطلاق شده است.(6)
5. بر وزن «غُفران»، مصدر و از ماده «قرَأَ» (خواندن) است، از باب تسميه مصدر (قرآن) به اسم مفعول (مقروء)؛ مثل «كتاب» كه به معناي نوشتن است به «مكتوب»، يعني نوشته شده، اطلاق ميشود.
به نظر ميرسد از ميان وجوه پنجگانه مزبور، سه وجه نخست قابل اعتنا نبوده(7) و وجه پنجم از همه قويتر است و دلالت دارد بر اينكه در اين نامگذاري، الفاظ نيز مدنظر بودهاند.
ادلّه و شواهدي كه اين وجه را تقويت ميكنند عبارتند از:
الف. مشتق از «قرأ» (خواندن) ميباشد(8) كه به صورت علم به كار رفته است.(9) جالب توجه اينكه خليل بن احمد، لغوي شيعي قرن دوم، مينويسد: «قرائت فقط در مورد خواندن از روي نوشتهاي مانند شعر يا حديث استعمال ميشود.»(10)
ب. واژه «قرآن» در دو آيه بر مطلق خواندن اطلاق شده است:
ـ «وَ اِذا تُتلي عَليهِم آياتُنا بَينات قالَ الَّذينَ لا يرجونَ لقاءَنا ائت بقرآن غير هذا او بدّله...» (يونس: 15)؛ و چون آيات روشن ما بر آنان خوانده شود، كساني كه به ديدار ما اميد ندارند، گويند خواندني جز اين بياور، يا آن را دگرگون كن.
ـ «وَ ما تكونُ في شأن و ما تتلوا منه مِن قرءان و لا تعلمون من عمل الاّ كُنّا عليكم شهودا» (يونس: 61)؛ در هيچ كاري نباشي و از آن هيچ خواندني بر نخواني و [شما مردم [هيچ كاري نميكنيد، مگر اينكه ما بر شما گواهيم.
در آيه چهارم سوره «مزّمل» (و رتّل القرآن ترتيلا) و آيه آخر همين سوره (فاقرؤا ما تيسَّر من القرءانِ) واژه «قرآن» همراه با فرمان به ترتيل و قرائت (خواندن) آمده است. از اينرو، مراد از آن، امر خواندني است.
ج. در چهار مورد نيز «قرآن» به معناي مصدري (خواندن) آمده است؛(11) مانند: «انّ علينا جَمعَهُ و قُرءانَهَ فاذا قرَأناه فاتّبع قرءانَه.» (قيامة: 17و18)
در اين آيه كلمات «قرآن» و «جمع» همراه هم آورده شده و با واو عاطفه عطف شدهاند و عطف با واو در نظر اديبان نشان دهنده مغايرت ميان معطوف و معطوف عليه است.
از ابن عباس نقل شده است كه «فاتبّع قرءانه»؛ يعني خواندن آن را پيروي كن.(12) و «انّ علينَا جمعَهُ و قرءانه»؛ يعني ما آن را در سينه تو جمع ميكنيم، سپس ميخوانيم.(13)
مرحوم علّامه طباطبائي در ذيل همين آيه مينويسد: «قرآن» در اينجا، مثل «فرقان» و «رجحان»، مصدر است و خداوند سبحان طبق اين آيه، قرائت قرآن بر پيامبر اسلام (ص) را خود به عهده گرفته و به حضرت فرموده است: وقتي ما قرآن را خوانديم، هنگام پايان آن، با پيروي از ما، تو نيز بخوان.(14)
بنابراين، كلمه قرآن در اين آيه، به معناي «خواندن» آمده، نه جمع كردن، و گرنه تكرار آن امر لغوي بوده و با فصاحت قرآني سازگاري ندارد.
د. در نخستين آيات و سورههاي نازل شده بر پيامبر اكرم (ص) ، پس از فرمان دادن به قرائت، اين متن «قرآن» ناميده شده است؛ با آنكه در آن زمان هنوز مجموعه قرآن گردآوري و تدوين نيافته بود؛ و اين نكته مؤيد اين نظر است كه قرآن به معناي جمع كردن نيست، بلكه به معناي قرائت و خواندن است.(15)
علّامه طباطبائي درباره وجه نامگذاري قرآن به اين نام مينويسد: اين كتاب قبلاً از جنس خواندنيها نبود و در لوح محفوظ و امّ الكتاب، نزد خداي متعال، مقامي عالي داشت تا در خور فهم بشر شود. خداوند آن را نازل فرمود و در نتيجه، كتابي خواندني شد؛ چنان كه فرمود: «انّا جعلناه قرءانا عربيا لعلكّم تعقلون.»(16)
طبق وجه چهارم از وجوه پنجگانه مذكور كه «قرآن» مصدر به معناي جمع كردن باشد(17) نيز واژه «قرآن» بر امر ملفوظ اطلاق ميشود؛ زيرا چنانكه راغب اصفهاني گفته است، كلمه «قرائت» به معناي ضميمه نمودن حروف و كلمات به همديگر در زبان است و به هر ضميمه كردني «قرائت» گفته نميشود. براي مثال، به جمع كردن عدهاي انسان گردهم نميگويند: قرأت القوم.(18)
اكنون پس از اثبات اطلاق «قرآن» بر امر ملفوظ، اگر ثابت شود كه خداوند متعال آن را بر پيامبرش نازل نموده است، الهي بودن الفاظ اين كتاب آسماني به دست خواهد آمد. علاوه بر آياتي كه ذكر شد، آيات فراوان ديگري دلالت دارند كه آنچه خواندني است و «قرآن» به آن اطلاق ميشود، از سوي خداوند نازل شده است،(19) مانند: «انّا انزلناهُ قرءانا عربيا لعلكّم تعقِلون» (يوسف: 2)؛ ما آن را قرآني عربي نازل كرديم. باشد كه بينديشيد.
برخي آيات علاوه بر نزول قرآن، خواندن آن توسط فرشته وحي يا خداوند متعال بر پيامبراكرم9 را نيز مطرح كردهاند.(20)
نيز در سوره «اعلي» آيه 6 ميفرمايد: «سَنُقرءك فلا تنسي»؛ به زودي تو را به خواندن [آيات خود] واميداريم، پس فراموش نخواهي كرد.
بنابراين، كاربرد واژه «قرآن» و «قرائت» در مورد آنچه از سوي خداوند به حضرت پيامبر اكرم9 نازل شده است، بر الهي بودن الفاظ «قرآن» دلالت دارد؛ زيرا صرف بيان محتوا «قرائت» نيست، بلكه بازگويي الفاظ و عبارات نيز لازم است تا «قرائت» بر آن صدق كند. چنانكه فرق ميان قرائت و تكلّم مؤيد اين برداشت است؛ چرا كه قرائت عبارت از بازگو كردن عبارات و الفاظ است، در برابر تكلّم كه انشاء معني است با الفاظ و عباراتي كه خود انسان تنظيم ميكند.(21)
3. عربي
واژه «عربي» در آيات متعددي در مورد قرآن كريم به كار رفته است؛ مانند «انّا انزلناه قرءانا عربيا لعلكّم تعقلون» (يوسف: 2)؛ همانا ما آن را قرآني به زبان عربي فرو فرستاديم تا شما بينديشيد.
