واضح آرشیو وب فارسی:کيهان: شهيد عليرضا نورى جانشين لشگر 27 محمد رسول الله(ص)خط مقدم را به صندلى رياست ترجيح داد
سيدمهدي حسيني
در عمليات كربلاي 5 شيرمردان مبارز و رزمنده اي به شهادت رسيدند كه از عظمت و حماسه اين عمليات حكايت مي كند.
از جمله آنها شهيد عليرضا نوري قائم مقام لشكر 27 محمدرسول الله(ص) بود كه در تاريخ 8/11/65 در منطقه شلمچه به شهادت مي رسد.
دوران زندگي شهيد نوري نشان از مجاهدت، حماسه، تلاش و كوشش دارد. عليرضا در سال 1331 در شهر ساري متولد و از كودكي در كنار پدر از آموزه هاي ديني- فرهنگي بهره مند شد.
مادر شهيد نوري در گفت و گويي ضمن بيان خاطراتي از تيزهوشي و خودجوشي او، مي گويد:
«خيلي زود كارهايش را خودش ياد گرفت و انجام مي داد. اجازه نمي داد كه كسي كمكش كند و در دوراني كه به مدرسه مي رفت خيلي سريع با همكلاسي هايش در مدرسه روابط دوستانه برقرار كرد...»
در سال 1350 ديپلم رياضي را گرفت و در همين ايام پدرش را از دست داد. به رغم سوگ پدر همان سال به خدمت سربازي مي رود و در اين فرصت اقدام به يادگيري فنون نظامي نمود و هرگز از خودسازي معنوي غافل نبود و در دوران سربازي تجربيات خوبي را اندوخت و پس از اتمام خدمت سربازي در جستجوي شغل مناسب بود تا اين كه در بهداري و بهزيستي مشغول كار گرديد و خود را آماده براي شركت در كنكور كرد كه پس از تلاش هاي علمي موفق شد كه به دانشگاه وارد شود.
در رشته مهندسي راه و ساختمان پذيرفته مي شود و در دانشكده پلي تكنيك - دانشگاه اميركبير فعلي- مشغول تحصيل شده و پس از طي دوران دانشجويي به استخدام راه آهن در ساري در مي آيد. پس ازچندي به تهران آمده و در قسمت پل سازي و ساختمان راه آهن به عنوان تكنيسين مشغول به كار شده و در همين ايام ازدواج مي كند.
عليرضا كه از كودكي با شركت در مجالس عزاداري امام حسين(ع) درس آزادگي و مبارزه با ظلم و ستم آموخته بود هرگز از فعاليت هاي مبارزاتي عليه ظلم و رژيم پهلوي و ياري مظلومان غافل نبود. او عبرت هاي عاشورا و جريان مبارزاتي وقايع 15خرداد 42 و دستگيري و تبعيد امام راحل را در پيش روي خود داشت و همواره با ساختن شعرهاي انقلابي و عرفاني و زمزمه آنها براي جوانان همكار خود الفباي مبارزه را يادآور مي شد و با افرادي كه داراي سمت و سوي مخالفت رژيم را داشتند ارتباط برقرار مي كرد.
عباس خالدي كه در ايام انقلاب، از عناصر اوليه راه اندازي اعتصابات راه آهن بود وكميته اعتصابات را سامان داده بود در مورد شهيد نوري چنين مي گويد:
«به عنوان يكي از اعضاي كميته اعتصاب در جمع كاركنان راه آهن سخنراني كردم كه پس از اتمام سخنانم اين جوان خوش سيما و رشيد جلو آمد و گفت: من آماده همكاري هستم. همان روز به جمع ما پيوست و امور اعتصابات را با جديت پي گيري مي كرد تا شرايطي پيش آمد و با يكديگر به ذوب آهن اصفهان رفتيم. با كارگران آنجا در مورد اعتصاب و در راستاي اهداف انقلاب مذاكراتي داشتيم و شهيد نوري در اين ماجرا نقش محوري داشت.
او در جريان انقلاب در سال 57 تا ورود امام به ايران سرآمد فعالان راه آهن بود تا اين كه انقلاب به پيروزي رسيد و كميته انقلاب اسلامي راه آهن را راه اندازي كرديم.
مأموريت هاي مهم عملياتي را شهيد نوري عهده دار مي شد. او داراي نفوذ كلام قوي بود به طوري كه همه كاركنان نسبت به او ارادت داشتند. با رفتار نيك، محبوب همه دلها شده بود. موفق شديم با راه اندازي اولين انجمن اسلامي بسياري از امور اداري راه آهن را در اختيار انقلابيون قرار دهيم و اوضاع را تحت كنترل درآوريم. همين كه سپاه پاسداران شكل گرفت شهيد نوري به عضويت رسمي سپاه درآمد و درهمان راه آهن اقدام به تاسيس سپاه نمود و تمام وقت درخدمت انقلابيون بود.»
هنگاميكه خبر تجاوز دشمن بعثي را درشهريور 59 مي شنود، خود را آماده رزم مي كند و به سرعت عده اي از جوانان انقلابي راه آهن كه حدود 70 نفر مي شدند را سامان مي دهد و اقدام به آموزشهاي كوتاه مدت مي كند و با همين جمع راهي جنوب مي شود. 9 ماه در منطقه سوسنگرد مشغول رزم بود و ناگفته هايي را از اين ايام به يادگارداشت. هنگامي كه در زمستان سال 62 تدارك عمليات خيبر انجام مي گرفت در مسير جنوب فرصتي دست داده بود و به بيان فعاليت هاي رزمي خود و يارانش در آن روزها اشاره كرد. از طراحي عمليات «يا مهدي» و «امام علي» و شهادت همرزمهايش و چگونگي مجروحيتش خاطره ها گفت. از جمله آنها چگونگي دو نوبت مجروحيت در يك فرصت كوتاه كه به بيهوشي او منجر شده بود و او را به عنوان شهيد به سردخانه فرستاده و روي سينه اش نوشته بودند «شهيد عليرضا نوري» كه آن عكس را داشت.
