تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 8 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):راستى عزّت است و نادانى ذلّت.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798361956




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گفت‌وگو با رضا رشيدپور


واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: گفت‌وگو با رضا رشيدپور ببينيد ما ايراني‌ها اهل حرافي هستيم. اين روش چون تازه شروع شده و ما اول راه هستيم شايد به نظر جالب نباشد، ولي من احساس مي‌كنم امتداد اين روند ارزش ثانيه به ثانيه‌اي رسانه را نه فقط براي ديگران، حتي براي من مجري هم بالاتر مي‌برد.

۲ سال پيش كه برنامه عبور شيشه‌اي با اجراي رضا رشيدپور و فروختن سيب و انداختن ليموشيرين توي تنگ ماهي روي آنتن رفت، خيلي‌ها در مطبوعات و حتي راديو كه خانه اول رشيدپور بود شروع كردند به دست گرفتن براي اين برنامه.حتي رشيدپور را متهم كردند به اينكه اداي مجريان موفقي مثل محمود شهرياري را در مي‌آورد، اما او با انعطاف‌پذيري با نقدها روبه‌رو شد و بعضي از آنها را هم روي آنتن قرائت كرد تا نشان دهد روحيه انتقادپذيري دارد.او اين روند را چند ماه بعد با برنامه جديدي تحت عنوان «شب شيشه‌اي» ادامه داد و در آن بسياري از چهره‌هاي شناخته شده سينما را به برنامه‌اش آورد كه البته آن هم بدون نقد نماند.حالا در سري جديد برنامه‌هاي شيشه‌اي، رشيدپور برنامه‌اي با نام «مثلث شيشه‌اي» به سراغ موضوعات حساسيت‌برانگيز روز مي‌رود تا برنامه را از شكل ميهمان محور به موضوع محور تغيير دهد.گرچه اين برنامه هنوز در اول راه است و نمي‌توان درباره‌اش قضاوت كرد اما به نظر مي‌رسد رشيدپور با پشت سر گذاشتن فراز و نشيب‌هاي دو برنامه قبلي به تسلط و پختگي بيشتري در انجام گفت‌وگو رسيده است.به نظر مي‌آيد تغييراتي در نوع گفت‌‌وگو كردن شما حاصل شده. خودتان اين‌طور فكر نمي‌كنيد؟به هر حال يك سال بزرگ‌تر شدم.اين يك سال چه كرديد؟مطالعه كردم. سعي كردم نقاط‌ضعف خودم را شناسايي كنم.ولي در طول اين يك سال مدام اخبار گوناگوني از شما منتشر مي‌شد كه رضا رشيدپور فيلمنامه نوشت، مجله منتشر كرد، در فيلمي بازي كرد. چطور بعد از موفقيت شب شيشه‌اي كه برنامه نسبتاً موفقي بود شما تصميم گرفتيد آنقدر سراغ كارهاي مختلف برويد؟نه، ببينيد رسانه موج‌هايي ايجاد مي‌كند و بعضي‌ها را مي‌برد روي اين موج، رسانه‌هاي ديگر هم اين آدم را كه روي موج قرار گرفته مي‌بينند و روي تمام كارهاي او زوم مي‌كنند. طبيعي است كه وقتي در تلويزيون كار نمي‌كنم مشغول كارهاي ديگري باشم.