واژه «عربي» يعني منسوب به عرب، و «عرب» در لغت به معناي صريح، روشن و فصيح آمده است و قوم عرب را به اين دليل «عرب» گويند كه داراي بهترين و فصيحترين زبان و بيان ميباشد.(22) بنابراين، عربي به معناي سخن يا انسان عرب زبان يا فصيح ميباشد. آياتي كه اين واژه در آنها به كار رفته، چند دستهاند:
دسته نخست آياتي هستند كه واژه «عربي» در آن ها به تنهايي وصف قرآن كريم واقع شده است؛ مانند آيه مزبور و آيات ذيل:
ـ «قرءانا عربيا غير ذي عوج» (زمر: 28)؛ قرآني به زباني عربي كه هيچ كژي در آن نيست.
ـ «كتابٌ فصّلت آياتُه قرءانا عربيا لقوم يعلمونَ» (فصلت: 3)؛ كتابي است كه آيات آن به روشني بيان شده، قرآني است به زبان عربي براي مردمي كه ميدانند.
ـ «اِنّا جعلناه قرءانا عربيا لعلكّم تعقلون» (زخرف: 3)؛ ما آن را قرآني عربي قرار داديم، باشد كه بينديشيد.(23) اين دسته آيات دلالت دارند بر اينكه خداوند قرآن را به شكل الفاظ عربي نازل كرده است؛ زيرا اگر مراد از «عربي»، «زبان عربي» باشد، روشن است كه زبان، مربوط به الفاظ بوده و محتواي بدون لفظ به هيچ زباني نيست؛ و اگر مراد، «فصيح» باشد نيز الهي بودن الفاظ قرآن اثبات ميگردد؛ زيرا «فصاحت» وصف سخني است كه داراي لفظ باشد و نيز از آيه اخير استفاده ميشود كه خداوند ابتدا قرآن را به زبان عربي قرار داد سپس نازل نمود.(24)
دسته دوم آياتي هستند كه در آنها واژه «عربي» همراه با واژههاي «لسان» يا «حكم» وصف قرآن واقع شده است؛ مانند:
ـ «نزّل به الروحُ الامينُ علي قلبكَ لتكون من المنذرينَ بلسان عربي مبين» (شعراء: 193 195)؛ روح الامين آن را بر دلت نازل كرد تا از [جمله[ هشداردهندگان باشي، با زبان عربي روشن.
ـ «و كذلكَ انزلناهُ حُكما عربيا» (رعد: 37)؛ و اين چنين آن [قرآن] را حكمي به زبان عربي فرو فرستاديم.
چنانكه گفته شد، عربي به هر دو معنا، وصف سخن ملفوظ است. بنابراين، مراد از حكم يا لسان عربي محتواي تنها نيست، به ويژه آنكه مراد از «لسان»، بيان و نحوه گويش ميباشد كه مربوط به لفظ است.
ابن منظور ميگويد: «و قوله عزّو جلّ "و ما ارسلنا من رسول الاّ بلسانِ قومه"، اي بلغةِ (به زبان) قومه.»(25)
دسته سوم آياتي هستند كه اعجمي بودن قرآن را نفي ميكند؛ مانند «ولو جعلناه قرءانا اعجميا لقالوا لولا فصّلت آياتُه ءاعجمي و عربي» (فصلت: 44)؛ و اگر [اين كتاب را] قرآني غيرعربي گردانيده بوديم، قطعا ميگفتند: چرا آيههاي آن روشن بيان نشدهاند؛ كتابي غير عربي و [مخاطب آن] عرب زبان؟
واژه «عجم» به معناي غيرعرب و عدم فصاحت آمده و «اعجمي» يعني زبان غيرعربي.(26) پس اينكه قرآن كريم به زبان غيرعربي نازل نشده است، معلوم ميشود به گويش و لغت عربي فرود آمده است. با توجه به نكات يادشده، روشن ميشود كه:
اولاً، نزول قرآن به زبان عربي بوده و عربي بودن در مورد لفظ مطرح است، نه فقط محتوا.
ثانيا، عربي بودن قرآن مستند به خداوند است.(27)
نتيجه اينكه علاوه بر محتوا، الفاظ و عبارات قرآن نيز از سوي خداوند سبحان بر پيامبراكرم (ص) نازل شدهاند.
4. «تلاوت»
اين واژه در آيات متعددي در مورد قرآن كريم به كار رفته است:
1. در كاربرد اين واژه، لفظ نيز موردنظر ميباشد؛ زيرا «تلاوت» به معناي پيروي و دنبالهروي كردن است و به قرائت قرآن از اينرو «تلاوت» اطلاق شده كه آيات آن پي در پي و به دنبال هم خوانده ميشوند.(28) پيروي حقيقي و واقعي از گويندهاي در نقل دقيق كلمات و واژگان و الفاظ به كار رفته در كلام او صورت ميگيرد. علاوه بر اين، كلمه «تلاوت» به معناي «قرائت» است، با اين تفاوت كه تلاوت تنها در مورد خواندن دو كلمه و بيش تر به كار ميرود، اما قرائت، در تلاوت يك كلمه نيز جايز و جاري است.(29)
2. در آيات متعددي در مورد آنچه بر پيامبراكرم (ص) از سوي خدا نازل شده، «تلاوت» به كار رفته است:
الف. در شش آيه، از نزول قرآن بر پيامبر (ص) به تلاوت بر آن حضرت تعبير شده است؛ مانند: «تلكَ آياتُ اللّهِ نتلوها عليكَ بالحقّ» (بقره: 252)؛ اين آيات خداست كه به راستي و درستي بر تو ميخوانيم.(30)
در اين دسته آيات، اسناد تلاوت به خداوند به معناي قرائت پي در پي آيات توسط خداوند بر پيامبر است.(31)
ب. در دسته ديگري از آيات، تلاوت آيات الهي توسط پيامبراكرم (ص) بر مردم مطرح گرديده است؛ مانند: «كَما ارسلنا فيكم رسولا منكم يتلو عليكم آياتنا» (بقره: 151)؛ همچنان كه در ميان شما پيامبري از خودتان فرستاديم كه آيات ما را بر شما ميخواند.
در اينگونه آيات نيز تلاوت وحي نازل شده از سوي خدا مطرح است؛ زيرا ميفرمايد: «يتلوا عليكم آياتنا.» بنابراين، نميتوان گفت آنچه پيامبر (ص) بر مردم ميخواند غير از وحي نازل شده بود.
