واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی:
«28 آبانماه سال گذشته بود که سیمین و محمدرضا با هم ازدواج کردند اصلا تصور نمیکردم دخترم را به جهنم میفرستم تا اینکه شنیدم از 5 ماه پیش بین دختر و دامادم درگیری شدیدی رخ داده است». ملت ما: «خدا را شكر ميكنم كه حداقل ديگر زنده نيست تا دوباره به سراغم بيايد و كابوس شب و روزم شود.» اين تنها جملاتي است كه «سيمين آهنگر» با زبان سوخته و روي تخت شماره 2 بخش ICU بيمارستان شهيدمطهري توانست بگويد. ساختمان شماره 12 كوي مقدسي در خيابان 17 شهريور تهران پس از آتشسوزي هولناك خالي شده است. ديگر ساكنان ساختمان 4 طبقه، خانههايشان را ترك كرده و به خانه بستگانشان رفتهاند. سايه سنگين مرگ تازه داماد و فريادهاي تازهعروس هنوز در كوچه احساس ميشود. ساعت 12 ظهر دوشنبه 10 آبانماه سال جاري آتشسوزي وحشتناكي رخ داد كه در آن مردي در اقدامي جنونآميز، خود و تازهعروسش را ميان شعلههاي كينه گرفتار كرد. محمد 30 ساله در همان زمان به كام مرگ فرورفت و «سيمين» با سروصورتي سوخته به بيمارستان انتقال يافت. گفتوگو، با مادر سیمین مادر سیمین هنوز باور ندارد دخترش به چه سرنوشت شومی گرفتار شده است. وقتی از دختر و خواهرش شنید «سیمین» سوخته است انگار دنیا روی سرش خراب شده است. زن 55 ساله هنوز بیتاب و گریان است: «دخترم 8 سال پیش از طریق تلفن با دامادم آشنا شده بود و به هم علاقه داشتند تا اینکه سیدمحمد به خواستگاریاش آمد، راننده وانت بود و ادعا داشت درآمد مناسبی دارد.» وی افزود: «28 آبانماه سال گذشته بود که سیمین و محمدرضا با هم ازدواج کردند اصلا تصور نمیکردم دخترم را به جهنم میفرستم تا اینکه شنیدم از 5 ماه پیش بین دختر و دامادم درگیری شدیدی رخ داده است». مادر سیمین که امیدوار است دخترش بهبودی کامل پیدا کند، گفت: «دامادم به گفته همسایههایشان هر روز با سیمین، درگیر بود و دست به کتک زیادی داشت، ادعای عجیبی نیز میکرد و مرتب میخواست پول هزینههای عروسی را از دخترم بگیرد. عجیب بود که چنین خواستهيی داشت تا اینکه 12 روز پیش سیمین از خانه شوهرش فرار کرد و به ما پناه آورد. از سیمین شنیدیم که دامادم او را کتک زده تا مجبور شود زیر سفتههای 35 میلیوني را امضا کند و وقتی سیدمحمد خوابیده، با برداشتن سفتهها و وسایل شخصیاش شبانه از خانه فرار کرده و به كلانتري پناه برده بود.» وی ادامه داد: «ماموران کلانتری خواسته بودند به پزشکیقانونی برود تا بخاطر کبودیهاي ناشی از کتکهای دامادم طول درمان بگیرد، همان شب به ما زنگ زدند سراغ سیمین رفتیم و او را به خانه بردیم. بعد دخترم در دادگاه خانواده شهیدمحلاتی درخواست طلاق، دریافت مهریه و پسگرفتن جهیزیهاش را داد. روز حادثه قرار بود با حکم دادگاه، جهیزیه دخترم را به خانه برگردانیم، سیمین به همراه دو خواهر، خالهاش و دختر وی به كلانتری رفتند. دامادم و مادرش نیز آنجا بودند وقتی بدون در اختیار داشتن مامور به خانه دامادم میروند ابتدا هیچ اختلاف و اعتراضی نبود وقتی مادر شوهر سیمین برای نماز به مسجد محل میرود و برمیگردد پسرش او را به خانه راه نمیدهد، دخترانم در حال کارتنبندی اثاثیه بودند که سیدمحمد با ریختن بنزین