پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1850370690
يادداشت/ احمد نادري
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: يادداشت/ احمد نادري
خبرگزاري فارس: چرخش پاراديمي الازهر و جهان تسنن در امر سياسي و نظريه هاي قدرت را مي توان سرآغاز فصل جديدي در حيات جهان اسلام و حاكمان آن دانست. حاكماني كه ديگر نمي توانند با تكيه بر قدرتهاي خارجي، و عوامل داخلي، و سوء استفاده از اعتقادات مردمي، به تحكيم و ادامه حكومت خود بپردازند.
به گزارش خبرگزاري فارس، احمد نادري "دانشجوي دكتري انسان شناسي سياسي، پژوهشگر فرهنگ خاورميانه و مدير صفحه انسان شناسي سياسي و روابط بين الملل انسان شناسي و فرهنگ" درباره تحولات منطقه يادداشتي را در اختيار خبرگزاري فارس قرار داده است كه متن كامل آن به شرح ذيل است:
1-نظريه هاي قدرت در پارادايم هاي متفاوت فكري در عرصه علوم اجتماعي و سياسي و روابط بين الملل، اگر چه متفاوتند، اما اگر بخواهيم وجه اشتراكي براي آنها پيدا كنيم، مي توان به "مطلوبيت" قدرت و "موضوع كشمكش" بودن آن در بين كنشگران عرصه فردي و اجتماعي ( بخصوص در حوزه عمومي) اشاره نمود.
بطور كلي، در بين صاحبنظران اجتماعي، سه تلقي عمده از قدرت مطرح بوده است، و با ورود نظريه هاي پست مدرن به عرصه آوردگاه فكري در اواخر قرن بيستم، شكل چهارمي از نظريه هاي قدرت در آثار ميشل فوكو مطرح گرديد. پيش از آن نيز نظريات مكتب فرانكفورت در مورد قدرت، و بخصوص آثار "هربرت ماركوزه"، انقلابي در حوزه تلقي هاي سنتي از اين مفهوم بوجود آورده بود. اگر چه پرداختن به مباحث نظري در اين مورد مجال ديگري را مي طلبد، اما بطور كلي، چهره اصلي قدرت، و تلقي عمده اي كه از اين پديده در انسان شناسي و جامعه شناسي و روابط بين الملل كلاسيك مطرح بوده، تلقي مكانيكي و طبيعي از اين پديده است. اين نظريه را تا زمان "هابز" به عقب بر مي گردانند.
در اين مكتب، قدرت به مفهوم توانايي تأثير گذاري قهري يك اعمال كننده در رفتار فرد زيردست بوده است. اوج اين تلقي را مي توان در آثار ماكس وبر ديد. وي به تلقي صوري از قدرت باور داشت. در نزد او قدرت عبارت است از فرصتي كه در چهارچوب رابطهي اجتماعي وجود دارد و به فرد امكان ميدهد تا ارادهاش را، حتي به رغم مقاومت ديگران، به آنها تحميل كند. (وبر، 1381، ص139) اين تلقي هم اكنون نيز در نزد بسياري از نظريه پردازان مهم غربي، بخصوص در حوزه روابط بين الملل به قوت خود باقي است، و هيچ چيز باندازه پارادايم رئاليستي در حوزه روابط بين الملل (اعم از رئاليسم كلاسيك و نو رئاليسم) نمي تواند بيانگر اين امر باشد. نظريه رئاليسم مبناي رفتار و عمل دولتها از زمان قديم تاكنون بوده است و مفهوم "قدرت" در كنار "امنيت" از كليدي ترين مباحث آن محسوب مي شود. قدرت در اين نظريه، امري است كه يك موجوديت سياسي بايستي آنرا به دست آورد تا بتواند در فضاي آنارشيستي سياست بين الملل (آنارشيسم در اين جا به معناي بدون سري است، نه هرج و مرج)(Weber, 2001, PP.14-15) به حيات خود ادامه داده و براي شهروندان خود امنيت ايجاد كند.
