واضح آرشیو وب فارسی:ايسنا: نتايج بررسيها درباره طلاق والدين نشان داد: قبول طلاق براي ابتداييها بسيار سختتر از ساير كودكان است 80درصد نوجوانان طلاق درباره ازدواج خود دچار ترديد ميشوند
خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس: آسيبهاي اجتماعي
يكي از مهمترين سوالاتي كه طي دو دهه اخير ذهن روانشناسان و مشاوران را در زمينه زندگي خانوادهها به خود مشغول كرده است، اين مساله است كه طلاق و جدايي والدين از يكديگر تا چه ميزان براي كودكان مضر بوده و آنها را تحت تاثير قرار ميدهد؟ حل اين مساله، سوالات فراواني را پاسخ گفته و راهحلها و راهكارهاي مناسبي را پيش روي قرار ميدهد. براساس تحقيقات اخير پژوهشگران و روانشناسان خانواده، فاكتورهاي بسيار زيادي وجود دارد كه باعث ميشود، يك كودك در خانوادههاي متشنج و يا خانوادههاي از هم پاشيده دچار ضرر و زيان روحي و رواني شود.
به گزارش سرويس «اجتماعي» خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، به نقل از گزارش صندوق حمايت از كودكان سازمان ملل (يونيسف)، از زماني كه بحثهايي در مورد تاثيرات طلاق بر روي كودكان مطرح شد، محققان و پژوهشگران به اين نكته اشاره كردند كه بايد كودكان در خانوادههاي متشنج را با كودكان در خانوادههاي از هم پاشيده جدا كرده و سپس به مقايسه و نتيجهگيري پرداخت.
براساس تحقيقي كه در سال 1991 ميلادي توسط دو محقق به نامهاي «آماتو» و «كيث» بر روي 13 هزار كودك بين سنين قبل از دبستان و دبستان صورت گرفت، مشخص شد وضعيت كودكاني كه در خانوادههاي متشنج زندگي ميكنند، بهتر از كودكاني است كه در خانوادههاي از هم پاشيده زندگي ميكنند.
كودكاني كه در خانوادههاي از هم پاشيده زندگي ميكنند، در مدرسه با مشكلات تحصيلي مواجه شده، به مشكلات و نابهنجاريهاي رفتاري دچار ميشوند، اعتماد به نفس ندارند، با همسالان و همكلاسيهاي خود به مشكل برميخورند و از طرفي قادر نخواهند بود با والدين خود ارتباط برقرار كنند.
با اين حال، اين تحقيق و يا پژوهشهاي مشابهي را كه پس از اين تحقيق صورت گرفت، نميتوان به تمامي كودكان تعميم داد.
در اين تحقيق همچنين آمده است كه 90 درصد كودكان دختر و پسر، در خانوادههاي متشنج از نظر رفتاري متعادل بوده و تنها 10 درصد از اين كودكان دچار مشكلات و ناهنجاري ميشوند. اين در حاليست كه اين تعداد در خانوادههاي از هم پاشيده درست برعكس است.
در تحقيقي كه اخيرا توسط «امري» در سال 2003 ميلادي صورت گرفت، چند تن از محققان و دستياران وي به اين مساله پرداختند كه دلايل تفاوت ميان كودكان طلاق و كودكان در خانوادههاي متشنج چيست؟
يكي از اين دلايل توجه نكردن والدين به كودكان است. اين مساله بدين معناست كه طلاق و جدايي والدين اغلب باعث ميشود تا كودك به خودي خود از توجه يكي از والدينش بينصيب بماند و به همين دليل يكي از منابع دانش، مهارت، تامين روحي و عاطفي خود را از دست ميدهد.
طلاق و جدايي والدين اغلب وضعيت و موقعيت كودكان را تحتالشعاع خود قرار ميدهد؛ اين بدان معناست كه كودك بايد مدرسه، محل زندگي و تمامي تعلقات خود را به يكباره تغيير دهد و اين تغيير باعث ميشود، تا او به دشواري و به سختي بتواند بار ديگر خود را با شرايط جديد تطبيق دهد. به همين دليل گفته ميشود كه كودكان طلاق بيشتر از كودكان در خانوادههاي متشنج دچار اضطراب، تشويش و استرس در زندگي خود ميشوند.
از ديگر تاثيرات منفي طلاق بر كودكان، تطبيق يافتن كودكان طلاق نسبت به نبودن و يا فقدان يكي از والدين است؛ اين مساله يكي از موضوعات بسيار مهم در زمينه كودكان طلاق به شمار ميرود كه هنوز هم ذهن مشاوران و روانشناسان را به خود مشغول كرده است؛ چرا كه كودك بايد به نحوي خود را با فقدان پدر يا مادرش سازگاري دهد.