نتيجه اينكه از كابرد «تلاوت» (كه در آن لفظ مدنظر است) در مورد آنچه از سوي خدا بر پيامبر (ص) نازل شده، الهي بودن لفظ قرآن استفاده ميشود.
5. «كلاماللّه»
اين واژه در آيات دو بار بر قرآن كريم اطلاق شده است:
ـ «و ان احدٌ من المشركينَ استجاركَ فاَجرِه حتّي يسمَعَ كلامَ اللّهِ ثُمَّ ابلغه فأَمنهُ...» (توبه: 6)؛ و هرگاه يكي از مشركان به تو پناه آورد [كه از دين آگاه شود] به او پناه ده تا كلام خدا را بشنود و سپس او را [بي هيچ خوف] به مأمن و منزلش برسان.
ـ «يريدون أن يبدّلوا كلام اللّهِ...» (فتح: 15)؛ ميخواهند سخن خدا را تغيير دهند.
مراد از «كلام الله» در اين آيه شريفه، بخشي از قرآن است. اطلاق «كلام اللّه» بر قرآن كريم دلالت بر الهي بودن لفظ آن دارد؛ زيرا «كلام» در لغت، به سخن انتقالدهنده معنا(32) و اصوات پشت سرهم براي رساندن معنا گفته شده است.(33) بنابراين، لفظ داشتن و داراي معنا بودن در مفهوم كلام اخذ شده است و به همين دليل در آيه 6 سوره «توبه» فعل «يسمع» به كار رفته و از شنيدن كلام خدا سخن به ميان آمده است.
علاوه بر اينكه استناد سخني به گوينده، وقتي صادق است كه خود او معاني را در قالب الفاظ ريخته باشد و به آن نظم داده باشد؛ اگر پيامبر (ص) الفاظ قرآني را انشا كرده و به معاني، لباس لفظ پوشانده باشد، ديگر قرآن كلام الله نخواهد بود.(34)
نتيجه اينكه با توجه به اطلاق «كلام الله» بر قرآن موجود و مفهوم «كلام» كه در آن لفظ داشتن لحاظ شده است، روشن ميشود الفاظ قرآن كريم الهي هستند.
6. «قول»
در شش آيه بر وحي نازل شده از سوي خداوند، «قول» اطلاق شده و تعبير قول بر مجموع دالّ و مدلول اطلاق ميشود نه مدلول تنها؛ به بيان ديگر، قول همان سخن ملفوظ همراه با معنا است؛ مانند: «انّا سَنُلقي عليكَ قولا ثقيلا» (مزّمّل: 5)؛ ما به راستي بر تو گفتاري سنگين ميافكنيم.
در اين آيه، فاعل القا خداوند است كه گفتار خويش(35) را بر پيامبر (ص) نازل ميكند.
در آيه ديگر، از قرآن كريم با واژه «قول» تعبير شده است: «انّه لقولٌ فصلٌ» (طارق: 13)؛ همانا قرآن گفتاري است فيصلهدهنده.
و نيز آمده است: «انّه لقولُ رسول كريم» (الحاقه: 4 / تكوير: 19)؛ به راستي كه قرآن، گفتار فرستاده ارجمندي است.(36)
در سوره «تكوير» منظور از «رسول» به قرينه آيات بعد، حضرت جبرئيل عليهالسلام است؛(37) زيرا شش صفت بيان شده است كه فقط بر او تطبيق ميكند.(38) اما در سوره «حاقه» به قرينه سياق مراد از «رسول كريم»، حضرت محمد (ص) است كه در مقابل تفكرات انحرافي كفّار، مبني بر شاعر يا كاهن بودن آن حضرت، پيامبري ايشان مورد تأييد قرار گرفته است. گرچه در اين جمله، «قرآن»، «قول رسول» معرفي شده است، اما به دليل اينكه فرستاده، در شأن رسالت خويش، جز سخن فرستنده چيزي نميگويد، اين جمله با آياتي كه قرآن را سخن خداوند معرفي نموده، منافاتي ندارد.
نتيجه اينكه چون قرآن سخن و قول خداوند است و در اين واژه، عنايت ويژهاي به لفظ شده، پس الفاظ قرآن كريم نيز از سوي خداوند ميباشند.
نكته ديگر اينكه واژه «قُلْ» 332 بار در قرآن همراه با مقول خود آمده است؛ مانند: «قُل اعوذُ بربِّ النّاس» (ناس: 1)؛ بگو پناه ميبرم به پروردگار مردم. در اين موارد، واژه «قل» علاوه بر مقول توسط آن حضرت بر مردم تلاوت ميگردد. از اين آيات نيز الهي بودن الفاظ قرآن استفاده ميشود؛ زيرا با فرض نزول صرف محتوا، نيازي به تلاوت كلمه «قل» توسط پيامبر نبود، بلكه آن حضرت بايد تنها به ابلاغ مقول بسنده مينمود.(39)
7. «حديث»
واژه «حديث» در چهار آيه بر قرآن اطلاق شده است؛ مانند:
ـ «فعلَّك باخعٌ نفسكَ علَي ءاثارهم اِن لَم يؤمنوا بهذا الحديثِ اسفا» (كهف: 6)؛ شايد اگر به اين سخن ايمان نياورند، تو جان خود را از اندوه، در پيگيري [كار]شان تباه كني.
ـ «اَم يقولونَ تقوّلَهُ بَل لا يؤمنونَ فَليأتوا بحديث مثلهِ اِن كانوا صادقين» (طور: 34)؛ يا ميگويند: آن را بربافته، [نه [بلكه باور ندارند. پس اگر راست ميگويند، سخني مثل آن بياورند.
ـ «تنزيلٌ منِ ربِّ العالمينَ افبهذا الحديثِ انتم مُدهنون» (واقعه: 18) [اين كتاب] نازل شده از سوي ربّ العالمين است. آيا اين سخن را سبك [و سست[ ميگيريد؟(40)
در آيه ديگر، تعبير «احسن الحديث» بر قرآن اطلاق شده است:(41)
«اللّه نَزّل احسنَ الحديث كتابا متشابها» (زمر: 23)؛ خداوند زيباترين سخن را [به صورت] كتابي متشابه نازل كرده است. برخي از مفسّران واژه «حديث» را در سه آيه ديگر بر قرآن تفسير كردهاند؛(42) مانند: «أفمن هذا الحديث تعجبون» (نجم: 59)؛ آيا از اين سخن عجب داريد؟(43)
در تمام اين آيات، واژه «حديث» به قرآن نازل گرديده از سوي خداوند اطلاق شده، به ويژه در آيات 23 «زمر» و 81 «واقعه» كه از فرو فرستادن «حديث» و «احسن الحديث» سخن به ميان آمده است. اين واژه از نظر ريشه لغوي، مشتق از «حدث» (تازه و جديد)(44) به معناي كلام و سخني(45) است كه از طريق گوش يا وحي در بيداري يا خواب به انسان برسد.(46) كاربرد قرآني اين واژه نيز نشان ميدهد كه حديث در فرهنگ قرآن، به كلام و سخن اطلاق ميشود؛(47) از جمله در آيه «... فلا تقعدوا مَعهم حتّي يخوضوا في حديث غيره...» (نساء: 140)؛ با آنان ننشينيد تا به گفتاري ديگر بپردازند...(48)
با توجه به ريشه «حديث»، به سخن از آن نظر كه اجزاي آن يكي پس از ديگري به وجود ميآيند، «حديث» اطلاق ميشود. بنابراين، خداوند از آن نظر «قرآن» را «حديث» ناميده كه كلام ملفوظ و سخن است.(49)
نتيجه: با توجه به اينكه در آيات مزبور، از «قرآن» به «حديث» تعبير شده و از فرو فرستادن حديث سخن گفته و در حديث لفظ نيز مورد عنايت است، معلوم ميشود الفاظ قرآن كريم نيز الهي هستند.
