واضح آرشیو وب فارسی:رسالت: آلام زندگي به سبك غربي پاياني بر اين تلخي ها نيست
طهورا مهدوي
برخي از صاحب نظران و جامعه شناسان معتقدند كه جامعه ايراني در گذار سنت به مدرنيته قرار دارد. از يك سو بسياري از رسانه هاي ماهوارهاي
و همچنين ارتباطات جامعه با دنياي غرب، مردم ايران را به سوي الگوهاي غربي سوق مي دهد و از ديگر سو بسياري از نهادهاي سنتي همچنان ايستارهاي ديني را در جامعه پمپاژ مي كنند. در اين ميان اگر افراد نتوانند الگوي صحيح را انتخاب كنند در زندگي خود مدام دچار ناهنجاري ها شده و زندگي تلخي را تجربه خواهند كرد.
به عنوان مثال اگر جواني سبك زندگي غربي را انتخاب كند بايد بسياري از سرزنش هاي خانواده ، دوستان ، اجتماع و.. را تحمل كند.البته در اين ميان يك خلط جدي نيز صورت گرفته است و آن اينكه مدرن بودن همتراز خوب و جديد بودن گرفته شده است و سنتي بودن را نيز كهنه و قديمي بودن . همين خلط مبحث نيز به به ابهامات پيرامون زندگي افراد دامن
ميزند. امروز هرآنچه را كه مدرن است خوب
ميدانند و هر آنچه را كه قديمي است سنتي و از رده خارج مي پندارند . در حالي كه حقيقت
هيچگاه تابع زمان نيست و اساسا ارزش هاي اخلاقي، فطري هستند و هر انساني بر مبناي فطرت
ميتواند خوب و يا بد بودن آن را درك كند.به عنوان مثال امروز در حوزه زنان نيز همين تقابل سنت و مدرنيته و به گونه اي جدال ميان بدها و خوب ها در جريان است!! از سوي رسانه هاي غربي،
زنان نيمه عريان زناني مدرن معرفي مي شوند و اما براي مثال زني كه در خانه باشد زن عقب افتاده و به دور از تمدن است!!!
البته ما معتقديم كه سبك حقيقي زندگي را تنها بايد در سنت نبوي و علوي جستجو كنيم و تنها همين طريقت است كه انسان را به قرب الهي مي رساند اما در اين ميان نمي توان از
آسيبهايي كه انتخاب الگوي سبك زندگي غربي بر روابط اجتماعي مي گذارد نيز غافل بود . الگويي كه
هزينههاي بسياري را بر جامعه ما تحميل كرده است.سبك زندگي مجموعهاي از طرز تلقيها، ارزشها، شيوههاي رفتار، حالتها و سليقهها در هر چيزي را در برميگيرد. موسيقي عامه، تلويزيون و آگهيها همه و همه تصورها و تصويرهايي بالقوه از سبك زندگي فراهم ميكنند. در سبك زندگي غربي شاخصه هايي همچون منفعت محوري، لذت گرايي و ساير خصيصههاي ماديگرايانه زندگي نمود پيدا مي كند و از همه مهمتر دين به يك تجربه شخصي كه غير قابل سنجش با ميزان حقانيت است تبديل مي گردد . در اين دين جديد اساسا سياست از ديانت جداست، زندگي آسانتر است ، فردگرايي مهم است،لذتها مورد احترام اند ، حركت بشر به سوي كاهش آلام و دردهاي زندگي است، دم غنيمت شمرده
ميشود و ساير انگارهاي ليبراليستي مورد تقدير قرار ميگيرند.البته راهكارهاي رسانه هاي غربي نيز براي ترويج اين نوع از نگرش و بينش به زندگي نيز متفاوت و متنوع است. شايد اولين كاري كه اين نوع رسانهها انجام مي دهند اين است كه شخص را نسبت به ديدگاه هاي خود، دچار شك و ترديد كنند؛ بويژه تشكيك در كارآمدي و نتيجه بخشي يك رفتار؛ مثل اينكه آيا اين كار نتيجه دارد و آيا منطقي هست؟ تشكيك، در واقع نرم سازي ذهن طرف مقابل، براي عمليات بعدي است. شك، فرد را دچار خلأ فكري و منطقي مي كند و او آماده مي شود تا چيزهاي ديگري را در ذهن بپذيرد.بنابراين، ابتدا فرد بايد نسبت به منابع فكري خود شك كند و در مرحله دوم، مخاطب، بايد منابعي را كه اطلاعات در آنها ريخته مي شود، بپذيرد؛ براي نمونه، دشمنميگويد: رسانه هاي شما دروغ
ميگويند يا همه واقعيت را نمي گويند و بر اساس منافع خودشان اين كار را مي كنند... در نتيجه، نسبت به صحت عمل رسانه هاي خودي شك پيدا مي شود؛ ولي همچنان نياز هست كه منابع اطلاعاتي ديگري جايگزين آنها شود و آن گاه به طور سريع، منابع رقيب از سوي دشمنان معرفي مي شوند. تزريق اطلاعات، اين گونه صورت مي پذيرد.
