تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 5 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):خواب روزه دار عبادت ، سكوت او تسبيح ، دعايش پذيرفته و عملش دو چندان است. دعاى روزه دار ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1833590994




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

غزلهايي نويافته از حافظ مكتوب در زمان حيات او (؟)


واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: غزلهايي نويافته از حافظ مكتوب در زمان حيات او (؟)


در بهمن ماه امسال (1387 ش) رسانه‌هاي ايران و بعضي رسانه‌هاي فارسي زبان خارجي، به شنوندگان، به ويژه دوستداران شعر حافظ، و خصوصاً حافظ‌پژوهان، با شور و شوق و شتاب مژده‌اي دادند به اين شرح كه نويافته‌اي از اشعار حافظ كه در زمان حيات او نوشته شده، با جست و جوي پژوهنده‌اي به نام آقاي علي فردوسي، در كتابخانه بادليان كشف و به همت ايشان تصحيح و از سوي نشر ديبايه در تهران منتشر شده است. ‌سپس در هفتم همان ماه، جشن رونمايي از آن با شركت جمعي از ادبا، حافظ‌پژوهان، هنرمندان، ناشر و دكتر حسن انوري - اديب، فرهنگ‌نگار،‌ و حافظ پژوه و عضو پيوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسي - به خير و خوشي در فرهنگسراي نياوران برگزار شد.

در فرهنگستان زبان و ادب فارسي هم، در فرصت پيش از دستور يكي از جلسات، طبعاً بحث از اين كشف مهم به ميان آمد. نخستين سخني كه درباره اين اثر گفته شد، اين بود كه فقط 49 غزل، و يك بيت [كه در غزلي از غزلها هم آمده] در بردارد.

سخن دوم درباره تاريخ كتابت بود كه گفته شد كاتب در قطعه شعري چنين آورده است: ‌

سومين پرسش اين بود كه يعني 92 از كجا معلوم است كه 792 ق (آخرين سال حيات حافظ) بوده باشد و نه 892 ؟ بعضي از دوستان كه اثر را ديده بودند، گفتند در بالاي اغلب غزلها، عنوان يا عبارات دعائيه حاكي از حيات حافظ دارد؛ مانند: [و از اوست خداي تعالي تندرستش بدارد]، يا: [و از اوست توفيقش پاينده باد]، يا: [و از اوست كه وقتش خوش باد] و نظاير اينها.‌

بحث ديگري كه پيش آمد، درباره دگرساني‌ها و دگرخواني‌ها بود كه به عنوان نمونه: با مدعي بگوييد احوال عشق و مستي/ تا بي‌خبر نميرد در درد خودپرستي، را يكي از همكاران خواندند و بحث در گرفت كه هم روايتاً درست نيست و هم درايتاً و با شأن منفي در شعر حافظ، همخواني ندارد، و مگر مي‌شود بيش از هفتاد/ هشتاد نسخه خطي، از ده - پانزده سال پس از وفات حافظ، تا پايان يك قرن بعد از او (اواخر قرن نهم) اجماعا اشتباه نوشته باشند؟ و بنده گفتم از و محتسب و شحنه، و در شعر حافظ مكروه‌تر و منفي‌تر است و مي‌گويد:‌

اي مدعي برو كه مرا با تو كار نيست ‌

احباب حاضرند، به اعدا چه حاجت است؟

و چند مورد ديگر كه در جاي خود مشروحاً، در همين مقاله به آن خواهم پرداخت.

باري، بحثها داشت گرم مي‌شد و بالا مي‌گرفت كه رئيس‌ دانشور فرهنگستان، استاد دكتر غلامعلي حداد عادل، با مديريت ملايم خود اين گونه به آن سرانجام دادند كه گفتند: ‌

چنين بود كه دو هفته بعد نسخه‌اي از اين اثر ارزشمند - كه البته نياز به ارزشيابي دارد - به دستم رسيد، و چند روزي با اشتياق و انتقاد آن را در مطالعه گرفتم، در حاشيه بسياري از صفحات يادداشتي نوشتم تا براي نگارش نقد و نظر به كار آيد. ‌

معرفي اجمالي اثر

1) بر روي جلد و صفحه عنوان اين نسخه چنين آمده است: [و اين نام را، برخلاف عرف كتاب و كتابداري، دو بار، يك بار با مركب سفيد و يك بار با مركب سياه نوشته‌اند، حال آنكه بر روي جلد، و به درستي فقط يك بار آمده است]، نشر ديبايه، 1387.