از كاربرد واژه «حديث» در آيه 34 «طور» نيز الهي بودن الفاظ قرآن استفاده ميشود كه ميفرمايد: «فَليأتوا بحديث مثله اِن كُنتم صادقين» چون در اين آيه شريفه، با تحدّي از مخاطبان خواسته شده است حديثي مثل قرآن بياورند، با توجه به مفهوم «حديث» معلوم ميشود كه قرآن كريم از بعد لفظي نيز معجزه الهي است.
8. «كتاب»
واژه «كتاب» به صورت نامي مستقل براي قرآن كريم در يكصد مورد به كار رفته است و بر مجموعهاي از الفاظ اطلاق ميشود؛ زيرا «كتب» به معناي ضميمه كردن چيزي به چيز ديگر(50) از جمله ضميمه كردن حروف به يكديگر در هنگام نوشتن است.(51) «كتاب» در كاربرد غير مصدري، به معناي «مكتوب» است. گاهي به «كلام» نيز «كتاب» گفته ميشود؛ زيرا حروف آن در تلفّظ، به يكديگر ضميمه ميشوند. از اينرو، به كلام خداوند اگرچه نوشته نشده باشد، «كتاب» اطلاق شده است.
در آيات متعددي آمده است كه قرآن به صورت كتاب از سوي خداوند نازل شده است؛ مانند: «هو الّذي اَنزَل عليكَ الكتابَ مِنه آياتٌ محكماتٌ هُنّ اُمُّ الكتاب و اُخَرُ متشابهات...» (آل عمران: 7)؛ اوست [آن خدايي] كه اين كتاب را بر تو فرو فرستاد؛ برخي از آن، آيههاي محكمند كه آنها اصل كتابند و برخي ديگر متشابهند... .
در اين آيه و آيات مشابه آن،(52) سخن از انزال يا تنزيل كتاب بر پيامبر رفته و مقصود از آن نيز قطعا قرآن كريم است. بنابراين، از كاربرد واژه «كتاب» (الفاظ منظم) در مورد آنچه از سوي خداوند بر پيامبر نازل شده است، معلوم ميشود الفاظ قرآن نيز الهي است.
9. «صحف»
واژه «صحف» در دو مورد بر قرآن اطلاق شده است: «كلاّ انّها تذكرةٌ فمن شاءَ ذكَرَه في صُحف مُكرّمةِ مرفوعة مطهّرة» (عبس: 1411)؛ به راستي اين [آيات قرآني[ پندي است [براي آدميان. [پس هركه خواهد، از آن پند گيرد، در دفترهايي است گرامي داشته، بلندپايه و پاكيزه.
در اين آيه شريفه، «صحف»، ظرف قرآن است: «رسولٌ مِن اللّهِ يتلوا صُحُفا مطهَّرةً» (بينه: 2)؛ فرستادهاي از سوي خدا كه صحيفههاي پاك را تلاوت ميكند. واژه «صحف» جمع «صحيفه» به معناي شيء گسترده ميباشد.(53)
در آيات قرآن، مقصود از «صحف»، لوحههاي نوراني و غيرمادي است كه وحي برآنها ثبت بوده و بيانگر وجود كتبي قرآن پيش از نزول است؛ زيرا در عربي به هر چيزي كه در آن مطلبي نگاشته شده باشد، «صحيفه» اطلاق ميكنند.(54) از اينرو، علّامه طباطبائي معتقد است آيه سوره «عبس» ظهور دارد بر اينكه قرآن به دست فرشتگان در لوحههاي متعددي نوشته شده بود.(55)
عبارت دو آيه بعد مؤيد اين ظهور است؛ ميفرمايد: «بايدي سفرة كرام برَرة» (عبس: 15 و 16)؛ آنها [آيات قرآني ] در دست سفيراني بزرگوار و نيكوكار هستند. ضمير «ها» در «انّها» به آيات قرآن(56) يا به خود قرآن(57) برميگردد. «سفره» جمع «سفير» به معناي فرستاده بوده و مقصود از آن فرشتگان حامل وحي است.(58)
ظهور آيه 2 سوره «بينه» در الهي بودن الفاظ قرآن قويتر است؛ زيرا در اين آيه شريفه، علاوه بر كاربرد واژه «صحف» در مورد قرآن، فاعل فعل «يتلوا» (ميخواند) پيامبر (ص) ميباشد كه ميفهماند آن حضرت از روي آن «صحف»، آيات الهي را ميخوانده؛ چون مقصود از «رسول» به قرينه سياق، قطعا حضرت محمّد (ص) است.
بايد توجه داشت كه مراد از «صحف»، اوراقي كه قرآن پس از نزول، روي آنها نوشته ميشد نيست، بلكه پيامبر از روي تابلوهاي غيرمادي قرآن را ميخوانده است؛ زيرا «صحف» با دو وصف «مطهّرة» و «مرفوعة» آمده و اين دو وصف بر شيء مادي اطلاق نميشوند.
نتيجه: با توجه به اينكه قرآن نازل شده، در «صحف» بوده و در معناي «صحف» نقش بستن الفاظ مورد عنايت است و از سوي ديگر، حضرت پيامبر (ص) قرآن را از روي «صحف» الهي تلاوت مينمود، روش ميگردد كه الفاظ اين كتاب آسماني الهي هستند.(59)
10. «سوره»
در ريشه لغوي اين واژه و نيز وجه تسميه سورههاي قرآن به اين عنوان، اختلاف است،(60) اما عليرغم اين اختلاف، به يقين اصطلاح «سوره» يك حقيقت قرآني(61) بوده، در تمام ده مورد كاربرد قرآني آن، بدون نياز به قرينه، بر بخشي از قرآن موجود، كه داراي الفاظ است، اطلاق شده؛ مانند: «واذا ما اُنزلت سورةٌ نظرَ بعضهم الي بعض هل يراكم مِن احد ثمّ انصرفوا...» (توبه: 127)؛ و هرگاه سورهاي نازل شود، بعضي از آنها به بعضي ديگر [از روي تمسخر و انكار ]اشاره كرده، ميگويند: آيا شما را كسي [از مؤمنان در محضر پيامبر] ديده و شناخته، يا نه؟ آن گاه همه برميگردند...(62)
پيامبراكرم (ص) اين واژه را در همين معناي مصطلح به كار بردهاند(63) و مرادشان الفاظ و محتواي سورهها بوده است. همچنين تلقّي مسلمانان همواره از صدر اسلام تاكنون از اين واژه، همين معنا بوده است.
