واضح آرشیو وب فارسی:ايران: نگاه حقوقي به يك پرونده جنجالي قديمي كابوس زن سياهبخت
تلاش براي نجات كبري
عبدالصمد خرمشاهي، وكيل كبري ميگويد: متأسفانه از نظر قانوني درباره چنين پروندههايي مشكل داريم. در پروندههاي كيفري هيأت منصفه نداريم و اگر در اين پروندهها هيأت منصفه وجود داشت به احتمال زياد نحوه دادرسي عادلانهتر بود هر چند اذهان عمومي به عنوان يك محكمه و هيأت منصفهاي بزرگ درباره كبري قضاوت و از او حمايت كردند. البته اين حمايت از سوي رئيس سابق قوه قضائيه، آيتالله هاشمي شاهرودي نيز نمود پيدا كرد و ايشان با وجود آنكه حكم قصاص عروس سياهبخت صادر شده بود دستور داد پرونده در شوراي حل اختلاف بررسي شود. در نامه آيتالله شاهرودي آمده بود: «مصلحت بر صلح و سازش است تلاش شود با صلح و سازش خاتمه پيدا كند».
اما متأسفانه اولياي دم كه دو دختر و دو پسر مقتول هستند به هيچ عنوان حاضر به گذشت نبودند. در حال حاضر هم عليرضا – شوهر كبري – به عنوان نماينده ساير اولياي دم معرفي شده و حاضر به اعلام رضايت نيست. وكيل پرونده در ادامه ميگويد: طبق بخشنامهاي كه در قوه قضائيه وجود دارد زندانيان قتل كه بيش از 10 سال در زندان به سر بردهاند چنانچه پروندهشان از سوي شاكي بلاتكليف مانده باشد ميتوانند با سپردن سند از زندان خارج شوند كه در حال حاضر با توجه به شرايط كبري در تلاش هستيم چنانچه اين امكان وجود داشته باشد از اين بخشنامه استفاده كرده و با سپردن وثيقه كبري را از زندان بيرون بياوريم. البته خوشبختانه با حمايتهايي كه از سوي افراد مختلف جامعه اعلام شده چنانچه اولياي دم خواهان دريافت ديه باشند آن را تأمين و پرداخت خواهيم كرد.
زن جوان، غمگين و دلخسته به ديوار سلول تنهايياش تكيه داده و به 12 سال زندگي تباه شدهاش ميانديشيد. نه همدمي، نه همصحبتي و نه حتي يك نفر كه به ملاقاتش بيايد. پيشترها مادرش كه تنها مونس و غمخوارش است، با پاهاي پر درد و ناتوانش هر طور كه بود، روزهاي ملاقات خود را به زندان اوين ميرساند تا ساعتي كنار دختر بيچارهاش «عروس سياهبخت» رو در روي هم اشك بريزند شايد مرهمي باشد براي رنجها و غمهاي زندگيشان اما حالا ديگر پاهاي مادر توان حركت ندارد و نگاههاي نگران و بيقرار دختر زير تيغش به اتاق ملاقات خيره مانده است. كبري معروف به «عروس 20 ساله» حالا زني 32 ساله و افسرده است. وقتي به آن سالها ميانديشد، نميداند چه كسي را مقصر اين همه بدبختياش بداند. اين كه در خانوادهاي فقير و نيازمند به دنيا آمده، تقصير او نبود اما اين كه عجولانه و كودكانه تصميم گرفت همسر موقت مرد 60 سالهاي شود و بعد دستش به خون مادرشوهر سالخورده آغشته شد، به طور قطع مقصري جز خودش نداشت. حالا 12 سال است كه زن جوان به جرم قتل مادرشوهر در زندان است با حكم اعدام در پروندهاش. او تنها، پشيمان، افسرده و بلاتكليف است در حالي كه به گفته وكيلش، قانون اجازه ميدهد او با سپردن وثيقه و تا زمان تعيين تكليف نهايي حكم اعدامش، از زندان بيرون برود.