فقدان حضور و مشاركت هر دوي والدين در امور زندگي، يكي ديگر از عوامل نامناسب در زندگي كودكان طلاق است. هنگامي كه كودك به اين نكته پي ميبرد كه نميتواند از حضور هر دوي والدين خود در پيشرفت زندگيش بهرهمند شود، به صورت خودكار سرخورده و نااميد ميشود.
تاثير نامناسب درگيري و مشاجره والدين در خانوادههاي متشنج، يكي ديگر از دلايل تفاوت ميان اين دو گروه از كودكان به شمار ميرود.
«كلي » و«امري» در تحقيقات خود بر روي كودكان پيش دبستاني و دبستاني در سال 2003 ميلادي به اين نتيجه دست يافتند كه فقدان يكي از والدين و نداشتن امنيت و پشتوانه مالي از مهمترين عوامل در مورد تاثيرات طلاق بر كودكان است.
فقدان يكي از والدين، از آن جهت نسبت به ديگر عوامل بسيار مهم است، چرا كه پدران و مادران براي كودكان سرچشمه امنيت و مايه آرامش هستند، آنها با يكديگر كودكان خود را از لحاظ عاطفي حمايت كرده و سرمشقي براي آينده فرزندان خود به شمار ميروند.
توجه نكردن به اين مساله كه كودكان طلاق حداقل بايد چهار بار در طول يك ماه پدر و مادر خود را ملاقات كنند، تاثيرات بسيار مخربي بر روحيه آنها ميگذارد؛ از يك طرف باعث ميشود روابط فرزند با پدر و مادر خود به سردي گراييده و از طرفي هم كودك احساس ناامني فراوان كند.
در درجه دوم، نداشتن پشتوانه مالي نيز از آن جهت مهم است كه با طلاق و جدايي والدين يكي از منابع مالي به خودي خود حذف ميشود. قيم و يا سرپرست كودك كه اغلب مادران هستند، به دليل درآمد كمتر نميتوانند پاسخگوي نيازهاي كودك خود باشند؛ از اين رو كودك با مشكل مواجه ميشود، اما در خانوادههاي متشنج اگر چه كودك شاهد درگيري و مشاجرات والدينش است و ممكن است دچار تناقضات روحي و رواني نيز شود، اما سرچشمه عاطفي و مالي و پشتوانههاي خود را از دست نميدهد.
سن، جنسيت كودك و شخصيت وي در زمان جدايي والدين بسيار مهم است
جامعهشناسان و روانشناسان براي دستيابي به اين نكته كه آيا كودكان پس از طلاق والدين، زندگي خوبي دارند يا نه، چندين فاكتور نظير سن كودك در زمان طلاق والدين، جنسيت كودك و شخصيت وي و ميزان درگيري كودك در مشاجرات والدين پيش از طلاق را مد نظر قرار دادهاند.
براساس اين تحقيق مشخص شد كه اگر كودك حين طلاق، كوچكتر از دو يا سه سال باشد، اين امر بر وي تاثير نامطلوبي نميگذارد، اما تاثير طلاق بر كودكان پيش دبستاني به وضوح ديده ميشود. آنها از اين كه توسط والدين خود رها شوند در هراسند، از اين رو تلاش ميكنند، غذاي خود را بخورند و يا كارهايي را كه والدينشان از آنها ميخواهند كه انجام دهند، به خوبي انجام دهند.
برخي از آنها پرخاشگر شده و يا حالت تدافعي به خود ميگيرند، برخي ديگر به انجام كارهاي بچگانه نظير خواستن اسباببازيهاي قديمي يا شبادراري روي ميآورند، برخي ديگر نيز به شدت افسرده و گوشهگير ميشوند؛ چرا كه نميخواهند و يا درك اين مساله را ندارند كه زندگي با طلاق والدين تغيير ميكند.
برخي از روانشناسان معتقدند كه قبول طلاق والدين براي كودكان ابتدايي بسيار سختتر از كودكان پيشدبستاني و يا كوچكتر است؛ چرا كه آنها به اندازه كافي هوشيار و بالغ هستند كه اين موضوع را درك كنند.
اين كودكان پس از طلاق والدين به غم و اندوه، خجالت، تنفر و خشم، نداشتن حس وفاداري و برآشفتگي شديدي دچار ميشوند. به همين دليل مشاوران و روانشناسان بهترين راهكار براي اين كودكان را، شركت آنها در برنامهها و فعاليتهاي مدرسه و بودن در كنار كودكان ديگر ميدانند.
كودكان در سنين دبستان هميشه اميدوارند كه والدينشان بازگشته و در كنار يكديگر زندگي كنند. برخي از آنها هميشه در هراسند كه مبادا از جانب والدين خود پسزده شوند، به همين دليل هميشه از سردرد و دلدرد شكايت دارند.
