واضح آرشیو وب فارسی:ايران ورزشی: جلال الدين دوانى و احياى انديشه فلسفى سهروردى نگرانى هاى فلسفى ـ سياسى جلال الدين دوانى
دكتر قاسم پورحسن
جلال الدين محمدبن اسعد دوانى را بايد فيلسوف دوره زوال انديشه فلسفى ناميد. وى به همراه حكيم سيد صدرالدين دشتكى شيرازى معروف به «سيد سند» مكتب شيراز را با رقابت هاى علمى و مناظرات فكرى پايه گذارى نمودند. دوران حيات دوانى مربوط به عصر حكمرانى تركمانان سنى و شيعه در ايران سده هاى هشتم و نهم مى باشد. حوزه فلسفى شيراز همواره متفكران بزرگى در فلسفه و كلام داشته است: قاضى بيضاوى(۶۸۵)، قطب الدين شيرازى (۷۱۰)، قاضى عضدالدين ايجى (۷۵۶)، ميرسيد شريف جرجانى (۸۲۴)، صدرالدين دشتكى (۹۰۳)، قاضى كمال الدين (۹۰۹) و فاضل باغوى شيرازى(۹۹۴)/
در باب اهميت انديشه فلسفى دوانى در حوزه فلسفى شيراز بايد گفت كه برخى ابن رشد را پايان حيات فلسفى در تمدن اسلامى برمى شمارند. اين افراد از مكتب فلسفى مراغه يا خواجه نصير، مكتب فلسفى شيراز، اصفهان و تهران آگاهى نداشته يا غفلت ورزيدند. اقدام خواجه نصير كوششى بود در احياى فلسفه مشاء پس از ستيز غزالى و نابسنده بودن پاسخ هاى ابن رشد كه بيشتر درصدد دفاع از ارسطو برآمد تا ابن سينا؛ كوشش خواجه در تبيين روشمند فلسفه ابن سينا و اهتمام خواجه به حكمت عملى از چنان اهميتى برخوردار است كه بسيارى فلسفه خواجه را تجديد حيات فلسفه اسلامى تلقى مى كنند. خواجه در جايگاه دفاع از فلسفه توانست به بهترين وجه و نيكوترين شكل، به شكوك غزالى و فخر رازى پاسخ دهد. از دوره خواجه تا برآمدن مكتب اصفهان و مكتب متعاليه دوره ۴۰۰ساله اى را تشكيل مى دهد كه دوره طولانى كوشش فيلسوفان شيعى در حفظ ميراث عقلى است. اين دوره اساساً به زمان طولانى خواجه نصير تا جلال الدين دوانى و دوره دوانى تا ملاصدرا شهرت يافته است. در اين فاصله زمانى، تنها تأملات فلسفى خواجه نصير و جلال الدين دوانى (و پس از آن مكتب اصفهان) است كه توانسته چراغ فلسفه را از گزند ويرانى هاى مغولان، تيمور و غيرايرانيان مصون و همچنان روشن نگه دارد.
در خصوص نسبت دوانى و سهروردى بايد گفته شود كه بسيارى از متفكران كه به پژوهش در فلسفه و تمدن اسلامى علاقه مند بودند، واكنش ابن رشد به غزالى را نخستين و تنها پاسخ تلقى كرده اند اما حقيقت آن است كه نخستين پاسخ نه از غرب اسلامى بلكه از جانب شيخ اشراق و شرق عالم اسلامى رخ داد. سهروردى در آثار متعدد به احياى سنت عقلى و حكمت ايرانى- اسلامى اقدام مى ورزد اما پاسخ اصلى او به غزالى در «هياكل النور» اتفاق مى افتد. دوانى از معدود فيلسوفانى است كه در دوره زوال به سهروردى مى انديشيد و با مطالعه در آراى او بخصوص اثر هياكل النور، خود را به نوعى مجدد سهروردى معرفى مى كند. آشنايى دوانى با سهروردى منحصر به آثار باطنى گرى سهروردى نبوده بلكه بر انديشه اشراقى او در حكمه الاشراق و ساير رساله هاى رمزى- فلسفى اش وقوف دارد.