ابن عباس ميگويد: پيامبر گرامي (ص) با نزول «بسم الله الرحمن الرحيم» از پايان يك سوره و آغاز سوره ديگر آگاهي پيدا ميكرد.(64)
صحابه پيامبر، به ويژه نويسندگان وحي نيز اين مطلب را به خوبي ميدانستند.
امام صادق عليهالسلام ميفرمايد: پايان يك سوره با نزول «بسم الله الرحمن الرحيم» به عنوان ابتداي سوره ديگر شناخته ميشد.(65)
واژه «سوره» در اصطلاح علوم قرآني نيز به بخشي از قرآن كريم، كه مشتمل بر آياتي چند و داراي ابتدا و انتها باشد، اطلاق گرديده است.(66)
خداي سبحان در آيات متعددي فرو فرستادن «سوره» را به خود نسبت داده، فرموده است: «سورةٌ انزلناها» (نور: 1) [اين [سورهاي است كه فرو فرستاديم. با توجه به معنايي كه براي «سوره» بيان شد، معلوم ميگردد الفاظ سورههاي قرآن الهي هستند. علاوه بر واژگان و عباراتي كه بيان كرديم، آيات فراواني نيز به تنهايي بر الهي بودن الفاظ قرآن كريم بر دلالت دارند كه در اين قسمت به بررسي برخي از آنها ميپردازيم.
1. «وَإِذَا تُتْلَي عَلَيهِمْ آياتُنَا بَينَاتٍ قَالَ الَّذِينَ لاَ يرْجُونَ لِقَاءنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا يكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَاء نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يوحَي إِلَي إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيتُ رَبِّي عَذَابَ يوْمٍ عَظِيمٍ قُل لَّوْ شَاء اللّهُ مَا تَلَوْتُهُ عَلَيكُمْ وَلاَ أَدْرَاكُم بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِيكُمْ عُمُرًا مِّن قَبْلِهِ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ» (يونس: 15 و16)؛ و چون آيات روشن ما بر آنان خوانده شود آنان كه به ديدار ما اميد ندارند ميگويند: قرآن ديگري جز اين بياور يا آن را عوض كن، بگو: مرا نرسد كه آن را از پيش خود عوض كنم جز آنچه را كه به من وحي ميشود پيروي نميكنم، اگر پروردگارم را نافرماني كنم از عذاب روزي بزرگ ميترسم؛ بگو: اگر خدا ميخواست آن را بر شما نميخواندم و [خدا] شما را بدان آگاه نميگردانيد، قطعا پيش از [آوردن [آن روزگاري در ميان شما به سر بردهام. آيا فكر نميكنيد آيه شريفه بيان ميكند كه كافران، به پيامبر (ص) پيشنهاد داده بودند كه يا قرآن ديگري بياورد و يا آن را از پيش خود تغيير دهد و خداوند متعال به پيامبر خويش تلقين ميكند كه در جواب آنان بگو: مَا يكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَاء نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يوحَي؛ تغيير و تبديل قرآن در اختيار من نيست و من حق ندارم از پيش خود آنگونه كه ميخواهم آن را تغيير دهم؛ زيرا قرآن گفتار من نيست و تنها وحي الهي است كه خدا به من دستور داده از آن پيروي كنم. در اين آيه به صراحت از پيامبر سلب اختيار در مورد وحي قرآني شده و متعلق اين سلب اختيار به جهت اطلاق آن هرگونه تغيير و تبديل در الفاظ و معاني قرآن را شامل ميشود و اختصاص دادن آن به تغيير معناي آيه، ادعاي بدون دليل است(67) و اين سلب اختيار نشاندهنده آن است كه الفاظ و عبارات قرآن همانند مفاد و معناي آن از پيامبر نيست و گرنه هر انساني ميتواند آنچه را گفته است با الفاظ و عبارات ديگري بگويد.(68)
2. «لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ إِنَّ عَلَينَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ» (قيامت:18- 16)؛ زبانت را به خاطر عجله براي خواندن آن [قرآن [حركت مده؛ چرا كه جمعكردن و خواندن آن بر عهده ماست، پس هر گاه آن را خوانديم از خواندن آن پيروي كن. اين آيه به وضوح بر الهي بودن الفاظ دلالت دارد؛ از آن استفاده ميشود كه پيامبر اسلام (ص) هنگام دريافت وحي براي حفظ و از بر نمودن آيات و ترس از فراموشي، مرتب آن را تكرار ميفرمود كه از اين كار نهي شده و خداوند متعال وعده داد كه جمع قرآن به عهده اوست. جمع شامل حفظ با تمام انواع آن ميشود؛ چرا كه قرآن را نخست آن حضرت دريافت ميكرد و اگر قرآن از حافظه مبارك محو ميشد راه ديگري براي دريافت قرآن نبود. بنابراين، در اين آيه خداوند متعال نسبت به حفظ قرآن از تمام جهات از جمله حفظ آن در سينه، به آن حضرت اطمينان ميدهد تا آن حضرت بدون عجله پس از خواندن خداوند يا فرشته وحي با آرامش از خواندن آن را پيروي كند؛ چنانكه در سوره «اعلي» آيه 6 نيز اين اطمينان بخشي را با عبارت ديگري بيان داشته و ميفرمايد: «سَنُقرءك فلا تنسي» به زودي تو را به خواندن [آيات خود [واميداريم، پس فراموش نخواهي كرد.(69)
مؤيد اين برداشت روايت ابن عباس است كه نقل ميكند: پيامبر (ص) وقتي قرآن برايش نازل ميشد از جهت حرص و علاقهاي كه به حفظ و ضبط آن داشت، در حركت دادن زبانش بران خواندن آن شتاب و عجله ميكرد تا مبادا آن را فراموش كند؛ از اينرو، خداوند از اين كار منع فرمود.(70)
3. «وَاتْلُ مَا أُوحِي إِلَيكَ مِن كِتَابِ رَبِّكَ لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ وَلَن تَجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَدا» (كهف: 27) و آنچه را كه از كتاب پروردگارت به تو وحي شده است بخوان، كلمات او را تغييردهندهاي نيست و جز او هرگز پناهي نخواهي يافت.
