واضح آرشیو وب فارسی:کيهان: تاملاتى در باب اقتباس ادبي
بخش هفتم - احمد شاكري
در شش يادداشت گذشته، واكنش طيف داستان نويس در رويارويي با مقوله اقتباس تفكيك شد و اينكه كشف چرايي اين واكنشها، منوط به بررسي عميقتري در انگيزه هاي نويسندگان داستان است.
سپس، با طرح فرض اقتباس معكوس، در برابر اقتباس سينما از ادبيات، عملا زمينه هايي براي مقايسه اين دو رويكرد فراهم شد و براي هر يك از نويسندگان داستان و فيلمنامه در اقتباس متقابل، ابزاري تصور شد. چسب و قيچي!
در ادامه، سه رويكرد تاريخي، اقتصادي و ادبي در بررسي كم رونق بودن جريان معكوس اقتباس تصوير شده و عوامل شش گانه غير ادبي در اين باره بيان گرديد. سپس، ميزان تاثير تجربه شخصي و جمعي به عنوان دو خصوصيت در فرآيند اقتباس داستان بررسي شد.
همچنين گفته شد، اعتقاد به شخصي بودن رابطه فيلمنامه نويس با موضوعش، به عنوان اصل اولي روايت، موجب مي شود انتظار اقتباس كامل از يك اثر داستاني بي معني و غير فني باشد. اقتباس كامل از يك اثر ادبي براي سينما انكار روشني از اصل شخصي بودن تجربه هنري است. و اينكه استقلال مراحل پنج گانه نگارش فيلمنامه و استحاله اين مراحل در روندي كشفي و يگانه در داستان نويسي، بسترهاي اوليه اقتباس ناپذيري را فراهم مي آورد. و در نهايت، بر اساس الگوي هرم تغذيه ميان جانداران، شكلي همانند در ادبيات روايي ترسيم شد كه در ان هفت طبقه متمايز فرض مي شود. هرم روايت، با درجه بندي نوع روايت، ساختارهاي ساده و پيچيده روايي را در طول يكديگر قرار مي دهد و در صدد يافتن ارتباط معني دار كميت موجود در هر طبقه با طبقه مادون خود است.
ترسيم هرم روايت بر پيش فرضهايي درباره اقتباس شكل گرفته است. اين پيش فرضها ثابت مي كنند نسبتي ميان انواع مختلف ادبيات روايي وجود دارد و برخي انواع با برخي ديگر در تعاملند. البته كساني كه با روند اقتباس سينمايي از ادبيات مخالفند، با وجود تنوع گفته ها، دلايل دو گانه اي بر اثبات عقيده شان بيان كرده اند. گروهي معتقدند ادبيات و سينما از دو جنس متفاوتند. هاضمه سينما قادر به استفاده از ادبيات نيست. و عده اي با قبول امكان اقتباس سينمايي از ادبيات، معتقدند ادبيات فقير قادر به ياري سينما نيست.
گرچه استدلال نوع اول درباره اقتباس سينمايي از ادبيات صورت گرفته است، با اين وجود، اين استدلال در روند تعاملي ميان انواع ديگر ادبيات روايي نيز قابل تامل است. چرا كه برخي از دلايل غير ممكن بودن اقتباس اختصاصي به مقوله سينما نداشته و هر اقتباسي را شامل مي شود. تجربه تاريخ سينما در استفاده و اقتباس از ادبيات مكتوب، ترديدي باقي نگذاشته است كه تبديل قالب ادبيات به مديوم سينما امري ممكن است. از اين رو، مخالفين اقتباس با درك چنين واقعيتي در تعريف خود از سينما آن را امري شخصي معرفي مي كنند. در نتيجه تبديل ادبيات به سينما از منظر كارگردان يا نويسنده خاص فيلمنامه غير ممكن است. اين گروه سينماي خود را كه مولفه هاي شخصي و بلكه روحي در ان نهفته است جايگزين سينما با مصاديق عام خارجي اش مي كنند. طبيعي است كه با تغيير تعريف يك اصطلاح يا جعل قيود خاص بر آن نمي توان اقتباس را در تعاريف ديگر- كه شيوع بيشتري هم دارند- انكار كرد. بنابر اين عقيده، ترسيم هر الگوي وابستگي به مفهوم اقتباس غير كارامد و انتزاعي است.