از 214 صفحه كتاب، 60 صفحه اول مقدمه كاشف و مصحح اين متن است. متن، در واقع دوگونه است. در صفحات زوج (دست راست) تصوير يا چاپ عكسي غزلها آمده، و در صفحات فرد مقابل آنها چاپ حروفي امروزين آنها. هر غزل با نسخه خانلري و نسخه بدلهاي 13 گانه آن مقابله شده، و در ذيل آن چند بخش (در همه صفحات و ذيل همه 49 غزل، به يكسان) 1) شماره غزل در ديوان مصحح خانلري2‌) ترتيب غزلها (يعني ابيات) در ديوان مصحح خانلري 3) اختلاف‌ها 4) ملاحظات (كه مثلا ضبط‌هاي علاء مرندي در كدام نسخه بدل(هاي) خانلري آمده/ نيامده است)‌.

مصحح‌ گرامي، آقاي علي فردوسي، در مقدمه مبسوط و پر اطلاع خود از جمله چنين آورده است: (مقدمه، ص15).‌

همچنين نوشته است: (مقدمه، ص 25)‌

همچنين: (مقدمه، ص32).

پس هم واقف بوده و هم به آنها تصريح كرده است. حال آنكه از اين مساله (حتي اگر نامش را قرينه و اماره بگذاريم) نبايد و نمي‌توان آسان و بدون مسئوليت پاسخگويي گذشت. سه احتمال يا وجه احتمالي متصور است:‌

الف) بخشي يا اغلب غزلها (در حدود 40 مورد، چون بي‌عنوان هم هست) در زمان حيات حافظ نوشته شده، و آن 6 مورد در زمان وفات او؛ اما به شرحي كه گذشت، اين احتمال منتفي است. ‌

ب) همه در زمان حيات حافظ نوشته شده باشد. اين هم منتفي است. به دليل اينكه دست كم شش مورد برخلاف اين احتمال است.

پ) همه در زمان، يعني پس از وفات او نوشته شده باشد. اين وجه منطقا ممكن است؛ اما در حدود 40 جمله دعائيه حاكي از حيات حافظ را چگونه بايد توجيه كرد؟ توجيهش اين است كه به شهادت همين جنگ او همه يا اغلب شعرهاي حافظ را به صورت مكتوب (اعم از مدون يا غيرمدون) در اختيار داشته است؛ زيرا غزلهايي با قافيه الف (ساقي به نور باده برافروز جام ما) تا قافيه ( و ) در آن هست و اگرچه حافظ الفبايي شعر نمي‌گفته، ولي از قديم لااقل از قرن هفتم به شهادت كليات غزل‌هاي مولانا و كليات سعدي كه بيستون بر آن مقدمه و فهرست نوشته و مرتبش كرده و چندين و چند نسخه خطي يا چاپ عكسي كه از حافظ در دست است، در همه يا اغلب آنها غزلها با قافيه، يعني بر مبناي حروف قافيه، از هم مجزا و مرتب بوده است. و الفبايي كردن، مساله جديدي نيست از قرنها پيش از روزگار حافظ، فرهنگ‌نويسان اين كار را انجام مي‌داده‌اند. ‌

آري، او از اشعار مكتوبي كه در اختيار داشته، با دانش محدودش (چه در شعر، چه در شعرشناسي، چه در شناخت شعر حافظ، چه در ارتكاب انواع سهوالقلم‌ها كه لااقل نمونه‌اي ياد خواهد شد) به طرزي ماشيني، و حتي‌المقدور بدون دخل و تصرف عامدانه يا عالمانه، رونويس كرده است؛ لذا وقتي يعني در مواردي كه منبع (متن يا متن‌هاي منقول عنه) او و داشته، امانتدارانه همان را در بالاي غزل مي‌نوشته و در مواردي هم كه ، يا و 4 مورد ديگر حاكي از درگذشت يا در گذشته بودن حافظ داشته، آنها را هم بدون دخل و تصرف مي‌نوشته است. پس صدگان قبل از 92 به جاي 7 عدد 8 بوده است. اينها اگرچه احتمالي است، ولي لااقل دو معضل را حل مي‌كند: الف) مساله جملات دعائيه حاكي از وفات را، ب) يكي ديگر هم تا حدودي مساله صدگان را. نيز جاي اين احتمال هست كه شرح حال يا ردپايي از زندگي و تاريخ حيات علاء مرندي پيدا شود كه به نحو قاطع‌تري مجهول را حل كند. ‌