اين من نبودم كه زنگ مي‌زدم به خبرگزاري‌ها بلكه اين دوستان به من لطف داشتند، مرا از ياد نبرده بودند و مدام تماس مي‌گرفتند كه الان مشغول چه كاري هستيد. من هم مي‌گفتم الان بيكارم، دارم فيلمنامه مي‌نويسم و واقعاً هم نوشتم با عنوان «باران كه مي‌‌بارد» كه البته به كسي ارائه ندادم و دلم مي‌خواهد خودم آن را بسازم!يك طرح قصه هم داشتم مربوط به عمليات ضدجاسوسي كه براي ساخت يك سريال ارائه شد و فيلمنامه را هم آقاي رستگاري نوشت ولي به خاطر صلاحديد مديران رسانه ساخت اين سريال متوقف شد.در مورد بازي هم وقتي خانم ميلاني اين پيشنهاد را مطرح كردند اتفاقاً خنديدم و گفتم من 3 ماه پيش در شب شيشه‌اي مي‌گفتم آنقدر از اين شاخه به آن شاخه نپريد، حالا خودم همين كار را بكنم؟ گفتند: تو مگر تئاتر كار نكردي. گفتم چرا. گفت پس بيا تجربه كن، به يك بار تجربه كه مي‌ارزد.من هم به ايشان اطمينان كردم و پذيرفتم. تيم خوبي دور هم جمع شده بودند و تجربه خوبي هم بود. من در اين فيلم (سوپراستار) نقش دستيار كارگردان را بازي كردم و كارگردان را هم محمدرضا شريفي‌نيا بازي كرد. فكر مي‌كنم سوپراستار از فيلم‌هاي خوب اكران امسال خواهد بود.و چطور به فكر انتشار مجله افتاديد؟من خيلي وقت بود كه جسته و گريخته در مطبوعات مطلب مي‌نوشتم. اكثر اوقات هم با اسامي مستعار و گاهي هم با اسم خودم كه مشخصاً در روزنامه «گل» با اسم خودم مي‌نوشتم. بعد از مدتي تصميم گرفتم روزنامه‌اي را تأسيس كنم و حتي در خبرگزاري‌ها هم خبرش منتشر شد.ولي براي گرفتن مجوز روزنامه خيلي سخت‌گيري كردند. به همين دليل تصميم گرفتم با همين مجوز مجله منتشر كنم، حالا اميدوارم كه روزي برسد آنقدر در اين زمينه به تبحر رسيده باشم كه بتوانم روزنامه هم منتشر كنم.گفت‌وگوهاي مجله را هم خودتان انجام مي‌دهيد؟فقط گفت‌وگوهاي غيرقابل چاپ را خودم انجام مي‌دهم.خوب شد به اين عنوان اشاره كرديد. شما در شب شيشه‌اي كلي از مجلات زرد انتقاد كرديد كه چرا با تيترهاي كاذب مردم را فريب مي‌دهند. حالا خودتان روي جلد مجله تيتر مي‌زنيد «گفت‌وگوي غيرقابل چاپ با فلاني» اين تيتر مگر دروغ نيست؟ اگر غيرقابل چاپ است پس چطور چاپ كرديد؟ما يك زماني درباره تيتر حرف مي‌زنيم، يك زماني درباره فرصت كه موضوع كاملاً فرق مي‌كند. ما هم يك فرصت آوانگارد براي يكسري از صفحات مجله طراحي كرديم كه بتوانيم حرفمان را شفاف‌تر بزنيم.ولي اين تيتر جزء همان‌هايي است كه براي جلب توجه و فروش بيشتر مي‌زنند بي‌آنكه صحت داشته باشد.قطعاً هر مجله‌اي به فروش احتياج دارد ولي متوسل شدن به فروش از طريق فريب دادن مخاطب با متوسل شدن به راه‌هاي منطقي فرق مي‌كند. يك زماني مخاطب يك چيزي را روي جلد مجله مي‌خواند ولي داخل صفحات را كه نگاه مي‌كند مي‌فهمد هيچ ربطي به مطلب نداشته يا اصلاً مفهوم مطلب چيز ديگري است. اين فريب دادن مخاطب است.