واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: فصاحت و بلاغت على علیه السلام
اما الفصاحة فهو (على علیه السلام) امام الفصحاء و سید البلغاء و عن كلامه قیل دون كلام الخالق و فوق كلام المخلوقین. (ابن ابى الحدید) نطق آدمى از نظر علم منطق فصل ممیز انسان از حیوانات دیگر است كه خداوند به حكمت بالغه خویش آن را وسیله امتیاز او قرار داده است چنانكه فرماید: خلق الانسان علمه البیان. (1) گوهر نفس كه حقیقت آدمى است با سخنورى تجلى كند و به قول سعدى: تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد و به همین جهت خود امام فرماید: المرء مخبوء تحت لسانه؛ مرد در زیر زبانش نهفته است، و هر قدر شیوائى و رسائى سخن بیشتر باشد تأثیرش در شنونده به طور مطلوب خواهد بود. در دوران جاهلیت مقارن ظهور اسلام در عربستان فصحائى مانند امرء القیس و غیره كه اشعار سحر انگیز میسرودند؛ وجود داشتند ولى فصاحت كلام على علیه السلام همه فصحاى عرب را به تحیر و تعجب واداشت و بالاتفاق در برابر كلام او درمانده شده و او را امیر سخن نامیدند. ابن ابى الحدید گوید او پیشواى فصحاء و استاد بلغاء است و در شأن كلامش گفتهاند از سخن خدا فروتر و از سخن مردمان فراتر است و تمام فصحاء فن خطابه و سخنورى را از سخنان و خطب او آموختهاند و اضافه میكند كه براى اثبات درجه اعلاى فصاحت و بلاغت او، همین نهج البلاغه كه من به شرحش اقدام مینمایم كافى است كه هیچ یك از فصحاى صحابه یك عشر آن حتى نصف عشر آن را نمىتوانند تدوین كنند. (2) على علیه السلام در تعبیه كلام و فن سخنورى كار را به اعجاز رسانید و همه را متعجب نمود، بنا به نقل ابن شهر آشوب عدهاى از اصحاب پیغمبر صلى الله علیه و آله در مسجد نشسته و مشغول گفتگو در مورد مسائل علمى و ادبى بودند، در این ضمن گفته شد كه حرف الف در اغلب كلمات داخل شده و كمتر كلامى گفته میشود كه در آن حرف الف نباشد. على علیه السلام كه در آنجا حاضر بود چون سخن آنها را شنید بپا خاست و فى البدیهه خطبه غرائى خواند كه در حدود هفتصد كلمه بود بدون این كه در كلمات آن حرف الفى وجود داشته باشد، همچنین خطبه دیگرى دارد كه در كلمات آن حرف نقطه دارى وجود ندارد و چنین شروع میشود: الحمدلله الملك المحمود المالك الودود و مصور كل مولود... كه براى پرهیز از اطاله كلام از نوشتن خطبههاى مزبور خوددارى گردید. باز در جاى دیگر درباره فصاحت و بلاغت كلام على علیه السلام گوید: عجبا كسى در مكه متولد شود و در همان شهر بزرگ گردد و بدون تماس و ملاقات با حكیم و دانشمند و ادیبى به قدرى در سخنورى مهارت داشته باشد كه گوئى عالم الفاظ تسخیر شده اوست و هر چه را اراده كند به فصیحترین وجهى بیان میكند. علامه فقید سید هبة الدین شهرستانى در كتاب (ما هو نهج البلاغة؟) كه تحت عنوان نهج البلاغه چیست؟ به فارسى ترجمه شده چنین مینویسد: شخصى از یك دانشمند مسیحى به نام (امین نخله) خواست كه چند كلمه از سخنان على علیه السلام را برگزیند تا وى در كتابى گرد آورده و منتشر سازد دانشمند مزبور در پاسخ وى چنین نوشت: از من خواستهاى كه صد كلمه از گفتار بلیغترین نژاد عرب (ابو الحسن) را انتخاب كنم تا تو آن را در كتابى منتشر سازى، من اكنون دسترسی به كتابهائى كه چنین نظرى را تأمین كند ندارم مگر كتابهائى چند كه از جمله نهج البلاغه است. با مسرت تمام این كتاب با عظمت را ورق زدم به خدا نمیدانم چگونه از میان صدها كلمات على علیهالسلام فقط صد كلمه را انتخاب كنم بلكه بالاتر بگویم نمیدانم چگونه كلمهاى را از كلمه دیگر جدا سازم این كار درست به این میماند كه دانه یاقوتى را از كنار دانه دیگر بر دارم! سرانجام من این كار را كردم و در حالی كه دستم یاقوتهاى درخشنده را پس و پیش میكرد دیدگانم از تابش نور آنها خیره میگشت! باور كردنى نیست كه بگویم به واسطه تحیر و سرگردانى با چه سختى كلمهاى را از این معدن بلاغت بیرون آوردم بنا بر این این صد كلمه را از من بگیر و به یاد داشته باش كه این صد كلمه پرتوهائى از نور بلاغت و غنچههائى از شكوفه فصاحت است! آرى نعمتهائى كه خداوند متعال از راه سخنان على علیهالسلام بر ادبیات عرب و جامعه عرب ارزانى داشته خیلى بیش از این صد كلمه است. (3) معاویه گفت راه فصاحت و بلاغت را در قریش كسى غیر از على نگشود و قانون سخن را غیر از او كسى تعلیم نكرد. ادباى نامى عرب اقرار كردهاند كه آیین دادرسى و فرمان نویسى از خطبههاى او به دست آمده است. همچنین شهرستانى در كتاب دیگر مینویسد: از سخنان مستر گرنیكوى انگلیسى استاد ادبیات عرب در دانشكده علیگره هندوستان كه در محضر استادان سخن و ادبائى كه در مجلس او حاضر بود و از اعجاز قرآن از او پرسیدند اینست كه در پاسخ آنان گفت: قرآن را برادر كوچكى است كه نهج البلاغه نام دارد آیا براى كسى امكان دارد كه مانند این برادر كوچك را بیاورد تا ما را مجال بحث از برادر بزرگ (قرآن كریم) و امكان آوردن نظیر آن باشد؟ (4)