در ادمه يكي از كارهايي كه اين نوع رسانهها انجام مي دهند تركيب information و entertainment و تشكيل پديده اي به نام infotainment است؛ تركيبي از تفريح و خبرگويي. غرب پيش از هر چيز، سعي دارد امپراتوري ذهني خود را گسترش دهد و كنترل مغزها را به دست بگيرد؛ تا در نتيجه، كنترل فرهنگ، اقتصاد و سياست شكل بگيرد.
گاهي اوقات، عمليات رواني ديگران آن قدر جذاب است كه فرد به سرعت دچار خودفريبي مي شود و حاضر نيست توجه كند كه داستان فيلم بر چه منهج اعتقادي حركت مي كند .
اما آمار و شواهد نشان مي دهد كه ترويج سبك زندگي غربي ، آلام بسياري را براي خانواده هاي ايراني رقم زده است. با تغيير نگرش زنان و مردان به زندگي ، پايبندي هاي اخلاقي كم رنگ شده است و توقعات نيز رنگ و بوي ديگري به خود مي گيرد. به عنوان مثال با ترويج نوع نگرش غربي شاهد افزايش
بدحجابيها در كلانشهر ها هستيم و همين موضوع نيز بنيان خانواده ها را متزلزل ساخته است. گسترش بدحجابي مي تواند پايه هاي خانواده را سست و متزلزل سازد و به نوعي جامعه را نيز با چالش هاي بنيادين روبه روسازد. خانواده، مقدس ترين پيوند زناشويي است. براي ثبات اين نهاد، عفت و حجاب خانوادگي مهم ترين عامل به شمار مي آيد. اگر زن لذت هاي جنسي خود را از محيط خانواده بيرون نبرد و دستورهاي اسلام را اطاعت كند، محيط خانه سالم و آرامبخش خواهد بود. ولي اگر عفت را رعايت نكند و لذت هاي جنسي و خودنماييها را به بيرون منزل بكشاند، مورد نگاه هاي هوس آلود نامحرمان قرار خواهد گرفت و ناخواسته عامل پاشيدگي و تيرگي روابط افراد خانواده خواهد شد.
وقتي اختلافات زن و شوهر در محكمه هاي قضائي را ريشه يابي مي كنيم، پي مي بريم كه بسياري از ناسازگاريها به دليل رعايت نكردن حجاب است. وقتي زن با آرايش و بدحجابي در جامعه ظاهر مي شود، چشمها، به سوي او نشانه مي روند و او هم دلباخته و فريفته چشم چرانان مي شود و كم كم از نگاههاي شوهرش لذت نمي برد و از او
سرد مي شود و سرانجام باعث جدايي
مي گردد.
گاهي همين امر از طرف شوهر صورت مي گيرد. بر اثر
چشمچراني و نگاه هاي هوس آلود به دختران و زنان بدحجاب، از همسرش دلسرد مي گردد و لذت ها و محبت هايش در بيرون از خانه صرف مي شود.
در نتيجه، بناي ناسازگاري با همسرش شروع مي شود و تيرگي بر كانون خانواده سايه مي افكند.بنابراين، براي حفظ نظام خانواده و به وجود آوردن محيطي سالم و فرزندان پاك، رعايت حجاب ضروري است و بايد بالاترين امنيت، در خانه حاكم شود.
از طرفي بديهي است، اگر خانواده سالم باشد و پوشش را رعايت كند، جامعه كه از اجتماع خانواده ها تشكيل شده، سالم و پايدار خواهد ماند.
در جامعه اي كه بيشتر اعضاي آن را جوانان تشكيل مي دهند بايد در برابر اين فرايند حساس تر باشند؛ زيرا جوانان در برابر مناظر شهوت انگيز و تهييج كننده، زودتر تحريك مي شوند و چنين مناظري عامل مهمي در سوق دادن آنان به فساد خواهد شد.
در نتيجه، نيروي فعال اجتماع به راه هاي فساد و تباهي كشانده مي شوند و به جامعه ضربه جبران ناپذيري از جهات اقتصادي مادي، اجتماعي و اخلاقي وارد خواهد شد.«آمارهاي قطعي و مستند نشان مي دهد كه با افزايش بي حجابي و بدحجابي در جهان، طلاق و از هم گسيختگي زندگي زناشويي در دنيا به طور مداوم بالارفته است؛ چرا كه «هر آنچه ديده بيند دل كند ياد» و هر چه دل در اينجا يعني هوسهاي سركش، بخواهد، به هر قيمتي باشد به دنبال آن مي رود و به اين ترتيب هر روز دل به دلبري
ميبندد و با ديگري وداع مي گويد».
لذا در نهايت امر بايد گفت ناآگاهي افراد در انتخاب نوع و روش زندگي و همچنين غفلت نهادهاي آموزشي از تريبت صحيح كودكان و نوجوانان
ميتواند با قرار دادن افراد سر دوراهي زندگي تلخي را براي آنان رقم بزند .
اين در حالي است كه اگر افراد
درك و بينش صحيحي از خود و زندگي داشته باشند مي توانند روش عاقلانه اي را براي زندگي كردن انتخاب كنند كه در
نهايت به سلامت روحي و رواني آنها و
همچنين احساس رضايت از زندگي منتج مي شود.
شنبه|ا|10|ا|دي|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: رسالت]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 123]