ولي ما تيتر مي‌زنيم مثلاً ده‌نمكي گفت به آخر خط رسيدم. اين همان چيزي است كه از گفته‌هاي او برآمده يا يك گفت‌وگوي شفاف را هم ما اسمش را گذاشتيم گفت‌وگوي غيرقابل چاپ و فكر نمي‌كنم اين فريب افكار عمومي باشد.ضمن اينكه معتقدم به هر حال هر نشريه‌اي اگر بخواهد مستقل باشد بايد بفروشد. از آن مجله‌ها هم نيستيم كه از اين گروه سياسي و از آن جناح پول بگيريم، مجله را 200 تومان بفروشيم و دغدغه مالي هم نداشته باشيم. براي ما فروش يك عدد مجله هم مهم است. به همين خاطر مجبوريم جذابيتش را بيشتر كنيم كه فروش بالاتر برود.بين گفت‌وگوي مطبوعاتي و تلويزيوني چه تفاوتي احساس مي‌كنيد؟من وقتي كار در مطبوعات را چند ماه پيش شروع كردم مي‌دانستم نوشتن حتماً يك سواد بالاتري از تلويزيون لازم دارد. چون وقتي چيزي را مي‌‌نويسي اگر مطلبت عمق نداشته باشد مخاطب خيلي زود مي‌فهمد، چون فرصت اين را دارد كه گفت‌‌‌وگو را دوباره بخواند.پس دقت در آن بايد خيلي بيشتر از گفت‌وگوي تلويزيوني و راديويي باشد. اما از طرفي هم فكر مي‌كنم تجربه گفت‌وگوهاي تلويزيوني من كه به‌طور زنده انجام مي‌شد در گفت‌وگوهاي مطبوعاتي به من كمك كرده تا با يك ذهنيت مشخص و آماده وارد گفت‌وگو بشوم. اگر دقت كرده باشيد بعضي از گفت‌وگوهاي مطبوعاتي به‌طور مشخص تكليف است و خبرنگار با ذهنيت معلومي سراغ گفت‌‌وگو نرفته.ولي من وقتي گفت‌وگو مي‌كنم شايد به خاطر اينكه كارم در تلويزيون گفت‌وگو بوده از الف تا ياي مصاحبه را توي ذهنم مي‌چينم و فكر مي‌كنم دليل توفيق گفت‌وگوهاي غيرقابل چاپ ما در اين فرصت كم و چند شماره‌اي مجله همين باشد. ما هر مصاحبه را كه منتشر مي‌كنيم روز بعد در خيلي از سايت‌هاي خبري پرمخاطب لينك مي‌خورد.خب، از مطبوعات بگذريم. شما هميشه در رابطه با گفت‌وگوهاي تلويزيوني‌تان گفتيد از گروهي براي طراحي سؤال بهره مي‌بريد. اما هيچ‌وقت نفهميديم اين گروه را چه كساني تشكيل مي‌دهند. اصلاً وجود خارجي دارند؟!ما گروهي براي طراحي سؤال نداريم. ما يك اتاق فكر داريم و يك تيم فكري كه در تمام برنامه‌ها هم با تعداد كمتر يا بيشتر حضور داشتند. ما هر روز چهار پنج ساعت با اين گروه در اتاق فكر درباره موضوعي كه شب قرار است در برنامه به چالش كشيده شود بحث مي‌كنيم و از دل اين بحث ظرايفي در ذهن من ته‌نشين مي‌شود كه در گفت‌وگو به كمكم مي‌آيد.بالاخره چه كساني هستند اين آدم‌هاي متفكر؟!از بچه‌هاي مطبوعات و همين افرادي كه با من در نشريه رويش همكاري مي‌كنند، همين‌طور از مديران عالي‌رتبه سازمان و يكي دو نفر استاد دانشگاه كه نمي‌دانم صلاح مي‌دانند اسمشان را ببرم يا نه، پس اسم نمي‌برم!عجب! بسيار خب، اسم نبريد. لااقل بگوييد اين ايده 120ثانيه از كدام مغز متفكر تراوش كرده؟خودم.چرا فكر كرديد ايده خوبي است؟شما فكر مي‌كنيد نيست؟