واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: دین و حكومت در آمریكا (2)
پروفسور حمید مولانا با آغاز قرن بیست ویكم و هزاره جدید شكاف فرهنگی و دینی بیش از شكاف طبقاتی، نژادی و قومی در سیاست و جامعه آمریكا محسوس بود. در سال 2004 میلادی طبق یك نظرسنجی ملی 43 تا 46 درصد از آمریكایی ها خود را مسیحیانی معرفی كردند كه دوباره به مسیحیت روی آورده اند و 40 درصد اظهار داشتند كه به طور مداوم در كلیساها و مراسم عبادت حضور دارند. از میان این گروه بود كه بوش در دو انتخابات گذشته ریاست جمهوری توانست بسیاری از طرفداران خود را در سطح محلی و ایالتی و ملی بسیج كند. اغلب كسانی كه خود را متولدین جدید مسیحیت اعلام كردند احساسات شدید ملی گرایی آمریكایی و نظامی داشته و با قوانین و مقررات سقط جنین و ازدواج همجنسان مخالفت اساسی داشتند. به عقیده كوین فیلیپس یكی از نویسندگان جناح محافظه كار قدیمی آمریكا «این الهیات سیاسی جدید تحت (ریاست جمهوری) بوش گفتمان آمریكا را با بقیه دنیا شكل داد.» فیلیپس در كتاب جدید خود تحت عنوان «تئوكراسی آمریكایی» از پیدایش حكومت مذهبی در آمریكا سخن می گوید. طبق نوشته او در اواسط سال 2004 وقتی كه بوش در جنوب مركزی ایالت پنسیلوانیا در میان فرقه معروف به «آمیش» سرگرم مبارزات انتخاباتی بود در یكی از اجتماعات كه خبر آن در نشریه «لنكستر نیوارا» چاپ شد، بوش اظهار می دارد كه «من اعتماد دارم خدا از طریق من صحبت می كند. بدون آن من نمی توانستم كار و مسئولیت خود را انجام دهم.» در همان وقت بود كه ژاك دلور رئیس سابق «كمیسیون اروپا» در اتحادیه اروپا اعلام می كند كه «كشمكش بین باوركنندگان و بی باوران عامل اصلی روابط آمریكا با اروپا در سال های آینده خواهد بود» و دومینیك مغیری یكی دیگر از مفسران اروپا می نویسد كه «مخلوط دین و ملی گرایی در آمریكا ترسناك است» و اضافه می كند كه «به همین دلیل است كه ما اتحادیه اروپا را به صورت یك مانع بزرگ در مقابل جنگ مذاهب می سازیم.» «بیل مایر» یكی از مفسران جناح لیبرال آمریكا كه مدتی نیز در ریاست جمهوری لیندون جانسون در دهه های قبل سمت سخنگوی كاخ سفید را به عهده داشت عقیده دارد كه «در تاریخ (كشور) ما این اولین باری است كه ایدئولوژی و تئولوژی (الهیات) كنترل قدرت را در واشنگتن در دست دارند.» ولی این اولین بار نبود كه ائتلاف دین و حكومت به صورت یك جبهه واحد در كاخ سفید و ریاست جمهوری آمریكا تجلی می كرد. مذاهب رای دهندگان در انتخابات آمریكا همیشه بر كمیت و كیفیت انتخابات ریاست جمهوری تاثیر داشت و در تاریخ معاصر آمریكا ما این گرایش را در مبارزات انتخاباتی جیمی كارتر در دهه 1970 و پیروزی او برای به دست آوردن كاخ سفید در واشنگتن به خوبی مشاهده می كنیم. بوش اظهار می دارد كه :من اعتقاد دارم خدا از طریق من صحبت می كند. بدون آن من نمی توانستم كار و مسئولیت خود را انجام دهم. كارتر فرماندار ایالت جنوبی جورجیا بود كه پس از افتضاحات معروف به واترگیت كه به استعفای رئیس جمهور اسبق ریچارد نیكسون و انتصاب معاون او جری فورد به ریاست جمهوری شد، به عنوان كاندیدای حزب دموكرات و با استفاده از جو نامطلوب اخلاقی و سیاسی آن زمان آمریكا وارد مبارزات انتخاباتی شد. یكی از شعارهای اصلی مبارزات انتخاباتی او این بود كه «من هرگز دروغ نخواهم گفت»، چیزی كه نیكسون در جریان رسوایی واترگیت