2- نظريات سنتي اسلامي در مورد قدرت در حيطه سياسي و اجتماعي، همگي در حيطه تلقي سنتي از مفهوم قدرت جاي مي گيرند. قدرت در نزد فيلسوفان سياسي و فقهاي مسلمان، بخصوص در حوزه سياسي، به معناي اقتدار حاكم اسلامي و قدرت وي در اجرايي نمودن دستوراتش در حوزه عمومي بود. اين امر در نزد شيعه و سني البته تا حد زيادي متفاوت بود كه ذيلا بطور مختصر به آن اشاره مي كنيم:
در نظريه سياسي كلاسيك شيعي، پارادايم غالب در مورد قدرت سياسي، آنرا امري مذموم دانسته و حكومت كردن به معناي داخل شدن در عالمي كه ضرورتا ما را از معنويت جدا مي كند، در نظر گرفته مي شد. اين بدبيني مفرط شيعي، ريشه در انسان شناسي شيعي (در معناي فلسفي) از سويي، و از سوي ديگر ريشه در شرايط اجتماعي و سياسي آنان و نخبگان و رهبران آنان داشت. در بعد انسان شناختي، اعتقاد شيعي به عدم توانايي اجراي عدالت توسط انسان عادي، و توجه به گناهكاري انسان (بغير از معصوم) براي در دست گرفتن مسئوليت اداره جامعه است كه به بدبيني شيعي نسبت به حوزه قدرت دامن مي زند. (Enayat, 1982, PP.27-28 ) در اين ديدگاه، طبيعت انسان به عنوان موجودي كه بالطبع ضعيف و خطاكار است و براي نيل به رستگاري، محتاج امام است، در نظر گرفته مي شود. اين اعتقاد، منجر به عاطفيگري (Emotionalism) شيعي و ظهور گرايش هاي باطني گرايانه (Esoterism) گرديده است. در بعد شرايط اجتماعي و سياسي تاريخي شيعيان، آنچه به اختصار مي توان بيان كرد، اين است كه شيعيان با توجه به اقليت بودنشان در هميشه تاريخ، و رويدادهاي تلخ و فاجعه انگيزي كه بر امامانشان (وهمچنين خودشان به عنوان پيروان اين امامان) رفته بود، به اين نتيجه رسيده بودند كه بايستي در انتظار ظهور منجي باشند، و تنها با اين ظهور است كه شيعيان توانايي اظهار وجود در عرصه سياسي خواهند داشت، و بالاتر از آن، تنها در سايه معصوم است كه مي توان به حكومت سياسي آرماني دست يافت . اين اعتقاد، منجر به ظهور نوعي موجبيت تاريخي (Historicism) در ميان آنان شده بود و از اينرو، آرمانخواهي شيعي كه معلول اين گفتمان است، در فرهنگ اجتماعي-سياسي شيعه جايگاهي ويژه يافت. در نتيجه، نظريه سياسي كلاسيك شيعي را مي توان نظريه اي آرمان گرايانه (ايده آليستي) و تا حدي انفعالي ناميد. اين نظريه در نيمه دوم قرن بيستم و با ظهور اسلام سياسي دگرگوني خواه شيعي، دچار يك چرخش پارادايمي شد و پارادايم اسلام سياسي مشاركت جو، با تشكيل حكومت ديني توانست نظريه سابق را با چالش هاي جدي در حيطه نظر و عمل مواجه كند.
در مقابل نظريه آرمانگرايانه و انفعالي شيعي، نظريه سياسي سني و پارادايم حكومت اسلامي سني وجود داشته است، كه خود را در نهادي بنام خلافت، و شخصي بنام خليفه بعنوان حاكم بازتوليد كرده است. در مقابل پارادايم بدبينانه و محتاط شيعي در رويكرد به قدرت و امر سياسي، رويكرد خوشبينانه و مشاركت جويانه سني در اين مورد در تاريخ مشهود است. اين خوش بيني، ريشه در تفسير بنيادين امر سياسي و انسان شناسي سني دارد. سني ها حتي به وجود پيامبر نيز به عنوان معصوم نمي نگرند، و وي را به عنوان شخصي عادي كه بر او وحي شده (و طبعا مي تواند خطاهايي هم در حوزه خصوصي داشته باشد) مي نگرند. در اين نظرگاه، پيامبر يك شخص عالم و متدين محسوب مي شود و نه يك انسان كامل و ولي خدا. (نادري، 1386، ص 123) لذا عدم اعتقاد به دو مساله "ولايت" و "معنويت"، (برخلاف پارادايم شيعي) پايه اصلي نظريه سياسي سني را تشكيل مي دهد و از اين رو، خلافت، اجماع و بيعت (فيرحي، 1384، ص 191) كليدواژه هاي پارادايم سني در حيطه امر سياسي و قدرت است.