روی خود و صورت دخترم آنجا را به آتش میکشد و سیمین را با دو دست محکم میچسبد هر دو آتش میگیرند که دخترانم با پتو سیمین را خاموش کرده اما سیدمحمد در همان آتش میسوزد.» مادر که با هر جملهيی دقایقی مکث کرده و گریه میکند، گفت: از همان روزهای نخست ازدواج سیمین نگرانش بودم، سیدمحمد بدبین هم بود و دخترم هیچوقت حرفی به من نمیزد خیلی صبور بود اما در شب فرارش هم کتک خورده و هم با چاقو تهدید شده بود و اگر احساس خطر نمیکرد هیچ وقت خانهاش را ترک نمیکرد، باورمان نمیشود سیدمحمد دست به چنین کاری زده باشد. مادر شوهر سیمین هم تعجب کرده بود وقتی در کوچه متوجه آتشسوزی میشود ابتدا تصور داشته که عروسم اقدام به آتشسوزی کرده است بعد میفهمد سیدمحمد این کار را کرده و میخواسته خود و سیمین را بکشد.» سهیلا، خواهر 31 ساله تازهعروس از نزدیک شاهد این جنایت آتشین بود، این دختر که به تخت شماره 2 بخش آی.سی.یو در بیمارستان شهید مطهری چشم دوخته داستان هولناکي دارد: سهیلا، به «ملتما» گفت: «خواهرم وقتی از دست شوهرش که رفتار خطرناک داشت فرار کرد و در دادگاه خانواده مهریهاش را به اجرا گذاشت، درخواست طلاق داد و همزمان خواستار صدور مجوز برای بازگرداندن اثاثیهاش به خانه پدری شد. این در حالی بود که مادر شوهر سیمین و دامادمان نیز از خواهرم شکایت کرده بودند و میگفتند چرا شب فرار سیمین، وی را از کلانتری به خانه پدرم بردهایم و به نزد شوهرش برنگرداندهایم.» وی افزود: «حکم دادگاه به دست، دو خواهرم، خاله، دخترخالهام و من به کلانتری محل رفتیم تا مجوز انتقال اثاثیه را بگیریم. در آنجا گفتند بدون مامور بروید و اگر دیدید اتفاقی میافتد سریع پلیس را خبر کنید ما میآییم. سیدمحمد نیز طوری وانمود کرد که هیچ اعتراضی ندارد، وقتی داخل خانه شدیم مادرش برای نماز آنجا را ترک کرد، ما اثاثیه را داخل کارتن میگذاشتیم و سیدمحمد گاهی حرفهایی میزد، یک پارچ آب روی اوپن آشپزخانه بود که آب میخوردیم. سهیلا گفت: «مادرشوهر سیمین وقتی به خانه برگشت دامادمان فریادزنان خواست آنجا را ترک کند، شرایط عادیيي نداشت مرتب به مادرش میگفت دیگر دوستش ندارد و نمیخواهد مادرش را ببیند، او که رفت سیدمحمد پارچ را برداشت و بیرون رفت، 5 دقیقه طول نکشید که برگشت، چهرهاش کاملا عصبی بود، بوی بنزین را میشد حدس زد، سیدمحمد پارچ را روی خودش خالی کرد و مقداری نیز روی صورت سیمین پاشید بطوری که بنزین داخل دهانش رفت، بعد دامادمان فندک را روشن کرد و فریاد زد اگر قرار است جدا باشیم بهتر است اصلا نباشیم، بعد خودش را آتش زد و همزمان به سمت خواهرم آمد و با دو دستش محکم او را چسبید، صورت و زبان سیمین آتش گرفت و او با هل دادن شوهرش توانست خود را جدا کند. سریع پتویی از اتاق برداشته و روی صورت خواهرم انداختم، دو مرد از همسایهها که صدای جیغ و فریادهایمان را شنیدند داخل آمدند و سیمین را پایین انتقال دادیم. وقتی با یکی از آنها به آپارتمان برگشتيم تا سیدمحمد را هم نجات دهیم دیدم صورتش کاملا سوخته بود و نفس آخر را کشید و روی زمین افتاد، همه جا را آتش گرفته بود و ما به فکر انتقال سیمین به بیمارستان بودیم.» سهیلا در پایان گفت: «صورت و زبان خواهرم سوخته و پزشکان آن را 48 درصد سوختگی و از نوع درجه 3 دانستهاند.» شاهدان چه گفتند؟ يکي از زنان همسايه در مورد روز حادثه گفت: «نزديك ظهر بود. من و برادرزادهام در خانه نشسته بوديم ناگهان فريادهاي بلندي توجهم را جلب كرد. چند لحظه بعد صداي فريادها تبديل به شيون شد، به همين دليل به كوچه آمدم و ديدم كه از ساختمان روبرويي دود بيرون ميآيد. خيلي سريع به داخل خانه رفتم و با 125 تماس گرفتم تا آتشنشاني را خبر كنم.» زن ديگري كه او نيز در همسايگي اين زوج است، گفت:« من از اول ماجرا را ديدم، صداي جيغ توجهم را جلب كرد و پس از لحظاتي كه به كوچه آمدم ديدم دود از طبقه سوم پلاك 12 است، ابتدا فكر كردم زن خانه تنها است و خانه آتش گرفته است. اما چند دقيقه بعد كه همسايه طبقه اول در ورودي ساختمان را باز كرد و به داخل رفتيم فهميديم كه چند نفر در خانه بودهاند.» 3 زن، تازهعروس را كه در پتو پيچيده شده بود، بيرون آوردند. وقتي از آنها پرسيديم چه شده است، گفتند، شوهر خواهرشان كه عامل آتشسوزي است هنوز در ساختمان است. چند دقيقه بعد از شروع ماجرا چنان دودي بلند شد كه از چند كوچه آن طرفتر هم ديده ميشد. آن موقع بود كه يك زن و بچه هم از طبقه چهارم شروع به داد و فرياد و درخواست كمك كردند و آتشنشانان آنان را نجات دادند. دستها، سر و صورت و سينه و گردن زن جوان سوخته بود. زنان همسايه درباره علت حادثه گفتند: «زماني كه از همراهان زن پتو پيچيده شده سوال كرديم پاسخ دادند كه شوهر خواهرشان در حضور مادرش خانه را آتشزده است.» وقتي آتش خاموش شد جسد مرد جوان پيدا شد. زن جواني كه در عطاري كار ميكند از حضور مادر مرد آتشافروز در عطاري خبر ميدهد و ميگويد: «حدود ساعت 12 بود كه يك زن حدود 50 ساله به اينجا آمد و گفت فشارش بالاست و از من خواست يك ليوان آب قند به او بدهم. وقتي آب قند را خورد دليل ماجرا را از او پرسيدم و گفت كه آن خانهيي كه از آن دود بلند ميشود خانه پسرم است.» اين زن كه در عطاري كار ميكند، ادامه داد: «آن زن اصلا تصور نميكرد كه حادثهيي براي پسر و عروسش رخ داده باشد. به همين دليل وقتي حالش بهتر شد به خانهاش رفت و بعد هم از خانه چند بار به من زنگ زد و از جزييات ماجرا سوال كرد.» زن جوان ادامه داد: «مادر پسر فوت شده برايم تعريف كرد كه پسر و عروسم باهم نميسازند و قصد جداشدن دارند. من هم در خانه بودم اما وقتي بين پسرم و خانواده همسرش بگومگو شد پسرم از من خواست براي نماز به مسجد بروم تا نماز بخوانم اما الان كه نماز خوانده و ميخواستم به خانه باز كردم، متوجه شدم خانه آتش گرفته است، به همين دليل حالم بد شد و به مغازه شما آمدم.» اين زن در پاسخ به خبرنگار، درباره اينكه زن و مرد حادثهديده را ميشناخته، گفت: «اين جور كه ميگويند تازه به اين محل آمده بودند و تازه ازدواج كرده بودند. من گاهي آنها را ميديدم، مرد جوان پسري بود كه ظاهر موجهي داشت، معمولا خودرواش را كمي جلوتر از مغازه من پارك ميكرد. گاهي هم ديده بودم كه زن و مرد جوان با هم بيرون ميآيند اما حدود 10 ، 12 روز بود كه اصلا زن جوان را نديده بودم ولي تقريبا هر روز مرد را ميديدم.»
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 421]