براساس ماده 206 قانون مجازات اسلامي، قتل در سه مورد عمدي محسوب ميشود: 1- مواردي كه قاتل با انجام كاري، قصد كشتن شخص معين يا فرد يا افرادي غيرمعين از يك جمع را دارد، خواه آن كار نوعاً كشنده باشد خواه نباشد ولي در عمل سبب قتل شود. 2- مواردي كه قاتل به عمد كاري را انجام دهد كه نوعاً كشنده باشد هر چند قصد كشتن شخص را نداشته باشد. 3- مواردي كه قاتل قصد كشتن را ندارد و كاري را كه انجام ميدهد، نوعاً كشنده نيست ولي نسبت به طرف بر اثر بيماري و يا پيري يا ناتواني يا كودكي و امثال آنها نوعاً كشنده باشد و قاتل نيز به آن آگاه باشد كه مجازات قتل عمد نيز قصاص است.
يكي از مواد قانون مجازات قتل كه مورد بحث حقوقدانان و قضات دادگاههاي كيفري و وكلاي دادگستري است، ماده 206 است كه درباره قتل و مجازات قاتل تعيين تكليف كرده است. بسياري از حقوقدانان معتقدند بازنگري در اين ماده قانوني، يكي از نيازهاي اساسي قانون است چرا كه براساس اين ماده، مجازات قاتل، قصاص است اما ديگر به شرايط روحي و جسمي قاتل، رفتار و كردار مقتول در زمان وقوع قتل و شرايط موجود در آن لحظه توجهي نشده است.
بازنگري در قانون
يك قاضي و حقوقدان در اين باره ميگويد: اي كاش قانونگذاران با نگاهي متفاوت در اين قانون بازنگري كرده و آن را اصلاح نمايند. اين كه هر كسي مرتكب قتل شد، قاتل نيست، امري بديهي است كه حتي مردم عادي كوچه و بازار هم آن را تشخيص ميدهند. درست است كه نيت دروني قاتل به راحتي قابل تشخيص نيست اما برخي موارد از جمله شرايط قاتل و مقتول در زمان ارتكاب جنايت، يافتن انگيزههاي شرافتمندانه، تشخيص ظرفيت متهم يا رفتار و كردار قرباني از جمله موضوعاتي است كه در پرونده قابل شناسايي بوده و قانونگذار ميتواند تأثير آنها در ارتكاب قتل را در نظر بگيرد و براساس آن دست قاضي را براي صدور حكم باز بگذارد. چرا كه بسياري از پروندههاي قتل در كشور وجود دارد كه قاتل به واقع جاني و آدمكش نبوده است بلكه تحت شرايطي خاص دست به اين كار زده است. البته خودش نيز به جرم خود معترف است. اين حقوقدان با اشاره به پرونده كبري رحمانپور (عروس سياهبخت) كه در 20 سالگي مادرشوهر 80 سالهاش را با ضربههاي كارد به قتل رساند، گفت: كبري نمونه بارز چنين پروندههايي است. كبري دختري جوان از خانوادهاي بسيار فقير با مشكلات مالي و فرهنگي فراوان بود كه براي كمك به وضع اقتصادي خانواده و تأمين هزينههاي درمان برادر كوچك معلولش كه عاشقانه هم دوستش داشت، حاضر شد آرزوهاي جوانياش را به پاي مردي ثروتمند بريزد كه 40 سال از خودش بزرگتر بود به اين اميد كه شايد بتواند آيندهاي روشن براي پدر، مادر و برادر بيمارش بسازد. غافل از اين كه تصميم عجولانه او نه تنها آيندهاي اميدبخش براي خانوادهاش نداشت، بلكه زندگي و روزگار سخت آنها را سياهتر كرد و خودش نيز راهي زندان شد. با مروري بر پرونده عروس سياهبخت، به خوبي متوجه ميشويم كه كبري از شدت ناتواني و درماندگي به پيشنهاد يكي از بستگانش كه در خانههاي شمال شهر كار ميكرد، به خانوادهاي ثروتمند معرفي شد. صاحبخانه زني 80 ساله بود كه همراه پسر 60 ساله اش زندگي ميكرد. وقتي كبري قدم در اين خانه اشرافي گذاشت، با پيشنهاد عليرضا به عقد موقت او درآمد تا راحتتر در آن خانه زندگي كند. اما مادرشوهر كبري هرگز او را عروس خود نديد و هميشه او را كنيز و كلفت خطاب ميكرد. بهانهجوييهايش نيز پاياني نداشت. او آنقدر از كبري بدگويي كرد كه عليرضا يك روز نوعروس سياهبخت را سوار خودرويش كرد و در حالي كه 20 هزار تومان پول به دستش ميداد از او خواست به خانه پدرش بازگردد و ديگر سراغي از وي نگيرد.
