واضح آرشیو وب فارسی:الف: چقدر انگليسي بلدي؟
جام جم آنلاين گزارش داد:
فرم استخدامي را گرفت، خودكار را برداشت و قسمت نام و نام خانوادگياش را پر كرد. با افتخار ميزان تحصيلاتش را نوشت.
خط بعدي را خواند: ميزان تسلط به زبان انگليسي.......
نميدانست چه بنويسد، خودكار در دستش بلاتكليف ماند. مدتي مكث كرد، سپس نااميدانه برگه را كناري انداخت، كيفش را برداشت و آنجا را ترك كرد.
***
?Can you speak English (ميتواني انگليسي صحبت كني؟) اين سوال را اغلب گردشگراني كه هرازگاهي گذرشان به ايران ميافتد از عابران ميپرسند، اما معمولا با پاسخهايي همچون No يا a little يا حتي با نگاه گيج رهگذراني مواجه ميشوند كه سالهاست با معناي اين پرسش در نبرد هستند، چرا كه گردشگران ناخواسته دست روي نقطه ضعفي گذاشتهاند كه ايرانيان مدتهاست با آن دست و پنجه نرم ميكنند.
گردشگران سردرگم از پريشاني آنها، آهسته از كنارشان ميگذرند، اما اين پرسش را چون آونگ ساعت تكراركنان در ذهن باقي ميگذارند و همين امر موجب ميشود كه رهگذران تحصيلكرده ايراني به مرور گذشته خود بپردازند و سالهاي تحصيلي را به ياد بياورند كه در زنگهاي زبان، خسته از گرامرهايي كه به آنان مربوط نميشد كتاب را بيحوصله ورق ميزدند و به صحبتهاي معلمي گوش ميدادند كه سعي داشت زبان را به جمعيت انبوه يك كلاس بياموزد.
گاهي اين كلاسها آنچنان ملالآور ميشد كه دانشآموزان نسبت به يادگيري آن بدبين ميشدند و لغات انگليسي را كودكان لجبازي ميپنداشتند كه هرگز در يك جمله به صف نميشدند.
اين نااميدي از يادگيري در واقع نقطه پاياني بر انگيزه آنها بود اما كمي دورتر، همكلاسيهايي نشسته بودند كه بعد از مدرسه به آموزشگاههاي خصوصي ميرفتند، در حل تمرينات كتاب پيشتاز بودند و حتي پچپچهاي در گوشيشان هم به انگليسي بود؛ آنان با انرژي براي كنكور حاضر ميشدند چرا كه ميدانستند در صورت تستزني موفق زبان در كنكور رتبه بهتري عايدشان ميشود چون زبان هميشه جزو درسهايي بود كه داوطلبان كمتر از آن رتبه ميآوردند.
اين دانشآموزان به لطف تكنولوژيهاي نوين آموزشي چون فيلم، نواركاست و كامپيوتر، زبانشان را تقويت و در خلال زنگهاي تفريح با غرور از پيشرفتشان در زبان انگليسي صحبت ميكردند، اما با اين حال بيشتر آنها سالها بعد زماني كه در يك خيابان، چت روم يا در كشوري بيگانه با يك انگليسي زبان مواجه ميشدند، به سختي ميتوانستند با او ارتباط برقرار كرده يا درباره ديدگاههايشان صحبت كنند.
هر كدام دلايلي براي اين مساله داشتند. وقتي پاي صحبتهاي آنها نشستم هر كدامشان خاطرهاي از سالهاي تحصيلي داشتند كه بعدها زندگيشان را تحت تاثير قرار داده بود؛ خاطراتي كه به طرز عجيبي شبيه به هم بود.
وقتي از يكي از آنها كه امروز دانشجوي مترجمي زبان انگليسي است و در آن پيشرفت خوبي داشته، درباره نحوه تدريس زبان در مدرسه ميپرسم با تاسف سرش را تكان ميدهد و ميگويد: متاسفانه نحوه تدريس اين درس واقعا بد است. من در زبان پيشرفت كردم اما همه به خاطر پشتكار خودم بود، چون عاشق زبان بودم. من پيشرفتم را بيشتر مديون خودم هستم تا مدرسه. بهخاطر اينكه فضاي اين كلاسها در مدرسه واقعا دلسردكننده است و معمولا دانشآموزان از يادگيرياش صرفنظر ميكنند.