مصداق «كتاب» در اين آيه، كلمات الهي معرفي شده است و وجه تشابه ميان كتاب و كلام در اين است كه كتب به معناي ضميمه كردن چيزي به چيز ديگر(71) از جمله ضميمه كردن حروف به يكديگر در هنگام نوشتن است.(72) و كلام عبارت است از ضميمه كردن حروف به يكديگر در هنگام تلفّظ و سخن انتقالدهنده معنا(73) و اصوات پشت سرهم براي رساندن معنا؛ از اينرو، در اين آيه به كلام خداوند اگرچه نوشته نشده باشد، «كتاب» اطلاق شده است.
در اين آيه مصداق آنچه وحي شده، كتاب معرفي ميشود: «مَا أُوحِي إِلَيكَ مِن كِتَابِ رَبِّكَ.» و با بياني كه گذشت، روشن ميشود كه كتاب همان كلمات خدا (سخنان انتقالدهنده معنا) است و خداوند به پيامبرش فرمان ميدهد كه كتاب را، كه همان كلمات خداوند است، بخواند و در ادامه از اين راز پرده برميدارد كه «لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ»؛ كسي را ياراي تبديل و تغيير سخن خدا نيست و اين جمله از دو جهت اطلاق دارد: اول، از جهت فعل تبديل كه شامل تبديل الفاظ و معاني هردو است؛ دوم، از جهت فاعل كه شامل خود پيامبر اكرم (ص) و ديگران ميشود و ادامه آيه قرينه بر اين اطلاق است؛ زيرا هر كس بخواهد هر نوع تبديل و تغييري در قرآن انجام دهد با خود خدا طرف است.
4. آيات تحدي مانند «قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَي أَن يأْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لاَ يأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرا» (اسرا: 88) بگو اگر انس و جن گرد آيند تا نظير اين قرآن را بياورند مانند آن را نخواهند آورد، هرچند برخي از آنها پشتيبان برخي [ديگر [باشند. اين آيه با اين نظريه كه الفاظ قرآن ساخته و پرداخته نبياكرم (ص) باشد منافات دارد؛ چرا كه آن حضرت انسان است و اگر الفاظ و عبارات قرآن از آن حضرت باشد بايد بتواند مانند آن را بسازد؛ زيرا هر انساني ميتواند آنچه را گفته است با الفاظ و عبارات ديگري بگويد، در حالي كه:
اولاً: تحدي قرآن بيشتر از جنبه اعجاز معاني، به اعجاز بياني قرآن و ساختار لفظي قرآن اشاره دارد؛
ثانيا: دامنه اين تحدي نه تنها كافران و مشركان، بلكه تمام انسانها و حتي شخص پيامبرگرامي اسلام را نيز دربر ميگيرد؛ بنابراين، خود پيامبر (ص) نيز به عنوان يك انسان بدون وحي الهي توان آوردن چنين كتابي (با اين ساختار لفظي) را ندارد.(74)
از مباحثي كه گذشت، به اين نتيجه رسيديم كه الفاظ قرآن كريم نيز الهي است و بر اين مطلب، آثاري مترتّب ميشود؛ از جمله:
1. نكته سنجيها در تفسير تعابير و كلمات قرآن: حروف و هيأت كلمهها و جايگاه آنها از جمله در فهم معاني آنها نقش اساسي دارند. بنابراين، نخستين گام مفسّر براي فهم آيات قرآن، اثبات الهي بودن الفاظ و عبارات قرآن است تا در سايه آن بتواند به نكتهسنجي در كلمات و عبارات قرآن بپردازد و به تفسير آنها همت گمارد.
2. عدم جواز جايگزين كردن الفاظ ديگر به جاي واژگان قرآن: در بحث قرائات، از جواز و عدم جواز جايگزين كردن مترادفات به جاي يكديگر گفتوگو ميشود؛ مانند «كالصوف المنفوش» به جاي «كالعهن المنفوش» (قارعه: 5) وقتي اثبات شد كه الفاظ قرآن الهي هستند، هرگونه تغيير اجتهادي(75) در لفظ قرآن ناروا محسوب ميشود.
3. معيار بودن عبارات قرآن: وقتي الهي بودن الفاظ قرآن اثبات شد، اگر برخي از قواعد علم صرف، نحو، معاني و بيان با عباراتي از قرآن كريم، ناسازگار بود، اين ناسازگاري دليل عدم صحّت يا دست كم، نشانه ضعف آن قاعده است.
************************************************************
پينوشتها:
1ـ اين مسأله در مورد تورات و انجيل نيز مطرح است. ديدگاه غالب يهوديان قديم و مسيحيان كاتوليك و پروتستانهاي محافظهكار بر الهي بودن الفاظ كتاب مقدس بوده است. ر.ك: مايكل پترسون، عقل و اعتقاد ديني، ترجمه احمد نراقي، تهران، طرح نو، 1376، ص 438 / جان هيك، فلسفه دين، ترجمه بهرام راد، تهران، الهدي، 1373، ص 119 120 / توماس ميشل، كلام مسيحي، ترجمه حسين توقيفي، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، 1377، ص 26.
2ـ بدرالدين زركشي، البرهان في علوم القرآن، بيروت، دارالمعرفه، بيتا، ج 1، ص 229 230 / جلالالدين سيوطي، الاتقان، تحقيق محمدابوالفضلابراهيم،منشوراترضي، ص 157.
3ـ محمدحسين طباطبائي، الميزان، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، 1411 ق، ج 15، ص 317 / قرآن در اسلام، قم دفتر انتشارات اسلامي، 1374 ش، ص 72 / ميرزا ابوالحسن شعراني، راه سعادت، تهران كتابخانه صدوق، 1363 ش، ص 23 / محمد عبدالعظيم زرقاني، مناهل العرفان في علوم القرآن، ج 1، ص 48 / عبدالله جوادي آملي، شريعت در آيينه وحي، تهران، مركز نشر فرهنگي رجا، 1372 ش، ص 48 / صدرالدين محمد بن ابراهيم شيرازي، اسرار الايات، با مقدمه محمد خواجوي، تهران، انجمن اسلامي حكمت و فلسفه ايران، 1360، ص 53ـ 52 / سيد احمدخان هندي، تفسير القرآن و هو الهدي و الفرقان، ترجمه سيد محمدتقي فخر داعي گيلاني، كتابخانه و چاپخانه علمي، بيتا، ج 1، ص 7.
4ـ تفاوت قرآن و حديث از لحاظ سبك بيان و شيوه تركيب كلمات و جملات، بهترين گواه بر عدم دخالت پيامبر (ص) در شكلگيري ساختار لفظي و بياني قرآن است. (موسي احمدي، «وحياني بودن الفاظ قرآن»، مجله پژوهشهاي قرآني، سال ششم، ش 22ـ 21، بهار و تابستان 1379، ص 234.)