3- "خلافت، اجماع، بيعت" سه گانه اي است كه پايه هاي حكومت سني ها را تا زمان فروپاشي خلافت عثماني و جايگزيني دولت- ملت هاي جديد عربي در آغاز دهه دوم قرن بيستم تشكيل مي داد. در نظرگاه سني ها، اگر چه اجماع بر وجود خليفه و بيعت با وي امري اساسي است، اما اين بيعت مي تواند بدون ميل فرد و بصورت يكطرفه باشد و اين، زيربناي تئوريك ديكتاتوري در فضاي سنتي، و مهمتر از آن، در فضاي دولت/ملت ها و هويت هاي ملي "ساخته شده" در قرن بيستم در كشورهاي عربي را بوجود آورد. در اين نظرگاه، جمله معروف "الحَقُ لِمَن غَلَبَ" بنيادي براي توليد ديكتاتوري حاكمان را فراهم مي آورد. در اين نظريه، همچنان كه از نامش پيداست، حق با كسي است كه بر ديگران فائق آمده و بتواند ايجاد حكومت كند، حال اين حكومت بر پايه نظريه "النصر بالرعب" باشد، و چه بر پايه آراي مردمي و رجوع مردمي. يكي از تئوري پردازان اساسي اين بحث، محمد غزالي است. او در كتاب احياء العلوم مي گويد: «الحق لمن غلب و الحكم لمن غلب، نحن مع من غلب» يعني "حق با كسي است كه غلبه كند و حكومت هم از آن اوست و ما هم با حاكم غالب هستيم" . (غزالي، 1351، ص 130) در انديشه سياسي سني، اين نگرش در بيان غزالي خلاصه نمي شود. شافعي نيز معتقد است كه قيام در برابر خليفه وقت جايز نيست و قتل شورش كننده واجب است، اما اگر فرد شورش كننده بر حاكم وقت پيروز شود و حاكميت را بدست آورد، او مصداق اولوالامر و ولايتش مشروع است: «من ولي الخلافه فاجتمع عليه الناس و رضوا به فهو خليفه و من غلبهم بالسيف حتي صار خليفه فهو خليفه». (بنگريد به: ابوزهره، بي تا، ص 59) نظريه پردازان ديگر سني، همچون ماوردي و ابن تيميه نيز نظرياتي مشابه در اين زمينه دارند. لذا، اينها را مي توان پدران فكري ديكتاتوري هاي مدرن عربي دانست.
4- با سقوط امپراطوري عثماني در فرداي پس از جنگ جهاني اول، و در نتيجه آن، متلاشي شدن نهاد خلافت توسط مجلس ملي تركيه در سال 1924، دوره جديدي در تاريخ اسلام و خاورميانه آغاز شد. شاخص اصلي اين دوره از لحاظ سياسي، پيوستن دولت/ملت هاي جديد (كه از ويرانه هاي عثماني سربرآورده بودند) به سياست بين الملل، و نماد آن، يعني نهاد "جامعه ملل" بود. اين كشورها كه تا ديروز جزئي از قلمرو امپراطوري عثماني محسوب مي گشتند، اكنون با تزريق ايدئولوژي هاي وارداتي همچون ناسيوناليسم، به نوعي سرخوشي موقتي دچار شدند. از اينرو، تلاش هاي معدودي از متفكران سني همچون رشيد رضا كه در پي احياي خلافت اسلامي بودند، به جايي نرسيد. عصر ناسيوناليسم در كشورهاي اسلامي آغاز شده بود، و حاكمان دست نشانده استعماري، با شعارهاي ملي به قدرت رسيدند. از آنجا كه هنوز فرهنگ اسلامي در پي ورود ايدئولوژي هاي مدرن، به منزله شيئي "بيگانه" و خارجي، حالت تدافعي خود را داشت، لذا حاكمان به فكر استفاده از نهادهاي مذهبي براي تحكيم قدرت خويش افتادند، و چه چيزي بهتر از نخبگان مذهبي مي توانست عهده دار نقش تثبيت كننده حكومت هاي جديد شود؟
5- دانشگاه الازهر، به عنوان مهمترين مركز علمي اهل تسنن، قدمتي چند قرنه داشت، و در اين راستا مي توانست بيشترين نقش را ايفا نمايد. الازهر كه بعنوان يك نهاد علمي مذهبي توسط دولت فاطميون در مصر تاسيس شد، پس از فراز و فرودهاي متفاوت، توانست خود را به عنوان مهمترين قطب علمي و فقهي اهل سنت مطرح كرده و در اين راستا، نقش خود را تثبيت نمايد.