توانایی تعهد و انجام آن را نداشت. كارتر یك تاجر و كشاورز بادام در ایالت محافظه كار جورجیا بود و به عنوان یك فرد مذهبی پروتستان فرقه باپتیست به خوبی به احساسات دینی و مذهبی مردم آمریكا و به ویژه ایالات جنوبی آشنا بود و با استفاده از این زیرساخت های سنتی به فرمانداری انتخاب شده بود. او در مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری سال 1976 میلادی، دقیقا دو سال قبل از انقلاب اسلامی ایران، از این تجربیات خود بهره گیری كرد و در معرفی خود از «تولد مجدد و بازگشت به مسیحیت» سخن گفت. در همایش یكی از بزرگترین فرقه های مسیحی در آمریكا رؤسای حزب دموكرات او را تنها نامزد انتخاباتی معرفی كردند كه اسم اولی و نام خانوادگی او با حروف «ج» و «ك» كه مخفف «جیزز كرایست» یعنی حضرت مسیح (ع) است، شروع می شود. كارتر در انتخابات ریاست جمهوری آن سال بیش از 50 درصد آرای مسیحیان فرقه «اوانجلیكال» را به خود اختصاص داد. حزب دموكرات و نامزد آن پس از یك قرن كه از جنگ های داخلی آمریكا می گذشت با استفاده از نارضایتی مردم و با بهره گیری از احساسات و زیرساخت های مذهبی به قدرت رسیدند. ولی اعضای حزب دموكرات و خود كارتر یك اشتباه بزرگ سیاسی و فرهنگی مرتكب شدند. آنها به دین و مذهب به صورت یك ابزار موقتی قدرت نگریستند و از درك احساسات درونی مردم عادی آمریكا به سنت و باورهای دینی و خانوادگی غفلت كردند. تعصبات سكولار غیردینی نخبگان حزب دموكرات همراه با جو سیاسی آن زمان دو ابرقدرت، یعنی آمریكا و شوروی و جنگ سرد، به كلی چشم حاكمان كاخ سفید را در اهمیت و حتی اولویت فرهنگ و دین در روابط داخلی و خارجی كور كرده بود. در دهه 1970 علی رغم همه پیشرفت های فن آوری و نظامی و صنعتی، هنوز 80 درصد جامعه آمریكا احساسات و پایه های دینی و مذهبی داشتند ولی هر دو حزب سیاسی آمریكا یعنی جمهوریخواه و دموكرات از جامعه شناسی و تشخیص عمیق آن در راهبردی درازمدت عاجز بودند. سه دهه طول كشید تا به تدریج جناح نومحافظه كار حزب جمهوریخواه توانست منابع فرهنگی، دینی و مذهبی سیاست و حكومت را كشف و سپس از آنها استفاده كند. این روند از زمان ریاست جمهوری رونالد ریگان در اوایل 1980 میلادی و پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران به تدریج شروع و با روی كار آمدن نومحافظه كاران در اوایل سال 2001 تسریع شد. با بیداری مسلمانان در سراسر جهان و سقوط سیستم كمونیستی شوروی و اقمار آن این ائتلاف مذهبی و حكومتی در آمریكا رنگ ضد اسلامی به خود گرفت.به عنوان یك شهروند ساكن واشنگتن و استاد دانشگاه، من به خوبی به یاد دارم كه چگونه دولت جیمی كارتر و نخبگان سیاسی آمریكا در دهه 1970 به توصیه و پیشنهادات ما درباره اهمیت فرهنگ و دین و به ویژه اسلام در روابط ملی و بین المللی كاملا بی اعتنایی نشان دادند. كارتر با اعزام نمایندگان خود به ایران و مذاكره با رژیم پهلوی انتظار داشت كه سر و صورتی به دكترین حقوق بشر كه برای اولین بار پس از جنگ جهانی دوم جزئی از سیاست خارجی آمریكا اعلام شده بود، داده شود، ولی شخص رئیس جمهور و مشاوران او و به طور كلی نخبگان حاكم بر آمریكا، هنوز این شعور و بصیرت سیاسی را نداشتند كه به اهمیت اسلام و زیرساخت های اجتماعی و سیاسی اسلامی و رهبران و مشروعیت آنها توجهی كنند. منبع: کیهان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 402]