كبري وقتي در يكي از خيابانها پياده شد آنقدر شوكه و درمانده بود كه چند ساعت در خيابان پرسه زد و با افكار پريشان و درهم خود كلنجار رفت. حالا از آن همه آرزو براي خود و خانوادهاش فقط يك روح آزرده و تحقير شده پيش رويش ميديد و 20 هزار تومان پول! پس نخستين راهي كه به ذهنش رسيد خودكشي بود اما خيلي زود منصرف شد چرا كه ميدانست با مرگ او نه تنها گرهاي از مشكلات زندگي خود و خانوادهاش باز نميشود بلكه مطمئن بود مشكلاتشان دوچندان خواهد شد. به همين خاطر تصميم گرفت به خانه شوهرش برود و با التماس روي دست و پاي مادرشوهرش بيفتد شايد اجازه دهد همانجا زندگي كند. در همين افكار بود كه خود را مقابل خانه مادرشوهر ديد. وقتي وارد شد پيرزن تنها نشسته بود و كبري همانطور كه سلام كرد با چشمان اشكبار هر حرف و سخن مؤدبانه و محبتآميزي كه در طول عمر 20 سالهاش يادگرفته بود را به زبان آورد شايد دل پيرزن نرم شود اما جواب التماسها و خواهشهاي او فقط ناسزا بود و آنچه كبري را به يكباره ديوانه كرد حرفهاي ناحقي بود كه درباره پدر و مادر و حتي برادر معلولش از زبان مادر شوهر شنيد. بعد هم به يكباره در اوج ناراحتي و عصبانيت و در اقدامي غيرمنطقي و عجولانه با كارد به پيرزن حمله كرد. وقتي هم به خودش آمد متوجه شد پيرزن نفس نميكشد. دقايقي بعد كبري در اوج سرگرداني و پشيماني راهي خانه پدر شد و خيلي زود دستبند به دست بازداشت شد.
امروز 12 سال و چهار ماه از آن ماجرا ميگذرد. كبري به قصاص – اعدام – محكوم شد اما روزي كه قاضي همتيار حكم قصاص كبري را صادر كرد اشك از چشمانش سرازير شد وقتي از او در اينباره پرسيدند، گفت: «من تحت تأثير احساس و عواطفم قرار گرفته و براي او گريه كردم اما از نظر قانوني راه ديگري نداشتم و بايد حكم قصاص صادر ميكردم.»
گفتوگو با مادر كبري
«دخترم طي 12 سال زندان، به راستي پير شده. آخرينبار كه سه ماه قبل ديدمش از شدت لاغري و رنگپريدگي بسختي شناختمش او تا ارديبهشت امسال در زندان اوين بود اما چند ماهي است كه به زندان قرچك ورامين منتقل شده.
پرونده كبري در چه مرحلهاي است؟
باور كنيد نميدانم من كه مريض هستم و نميتوانم از خانه بيرون بروم. الآن هم چند ماه است نتوانستهام به ملاقات جگرگوشهام بروم. چرا كه توان راه رفتن ندارم پول هم ندارم كه با ماشين بروم. امروز – چهارشنبه – وقت ملاقات است اما نميتوانم بروم و دلم برايش پر ميكشد.
باور كنيد دخترم هيچكس را ندارد. هرچند وقت يكبار با عليرضا – شوهر كبري – تماس ميگرفتم و با التماس و گريه از او ميخواستم رضايت بدهد و از خواهران و برادرش هم بخواهد كه ديگر بعد از اين همه سال كبري را ببخشند و از گناهش بگذرند اما او با پرخاشگري جوابم را ميداد و آخرين بار هم گفت كه ازدواج كرده و همسرش به اين ماجرا حساس است و ناراحت ميشود كه من با آنها تماس ميگيرم. حالا من ماندهام و يك شوهر ناتوان و از كار افتاده و يك پسر معلول كه هيچ كدام توان پيگيري كارهاي كبري را ندارند. من فقط از وكيل پرونده ميخواهم كبري را مثل دختر خودش بداند و هر كاري ميتواند برايش انجام دهد. وي در حالي كه تنها آرزويش را آزادي كبري بيان ميكرد گفت: فقط از خدا ميخواهم قبل از مرگم يك بار ديگر دخترم را آزادانه در آغوش بگيرم. اگر كبرايم آزاد شود ديگر از خدا هيچ نميخواهم.
پنجشنبه|ا|8|ا|دي|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 312]