صندلي رياست اين دانشگاه، كه از اقتدار علمي بسيار بالايي در اهل تسنن برخوردار است، تا زمان "جمال عبدالناصر" و سربرآوردن ناسيوناليسم عربي در دهه 50 ميلادي، در يك پروسه دموكراتيك به كسي مي رسيد كه از لحاظ علمي مورد توافق ساير فقها بود. اما ناصر كه به شدت به اين قدرت و اقتدار فقهي/ علمي و نفوذ آن در توده مردمان عرب (نه تنها مصر) آگاه بود، با دست اندازي در اين نهاد فقهي، آنرا به عنوان يكي از زير مجموعه هاي دولت ملي مصر درآورده و با انتصاب رياست آن، سرآغاز دوره اي جديد از حيات الازهر را رقم زد. در اين دوره، كه مي توان آنرا عصر اطاعت الازهر از گفتمان رسمي قدرت سياسي ناميد، اين نهاد علمي/فقهي تبديل به آلت دست و تئوري پردازي براي بازتوليد قدرت ديكتاتورهاي دست نشانده در جهان عرب (وبخصوص مصر) گرديد. در واقع، با دولتي شدن الازهر و ارعاب و تهديد نخبگان آن توسط حكومت، نظريه هاي فقهي اين مركز، در بازگشتي تمام عيار به نظريه هاي محمد غزالي در مورد قدرت حاكم، نقشي به سزا در ادامه حكومت ناصر، و پس از آن سادات و نهايتا مبارك در مصر ايفا نمود. اين خدمت الازهر نه تنها به حاكمان مصر، كه به نفع حاكمان ديگر كشورهاي عربي نيز بود، چرا كه در نظم سياسي برآمده از جنگ هاي جهاني، جهان عرب شاهد ظهور موجوديت هاي سياسي متعدد بود و حاكمان اين موجوديت ها، نياز به كسب مشروعيت ديني و مردمي داشتند. الازهر با تاييد نظريه "الحَقُ لِمَن غَلَبَ"، قيام بر حاكمان را حرام اعلام كرده بود، و قيام كنندگان را محارب با خدا ناميده بود. از اينرو، با اين فتوا، سلب مشروعيت ديني و مردمي از هر جنبش تحول خواه،( كه هدف اصلي حاكمان دولت / ملت هاي عرب بود) محقق شده بود. لذا محافظه كاري فقهي الازهر، در كنار محافظه كا ري سياسي حاكمان، سبب تزريق محافظه كاري اجتماعي به توده مردم شد.
6- اگر چه با فروپاشي پارادايم ناسيوناليسم عربي مصر، و سقوط حكومت افسانه اي و كاريزماتيك ناصر، پاسخ جهان عرب به بحران هويت ديرينه خود (كه با فروپاشي عثماني آغازشده بود. بنگريد به: نادري، 1390) با شكستي فاحش روبرو شد، اما اين سبب نشد تا الازهر كه بر ويرانه هاي نظمي قديمي و سنتي ديرينه بنا شده بود، اهميت خود را از دست بدهد. با وجود چرخش نقش مركزيت جهان عرب از مصر به عربستان سعودي (كه به واسطه دلارهاي نفتي بادآورده توانسته بود وضعيت خود را ثبات بخشد)، و سعي حاكمان وهابي در تاسيس نهادهاي بديل براي الازهر، همچون دانشگاه "ام القري" در مكه و دانشگاه "امام محمد سعود" در رياض، اين نهادها هيچگاه نتوانستند به اقتداري به مثابه اقتدار الازهر در نزد مردمان عرب سني دست يابند و از اينرو، پروژه الازهر سازي آل سعود، با شكست روبرو شد. لذا اين حاكمان، با دقت بايستي چشم به الازهر مي دوختند تا مهر مشروعيت بر ديكتاتوري مصرفي و مدرنشان بزند.
7- با سقوط مبارك و حكومت وي در مصر در فوريه سال 2011 ميلادي، زلزله اي عظيم در جهان عرب و متعاقب آن با تاخيري چند ماهه در پارادايم اسلام سني بوجود آمد. شوراي فقهي الازهر با انتشار بيانيه اي در تاريخ 31 اكتبر 2011، بر "حق انقلاب عليه حاكمان ظالم و مستبد" تأكيد كرده است و اعتراضات مردمي و مسالمت آميز را حق اصلي و طبيعي ملت ها دانسته و تأكيد كرده كه انقلابيون، ياغي نيستند. اين فتوا، كه در تاريخ الازهر در قرن گذشته بي سابقه بوده است، نشان از امري مهم دارد، و آن، توسعه رويكردهاي دموكراتيك در مردمان سني تحت ديكتاتوري خاورميانه است. بدين ترتيب، ايجاد تجمعات و راهپيمايي و بالاتر از آن، قيام عليه حاكمان مستبد، نه تنها قيام عليه خدا و در حكم محاربه با خدا محسوب نمي شود، بلكه از مشروعيت مذهبي نيز برخوردار است و اين، يعني نقطه عطفي در چرخش پارادايمي جهان تسنن در نظريه هاي قدرت، و امر سياسي.
