واضح آرشیو وب فارسی:رسالت: معنويت بدون دينداري
رضا معظم زاده
بيش از 20 سال از زماني كه گرايش به معنويت، موج بزرگي را در دنياي غرب پديد آورد كه به سمتوسوي معنويت ديني جهت ميگرفت، ميگذرد. علت هم اين بود كه باورهاي معنوي ديني تنها باورهاي موجود و بهروز در جامعه بودند؛ بويژه كه بعد از نهضتهاي ديني در شرق عالم بخصوص انقلاب اسلامي ايران، گرايش معنوي در جهان جهت اسلامي پيدا كرد و گرايش به اسلام در غرب بالا گرفت و افراد و جوانان زيادي را متأثر كرد. اين گرايش اگرچه يك گرايش فطري بود، اما علل و عواملي اين موج را در دنياي غرب پديد آوردند. مهمترين عامل گرايش مردم غرب به معنويت، بحران معنوي و بحران عاطفي و رواني بود كه دنياي غرب بهخاطر گريز 500 ساله خويش از معنويت، باطن و روان و آنچه مربوط به بعد فرامادي ميشود، به آن مبتلا شد.اما در كنار گرايش به معنويت ديني موج ديگري شروع به حركت و فعاليت گرد به نام معنويت غير ديني كه در مقابل معنويت ديني قرار مي گيرد و معنويت را بدون التزام به دين تبليغ و ترويج مي كند. از شاخصههاي عرفانهاي غير ديني مي توان به ناديده گرفتن خدا به عنوان هدف غايي، خردستيزي و خرافه گرايي، شريعت ستيزي و فقه گريزي، انكار معاد و اعتقاد به تناسخ ،دنيا طلبي و
دنياگريزي، قطب محوري و تقليد كوركورانه، دامن زدن به فرقه گرايي، انزواي سياسي و اجتماعي و اصالت لذت و شادمانگي اشاره كرد.يكي از ويژگيهاي معنويت مدرن، سكولاريستي بودن آن است؛يعني غايت در اين معنويت، خداوند و بندگي خداوند و سعادت نيست، بلكه همچون يك سكولاريست، غايت بهتر زندگي كردن، رفاه و التذاذ است، معنويت مدرن هم غايتي بهعنوان سعادت معرفي نميكند؛ نهايت غاياتي كه معرفي ميكند آرامش، شادي و درمانگري است و با همين غايات به جذب هواداران ميپردازد و مدعي است كه قدرت درمانگري دارد و ميگويد كه من به زندگي شما شادي ميدهم.لذا با اين تفسير مي توان گفت كه امروزه شاهد دو نوع معنويت گرايي در جهان هستيم.يك نوع
معنويتگرايي بدون دينداري و ديگري معنويت گرايي همراه با دينداري.
حجت الاسلام نواب در خصوص معنويت بدون دين مي گويد:" معنويت بدون دين كه تكليفآور نيست مشكلي از مشكلات بشر حل نمي كند بنابراين ارزشي هم ندارد حالا مي خواهد گسترده شده باشد يا نه. وقتي بشر ملزم به انجام يا ترك كاري نمي شود و بايد و نبايدي به دنبال آن معنويت نيست، چه فايده اي دارد؟ اما اگر معنويت جزئي از دين و همراه و براي دين باشد، به دنبالش تكليف و بايد و نبايد است و اين معنويت انسان را از پرتگاه نابودي نجات مي دهد.
در اين شرايط گروهي به معنويت دسته اول و برخي به معنويت دسته دوم روي آوردند چون به هر حال بشر آن بناي اصلي دين را تخريب كرده و بي صبرانه به دنبال برگرداندن همان است. برخي از دين گريزان به فكر اين هستند كه جايگزين قلابي براي دين درست كنند و يا معنويتهاي بدون دين درست كنند".
"عبدالسامي آجاني" رئيس مؤسسه اسلامي "الكيلاني" و استاد دانشگاه نيز در اين باره مي گويد:" بايد مذهب و معنويت را دو مقوله جدا از هم بدانيم زيرا كه مذهب مجموعهاي از اعتقادات و فراميني است كه خداوند آنها را براي انسان فرستاده، در حاليكه معنويت يك امر دروني است و آن چيزي است كه انسان را به راه راست هدايت ميكند.در واقع مذهب وسيلهاي براي رسيدن و رشد معنويت در انسان است".
تجربه و عقل نشان مي دهد كه معنويت ديني نميتواند با معنويت غير ديني سازگار باشد. همچنين اينها نميتوانند با هم تلفيق شوند، معنويت ديني نميتواند بر معنويت مدرن صحه بگذارد، چون معنويت مدرن در مباني اصلي خود با معنويت ديني منافات دارد.
شنبه|ا|17|ا|دي|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: رسالت]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 257]