3‌) اما هنوز دو دليل و در واقع قرينه و اماره هم به نفع قدمت قرن هشتمي اين مجموعه از غزلها در مقدمه آقاي فردوسي (كاشف ومصحح غزل‌هاي نويافته) ديده مي‌شود.

دو مورد كه ياد و بررسي شد. مورد سوم اين است كه همه شاعراني كه از آنها شعر يا اشعاري در اين جنگ/ بياض نقل شده، يا مقدم بر حافظ يا معاصر با او هستند (و نام آنها را پيشتر ياد كرديم)؛ اما اين قرينه هم وجاهت منطقي و حتي عملي و تجربي ندارد؛ زيرا در همه اعصار پس از حافظ، حتي امروز هم ممكن است و ممكن بوده است كه كسي مجموعه‌اي از اشعار از في‌المثل رودكي تا حافظ فراهم و كتابت كند. اين به تنهايي دليل آن نمي‌شود كه كاتب معاصر حافظ بوده باشد.

خط پژوهي

4) قرينه ديگر تكيه بر قديم‌ نمايي خط كاتب است. در اين باره در مقدمه چنين آمده است: (ص 16).

اين جانب هم قضاوت خود را معلق نگه داشتم و از دو تن از بزرگان فن نظر خواستم. نخست استاد گرانمايه و حافظ پژوه و نسخه‌شناس و محقق خط فارسي، آقاي دكتر سليم نيساري كه عمري بيش از 50 سال با بيش از پنجاه نسخه قرن نهمي (از 807 تا پايان آن قرن) كلمه به كلمه انس و در آنها و از جمله در اختصاصات خط تحقيق و تفحص داشته‌اند، كه گفتند چند ضبط كليدي را براي آزمون قدمت خط نسخه‌ها دارند، و نيز ويژگيهاي نقطه‌هاي بعضي حروف و كلمات را به اثر مورد بحث اطلاق كرده‌اند و به اين نتيجه رسيده‌اند كه اثر به احتمال بسيار متعلق به قرن نهم (با صدگان 8) است. پاسخي مشابه با اين را استاد نسخه‌پژوه و خط شناس ديگر جناب ميرنجيب مايل هروي پس از ملاحظه همه جانبه اين اثر، به بنده اعلام داشتند.

آنچه مسلم است، اين خط، خط يا نيست؛ خطي است پخته و پرورده، اگرچه در عين خوانايي، خوش و هنري نيست. اين قول مصحح هم درباره خط و كتابت كاتب (علا مرندي) خواندني است: (مقدمه، ص 24) به اين داوري ناخواسته ايشان درباره خوشنويسي كاتب دو ايراد وارد است:‌

1‌) ؟

2‌) كسي كه نستعليق ابتدائي يا پيشا نستعليق مي‌نويسد، چگونه در شيوه‌اي كه خود ابتدايي است و كاتب هم استاد اين خط يا هر خط اهم از پيشرفته يا پيش نرفته نيست، مي‌تواند خطاط برجسته‌اي باشد؟!