اين پيوند سبب شد كه انديشه فلسفى دوانى از فلسفه مشايى به رغم علاقه مندى او به خواجه نصير دور گردد و علاوه بر سهروردى، به ابن عربى نيز علاقه مندى نشان دهد. ديدگاه دوانى درباره عليت و رابطه علت و معلول، حكايت از گرايش بسيار نيرومند دوانى به انديشه سهروردى و حكمت اشراقى دارد. سهروردى در هياكل النور به تبيين و استحكام بخشيدن انديشه اى دست مى زند كه غزالى در الفضايح الباطنيه و تهافت الفلاسفه به آن سخت هجوم آورده و باور به آن را سبب كفر و گمراهى برشمرد.
در مكتب شيراز، هم دوانى و هم خاندان دشتكى به تفسير و شرح هياكل مى پردازد. اگرچه تفسير اين دو متفاوت است اما نوع اقبال به سهروردى درمكتب شيراز حائز اهميت بيشترى است. دوانى در شواكل الحور ضمن تبيين آراى اشراقى شيخ، به تحليل مفهوم هيكل پرداخته و با بهره مندى از حكمت خسروانيين، آن را به معنى صورت و انوار مجرد تأويل كرد. غياث الدين منصور دشتكى فرزند سيد صدرالدين دشتكى كه آراءشان مقابل دوانى بود، هيكل در انديشه سهروردى را نه بر رويكرد معرفت شناسى او كه با استناد بر آراء هستى شناسى سهروردى به معناى «جاى رفيع» و «بتخانه» تحليل مى برد. مفسران در مكتب اصفهان و حكماى شيعه، رأى دوانى را مورد تأييد قرار دادند.
سهروردى درصدد تجديد هويت ايرانى- اسلامى است، كوششى كه در زمان دوانى نيز مى تواند معنادار و بلكه ضرورى به نظر برسد. سهروردى در دوران سستى خلافت بغداد و تركتازى ايوبيان و سركوب فاطميون و نزاريان عقل گرا نيازمند بازآفرينى عناصر ايرانى و اسلامى ناب است كه پيوند نيرومندى با حكمت شيعى دارد و دوانى نيز دردوران حكومت تركمانان و سقوط عقل و اخلاق اين ضرورت را احساس مى كند. هيچ انديشه ديگرى غير از تجديد حيات ملى- دينى نمى تواند توجه دوانى و حتى مكتب شيراز را به آثار سهروردى و بخصوص هياكل النور و الواح عمادى برانگيزاند.
ميان نگره هاى اسماعيليه، سهروردى و دوانى درباره سه بنياد هياكل هفتگانه، امامت و هفت دور و ارواح نورانى پيوند نيرومندى وجود دارد. در واقع فلسفه سهروردى به مثابه زمينه يا حتى مقدمه براى طرح سياسى اوست. مراد سهروردى از اشراق، نور، هياكل، ارواح نورانى، ظلمت، طلسم، حواس ظاهر و باطن و نظاير آن، بهره گيرى در آئين سياسى است. يعنى سهروردى آگاهانه از اين مفاهيم سود مى برد و دوانى نيز كمابيش در اين زمينه همچون سهروردى عمل مى كند. هدف اساسى سهروردى و نيز دوانى تلفيق انديشه هاى ايرانى و اسلامى است. وضعيت سياسى- اجتماعى زمان اين دو سبب اصلى توجه اين دو متفكر به اين آموزه گرديد. در دوره سهروردى نه انديشه اسلامى حاكم بود و نه رهيافت صحيح كه به باور سهروردى خردمندى و حكمت باشد لذا سهروردى معتقد بود كه با گسترش انديشه ايرانى مى تواند هم دوره نورانى و عصر حكمت را شكل دهد و هم ضعف و سستى را از تمدن اسلامى دور كرده و عصر شكوهمندى را تجديد نمايد. اين وضعيت در دوران دوانى هم در عصر دولت قراقويونلوها وهم آق قويونلوها به چشم مى خورد. نه عنصر اسلامى به معناى صحيح در اين دو طايفه بازمانده از عصر مغولان ديده مى شود و نه عنصر حكمت و خردورزى؛ لذا دوانى درصدد گسترش انديشه سهروردى يعنى تفكر اشراقى ايرانى و اسلامى شيعى با شرح آراء او برمى آيد.