5ـ بدرالدين زركشي، همان، ج 1، ص 277ـ 278 / جلالالدين سيوطي، الاتقان في علوم القرآن، منشورات الشريف الرضي، بيتا، ج 1، ص 182ـ 181.
6ـ ابوالقاسم راغب اصفهاني، معجم مفردات الفاظ القرآن.
7ـ براي اطلاع از بطلان اقوال يادشده، ر.ك: محمد عبدالعظيم زرقاني، مناهل العرفان في علوم القرآن، بيروت، دارالفكر، 1408 ق، ج 1، ص 1514.
8ـ علّامه طباطبائي ميفرمايد: «قرآن اسم كتابي است كه بر پيامبراكرم (ص) نازل شده است، به اعتبار اينكه مقروء (خوانده شده) است؛ چنانكه فرمود: «انّا جعلناه قرءانا عربيا لعلكّم تعقلون» (زخرف: 3) / محمدحسين طباطبائي، الميزان في تفسيرالقرآن، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1397 ق، ج 2، ص 18 / همچنين ر.ك: خليل بن احمد فراهيدي، كتاب العين / محمد مرتضي الزبيدي، تاج العروس.
9ـ خليل بن احمد فراهيدي، همان / مجدالدين فيروزآبادي، القاموس المحيط / احمد بن فارس، معجم مقاييس اللغه / سعيد الخوري الشرتوني، اقرب الموارد / اسماعيل بن حمّاد، الصحاح تاج اللغة و صحاح العربية / راغب اصفهاني، همان / محمد مرتضي الزبيدي، همان / محمد عبدالعظيم زرقاني، همان، ص 16 / فخرالدين طريحي، مجمع البحرين / احمدبن محمد فيومي، مصباح المنير.
10ـ احمدبنمحمد فيومي،همان/ محمدعبدالعظيمزرقاني، همان.
11ـ خليل بن احمد فراهيدي، همان؛ در اقرب الموارد و قاموس المحيط نيز بدان اشاره شده است.
12ـ دو مورد در سوره «اسراء» آيه 78 و دو مورد ديگر در متن آمده است.
13ـ فضل بن حسن طبرسي، مجمعالبيان، بيروت، دارالمعرفه، 1408 ق، ج 109، ص 600.
14و15ـ محمدحسين طباطبائي، الميزان في تفسيرالقرآن، قم، انتشارات اسلامي، بيتا، ج20، ص 110 / ص 109/ ج 2، ص 12.
16ـ ر.ك: نصر حامد ابوزيد، معناي متن: پژوهشي در علوم قرآن، ترجمه مرتضي كريمينيا، چ 1، تهران، انتشارات طرح نو، 1380 ش، ص 112.
17ـ محمدحسين طباطبائي، الميزان في تفسيرالقرآن، قم، انتشارات اسلامي، بيتا، ج 20، ص 110/ ص 109/ ج 2، ص 12.
18ـ فضل بن حسن طبرسي، همان، ج 1، ص 274 و ج 5، ص 396.
19ـ ابوالقاسم راغب اصفهاني، همان.
20ـ يوسف: 3 / اسراء: 82 / طه: 2و113 / فرقان: 32 / نمل: 6 / زخرف:31 / انسان: 23 / شوري: 7.
21ـ قيامت: 17و18.
22ـ ر.ك: محمدهادي معرفت، علوم قرآني، چ 1، موسسه التمهيد، 1378 ش، ص 58.
23ـ ر.ك: العين، معجم مقاييس اللغة، مصباح المنير، معجم المفردات لالفاظ القرآن.
24ـ از معناي آيه شريفه «بلسان عربي مبين» پرسيده شد، امام باقر يا امام صادق عليهماالسلام فرمودند: زبان عرب گويايي ديگر زبانها را دارد، در حالي كه زبانهاي ديگر گويايي زبان عربي را ندارند. (سيدهاشم بحراني، البرهان في تفسير القرآن، تهران، بنياد بعثت، 1415 ق، ج 4، ص 188. همچنين ر.ك: طه: 13؛ شوري: 7)
25ـ ر.ك: سيد محمدحسين طباطبائي، همان، ج 2، ص 18.
26ـ ابن منظور، لسان العرب.
27ـ ر.ك: كتاب العين، معجم مقاييس اللغه، مصباح المنير.
28ـ يوسف: 2 / طه: 113 / فصلّت: 3 / شوري: 7 / زخرف: 3 / شعراء: 195.
29ـ ابن فارس در معجم مقاييس اللغه، ذيل ماده «تلو» مينويسد: «تلي: اصل واحد و هوالاتباع... و منه تلاوة القرآن لانّه يتبّع آيةً بعد آية.» همچنين فيومي در مصباح المنير مينويسد: «تلوتُ الرجل... تبعته.» راغب نيز در مفردات چنين معنايي نقل كرده است. / همچنين ر.ك: محمدحسين طباطبائي، همان، ج 1، ص 335.
30ـ ر.ك: ابوهلال عسكري، الفروق اللغويه، قم، مكتبة بصيرتي ،1410 ق، ص 48. اين تفاوت با لحاظ اصل لغوي "تلاوت"، كه به معناي دنباله روي است، قابل فهم مي باشد.
31ـ موارد ديگر از اين قرارند: آل عمران: 58 و 108 / جاثيه: 6 / قصص: 3 / صافات: 3.
32ـ ر.ك: ابوجعفر محمدبن حسن طوسي، تفسير التبيان، قم، مكتب الاعلام الاسلامي، 1409 ق، ج 2، ص 302.
33ـ احمد بن فارس، همان، ماده «كلم».
34ـ احمدبن محمد فيومي، همان.
35ـ علي باقري، مقاله «وحياني بودن الفاظ و كلمات قرآني»، مجله پژوهشها، ش دوموسوم،تابستانوپاييز1387ش،ص121.
36ـ مقصود از «قول» در آيه مذكور، بنابر ديدگاه مفسّران، «قرآن كريم» است. براي نمونه، ر.ك: ابوجعفر طوسي، همان، ج 10، ص 162 / فضل بن حسن طبرسي، همان، ج 109، ص 570 / محمدحسين طباطبائي، همان، ج 20، ص 6361.
37ـ فضل بن حسن طبرسي، همان، ص 677 / محمدحسين طباطبائي، همان، ص 218.
38ـ شش صفت عبارتند از: رسول، كريم، ذي قوه، مكين عند ذي العرش، مطاع، امين.
39ـ اين حقيقت، با لحاظ اينكه خداي متعال پيامبرش را از تصرّف در منطوق و ظواهر آيات يا تحريف و تغيير آنها به شدت منع كرده، وضوح بيشتري مييابد. آياتي مانند: «ولو تقوَّل علينا بعض الاقاويل لاخذنا منه باليمين ثمّ لقطعنا منه الوتين» (الحاقة: 4644)؛ «و اگر وي [پيامبر] برخي سخنان را بر ما برميبافت، هر آينه او را به دست راست (كنايه از قوت و توانايي يا سختي و شدت) ميگرفتيم.» و نيز اسراء: 73 / كهف: 27.