خطاهاي كتابتي ‌

كاتب/ علامرندي كه ديگر كم‌كم با كار و كردار و شخصيت او كما بيش آشناتر شده‌ايم، در نگارش يعني بازنويسي/رونويسي اين 49 غزل سهوهاي متعدد و آشكار مانند آوردن مصرعهاي بي‌‌معني و ارتكاب اختلال وزن و پس و پيش نوشتن كلمات و تكرار بي‌فاصله يك غزل و نظاير آن بارها مرتكب شده است، و مصحح كوشا با آنكه هر غزل را بيت به بيت و بلكه كلمه به كلمه با نسخه اصيل خانلري و نسخه‌هاي بديل آن (جمعا 13 نسخه) مقابله كرده و سنجيده، فقط به دو مورد از سهوها به نحوي كه خود از سهو خالي نيست، اشاره كرده و گويي بقيه را يا متوجه نشده، يا از مقوله اختلاف معني‌دار ضبط يا ضبط‌هاي معني‌دار و بي‌اشكال انگاشته است. اينك به سهوهاي كتابتي كاتب، در حدي كه به آنها برخورده‌ام، بدون ادعاي استقصاي تام و بدون آميختن آنها با مقوله مهم دگرساني‌ها و دگرخواني‌ها، اشاره مي‌كنم.

1) منت سدره طوبي ز پي سايه مكش (غزل 3). بدون مراجعه به ضبط خانلري يا نسخه‌هاي تصحيحي معتبري چون قزويني ---- غني، سايه، و نيساري، با درايت الشعر معلوم است كه يك واو در ميان كم دارد. مصحح محترم به جاي آنكه به شيوه مرضيه خود اين كمبود و سهو را با آوردن مصراع از نسخه خانلري معلوم بدارد، در متن يك واو درون قلاب افزوده است: منت سدره [و] طوبي...

2) وين خانه را قياس اساس حباب كن (غزل5). پيداست كه يك قبل از حباب كمبود دارد. باز مصحح در متن حروفنگاري شده صفحه مقابل، اين را داخل قلاب آورده است: وين خانه را قياس اساس [از] حباب كن.

3) بگرفت همچو لاله دلم در هواي سرو/ طوبي نهال قد صنوبر خرام ما (غزل6). مصحح در حاشيه در بخش اختلافها آورده است كه: خانلري اين بيت را ندارد. حق با خانلري است كه اين بيت را ندارد؛ زيرا اولا مصراع دوم معناي روشن و حتي تاريكي ندارد. ثانياً دو مصراع با هم ربط ندارند.

4) با مدعي بگوييد احوال عشق و مستي/ تا بي‌خبر نمي‌رد در درد خودپرستي. اول اينكه كاتب را به صورت نوشته است؛ دوم آنكه اين خرق اجماع بيش از 70 نسخه خطي قرن نهمي (با صدگان 8) را نمي‌توان توطئه آن همه كاتب براي برعكس نوشتن اين بيت تصور كرد.سوم آنكه، در اوايل اين مقاله هم اشاره شد كه به نحو مطلق منفي‌ترين آدم در شعر حافظ است. به اين بيتهاي حافظ توجه فرماييد:

مدعي خواست كه آيد به تماشاگه راز

دست غيب آمد و بر سينه نامحرم زد

*

اي مدعي برو كه مرا با تو كار نيست

احباب حاضرند، به اعدا چه حاجت است؟

حافظ تو ختم كن كه هنر خود عيان شود

با مدعي نزاع و محاكا چه حاجت است؟

*

سر تسليم من و خشت در ميكده‌ها

مدعي گر نكند فهم سخن، گو سر و خشت

ساقي بيار باده و با مدعي بگوي

انكار ما مكن كه چنين جام‌جم نداشت

*

حافظ ببر تو گوي سعادت كه مدعي ‌

هيچش هنر نبود و خبر نيز هم نداشت‌

*

هرچند بردي آبم، روي از درت نتابم‌

جور از حبيب خوشتر كز مدعي رعايت

مدعي گو لغز و نكته به حافظ مفروش

كلك ما نيز زباني و بياني دارد

*

تو با خداي خود انداز كار و دل خوش دار

كه رحم اگر نكند مدعي خدا بكند

و 5 - 6 بيت ديگر، نيز به صورت مدعيان همچنان با شخصيت منفي در شعر حافظ هست. با اين نفي و انكارهاي صريح حافظ در حق مدعي، چگونه ممكن است ناگهان حافظ مدعي را لازم الرعايه بداند و به يارانش سفارش كند كه با اين مدعي كذايي - كه اگر در شعر حافظ مجهول‌الهويه است، ولي بالصراحه معلوم الحال است - اسرار يا احوال عشق و مستي را بگوييد؟ حافظ بايد با چه زباني و بياني فرياد بزند كه مدعي جزو اعداست، و وقتي كه بخواهد سر از رازي در آورد دست غيب بر سينه او كه نامحرم است، مي‌زند و اگر فهم سخن نكند، حافظ به او مي‌گويد: و در قبال حافظ و هنرمندان ديگر، هيچ هنري ندارد و حتي از بي‌هنري خود هم خبر ندارد و الي آخر، كه در شعر فصيح حافظ آمده است.