او در پاسخ به اين پرسش كه آموزشگاهها اين فضا را جبران نميكنند؟ فكر ميكند و ميگويد: آنها گاهي مفيدند، اما ايرادهايي هم دارند مثلا بعضيهايشان تدريس يك كتاب را بيش از حد طولاني ميكنند و چند ترم وقت صرف آن ميكنند اما بعضيها كاملا برعكس عمل ميكنند و كتاب را خيلي فشرده و عجولانه تمام ميكنند، شيوه اول، زبانآموزان را خسته و شيوه دوم، آنها را مضطرب ميكند.
از يكي از دوستان او كه كنارش ايستاده و با علاقه به حرفهايمان گوش ميكند، ميپرسم شما با اين نظر موافقيد؟ دستپاچه ميشود و در حالي كه لبخندي حاكي از شرمندگي به لب دارد، جواب ميدهد: راستش من هيچ وقت زبان را ادامه ندادم، گرچه خاطره خوبي از كلاسهاي زبان در مدرسه دارم ولي يادم هست هميشه مضطرب بودم كه معلم از من نخواهد با او مكالمه كنم با اين حال به زبان علاقهمند شده بودم و چند ترمي هم به آموزشگاه رفتم، ولي فضاي حاكم بر كلاس خوشايند نبود چون مدرسان به يك اندازه به زبانآموزان توجه نميكردند و كساني كه از بقيه مسلطتر بودند در مركز توجه او بودند، من در آنجا اعتماد به نفسم را به كلي از دست دادم چون حس ميكردم خوب نيستم.
زبان، وحشت نوآموزان
مساله زماني حادتر ميشود كه با نگاه به اطرافمان، خود را در دنيايي از ارتباطات بازمييابيم، دنيايي كه ملاك سواد را چيزي فراتر از خواندن و نوشتن ميداند و دانستن زبان انگليسي لازمه زندگي در آن است.
زباني كه گفتمانهاي رايج سياسي و اجتماعي ميان ملتها با آن انجام ميشود و ايرانيان براي صدور فرهنگشان هر روز بيشتر به اين ابزار احساس نياز ميكنند، اما با وجود اين دانشآموزان ايراني سخت در اين درس پيش ميروند و طبق آمارها بعد از رياضي بيشترين مردودي را از اين درس ميگيرند.
دانشآموزاني كه هنگام امتحان زبان، كتاب به دست سالن مدرسه را بالا و پايين ميروند و انبوهي از لغات را با صداي بلند حفظ ميكنند، در حالي كه ميدانند هرگز تا اين اندازه ارزش ثانيهها را حس نكرده بودند، اما وقتي كارنامه را ميگيرند و نمره قبوليشان را ميبينند، نفس راحتي ميكشند و با حرص كتاب را به گوشهاي مياندازند.
گويي آنها ترسي را پشتسر گذاشته و شاخ غولي را شكستهاند و واقعيت را در يك كلمه درمييابند «وحشت».
آنها از اين درس وحشت دارند، چرا كه خوب ياد نميگيرند و اين گناه را بر گردن خودشان مياندازند، اما بعدها زماني كه در جامعه ميتوانند راحت درباره وضعيت درسي دوران مدرسه صحبت كنند، به اين مساله پي ميبرند كه اين مشكل در يادگيري زبان مشكل شخصي آنها نيست، بلكه مساله يك جامعه است.