تا به حال هر كس روي خط آمده و خواسته در 120ثانيه شما حرفش را بزند، صحبتش به جاهاي مهم و حساس كه رسيده ارتباط قطع شده و به نظرم اين هم بي‌احترامي به آن بنده خدا و هم بي‌احترامي به مخاطب است.اتفاقا ما يك زماني در دادن تريبون به افراد مختلف دچار افراط شديم و به نظر من شأن رسانه در اين نيست كه يك نفر توي خانه‌اش بنشيند و تلفن را بردارد، هرچقدر كه دلش مي‌خواهد روي خط بيايد و از آنتن استفاده كند.اين بايد در پشت صحنه‌ هماهنگ شود، نه اينكه روي آنتن و با اين شكل كه اصلا صورت خوشي ندارد.خب، ما به اين افراد از آغاز بحث مي‌گوييم به اين ثانيه شمار كنار صفحه تلويزيون توجه كنيد.مگر مسابقه است؟ببينيد ما ايراني‌ها اهل حرافي هستيم. اين روش چون تازه شروع شده و ما اول راه هستيم شايد به نظر جالب نباشد، ولي من احساس مي‌كنم امتداد اين روند ارزش ثانيه به ثانيه‌اي رسانه را نه فقط براي ديگران، حتي براي من مجري هم بالاتر مي‌برد.وقتي ما همين‌جوري به صورت كيلويي با رسانه برخورد كنيم هم شأن رسانه تنزل پيدا مي‌كند و هم بي‌احترامي به مخاطب استبعضي از ما براي جواب دادن به ارائه يك رزومه كاري بلند بالا كه آمارهاي اغراق شده‌اي هم در آن وجود دارد عادت كرديم. يك ساعت زمان مي‌گيريم و به مردم آمار و ارقام مي‌دهيم، از زير بار سؤال هم شانه خالي مي‌كنيم.اين ثانيه شمار ولي گوشزد مي‌كند كه مردم پاسخ مي‌خواهند و شما بايد در حداقل زمان ممكن حداكثر پاسخ ممكن را بدهيد. بنابراين ما در اين بخش از برنامه به دنبال فرهنگ‌سازي اين چنيني هستيم. ولي مسلما هيچ روشي را از پيش نمي‌شود موفقيت‌آميز يا شكست خورده دانست. بايد صبر كرد آخر پاييز بشود!پس اگر آنقدر حساب‌گر هستيد بايد زمان‌هاي تلف شده ديگر را هم مدنظر قرار بدهيد و يك فكري به حالش بكنيد. مثل اعلام آمار پيام‌هاي كوتاه.ولي اين به نظر من اتلاف وقت نيست، اعلام اين آمار طبيعي است و مخاطب حق دارد هر 10 دقيقه يكبار از تغيير و تحولي كه در آن صورت گرفته با خبر شود.ولي اين كار خيلي كند صورت مي‌گيرد.قبول دارم اما اين كند صورت گرفتن كه اتفاقا در سري قبل تبديل به يك معضل بزرگ شده بود و بسياري در مطبوعات و راديو براي آن طنز ساختند به خاطر اين است كه استوديوها محيط‌هاي آكوستيكي هستند و مدم‌هاي بدون سيم در شرايط آكوستيك خيلي بد كانكت مي‌شوند و به همين علت وقتي كه من مي‌خواهم آمار را اعلام كنم تازه وقتي كليد را مي‌زنم كه آمار را تازه كنم، مدم قطع مي‌شود. خلاصه وقفه‌هايي كه ايجاد مي‌شود به اين دلايل است و ايراد ما نيست!در ضمن شما يك وقت و انرژي مضاعفي هم صرف مي‌كنيد تا سؤالتان را طوري مطرح كنيد كه به طرف مقابل برنخورد. تا اينجاي ماجرا البته بد نيست. اما گاهي سؤال به شكلي در مي‌آيد كه اساس غلط و بي‌مفهوم است.