حال چه اتفاقي افتاده است كه حافظ ناگهان بايد روش و نگرشش را درباره و در برابر مدعي تغيير دهد و به خود و ديگران با صراحت (فعل امر و سپس نفي) توصيه كند كه بايد احوال يا اسرار عشق و مستي را با او گفت؟ البته حافظ اهل مداراست؛ ولي هيچ وقت از اصول عدول نمي‌كند. زاهد ظاهرپرست ريايي و محتسب و شحنه و پيران جاهل هم آماج طعن و طنز حافظ هستند.

در اينجا جاي بسي شگفتي است كه آقاي علي فردوسي به اين گمان كه اين قرائت/ كتابت خارق‌ اجماع راهي به دهي مي‌برد، به قول حافظ كرده و كوشيده‌اند براي آن (بگوييد/ نميرد، در برابر نگوييد/ بميرد) معنايي دست و پا كنند و البته توفيقي نيافته‌اند. (براي تفصيل نگاه كنيد به مقدمه اثر، صفحات 57 و 58). دهها بيت هم از حافظ هست حاكي از اينكه راز را بايد از نا اهل پوشاند و با اهل در ميان گذاشت، كه مجال نقل آنها هم نيست. (علاقه‌مندان مي‌توانند به فرهنگ واژه نماي حافظ ، اثر خانم مهين‌دخت صديقيان، يا اين راه بي‌نهايت، اثر آقاي بهرام اشتري مراجعه كنند)‌

5‌) بود كه باز نپرسد گنه ز خلق كريم/ كه از سوال بگرديم و از جواب خجل (غزل 14). نادرست است. ضبط خانلري و همه نسخ تصحيحي معتبر: اهل فن به اندك تاملي در مي‌يابند كه كاتب را كه در منبع نقل او خوانا و واضح نوشته نشده بوده، خوانده و نوشته است و توجه به معنا/ بي‌معنايي نداشته است.

6) حجاب ظلمت از آن جست آب خضر كه گشت/ ز طبع حافظ و وز شعر همچو آب خجل (غزل 14). مصحح توجه به غرابت آمدن دو واو پشت سرهم نكرده، لذا ضبط خانلري را در پاي صفحه به دست نداده، كه ضبط او مانند تمامي طبع‌هاي انتقادي حافظ چنين است: ز طبع حافظ و اين شعر همچو آب خجل.

7) خرقه‌پوشان دگر مست گذشتند گذشت (غزل 21). مصحح، سهو كاتب را دريافته و بر وفق تصحيح خانلري: خرقه‌پوشان دگر مست گذشتند [و] گذشت، يك واو در قلاب آورده است؛ اما اين عدول از روش است.

قاعدتاً بايد با آوردن ضبط درست خانلري، نادرستي كتابت مرندي را گزارش مي‌كردند؛ اما يك واو كمبودي ديگر در همين غزل را نه در قلاب آورده‌اند، و نه اختلاف آن را با خانلري گزارش كرده‌اند كه اين مورد است.

8) شد كه باز آيد بيچاره گرفتار بماند، كه واو قبل از كلمه رفع سكته مي‌كند. هرچند ممكن است بگويند اين سكته رواست. آري، ولي مرجوح است، نه راجح. ضبط خانلري: شد كه باز آيد و جاويد گرفتار بماند.

9) صراحي خون دل بربط خروشان (غزل 23) كه درستش طبعاً: صراحي خون دل و بربط خروشان، است؛ اما باز مصحح به جاي گزارش نتيجه مقابله، ميان‌بر زده و واو را در قلاب آورده است. ‌

10‌) صراحي و حريفي گرت به چنگ افتد (غزل 25). مصحح در روايت تصحيح شده حروفي، به اختلال وزن و معنا پي برده، و اين بار بدون استفاده از قلاب، كلمه را پس از صراحي آورده است.