وقتي خواستم با پرويز بيرجندي، عضو هيات علمي دانشگاه علامه طباطبايي، كسي كه با وجود ۴۸ سال تدريس زبان انگليسي ديگر پير اين عرصه محسوب ميشود، درباره آسيبشناسي زبان در ايران گفتوگو كنم، صحبت دراينباره را كاملا بيفايده دانست، چرا كه بيش از دو دهه گفتههايش را بيان كرده بود بدون آنكه كمترين تاثيري را مشاهده كند، اما باز هم اين نقص را شكافت تا نكتهاي ناگفته باقي نگذارد.
او بزرگترين نقص را در شيوههاي زبانآموزي آموزش و پرورش ميداند، چراكه به نظر او مساله بغرنجتر از زبان انگليسي، آموزش زبان فارسي در مدارس است، چون دانشآموزان آنطور كه شايسته و بايسته است، زبان فارسي را نميآموزند، در صورتي كه اگر در زبان مادري خود مهارت لازم را كسب كنند، بهتر زبان انگليسي را فراميگيرند، چون اين دو زبان از خانوادهاي مشترك به نام زبانهاي هند و اروپايي هستند.
حق با دكتر بود، چون به ياد صحبتم با يكي از دانشآموزان سال دوم دبيرستان افتادم كه ميگفت: ما واقعا نميدانيم براي چه بايد اين زبانها را در ساعات درسي بخوانيم، زبان عربي كه مجموعهاي از قوانين خشك صرف و نحو است، زبان فارسي يادگيرياش فقط براي نويسندگان خوب است. زبان انگليسي مهم است، اما يا بايد آن را در جايي غير از مدرسه آموخت يا اصلا از يادگيرياش صرفنظر كرد.
اين گفته را با دكتر بيرجندي در ميان ميگذارم، مساله را بازتر ميكند و ميگويد: اين طرز تلقي رايج از طرف دانشآموزان به اين دليل است كه هدفها تعريف نشدهاند، چون در مساله آموزش، كسي مشخص نكرده دانشآموزي كه به مدرسه ميآيد، بايد چه چيزهايي بياموزد و اين آموختهها بايد بعدها در جامعه به چه كارش بيايد.
به گفته وي، نبود اين تعريف مشخص در سيستم آموزشي ما موجب تاليف كتابهايي شده كه ۳۰ سال است تغيير نكرده و فقط با بازنگريهاي عجولانه و سطحي دوباره در مدارس تدريس ميشوند. واقعيت اينجاست كه اين كتابها براي امروز نيستند و گرافيك كهنهاش دانشآموزان را دلزده ميكند.
اما معضل مهمتري هم وجود دارد و آن شيوه تدريس زبان است. معلمان زبان به دانش خودشان تسلط دارند، اما هرگز برايشان شرايطي فراهم نميشود تا تدريس را خلاقانه و مبتني بر شيوههاي پژوهشي پيش ببرند، متاسفانه شيوههاي آموزشي ما مدرن و مبتني بر يافتههاي تربيتي، روانشناسي و زبانشناسي نيست و مدارس از امكانات و وسايل آموزشي نوين برخوردار نيستند.
در ذهنم، كلاس شلوغي نقش ميبندد كه معلم زبان در ميان شيطنت دانشآموزاني كه باعجله تمرينها را از روي دست هم مينويسند، نشسته و با ليست بلندي كه در دست دارد، سرگردان با خود كلنجار ميرود كه كدام يك را براي حل تمرين صدا بزند.
او مطمئن است كه تا آخر سال هم نوبت به همهشان نميرسد، چون دانشآموزان زياد هستند و زمان كلاسها محدود است و البته چند هفتهاي هم تعطيل.
آموزش غير استاندارد در برخي آموزشگاه هاي خصوصي
دكتر بيرجندي ميگويد: در بعضي كشورهاي آسيايي مثل سنگاپور و فيليپين، دانشآموزان در طول دبيرستان بيش از ۱۴۰۰ كلاس زبان دارند؛ در حالي كه در كشور ما، جمع آن به ۵۰۰ يا ۶۰۰ ساعت بيشتر نميرسد.