40ـ مورد چهارم: قلم: 44.
41ـ ر.ك: ابوجعفر محمدبن حسن طوسي، همان، ج 3، ص 263 / محمد المشهدي، كنزالدقائق و بحرالغرائب، ج 11، ص 297 / محمدبن حسن طوسي، همان، ج 9، ص 21 / سيد محمدحسين طباطبائي، همان، ج 17، ص 270 / مولي محسن فيض كاشاني، تفسير صافي، ج 9، ص 21.
42ـ ر.ك: التبيان، ج 3، ص 363 / مجمعالبيان، ج 2، ص 78 و ج 3، ص 269 / تفسير صافي، ج 3، ص 55 / كنزالدقائق، ج 3، ص 479 و ج 6، ص 401 و ج 12، ص 522 / تفسير برهان، ج 3، ص 276 / تفسير قمي، ج 1، ص 358.
43ـ دو مورد ديگر: نساء: 78 / يوسف: 111.
44ـ ر.ك: معجم مقاييس اللغه، الصحاح تاج اللغه و صحاح العربيه، مصباح المنير.
45ـ احمدبن محمد فيومي، همان / ابوالقاسم راغب اصفهاني، همان.
46ـ ابوالقاسم راغب اصفهاني، همان.
47ـ تفسير تبيان، ج 9، ص 249 / مجمع البيان، ج 2، ص 495 و ج 5، ص 72 / تفسير صافي، ج 5، ص 4 / كنزالدقائق، ج 11، ص 297 / الميزان، ج 17، ص 270 و ج 18، ص 170.
48ـ موارد ديگر: انعام: 68، جاثيه: 6، ذاريات: 24، مرسلات: 50.
49ـ شيخ طبرسي ذيل آيه 23 سوره «زمر» ميفرمايد: «الله نزّل احسن الحدث» يعني القرآن، سمّاه الله حديثا لانّه كلام الله. الكلام سمّي حديثا كما يسمّي كلام النبي حديثا...» (مجمعالبيان، ج 87، ص 772) وي در وجه اطلاق احسن الحديث بر قرآن كريم، چنين مينويسد: «چون در حد بالاي فصاحت قرار دارد و به جهت اعجاز و اشتمال بر آنچه مكلّف بدان نياز دارد، «احسن الحديث» ناميده شده است. (همان) علّامه طباطبائي وجه اطلاق «احسن الحديث» بر قرآن كريم را اينگونه بيان نموده است: «احسن الحديث به معناي "احسن القول" است و چون قرآن مشتمل بر حق محض است، بدون آن كه باطلي در آن راه يافته باشد، "احسن الحديث" ناميده شده است.» (محمدحسين طباطبائي، همان، ج 17، ص 256)
50ـ احمد بن فارس، همان / اسماعيل بن حمّاد، همان.
51ـ راغب اصفهاني، همان.
52ـ مانند بقره: 176، آل عمران: 3، نساء: 105 و 113، مائده: 48.
53ـ در معجم مقاييس اللغه آمده است: «اصلٌ صحيحٌ يدلُّ علي انبساط في شيء وسعة...» همچنين راغب در مفردات مينويسد: «الصحيفة: المبسوط من الشيء»
54ـ ر.ك: فضل بن حسن طبرسي، همان، ج 109، ص 664.
55ـ ر.ك: محمدحسين طباطبائي، همان، ج 20، ص 202.
56ـ ر.ك: فضل بن حسن طبرسي، همان، ص 665.
57ـ محمدحسين طباطبائي، همان، ص 201. تأنيث ضمير بنابر رجوع آن به قران، به دليل تأنيث خبر «انّ» است.
58ـ فضل بن حسن طبرسي، همان / محمدحسين طباطبائي، همان، ص 202.
59ـ محمدحسين طباطبائي، همان، ص 337. پرسش قابل طرح در اين جا، چگونگي جمع ميان تلاوت حضرت پيامبراكرم از روي صحف (در آيه 2 سوره بينه) با امّي بودن آن حضرت (در آيات 157 و 158 سوره اعراف) است.
پاسخ: اولا، طبق آيه 48 سوره «عنكبوت» (و ما كنت تتلو من قبله من كتاب ولا تخطُّه بيمينك اذا لارتاب المبطلون)، آن حضرت پيش از نبوّت، خواندن و نوشتن نميدانست، اما پس از نبوّت، به هر دو آگاهي داشت؛ زيرا: الف. قيد «من قبله» پيش از نزول قرآن را مطرح ساخته است. ب. تعليل «اذا لارتاب المبطلون» مقتضي نفي خواندن و نوشتن، پيش از نبوت است؛ زيرا در چنين فرضي، باطلگرايان در رسالت آن حضرت شك ميكردند. (ر.ك: فضل بن حسن طبرسي، همان، ج 78، ص 450)ثانيا، صحفي كه در اين آيات به آنها اشاره شده، مكتوباتي مادي نبودهاند. اين نكته از آيات 1613 سوره عبس به روشني قابل استفاده است؛ زيرا دفترهايي كه در دست ملائكه حامل وحي است، فرض مادي بودن ندارند. از اينرو، خواندن پيامبر نيز خواندن از روي صحف مادي نبوده و چنان تلاوتي، ملازم با سواد متعارف نيست.
60ـ احمد بن يوسف مينويسد: «والسورة: الدرجة الرفيعه... و سميت سورة القرآن بذلك لانّ صاحبها يشرف بها و ترفعه. و قيل: اشتقاقها من السؤر و هو التقية. و منه: اسأروا في الاناء... و يدلّ علي ذلك ان تميما و غيرها يهمزون. فيقولون: سورة بالهمزه و سميت سورة القرآن بذلك، لانّها قطعة منه و هي علي هذه مخففةٌ من الهمزة. و قيل: اشتقاقها من سور البناء لانّها تحيط بقارئها و تحفظه كسور المدينة ولكن جمع سورة القرآن: سور (بفتح الواو) و جمع سورة البناء: سور (بسكونها) ففرّقوا بينها في الجمع» (احمد بن يوسف، الدرالمصون في علوم الكتاب المكنون، سوريه، دارالقلم، 1406 ق، ج 1، ص 201)
61ـ براي بررسي معناي حقيقت قرآني ر.ك: علياكبر بابايي و ديگران، زيرنظر محمود رجبي، روششناسي تفسير قرآن كريم، پژوهشكده حوزهودانشگاه، سازمانسمت،تهران، 1379، ص 84.
62ـ موارد ديگر عبارتند از: بقره: 2
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبرگزاري قرآني ايران]
[مشاهده در: www.iqna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 569]
-
گوناگون
پربازدیدترینها