به هر روى رهيافت مسلط در سهروردى و دوانى، انديشه و آئين سياسى است و غرض دوانى از شرح هياكل النور هم پاسخ به رويكرد شافعى و اشعرى مسلك غزالى است كه از سده ششم جريان غالب در كشورهاى اسلامى گرديد و دوانى همچون سهروردى و خواجه نصير كوشيد تا با آن به مقابله برخيزد و هم تدوين انديشه مستقل بر پايه هاى اسلامى، ايران و باطنى گرى است.
اعتقاد نويسنده اين است كه نخستين واكنش در برابر حملات غزالى، كتاب هياكل النور است يعنى پيش از آنكه غرب اسلامى به دفع و مقابله با غزالى و تهافت الفلاسفه او برخيزد و تهافت التهافت را بنويسد، فيلسوفانى در شرق اسلامى همچون سهروردى به پاسخگويى برآمدند. دوانى با وقوف بر اهميت هياكل النور در مقابله با غزالى به بازخوانى و شرح متن برآمده و مى كوشد تا ضمن مخالفت با اشكالات غزالى به تحكيم انديشه هاى فلسفى (آميزه اى از ابن سينا و سهروردى) اقدام ورزد. در حقيقت، سهروردى با كمك عناصرى چند همچون انديشه ايرانى، اصالت نور و تشكيك آن، تفكر باطنى گرى و گنوسيستى و انديشه اسماعيلى مى كوشد تا هم گرايش باطنى را استحكام بخشد، هم زمينه هاى حكمت اشراقى را فراهم سازد و هم اشكالات كلامى غزالى را پاسخ دهد و مهمترين دغدغه او در پاسخ به غزالى مناقشه ميان تفكر اشعرى و حكومت غيرايرانى سلجوقى با تفكر عقلى- اشراقى و احياى نظريه ايرانشهرى و طرد عناصر غيرايرانى است. دوانى به تمام اين عناصر در دوره حكومت غيرايرانى تركمانان توجه داشته و اميدوار بوده تا در پرتو احياى انديشه اشراقى هم به تجديد حيات عقلى و فلسفى در مقابل نضج كلام اشعرى، دست يابد و هم بتواند ديدگاه ايرانى را در سده نهم و دهم گسترش دهد. اگر اين فرضيه درست باشد، دوانى را بايد پايه گذار فكرى و نظريه عرفان اشراقى- ايرانى در دولت صفويه دانست. بالاخص آنكه بسيارى از متفكران دوره صفويه همچون ملاصدرا خود را وامدار دوانى مى دانند. نكته پايانى اينكه دوانى در اصول بنيادين معرفت نيز پيرو سهروردى است گرچه نوع بيانش متفاوت و براساس نظرياتى در باب عليت شكل گرفته است. دوانى معتقد است كه ويژگى و شأن اصلى علم و معرفت، تكثير واحد و توحيد كثير است:«أن شأن العلم تكثيرالواحد و توحيد اكثير». دوانى در اين عبارت به صراحت نشان مى دهد كه تحت تأثير حكمت اشراقى و ابن عربى است.
«مكتوب حاضر گزيده اى از متن سخنرانى دكتر قاسم پورحسن با عنوان «جلال الدين دوانى و احياى انديشه فلسفى سهروردى» است كه در تاريخ ۱۷آذر سال جارى در همايش مكتب شيراز، در شيراز ارائه شد.»
يکشنبه 6 بهمن 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايران ورزشی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 97]