مداواي مجروحيت او چهارماه به طول مي انجامد كه پس از بهبود مجدداً خود را آماده رزم مي كند. تا اينكه در عمليات والفجر يك، ماشينش روي مين رفته و به سختي مجروح شده و بار ديگر چهارماه در بيمارستان بستري مي گردد. دست راست عليرضا در اين ماجرا قطع مي شود.
پس از بهبود و مرخص شدن از بيمارستان به راه آهن مراجعت مي كند و مشغول راه اندازي حراست راه آهن مي گردد.
هنگاميكه موضوع راه اندازي پايگاه ابوذر در جنوب تهران مطرح شد، نگارنده براي تعيين محل مناسب پايگاه به عليرضا نوري معرفي و با استقبال بسيار گرم او روبرو شدم. در اولين فرصت شهيد نوري - كه نزديك ترين و مورداعتمادترين عنصردر نزد همه كاركنان راه آهن، بويژه مسئول وقت آن بود- جلسه مشتركي را بين كادر فرماندهي پايگاه ابوذر با مسئولين وقت راه آهن برگزار كرد و با اختصاص ساختماني درضلع جنوبي خيابان شوش، امكانات راه آهن را در راستاي دفاع مقدس بكار گرفت.
فرمانده وقت پايگاه ابوذر پيشنهاد فرماندهي شهيد نوري را به جاي خود داد اما شهيد نوري تاكيد كرد: «من در خدمت شما هستم. هيچ عنوان و مسئوليتي را نمي خواهد به من بدهيد.» لذا فرمانده وقت پايگاه ابوذر تلاش كرد جانشيني پايگاه و فرماندهي لشكر ابوذر (نيروهاي قدس در12 گردان) را به عهده او بگذارد، اما شهيد نوري تمام وقت هرچه ماموريت به پايگاه و لشكر مي دادند با سرعت و تمام كمال انجام مي داد. درشناسايي محل مناسب براي ايجاد پادگان آموزشي از ديگر مراكز جلوتر و پيشگام تر بود. نقطه اي را در منطقه سياه كوه در اطراف ورامين شناسايي كرده بود اما به درخواست يكي از پايگاهها، آن را فورا به آنها واگذار مي كند و مجدداً در جستجوي راه اندازي پادگان ديگري برمي آيد از طريق زمين شهري در جاده قم بعداز عوارضي نقطه اي را شناسايي مي كند و پس از طي مراحل قانوني اقدام به آماده سازي آنجا مي كند و اولين رزمايش را درآنجا به اجرا درمي آورد. لشكر ابوذر با12 گردان تجهيز كرده و به منطقه جنوب اعزام مي كند. با شهيد همت وارد گفت وگو شده و محور عمليات در مجنون را به عهده مي گيرد. شش گردان را در سه راهي جفير مستقر نمود و 2 گردان را در عمليات خيبروارد عمل كرد و خود فرماندهي اش را عهده دار بود. در زمستان 62 و بهار 63 با همان يك دست در منطقه عملياتي جنوب فرماندهي مي كرد و هر رزمنده اي با تعجب به حماسه هاي او چشم دوخته بود كه در اين مورد خاطرات بسيارزيبايي در اذهان رزمندگان وجود دارد. در حين ماموريت تا عمليات بدر تا پايان سال 63 چندبار مجروح شد.
شهيد عليرضا نوري روابط صميمانه اي با واحد عمليات منطقه 10 تهران داشت و با حاج محمد كوثري رفيق بود. حاج محمد كه پس از شهادت حاج عباس كريمي فرمانده لشكر 27 محمد رسول(ص) مي گردد شهيد عليرضا نوري را به عنوان مسئول ستاد لشكر و قائم مقام لشكر معرفي مي كند، كه پس از عمليات كربلاي 4 كه درآستانه تدارك عمليات كربلاي 5 بود وزير راه وقت برايش حكم رياست راه آهن را صادر مي كند. حكم را موقعي كه به او دادند گفت: «با تمامي احترامي كه من براي آقاي سعيدي كيا وزير راه قائل هستم، اما با اين حال براي اينكه خود هم دچار ترديدنشوم اين حكم را پاره مي كنم...» آري او خاكريزهاي عملياتي جبهه ها بخصوص شلمچه و منطقه كانال ماهي و سه راه شهادت غرق در آتش سبك و سنگين دشمن و منطقه عملياتي كربلاي پنج را بر هر مسئوليت و مقام ترجيح مي دهد و مي ماند. در حالي كه آستين دست قطع شده اش با نسيم باد تكان مي خورد و مرتب از اين سنگر و به آن سنگر سركشي مي كرد و به نيروهاي رزمنده روحيه مي داد.
در خط مقدم جبهه كربلاي 5 سوار بر جيپ بود كه گلوله مستقيم تانك به ماشينش اصابت كرد. عليرضا نوري در حالي به سوي معبود پرگشود كه دست ديگرش هم قطع شده بود و سينه اش شكافته بود.
يکشنبه|ا|11|ا|اسفند|ا|1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: کيهان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 724]