ممكن است مثال بزنيد.مثلا به پژمان بازغي مي‌گوييد تو بازيگر خيلي توانايي هستي و بازيگري‌ را بسيار خوب مي‌شناسي،‌از طرفي چهره و فيزيك خيلي خوبي هم داري،‌اما هيچ‌كس به خاطر ديدن تو به تماشاي فيلم نمي‌رود، چرا؟در مورد پژمان بازغي كه واقعا اعتقاد من همين است. او بازيگري‌اش از بسياري بازيگران سينماي ما كه گيشه را فتح مي‌كنند بهتر است. اما با اينكه مي‌گوييد تلاش مي‌كنم به او برنخورد كه كاملا موافقم. مسلما اين هميشه مدنظر من هست و اصلا نمي‌دانم چرا اين فرهنگ كوبيدن گفت‌وگو شونده ظرف اين ۲ سال اخير در تلويزيون جا افتاده است.قرار نيست ميهمان را برنجانيم يا بچلانيم. ميهمان براي من محترم است طرفداران خودش را هم دارد. نمي‌توانم چاقو در بياورم فرو كنم توي شكمش كه بيننده بگويد به‌به، رشيد‌پور چه كرد!احترام بله،‌بايد رعايت شود ولي رنجيدن و نرنجيدن او دست شما نيست. ممكن است از كوچك‌ترين انتقاد شما برنجد. اينكه نبايد هدف برنامه را كه شفاف‌سازي است تحت‌الشعاع قرار بدهد!متوجهم. من فقط مي‌خواهم به خودم ياد بدهم كه در كمال رعايت احترام و شأن طرف مقابل مي‌توانم سؤالم را بپرسم. لزومي ندارد به بي‌ادبانه‌ترين شكل ممكن اين كار را انجام بدهم براي اينكه ثابت كنم حرفه‌اي هستم.اين دعوت‌هاي تلفني كه براي معرفي ميهمان پخش مي‌كنيد و البته اصلا هم هويت ميهمان را مشخص نمي‌كند هم از جهتي باعث ايجاد شك و شبهه مي‌شود شما گوشي تلفن را برمي‌داريد و بعد از كلي خوش و بش، خطاب كردن وي با اسم كوچك، تاكيد مدام بر اينكه ما با هم رفيقيم و عنوان اين پيشنهاد دوستانه كه هر سؤالي را دوست نداشتي مي‌تواني جواب ندهي و بگويي سؤال بعد!نقطه نظر جالبي است. من فكر كردم معرفي ميهمان به اين سبك نو و جالب است. حالا بايد تاثيرش را در مدت طولاني‌تري ديد و بررسي كرد. گذشته از اين رسانه جذابيتش به همين است كه هر اتفاقي مي‌تواند شبهه‌انگيز باشد.ولي بايد در جهت اطمينان مخاطب به صداقت رسانه هم تلاش كرد!من فكر مي‌كنم بدون اغراق 60 درصد مخاطبين كه برنامه‌هاي من را مي‌بينند، مرا آدم خيلي‌ چاپلوسي نمي‌شناسند و همين براي من كفايت مي‌كند.آدم چاپلوسي نه، ولي آدم نگراني مي‌شناسند.من در زندگي شخصي هم همين‌طوري هستم.زندگي شخصي به خودتان مربوط است، ولي اين مي‌تواند هدف برنامه را تحت الشعاع قرار بدهد.نمي‌دانم شايد بايد مجري را عوض مي‌كردند اگر مي‌خواستند ميهمان را در به‌در كنند. دوست ندارم اين كار را بكنم. يعني نمي‌توانم اين‌طوري باشم. با همه با رعايت احترام برخورد مي‌كنم. منتظر از پشت خنجر زدن به كسي نيستم.منبع: همشهری- ندا رجبی





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 622]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن