واضح آرشیو وب فارسی:تابناک: نجات دو دختربچه از شكنجههاي پدر و نامادري
«وطن امروز» نوشت: ظهر روز 3 آبان 87، زن 29 سالهاي به نام گلصنم، پيكر نيمهجان دختر 11 سالهاي را به بيمارستان تامين اجتماعي در شهرستان گنبد كاووس انتقال داد.
وي به مسئول پذيرش بيمارستان گفت: من نامادري اين دخترك هستم. وي بيماري تشنج دارد، لحظاتي پيش دچار تشنج شد و روي خودش آبجوش ريخت. سپس سرش را به ديوار كوبيد و دچار ضربه مغزي شد. من هم فوراً وي را به بيمارستان رساندم. دخترك 11 ساله كه به كما رفته بود، تحت معاينه قرار گرفت. دقايقي بعد دكتر اميري، متخصص مغز و اعصاب بيمارستان پس از معاينه دخترك اعلام كرد كه آثار سوختگي در بدن «حميده» در اثر سوزاندن آتش سيگار و اتو بوده است، نه آب جوش. به همين خاطر همه اين زخمهاي عميق عمدي بوده است و دخترك بيماري تشنج ندارد. اين پزشك متخصص دريافت كه اين ماجرا، كودكآزاري بوده است و با دفتر اورژانس اجتماعي مورد كودك آزاري تماس گرفت و موضوع را اطلاع داد. با اعلام اين گزارش، نماينده يكي از دفاتر حقوق كودكان و ماموران آگاهي شهرستان گنبد براي بررسي موضوع در بيمارستان حاضر شدند. دخترك همچنان در كما بود. مسئول پذيرش در تحقيقات اعلام كرد كه حميده از سوي نامادرياش به بيمارستان انتقال يافت. اين در حالي بود كه نامادري پس از آنكه متوجه نظر پزشك متخصص شد، از بيمارستان فرار كرده بود.
شكنجه سياه
تمام بدن دخترك با اتو سوخته بود، در پاهايش آثار داغ سيگار به جا مانده بود، قسمتي از پوست بدنش با انبردست كنده شده بود و زخمهايش تازه بود. آثار سوختگي سيم و قاشق داغ نيز در بدنش وجود داشت و در اثر ضربه به سرش به كما فرو رفته بود. پس از اعلام نظر پزشكي قانوني، جست و جو براي بازداشت نامادري و پدر اين كودك آغاز شد تا اينكه چند روز بعد زن جواني به بيمارستان مراجعه كرد و مدعي شد كه مادر حميده است. اين زن كه هراسان بود، پس از آن نزد پليس رفت و از شوهرش به اتهام شكنجههاي سياه شكايت كرد.
شكايت از پدر و نامادري بيعاطفه
مادر حميده پس از ديدن وضعيت دخترش در بيمارستان فورا به اداره آگاهي شهرستان گنبدكاووس مراجعه كرد و در شكايت خود گفت: 3 سال پيش به خاطر اختلافات شديد، از شوهرم جدا شدم، در آن زمان دادگاه حضانت 2 دخترم را به پدرشان سپرد. وي ادامه داد: بعد از جدايي، گاهي به ديدن بچههايم ميرفتم تا اينكه يك سال پيش متوجه شدم كه شوهرم با زن جواني ازدواج كرده است. ديگر اجازه نميداد بچههايم را ببينم و سپس همراه همسرش و 2 دخترم به تهران رفت. اين زن افزود: ديگر هيچ آدرسي از شوهرم نداشتم. خيلي تلاش كردم او را پيداكنم، اما نتوانستم. در اين مدت تنها يك بار حميده دختر بزرگم با من تماس گرفت. او گريه ميكرد و ميگفت گلي (نامادرياش) او را شكنجه ميدهد، التماسم ميكرد تا پيش او بروم و ميگفت كه ديگر نميخواهد با پدرش زندگي كند، اما من فقط ميدانستم كه شوهرم در تهران است و هيچ آدرس دقيقي از او نداشتم تا اينكه چند روز پيش نزد برادر شوهر سابقم كه در نزديكي خانه ما در گنبد زندگي ميكند، رفتم تا آدرس شوهر سابقم را از او بگيرم و در آنجا متوجه شدم كه دخترم در بيمارستان بستري است. 9 ماه است كه دخترانم را نديدهام و حالا بايد پيكر بيجان آنها را روي تخت بيمارستان ببينم. من از شوهر سابقم و گلي همسر وي به خاطر شكنجههاي كودكم شكايت دارم. همچنين از دختر كوچكم خبري ندارم و ميترسم كه بلايي سر او آورده باشند. پس از شكايت اين مادر، بازپرس شعبه اول دادسراي شهرستان گنبدكاووس دستور بازداشت نامادري و پدر سنگدل را صادر كرد. در حالي كه هيچ ردي از زوج كودكآزار نبود، بازپرس به بازجويي از بستگان پدر پرداخت. عموي دخترك شكنجه شده كه در شهرستان گنبد زندگي ميكند در بازجوييها گفت: برادرم «اراز» بعد از جدايي از همسر اولش با زن جواني به نام گلصنم در شهرستانمان ازدواج كرد و بعد از مدتي صاحب پسري شد. وي ادامه داد: يكسال پيش برادرم به همراه گلي، 2 دختر و نوزادش به تهران رفتند و هيچ آدرسي از او ندارم.
در اين مدت گاهي برادرم با من تماس ميگرفت و از 2 دخترش گلايه ميكرد. ميگفت كه حميده دخترش او را اذيت ميكند و با پسر غريبهاي دوست شده است. بعد ميگفت كه دخترم قصد دارد ما را با اسيد كور كند!
ميدانستم كه اين حرفها دروغ است، چون بچههاي برادرم مظلوم و بيصدا بودند. به او گفتم كه بچهها را به شهرستانمان بياورد تا خودم آنها را بزرگ كنم، اما برادرم قبول نكرد تا اينكه چند روز پيش به گنبد آمدند و با ديدن آثار شكنجه، روي بدن حميده، برادرزادهام شوكه شدم. اگر دستم به برادرم ميرسيد او را ميكشتم، اما زماني متوجه شدم كه برادرم و همسر دومش فرار كرده بودند. بازجويي از عموي حميده بينتيجه ماند و پليس به سراغ خانواده نامادري حميده رفت كه آنها هم در شهرستان گنبد زندگي ميكردند.
خانواده گلي (نامادري حميده) نيز مدعي شدند كه هيچ آدرسي از دخترشان در تهران ندارند. تيم تحقيق در جستوجوهاي گسترده دريافتند كه گلي چندين بار با خانوادهاش تماس گرفته است و رديابيها نشان ميداد كه از چند تلفن عمومي در شمال تهران اين تماس برقرار شده، به همين خاطر با هماهنگي پليس تهران، تعقيب اين زوج تبهكار به صورت تخصصي آغاز شد.
راز سمند مشكي
يكي از عموهاي ديگر حميده در بازجوييها عنوان كرده بود كه «اراز» (پدر حميده) پس از گرفتن ارث پدرياش، خودروي سمند خريده و با آن مسافركشي ميكرد. به همين خاطر شماره پلاك خودروي سمند مشكي در اختيار پليس سراسر كشور قرار گرفت. عقربهها ساعت 12 شب 11 دي ماه 87 را نشان ميداد كه ماموران پليس تهران در خيابان فرمانيه سمند مشكي را متوقف كرده و زوج كودكآزار را بازداشت كردند و به گنبد كاووس انتقال دادند. «اراز» 40 ساله و گلي 29 ساله در بازجوييها پرده از راز هولناك شكنجههاي سياه برداشتند. از سوي ديگر با راهنمايي اين زوج، عاطفه 8 ساله و بنيامين كودك يك ساله كه در اتاق سرايداري زنداني شده بودند، توسط ماموران پليس به گنبدكاووس انتقال داده شدند.
