واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: «مادر شدن مفهومی اجتماعی است، در حالی که پدر شدن را به ندرت به رسمیت می شناسند.»میریام دیوید در سال ۱۹۸۵ بدین گونه نقد خود را به اینکه مادری را هویت اصلی و دلمشغولی عمده زنان معرفی کنند، بیان کرد. ایده مورد نقد میریام، ایدئولوژی ای بود که در طول انقلاب صنعتی و در میان طبقه متوسط رشد یافت. عده ای از فمینیست ها معتقدند تاکید بسیار بر وظیفه مادری باعث می شود گناه وضعیت بد اجتماعی، فقر و مسائلی که سبب ساز تربیت نامناسب کودکان می شود به گردن زنان بیفتد. آنها بر این باورند که این ایده آل که مادری کردن به زنان امکان می دهد نیازهای عاطفی خود را برآورده کنند، با واقعیت فاصله بسیار دارد. در همین رابطه کارن هورنای در کتاب روانشناسی زنان می گوید: «دریافت حاصله از نظریه های علمی تعلیم و تربیت نشان داد متاسفانه غریزه مادری، آن طور که می پنداشتیم بهترین ضامن پیشگیری از شکست تربیتی نبوده است.» مادری کردن کار دشواری است چرا که کودکان به توجه و مراقبت دائم نیاز دارند و این کار در تنهایی انجام می گیرد. آن اکلی از مثال افسردگی پس از زایمان و آمار زنانی که به این افسردگی دچار می شوند استفاده می کند تا فاصله این آرمان و واقعیت را نشان دهد. بولتون درباره فوریت نقش مادری می نویسد: «وقتی بچه ها گریه می کنند نمی توانی بگویی باشد یک ساعت دیگر می آیم و اینجاست که واقعیت گریبانت را می گیرد؛ واقعیت کاری که هر هفت روز هفته و ۲۴ساعت شبانه روز هست.» انزوایی که مادران در آن به نگهداری کودکان می پردازند، موضوع تحقیق اکلی در سال ۱۹۷۴ بود. او در تحقیق خود متوجه می شود که زنان خانه داری که از بچه داری احساس رضایت داشتند، در طول روز برای حضور سایر بزرگ ترها دلتنگ می شوند. هلن دویچ طی مطالعه پدیده مادری به این نتیجه می رسد که زن از طریق مادری به بهترین نحو کمال می پذیرد اما به شرط آنکه این وظیفه را آزادانه به عهده گرفته باشد. باید زن در موقعیت روانی، اخلاقی و مادی ای باشد که اجازه تحمل بار را به او بدهد در غیر این صورت نتایج آن شوم خواهد بود که یکی از آنها افسردگی است. سوفی تولستوی در سال ۱۹۰۵ می نویسد: «من می خواهم و می توانم همه چیز باشم اما همین که این احساس می گذرد، تصدیق می کنم که چیزی نمی خواهم و نمی توانم، مگر اینکه مراقب بچه ها بمانم، بخورم، بنوشم، بخوابم و شوهر و بچه هایم را دوست بدارم. چیزی که باید به طور قطع خوشبختی باشد ولی مرا اندوهگین می کند و مثل دیروز میل به گریستن را به من می بخشد.» اما ایدئولوژی مادری با پافشاری روی اصول خود واقعیت تلخ این افسردگی ها و حتی اعمال خشونت برخی مادران بر فرزندان شان را نادیده می گیرد. سیمون دوبوار در کتاب جنس دوم درباره وجه «سنگدلانه مادری» می نویسد: «گرچه این وجه شناخته شده اما با حجب و حیایی مزورانه فکر مادر بد با ابداع تیپ نامادری خلع سلاح شده است. همسر دوم است که فرزند مادر خوب درگذشته ای را می آزارد.» دوبوار معتقد بود که زن نمی تواند مادر باشد ولی برای اینکه در زندگی سیاسی و اجتماعی سهمی داشته باشد، کوششی به عمل نیاورد. زنی که غنی ترین زندگی های شخصی را دارد، بیشترین به فرزند خواهد داد و کمترین از او مطالبه خواهد کرد. چنین زنی با کوشش و مبارزه از ارزش های واقعی انسانی که بهترین آموزگاران است، شناخت خواهد یافت. پدری کردن چرا مردان به تربیت فرزندان نمی پردازند؟ پاسخ این سوال را پولاتنیک در سال ۱۹۷۳ این می دانست که مردان از دردسر نگهداری از بچه ها آنقدر آگاه هستند که از آن اجتناب کنند، ضمناً توانایی خودداری از این امر را هم دارند.جان برناردز در کتاب خود «درآمدی بر مطالعات خانواده» در مورد نقش مردان در خانواده می نویسد: در بیشتر جوامع غربی، پدری در مقایسه با مادری بیشتر از آنکه نوعی مقام و منزلت باشد، نوعی فعالیت است. او به نقل از اوبراین می گوید که تحلیل های مربوط به والدگری را باید به سمتی سوق داد که به جای تمرکز بر مادران، پدران را هم در بر بگیرد. گرچه از نظر برنارد مردان اکنون بیش از گذشته پذیرفته اند که تربیت فرزندان خود را بر عهده بگیرند. بررسی ها از افزایش اشتغال زنان متاهل و پرداختن بیشتر به وظایف بچه داری از سوی مردان حکایت دارد و اینکه شوهران جوان امروزه دیگر کودکان را صرفاً متعلق به دنیای زنان نمی دانند اما جالب اینکه در انجام وظیفه بچه داری بخش ساده تر را به دوش می گیرند. در تحقیقی که در فیلیپین در زمینه تقسیم کار در خانه انجام گرفت، مشخص شد نظافت و شست و شوی بچه و مراقبت از او زمانی که بیمار است غالب اوقات بر عهده مادر است و مردان به غذا دادن و نگهداری گاه گاه از بچه اکتفا می کنند. بسیاری از فمینیست ها برآنند که در واقع نه پدر و مادر و نه کودک در جامعه ای که از مادر انتظار دارند در خانه و به تنهایی از کودک مراقبت کند، از این وضع سود نمی برند. مادر در چنین جامعه ای آسیب می بیند زیرا از رشد بسیاری از توانایی ها و ابراز جنبه های مختلف شخصیت خود ناتوان می ماند و این به معنای یک محرومیت شدید اجتماعی است. آنچه را که ایده آل فمینیست هاست کریستال ایستمن به خوبی بیان کرده: «ما فمینیست ها می خواهیم عاشق شویم و عاشق مان شوند و بیشترمان دلمان بچه می خواهد اما می خواهیم فرزندانمان دانسته و مشتاقانه به وجود آیند، وقتی ما از همیشه بهتر باشیم در زمان فقر و ضعف بر ما هجوم نیاورند.» روزنامه سرمایه
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 515]