ممكن است ايشان يا ديگران بگويند چون زير حرف در كلمه صراحي دو نقطه آمده، پس بايد آن را خواند؛ اما اين ايراد دو پاسخ دارد: الف) كاتب در اين كتابت در زير بيش از 98 درصد ها دو نقطه گذاشته است. بدون اينكه اين دو نقطه معنايي افاده كند و مثلا ياي مجهول از معروف يا نكره از معرفه را ممتاز گرداند. ب) پاسخ دوم اينكه چرا جاي دور برويم، در همين غزل در بيست چهارم بار ديگر كلمه با دو نقطه تحت‌الياء به كار رفته است: كه همچو چشم صراحي زمانه خون‌ريز است. يعني درست با همان املاء؛ پس دو گونه خوانده نمي‌شود.

11) مي‌خور كه شيح و حافظ مفتي و مستقي (غزل 26). به قول قدما: بناميزد (به نام ايزد، ماشاءالله كه) كتاب اين مصرع سه اشكال دارد: الف) شيخ كه در متن اصلي بدون نقطه است، در متن تصحيح شده هم به همان صورت (با حاي حطي) آمده است؛ ب) بين حافظ/ مفتي حرف واو نيامده، اما در روايت حروفي اين واو بدون استفاده از قلاب و هيچ گزارشي از مقابله، به صورت آمده است؛ پ) و سوم كلمه نوظهور در پايان مصرع است.

از شدت وسواس به كتب لغت مراجعه كردم. اين كلمه در لغتنامه دهخدا وارد شده است: كه هيچ دخلي به معناي مصرع ندارد. ضبط خانلري و تصحيح‌هاي معتبر ديگر (قزويني --- غني، سايه و نيساري): مي‌ خور كه شيخ و حافظ و مفتي و محتسب، است. ‌

12‌) كس چو حافظ نگشود از رخ انديشه نقاب/ تا عروسان سر زلف سخن شانه زدند (غزل 33). بحث بر سر مصرع دوم است. شك نيست كه به اين صورت مغشوش است و معنايي نمي‌دهد، تا به آنجا كه خود كاتب هم پس از نوشتن متوجه آن شده است.

براي چاره‌انديشي، به ويژه چون رسم نبوده است كه غلط‌نويسي را خط بزنند، چاره‌اي انديشيده كه در عرف كتابت و كاتبان رواج داشته، و آن اينكه بالاي حرف [= موخر] و بالاي يا حرف [=مقدم] گذاشته و انجام وظيفه يا به هر حال رفع تكليف كرده است؛ اما مصحح به اين عرف و عملكرد توجه يا آشنايي نداشته و در روايت حروفنگاري شده تصحيح خود، در صفحه مقابل همان صورت مكتوب مغلوط را آورده است. ‌

13‌) لطيفه‌ايست نهاني كه عشق ازو خيزد/ كه نام آن لب لعلي و خط زنگاريست (غزل 46)‌بي‌شبهه و بي‌مراجعه به هيچ طبع و تصحيحي از ديوان حافظ، به دلالت معنا و به اصطلاح به درايت‌الشعر (شعر شناخت) معلوم است و معلوم‌تر خواهد شد كه مصرع دوم از نظر معناي منظور شاعر درست نيست.

مي‌گويد عشق، است يا لطيفه‌اي است نهاني يعني نه ظاهر و مادي و عضوي و اندامي، و نام آن نه لب لعل و خط زنگاري است، يعني آن لطيفه لب لعل و خط‌زنگاري نيست. چرا؟ شرحش را خود حافظ در بيت بعدي در همين غزل باز گفته است:‌

جمال شخص نه چشم است و روي و عارض و خط

هزار نكته در اين كار و بار دلداري است

اينكه كاتب در مصرع دوم از بيت اول آورده به شرحي كه گفته شد، درست صدو هشتاد درجه خلاف منظور شاعر و معناي نسبتاً آشكار بيت/ دوبيت است. مصحح محترم به اين لطيفه توجه نكرده و در پاي صفحه، در بخش ، فقط آورده است: ، در حالي كه طبق خانلري بايد مي‌آورد: تا همه‌چيز در جاي درست خود قرار مي‌گرفت. اگرچه خطاي كتابتي كاتب در چاپ عكسي، در صفحه 200 اين كتاب، بر جاي خود، قرص و قائم نشسته است. ‌