اگر در پارادايم قبلي، قيام در برابر خليفه وقت جايز شمرده نشده و قتل شورش كننده واجب بود، و حكومتها با استفاده از تفسيري دلخواه از آيه اي از قرآن (آيه اولوالامر) سعي در نشاندن معترضان در برابر خدا داشتند، بيانيه اخير الازهر، با حالتي به شدت انتقادي از وضعيت سابق، تاكيد مي كند كه خوانش هاي قبل از روايات و آيات قرآن اشتباه بوده و با واقعيت ها همخواني ندارد و تاكيد بر اين دارد كه امانت (جكومت) را بايستي به "اهل آن"، كه حاكمان عادل و اهل "اقامه عدل" هستند، رسانيد. (بيانيه الازهر، 2011)
اين فتوا، علاوه بر اينكه چرخشي تمام عيار در رابطه حاكمان و مردم تلقي مي شود، تاييدي است بر ادعاهاي تاريخي شيعه در مورد واقعه "عاشورا". قرنهاست كه سني ها بر بي بنياد بودن ادعاهاي امام سوم شيعيان در مورد قيام عليه يزيد تاكيد مي كنند (بنگريد به مقدمه ابن خلدون، جلد دوم) و اين قيام را قيامي ناحق جلوه داده و با استفاده از پارادايم قديم، تاكيد بر جايز بودن ريختن خون وي داشتند. صدور فتواي اخيررا مي توان آغاز فصل جديدي در روابط شيعي-سني دانست.
8- چرخش پاراديمي الازهر و جهان تسنن در امر سياسي و نظريه هاي قدرت را مي توان سرآغاز فصل جديدي در حيات جهان اسلام و حاكمان آن دانست. حاكماني كه ديگر نمي توانند با تكيه بر قدرتهاي خارجي، و عوامل داخلي، و سوء استفاده از اعتقادات مردمي، به تحكيم و ادامه حكومت خود بپردازند. از اينرو، الازهر منبعد نه ابزاري براي ادامه ديكتاتوري و مشروعيت بخشيدن به آن، بلكه چالشي جدي براي آن، و همچنين نهاد سلب مشروعيت تلقي خواهد شد. با شكست پروژه "الازهر سازي" عربستان سعودي، اكنون بايستي ديد اين حكومت و سران محافظه كار آن، چه برنامه اي براي احياي مشروعيت از دست رفته خود داردند.
ارجاعات:
Weber Cynthia, 2001, International Relations Theory ( A critical introduction),USA, Routledge
Enayat, Hamid, 1982, Modern Islamic Political Though, The Response of the Shii Muslims to the Twentieth Century, London: Macmilan
ابن خلدون، 1386، مقدمه، ترجمه محمد پروين گنابادي، تهران: انتشارات علمي-فرهنگي
نادري، احمد، 1386، گفتمان جنبش شيعي عراق، بررسي انسان شناختي، تهران: نزديك
وبر، ماكس، 1381، مفاهيم اساسي جامعه شناسي، احمد صدارتي، تهران: مركز
فيرحي، داوود، 1384، نظام سياسي و دولت در اسلام، تهران: سمت
غزالي محمد بن محمد، 1351، احياء علوم الدين ترجمه مٌويد الدين محمد خوارزمي، به كوشش حسين خديو جم، تهران: انتشارات علمي فرهنگي
ابوزهره، محمد،بي تا، تاريخ المذاهب الاسلاميه والعقائد و تاريخ المذاهب الفقهيه؛ الجزء الاول، القاهره: دار الفكر العربي
نادري، احمد، 1390، خيزش هاي ضد سيستم در خاورميانه، از دموكراسي خواهي تا اسلام سياسي، وبگاه علمي-ترويجي انسان شناسي و فرهنگ، http://anthropology.ir/node/8491 تاريخ دسترسي: ديماه 1390
الازهر، 2011، بيــان الأزهـر والمثقفين لدعم إرادة الشعوب العربية، 31 اكتبر 2011، دسترسي آنلاين:
http://waag-azhar.org/news_archive1.aspx?id=442
تاريخ دسترسي : دسامبر 2011
* نويسنده: احمد نادري، دانشجوي دكتري انسان شناسي سياسي، پژوهشگر فرهنگ خاورميانه و مدير صفحه انسان شناسي سياسي و روابط بين الملل انسان شناسي و فرهنگ است.
انتهاي پيام/
چهارشنبه|ا|7|ا|دي|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
-