على علیه السلام در گفتار خود پایبند قواعد فصاحت و بلاغت نبود بلكه سخن او خود به خود شیرین و گیرا است و قواعد فصاحت را باید از سخنان وى استخراج نمود نه اینكه سخن او را با قواعد فصاحت سنجید. سخنان على علیه السلام با شور و حرارت مخصوص، حقیقت و واقعیت را بیان میكند اجزاء سخنان او همه متناسب و به هم پیوسته است و جمال صورت و كمال معنى به هم مرتبطند، استدلالات آن محكم و منطقش با نفوذ و مؤثر است. معاویه گفت راه فصاحت و بلاغت را در قریش كسى غیر از على نگشود و قانون سخن را غیر از او كسى تعلیم نكرد. ادباى نامى عرب اقرار كردهاند كه آیین دادرسى و فرمان نویسى از خطبههاى او به دست آمده است. لازمه بلاغت قوت فكر وجودت ذهن است كه مرد سخنور بتواند فورا دقایق معانى را در مخزن حافظه خود حاضر كند، این قوت فكر و كثرت ذكاء در على علیه السلام به حدّ اعلا وجود داشت و وقتى متوجه بغرنجترین مطلبى میشد تمام زوایاى تاریك آن را از فروغ اندیشه خود روشن میساخت. كلام على علیه السلام به طورى است كه ارتباط منطقى بین جملههاى آن برقرار است هر مطلبى كه به خاطر آن حضرت خطور میكرد فورا به بهترین وجهى در قالب كلمات شیوا بر زبانش جارى میشد و روى كاغذ نقش مىبست بدون این كه در گفتن و به وجود آوردن آن به خود زحمتى بدهد. على علیه السلام در گفتار خود پایبند قواعد فصاحت و بلاغت نبود بلكه سخن او خود به خود شیرین و گیرا است و قواعد فصاحت را باید از سخنان وى استخراج نمود نه اینكه سخن او را با قواعد فصاحت سنجید. على علیه السلام در تعبیه كلام و فن سخنورى كار را به اعجاز رسانید و همه را متعجب نمود، بنا به نقل ابن شهر آشوب عدهاى از اصحاب پیغمبر صلى الله علیه و آله در مسجد نشسته و مشغول گفتگو در مورد مسائل علمى و ادبى بودند، در این ضمن گفته شد كه حرف الف در اغلب كلمات داخل شده و كمتر كلامى گفته میشود كه در آن حرف الف نباشد. على علیه السلام كه در آنجا حاضر بود چون سخن آنها را شنید بپا خاست و فى البدیهه خطبه غرائى خواند كه در حدود هفتصد كلمه بود بدون این كه در كلمات آن حرف الفى وجود داشته باشد، همچنین خطبه دیگرى دارد كه در كلمات آن حرف نقطه دارى وجود ندارد و چنین شروع میشود: الحمدلله الملك المحمود المالك الودود و مصور كل مولود... كه براى پرهیز از اطاله كلام از نوشتن خطبههاى مزبور خوددارى گردید. كسى از حضرتش پرسید امر واجب چیست و واجبتر از آن كدام است، و امر عجیب چیست و عجیبتر كدام است، و چه چیزى سخت و مشكل و چه چیزى سختتر است، و چه نزدیك و چه نزدیكتر است؟ على علیه السلام فورا پاسخ او را منظوما چنین فرمود: وجب على الناس ان یتوبوا لكن ترك الذنوب اوجب و الدهر فى صرفه عجیب و غفلة الناس فیه اعجبو الصبر فى النائبات صعب لكن فوت الثواب اصعب و كل ما یرتجى قریب و الموت من كل ذاك اقرب (5)البته واضح و روشن است كسى كه بداهة چنین پاسخى گوید و یا فورى و بیسابقه خطبه بى نقطه و یا خطبه هفتصد كلمهاى ایراد كند كه یك حرف الف در كلمات آن نباشد چه نفوذى در فصاحت و بلاغت و چه تسلطى بر ادبیات عرب خواهد داشت . پىنوشتها: (1) سوره الرحمن آیه 3(2) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید جلد 1 ص 12(3) نهج البلاغه چیست ص 28(4) نهج البلاغه چیست ص 6(5) بر مردم واجب است كه (از گناهان) توبه كنند، ولى ترك گناه از آن واجبتر است. روزگار در گردش خود عجیب است، و غفلت و بىخبرى مردم در روزگار عجیبتر است. شكیبائى در برابر حوادث و ناملائمات مشكل است، ولى پاداش(صبر) را از دست دادن از آن مشكلتر است. و هر چه را كه بدان امید میرود نزدیك است كه برسد، ولى مرگ از همه آنها نزدیكتر است. (از دیوان منسوب به آنحضرت) .
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 391]