تاثير طلاق بر نوجوانان بسيار متفاوت است؛ آنها بيشتر احساس گناه، ترس، تنهايي، خشم و افسردگي ميكنند؛ برخي از آنها معتقدند كه بايد پس از جدايي والدين از خواهران و برادران كوچكتر خود مراقبت كنند، اما 80 درصد اين افراد در مورد ازدواج كردن و تشكيل خانواده در آينده دچار شك و ترديد ميشوند؛ چرا كه نميتوانند صحنههاي بگومگو و مشاجره والدين خود را از ذهن خارج كنند. از طرفي تلاش ميكنند تا يكي از والدين خود را در مورد طلاق و رفتارهاي پيش از طلاق مقصر نشان دهند.
در يك بررسي آماري مشخص شد كه پسران كه با پدران و دختراني كه با مادران خود زندگي كرده و پرورش مييابند، بهتر از دختران و پسراني هستند كه پس از طلاق با والدين مخالف جنس خود زندگي ميكنند؛ چرا كه كمتر دچار پرخاشگري و مشكلات پس از طلاق والدين ميشوند.
همچنين براساس تحقيقات صورت گرفته توسط پژوهشگران دانشگاه «نيوهمپشاير» مشخص شد كه والدين پس از طلاق بايد كودكان و نوجوان را در مورد پذيرش اين مساله كمك كرده و آنها را نسبت به اقدام خود آگاه كنند.
به همين دليل است كه روانشناسان معتقدند كه والدين بايد در مورد تصميمات خود در مورد طلاق با فرزندانشان صحبت كرده و آنها را در جريان كارهاي خود قرار دهند.
مشاوره با دستاندركاران امور اجتماعي، روانشناسان، مشاوران خانواده و ازدواج و روانپزشكان ميتواند به كودكان در مورد پذيرش مساله طلاق والدين كمك كند.
در تحقيقات صورت گرفته بر روي 20 هزار كودك طلاق از 18 ايالت آمريكا كه توسط دانشجويان دانشكده مطالعات اجتماعي و روانشناسي دانشگاه «پنسيلوانيا» صورت گرفت، مشخص كرد كه 15 درصد از كودكان طلاق، پس از جدايي والدين دچار بيخوابي و ترس از رها شدن ميشوند.
بيشتر از 66 درصد زنان 19 تا 23 سال كه طي 10 سال در تحقيق اين دانشكده شركت كرده بودند و جزو فرزندان طلاق بودند، در اين سالها دچار ترس، اضطراب، احساس گناه و خشم بودهاند.
طلاق و تاثيرات مخرب آن ميتواند هم بر زندگي كودكان و هم والدين اثر گذاشته و زنگ خطري براي زندگي آينده فرزندان طلاق باشد.
نتايج طلاق والدين تقريبا بر تمام جنبههاي زندگي كودكان نظير ارتباط كودكان طلاق با والدين، رفتارها و عواطف و مهارتها اثر ميگذارد.
نرخ طلاق در قاره اروپا بيشتر از ساير قارههاي جهان است
براساس گزارشات رسمي سازمان ملل متحد در مورد تعداد و نرخ طلاق در برخي از كشورها آمارهايي منتشر شده است.
براساس اين آمار، در قاره آمريكا شمالي، مكزيك با 72 هزار و 396 نفر و كوبا با 35 هزار و 837 نفر بيشترين تعداد طلاق را در ميان ديگر كشورهاي اين قاره دارد.
در قاره آمريكاي جنوبي نيز ونزوئلا داراي بيشترين آمار طلاق با 24 هزار و 481 نفر است.
اين آمار نشان ميدهد كه در قاره آسيا، ژاپن با 257 هزار و 475 نفر در صدر قرار دارد و كره جنوبي با 125 هزار و 32 نفر در رده دوم تعداد طلاقهاست.
براساس اين آمار همچنين در قاره آفريقا نيز مصر در سال 2006 ميلادي، حدود 65 هزار و 461 نفر را در فهرست طلاق خود داشته است.
در قاره اروپا نيز روسيه با 640 هزار و 837 نفر درصد قرار دارد، آلمان با 190 هزار و 928 نفر، اوكراين با 179 هزار و 123 نفر و فرانسه با 139 هزار و 147 نفر در ردههاي بعدي قرار دارند.
اين در حاليست كه در كشورهاي حوزه اقيانوسيه، نيوزلند با هزار و 65 نفر بيشترين آمار طلاق را در اختيار دارد.
انتهاي پيام
جمعه|ا|9|ا|اسفند|ا|1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايسنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 144]