وقتي از او راهكار ميپرسم، ميافزايد: من راهكارم را ۳۰ سال پيش مطرح كردم و گفتم در اينكه يادگيري زبان اهميت دارد، ترديد ندارم، اما اگر قرار باشد اين شيوه آموزشي براي زبان حاكم باشد، پيشنهاد ميكنم زبان و چند درس ديگر را اختياري كنيم تا دانشآموزاني كه علاقهمندند زبان بخوانند و دانشآموزان ديگر به مطالعه دروسي كه بيشتر به آن توجه دارند، بپردازند و از طرف ديگر ما روي آموزش معلمان متمركز شويم و آنها را با شيوههاي آموزشي نوين و خلاقانه آشنا كنيم.
با اين كار ميتوانيم بخش قابل توجهي از معضلات را حل كنيم، چون در شرايط امروزي دولت، هزينههاي زيادي را متقبل ميشود، بدون اينكه نتيجه خوبي بگيرد و خيلي بندرت پيش ميآيد دانشآموزي بعد از فارغالتحصيلي، زبان را حداقل در حد رفع نياز خود بلد باشد.
مدارس نيازهاي ارتباطي دانشآموزان را با دنياي خارج حل نميكنند و اين اندازه يادگيري براي تستزني در كنكور هم كافي نيست.
به نظر ميرسد دانشآموزاني كه قصد دارند در كنكور تستهاي زبان را پاسخ دهند يا مهمتر از آن به ادامه تحصيل در اين رشته بپردازند، بايد حتما از آموزشگاههاي زبان استفاده كنند.
دانشآموزاني كه با به صدا درآمدن زنگ پاياني، با عجله از دوستانشان خداحافظي ميكنند و در راه از آنان سبقت ميگيرند تا هرچه زودتر به خانه بروند و كتابهاي انگليسي را بردارند و به سوي آموزشگاه بشتابند، آنجا با محيط متفاوتتري از مدرسه روبهرو ميشوند.
با معلمان صميميتر و درعوض اضطرابشان كمتر است؛ اما اينكه چقدر اين آموزشگاهها براي دانشآموزان موثر واقع ميشود، پرسشي است كه بازهم جوابش نزد دكتر بيرجندي است: آموزشگاههايي كه نظارت خردمندانه روي آنها هست، واقعا خوب كار ميكنند، اما تعداد ديگري هم هستند كه تخصص لازم را ندارند، اما مشكل ديگر اينجاست كه هيچ كنترلي روي محتواي كتابهاي آموزشگاهها نميشود، چون اين كتابها متاثر از فرهنگهاي ديگر است و در درازمدت تاثيرات مخربي روي فرهنگ ما ميگذارد و هويت ملي ما را كمرنگتر ميكند.
با او خداحافظي ميكنم و از دانشگاه بيرون ميآيم. از كنار كسي ميگذرم كه برگههاي تبليغاتي يك آموزشگاه زبان را ميان عابران پخش ميكند، بعضيها آن را در دستشان مچاله ميكنند و به كناري مياندازند، اما عدهاي ديگر از رهگذران، برگه را ميگيرند، آن را ميخوانند و با متانت درون كيفشان ميگذارند، شايد ميخواهند در فرصتي مناسب به آنجا بروند يا فرزندانشان را در آنجا ثبتنام كنند.
والديني كه با وجود مشغلههاي شخصي هر روز دست كودكانشان را ميگيرند و در حالي كه در راه باهم آموخته هاي روز قبل را تمرين ميكنند، آنها را به آموزشگاههاي مختلف ميبرند.
اما با وجود تمام تلاشهايشان خوب ميدانند كه مساله زبان در ايران به درختي ميماند كه ريشههايش از خاك بيرون است، ولي ديگران به هرس كردن شاخههاي آن مشغولند.
اين درخت خيره به مه روبهرويش، انتظار باغباني را ميكشد كه از آن مه درآيد، آرامآرام به طرفش بيايد با دست مهربانش ريشههايش را بگيرد، به خاك بازگرداند و به آن اجازه باليدن دهد.
فرشته اثنيعشري - جامجم
شنبه|ا|17|ا|دي|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: الف]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 247]