اعترافات تلخ و سياه
اعترافات پدر حميده، تلخ و سياه است و بياختيار اشك در چشمان افسر بازجو مينشاند. او چنان ماجراي شكنجههاي سياه را به تصوير ميكشد كه هيچكس نميتواند باور كند يك پدر بيعاطفه چطور دخترش را به اين روز سياه گرفتار كرده است. دخترك در كما است و پزشك ميگويد اگر زنده بماند، دچار مشكلات بسياري در آينده خواهد شد. پدر بيعاطفه گفت: 3 سال پيش از همسر اولم جدا شدم و با گلي ازدواج كردم. از همسر دومم نيز يك پسر دارم. بعد از مدتي همراه گلي و فرزندانم به تهران آمديم و در يك خانه ويلايي در تجريش سرايدار بوديم. دخترانم مرتب براي ديدن مادرشان بيقراري ميكردند و نزد گلي، از مادرشان تعريف ميكردند. گلي هم عصباني ميشد و با اتو دخترم را ميسوزاند. وقتي موضوع را براي من تعريف ميكرد من هم با سيگار بدن حميده را آتش ميزدم. يك روز گلي به من گفت كه دخترم حميده جلوي پنجره ميرود و با پسر غريبهاي حرف ميزند. با انبردست به جان دخترم افتادم و او را به باد كتك گرفتم. او بيهوش شد، گلي هم او را هل داد و سرش به ديوار خورد. ترسيدم، فورا با همسرم راهي گنبد شديم و او را به بيمارستان انتقال داديم. ميدانستم كه اگر در تهران او را به بيمارستان ميبردم، گير ميافتادم. به همين خاطر به شهرمان گنبد رفتم. گلي، نامادري حميده در بازجوييها گفت: چند سال پيش از شوهر معتادم جدا شدم. بعد از آن در گنبد منتظر تاكسي بودم كه با «اراز» (پدر 2 دختر) آشنا شدم. اين آشنايي منجر به ازدواج شد. من در زندگي سختيهاي زيادي كشيدم. شوهرم مرا مرتب به باد كتك ميگرفت و خودش ميگفت دخترم را بسوزان و...
شاهد خردسال
عاطفه 8 ساله كه شاهد شكنجههاي خواهرش از سوي پدر و نامادري بود، در بازجوييها گريه ميكرد و مرتب ميگفت: من از پدر و نامادريام شكايت ندارم. اگر چيزي بگويم، مرا كتك ميزنند، مرا ميكشند. نه، من هيچ حرفي ندارم. در حالي كه آثار شكنجه روي بدن عاطفه 8 ساله ديده ميشد، او حاضر نبود، حرفي بزند. اما وقتي مطمئن شد كه پدر و نامادرياش در بازداشت هستند، گفت: ميخواهم با مادرم زندگي كنم، ديگر نميخواهم پيش پدر و نامادريام برگردم. خواهش ميكنم مرا از آن زندان ترسناك نجات دهيد.
پرونده در دادسراي شميرانات
به گزارش خبرنگار ما، پدر و نامادري با صدور قرار وثيقه 50 ميليون توماني از زندان گنبد آزاد شدند و چون حادثه در تهران اتفاق افتاده بود، پرونده به شعبه هفتم دادسراي شميرانات (ناحيه يك تهران) ارجاع داده شد. بازپرس شمسالديني پس از خواندن اين پرونده سياه، فورا دستور بازداشت مجدد نامادري و پدر حميده را صادر كرد و حضانت دو دختر را به مادرش سپرد. حميده چند روز پيش از كما بيرون آمد، اما اكنون نه كسي را ميشناسد و نه ميتواند حرف بزند. تعادل جسمي ندارد. تغذيهاش حتي به صورت مايعات و سرم به وي داده ميشود و مرتب ناله ميكند، جيغ ميزند، چشمانش باز است و گويا از چيزي ترس دارد و پزشكان ميگويند او هنوز آن شكنجههاي سياه را در خاطرش حس ميكند و با چشمان وحشتزده، تلخي روزهاي سخت را تجسم ميكند. بازپرس شعبه هفتم دادسراي ناحيه يك تهران، پدر بيعاطفه را به پزشكي قانوني معرفي كرد تا سلامت روحي و رواني وي بررسي شود. همچنين مادر دو دخترك كه اكنون قيم بچههايش است درخواست مجازات سنگين براي اين شكنجهگران بيعاطفه را كرده است.
دوشنبه|ا|12|ا|اسفند|ا|1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تابناک]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 80]