اما ديدگاه دوم مبني بر امكان اقتباس و فقر ادبيات با هرم روايت سازگاري كاملي دارد. چرا كه بدون امكان تعامل بين دو نوع روايي نمي تواند تنك بودن يكي را معلول فقر ديگري دانست. در سينماي ايران، بيشترين استدلالهايي كه در مخالفت با امر اقتباس گفته شده، از چنين بنياني نشات گرفته است.
در رويارويي سينما گران و داستان نويسان، جبهه كاملا مشخصي وجود دارد، كه مرز ميان ان، اعتقاد به فقر سينما و عدم اعتقاد به آن است. در اين جبهه، داستان نويسان عموما به غناي ادبيات معتقدند. در مقابل اغلب سينما گران، با مقايسه ادبيات ايران و ادبيات جهان، ضعف اقتباس در كشورمان را عموما بر شانه ادبيات داخلي مي اندازند. اينان با مقايسه اقتباس در سينماي ايران و جهان، علت ركود اقتباس در كشومان را نه عدم توانايي سينما گران و يا عدم علاقه انان، كه ضعف بنيانهاي ادبي اي مي دانند كه مي تواند كاري را براي اقتباس آماده سازد. در گفته سينماگران دلايل فلسفي و نشانه هاي تاريخي نيز بر اين امر اورده مي شود.
آنچه امد فضاي قالب سينماي اقتباس در كشور است. البته تلاشهايي هم براي اقتباس سينمايي صورت گرفته است و اين نشان مي دهد جريان ضعيفي در سينما و تلويزيون به اقتباس معتقد است. چه آن را علنا فرياد زند يا ترجيح بدهد بدون هيچ نشاني اي از متن اقتباس شده فيلمش را بسازد.
انچه در استدلال سينماگران، اعم از نظريه پردازان و كارگردانان، نسبت به ادبيات روشن است ان است كه عموم انها از موضوعي كه به سختي درباره ان سخن مي گويند اطلاع كافي ندارند. به نحوي كه دانسته هاي سينما گران داخلي از ادبيات جهان ناقص، و از ادبيات داخلي در حد هيچ است. مراجعه به گفته اين عده كافي است تا بدانيم تصور اين گروه از ادبيات داستاني تنها به چند شخصيت همانند: جلال آل احمد، بزرگ علوي، صادق هدايت، صادق چوبك، احمد محمود و ... ختم مي شود. از ميان نويسندگاني كه در قيد حيات هستند نيز نامهايي چون: محمود دولت آبادي، محمد رضا سرشار، سيمين دانشور ، مصطفي مستور و ... در يادشان مانده است.
روشن است كه، عدم اطلاع و عدم مطالعه در برخي سينماگران به نتيجه گيري قطعي اي درباره ادبيات انجاميده است و آنان را به انكار ارزشهاي ادبيات داستاني داخل واداشته است. در حالي كه هر ساله صدها كتاب داستان و رمان منتشر شده و دهها جشنواره منتخبين خود را معرفي مي كنند.
هرم روايت مي گويد انچه تعامل ميان هر طبقه با طبقه پيشين خود را تضمين مي كند اطلاع از طبقه پائينتر، ميل استفاده از ان و جستجو براي يافتن آن است. علم، نياز و جستجو سه ركني هستند كه تضمين كننده چرخه حيات در چنين هرمي هستند. در هرم روايت نيز چنين قاعده اي برقرار است. سينماگر بايد نسبت به آنچه ادبيات داراي آن است علم داشته باشد. انگيزه كافي براي استفاده از ان را احساس كند. و مهمتر از همه اينكه براي دست يابي به آن تلاش كند. همانقدر كه داستان نويس نمي تواند انتظار داشته باشد موضوعات روز برايش مهيا شوند تا درباره ان بنويسد. انتظار سينماگر مبني بر اينكه بدون جستجو، داستاني به او عرضه شود خودخواهانه است. گاهي ادعاي عدم وجود چيزي معلول عدم تلاش ما براي يافتن آن است. كه مي گويند نيافتن چيزي دليل بر نبودن آن نيست.
ادعاي يك سينماگر مبني بر ضعف ادبيات داستاني همانقدر مضحك است كه داستان نويس در توجيه داستانهاي بي مايه اش بگويد، كشورهاي ديگر جهان موضوعات مهمي براي روايت دارند و ما در كشورمان با فقر موضوع روبروييم!
چهارشنبه|ا|21|ا|اسفند|ا|1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: کيهان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 237]