واضح آرشیو وب فارسی:رسالت: علمالنفس و اخلاق
علمالنفس و اخلاق
مصطفي ياسيني
علم اخلاق با علوم مختلفي ارتباط دارد و با فلسفه اخلاق ارتباطي روشنتر و از آن جمله پيوند محكمي نيز با روانشناسي دارد. اصولا اخلاق خواه بهمعني صرف ملكات نفساني باشد و خواه بهمعنايي وسيعتر و اعم از ملكات نفساني تا شامل افعال اختياري انسان نيز بشود، يعني، جايگاه تبيين افعال خوب و بد هم در علم اخلاق باشد، در هر حال بستگي شديدي با نفس دارد، چرا كه ملكات و افعال اختياري هر دو از پديدههاي نفساني هستند و كيفيت شكل گرفتن آنها در يك فرايند و رابطه واقعي انجام ميگيرد كه طبعاً يك بحث واقعي و موضوعي و يك كاوش و تلاش علمي حقيقي را طلب خواهد كرد، يعني صرف نظر از ارزشگذاري كه انسان روي كارهاي خوب و بد ميكند كه اين كار در محدوده علم اخلاق انجام خواهد شد، خود واقعيتهاي نفساني و جرياناتي كه در واقع بر تكون نفسانيات ميگذرد نظير كيفيت شكلگيري ملكات اخلاقي در روح انسان و چگونگي پديدار شدن افعال اخلاقي از نفس و وضع ديگر جريانات نفساني نيز به نوبه خود تحقيق و بررسي و كاوشهاي علمي را طلب ميكنند تا در علم اخلاق بتوانيم با بصيرت كافي و شناختي درست از نفسانيات، به بررسي مسائل اخلاقي بپردازيم و از آنجا كه اينگونه مطالب ارزشي نيستند تا در علم اخلاق بررسي شوند بلكه در زمره واقعيتهاي خارجي جا دارند كه لازماست در تحقيقي علمي به كشف آنها بپردازيم ناگزير با يكي از رشتههاي علوم حقيقي تناسب موضوعي خواهند داشت و مناسبترين رشتهاي كه بايد عهدهدار كاوش در نفس و نفسانيات شود رشته روانشناسي خواهد بود.
موضوع روانشناسي خودبهخود اقتضا دارد تا ما آنچه را كه در حوزه نفس انساني تحقق پيدا ميكند از آن جهت كه پديدهاي است مربوط به نفس، يعني موضوعي خاص كه موجوديتي واقعي دارد در علم مربوط به اين موضوع مورد بررسي قرار دهيم و علم مربوط به آن چيزي جز روانشناسي نيست. گرچه روانشناسي امروز از اين مسير منحرف شده و اغلب مكتبهاي روانشناسي، از آنجا كه علم را منحصر ميكنند در آنچه كه قابل مشاهده و تجربه حسي باشد، اينگونه مسائل درون نفسي و غير محسوس را كه در بوته آزمايش و تجربه حسي قرار نميگيرند، جزء مسائل علمي به شمار نميآورند. تسلط گرايش به تجربه حسي در محافل علمي مغرب زمين موجب شده كه روانشناسي در دايره رفتار انساني محدود بشود و بسياري از روانشناسان علم روانشناسي را بدين لحاظ كه رفتار انسان قابل مشاهده و تجربه حسي است، به علم رفتار انسان تعريف كردهاند.
روانشناسي درباره واقعيات نفس بحث ميكند و شأن آن كشف حقايق نفساني و نفسانيات واقعي موجود در جهان تكوين خواهد بود. نه آنچه كه بايد باشد يا نبايد باشد، زيرا بايدها و نبايدهاي مربوط به نفسانيات به علم اخلاق مربوط ميشود. آنچه مربوط به واقعيات نفساني است مربوط ميشود به علم روانشناسي كه طبعا تقدم دارد بر بايدها و نبايدهاي آن و مثل همه جاي ديگر در مورد نفسانيات نيز بر ما لازم است نخست چيزهايي كه هست بشناسيم تا بدانيم كه چه كاري را بايد انجام داد. اخلاق، ميخواهد كيفيت تدبير و تربيت نفس را به ما بياموزد. اين وظيفه و كار و شأن علم اخلاق است كه در زمينههاي تربيتي فوق ما را راهنمايي كند، ولي انجام اين وظيفه و اقدام به اين راهنمايي تربيتي در علم اخلاق وابسته به اين است كه قبل از گام نهادن در درون محدوده علم اخلاق، روشن شده باشد كه نفس چه هست؟ چه استعدادها و چه مايههايي دارد تا در علم اخلاق كه يك علم ارزشي است بتوانيم بحث كنيم درباره اينكه چه بايد بشود؟ چه مراحلي از رشد و كمال را بايد بپيمايد؟ چه ملكاتي را بايد كسب كند و كدام صفت رذيله است و بايد از صفحه نفس بزدايد؟ چه كاري خوب است و بايد انجام دهد و كدام كار زشت است و ترك آن لازم.
راز اصلي ارتباط روانشناسي با علم اخلاق در همينجا نهفته است و در همين ارتباط علم اخلاق، يك سلسله اصول موضوعه را پايه و اساس كار خود قرار ميدهد كه از روانشناسي گرفته خواهد شد و بويژه اتكا و وابستگي بخش مربوط به رابطه انسان با خود، به اين اصول بيشتر و ارتباط آن با روانشناسي عميقتر است.
جمعه|ا|16|ا|دي|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: رسالت]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 83]