14‌) در غزلي با مطلع (شماره 49)، كاتب بيت چهارم را چنين نوشته است: كه آيتي است از بي‌دقتي كاتب. مصحح به اين خبط و خطا، به ويژه با مقابله با نسخه خانلري توجه داشته، و توجه داده و چنين آورده است:

به نظر مي‌آيد كه كاربرد كلمه از قلم مصحح طنزآميز است؛ زيرا براي سهوي چنين شاخدار و فاحش، نبايد از استفاده كرد كه فحواي شك و ترديد دارد، بلكه بايد نوشت: آشكارا سهو‌القلم كاتب است، يا نظاير آن. همه مي‌دانند كه ضبط درست اين بيت بر وفق نسخه خانلري و نسخه‌هاي معتبر ديگر چنين است:‌

شكوه تاج سلطاني كه بيم جان در آن درج است

كلاهي دلكش است، اما به ترك سر نمي‌ارزد

البته قزويني، سايه و نيساري به جاي ، دارند كه چندان فرقي ندارد.

15) مورد پانزدهم در اين مقاله، ولي نه در اثر، تكرار پشت سرهم يك غزل است به مطلع (غزل 37 و 38). كاتب در كتابت اول در بيت سوم چنين آورده: و در كتابت دوم: مصحح محترم اين مكررنويسي كاتب را تنها به خاطر تفاوت اين يك كلمه، به حساب هوشمندي او گذاشته كه مثلا اصلاحات خود حافظ را در كلمات/ عبارات شعرش در نظر داشته است. (مقدمه، ص 59) كاتب اگر هوشمند بود، اين همه غلط‌نويسي نمي‌كرد؛ و علاوه، 96 بيت درخشان را - در همين 49 غزل - از قلم نمي‌انداخت كه توضيح كوتاهي در اين باب عرض مي‌شود. ‌

ابيات افتاده

چنان كه اشاره شد، بر وفق گزاش مصحح، يعني طبق مقابله‌اش با نسخه خانلري، كاتب (علاء مرندي) جمعاً 96 بيت درخشان را كه بسياري از آنها از شدت فصاحت و بلاغت به حد ضرب‌المثل رسيده در اين كتابت نياورده است! وقتي 96 را به 48 (در اصل اين اثر 48 غزل دارد، و نه 49) تقسيم كنيم، ميانگين ابيات افتاده يا انداخته درست 2 بيت مي‌شود.

اين كمبودها يا: ناشي از سهو كاتب، يا ناشي از عمده او، يا نقص اصلي منبع/ منابع اوست كه در هر حال به شدت از ارزش اثر، و وثوق خواننده به كتابت كاتب مي‌كاهد.

سخن آخر

تا اينجا سخن از سهو و خطاها بود؛ ولي نه تمامي آنها، و نه اشتباهات مصحح در مقدمه . درباره چون و چند و ارزش و اصالت ضبطها خود بايد مقاله‌اي ديگر نوشت. همين قدر بگوييم كه مصحح در مقدمه نوشته است: (ص54). به ارزيابي بنده بعيد است كه از اين حدود 335 مورد تفاوت، بيشتر از 10 مورد ضبط علاء مرندي در اين اثر، پذيرفتني‌تر، حافظانه‌تر و بسامان‌تر از ضبطهاي خانلري، يا توسعاً بهتر از ضبط‌هاي قزويني، سايه، و نيساري باشد. و اين مساله مجال و مقال ديگر مي‌طلبد. ان‌شاءالله اميدوارم نگارنده اين سطور يا حافظ پژوهان ديگر مقاله‌اي در ارزيابي ضبط‌هاي اين غزلهاي كهن و نويافته بنويسند. ‌





پنجشنبه|ا|8|ا|اسفند|ا|1387





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: اطلاعات]
[مشاهده در: www.ettelaat.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 244]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن