محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1831356261
نويسنده: محمود لطيفي عاشورا، محور سازماندهى سياسى
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: محمود لطيفي عاشورا، محور سازماندهى سياسى
خبرگزاري فارس: اين نوشتار با مقايسه مفهومى بين تحزب و تولّى، تشكل سياسى در اسلام را «ولاء و تولى» مىشمرد. و پس از اشارهاى سريع به ناكارآمدى احزاب سياسى، به اركان تشكيلات ولايى و تجلى آن در دو خط متقابل و متضاد «حزبالله» و «حزب الشيطان» مىپردازد.
اين نوشتار با مقايسه مفهومى بين تحزب و تولّى، تشكل سياسى در اسلام را «ولاء و تولى» مىشمرد. و پس از اشارهاى سريع به ناكارآمدى احزاب سياسى، به اركان تشكيلات ولايى و تجلى آن در دو خط متقابل و متضاد «حزبالله» و «حزب الشيطان» مىپردازد.
به اعتقاد نويسنده گرچه در زمان پيامبر گرامى اسلام(ص) حزبالله پايهگذارى شد و نام و نشان رسمى يافت، اما پس از رحلت پيامبر و در فاصلهاى كوتاه، از صحنه سياسى نظام اسلامى بيرون نهاده شد و مىرفت تا در لابه لاى صفحات تاريخ به فراموشى سپرده شود كه حادثه عاشورا جان تازهاى بر آن دميد و آن را ديگربار به صحنه آورد. وى با اشاره به نه مورد از كارويژههاى اين تشكل ولايى و امتيازات آن در سايه جارى عاشورا، فهرستى از آفات و ناروائيهاى احزاب سياسى وارداتى را با نگاهى دوباره به ناكارآمدى آنها در صحنه سياسى ايران طرح نموده سخن را به پايان مىبرد.
?
? منبع:
انسان در طول حيات نهچندان كوتاه خود گونههاى متنوعى از مشاركتهاى اجتماعى را متناسب با تحولات فكرى و زيستى خود پشت سر نهاده و اندوختههايى بسگرانبها در اين زمينه كسب كرده،و دريافته است كه مراتبى از كمال و فلاح را جز با حضور در جمع و بهرهمندى از توانايىهاى جمعى به دست نمىآورد و از همين رو نقش مثبت و شايد بىبديل تشكل و تعامل و همگرايى را در دستيابى به اهداف و مقاصد فردى و جمعى نبايد و نمىتواند انكار نمايد.
واژهاى كه در گفتگوهاى معاصر عنوان تشكلهاى سياسى اجتماعى قرار گرفته است كلمه «حزب» است و ما در اين مقال با مرورى گذرا به مفهوم لغوى و تعاريف اصطلاحى اين واژه به بررسى عناوين زير خواهيم پرداخت:
- جايگاه حزب و تحزب در ساختار سياسى اجتماعى اسلام؛
- حزبالله و اركان و كاركردهاى آن؛
- نقش عاشورا در تشكل جامعه اسلامى.
مفهوم حزب و تحزب
حزب در لغت به گروهى از مردم كه به گرد هم آمده باشند گفته مىشود - الطائفة من الناس، جماعة الناس - و در اصل به معناى گردآمدن و يا مجموعهاى به همپيوسته است - تجمع الشيىء و الطائفة من كل شىء حزب - بنابراين به گروهى همرأى و همراه و يا دستهاى از آيات همسو و همجهت و يا به قطعهاى از زمين كه خاك آن فشرده و روى هم انباشته باشد
حزب گويند. [1]
و تحزب به معناى تجمع و به همپيوستن گروهى از انسانهاى همفكر مىباشد، ضمن اينكه در وزن «تفعّل» به مفهوم كارورزى و كوشش براى دستيابى به هماهنگى و همفكرى را با خود دارد. [2] چه اينكه تحازب و محازبه نيز، معناى تعصب ورزيدن براى همديگر و تلاش نمودن براى همسالى و همنوايى با ياران در رسيدن به هدف واحد و تمايل و تعاطف به يكديگر را مىرساند. [3] و اما در اصطلاح:
در فرهنگنامههاى سياسى، دهها تعريف از حزب آمده است كه با ملاحظه آنها و به اختصار مىتوان گفت: حزب، شكل خاصى از سازماندهى نيروهاى اجتماعى است كه به هدف كسب قدرت و يا حفظ آن و يا نقش آفرينى در تصميمگيرىهاى سياسى شكل مىگيرد. منشأ همگرايى آنها، آرمانها، باورها و ديدگاههاى مشترك سياسى اجتماعى است كه در ضمن مرامنامه يا اساسنامه نوشته يا نانوشتهاى به اجراى آن متعهد مىشوند. [4]
مىدانيم كه توسعه احزاب سياسى و تأثير و نفوذ قانونمند آن در ساختار نظامهاى سياسى همزاد توسعه دموكراسى نوين غرب است و پيش از آن در تاريخ سياسى و مُدون جوامع انسانى نمونههاى گوناگونى از تشكلهاى اجتماعى را مىتوان نام برد كه به نحوى در پوشش تعريف فوق بوده و در عصر خود يك حزب سياسى به شمار مىآمده و در تأسيس يا تقويت و يا تغيير قدرت سياسى نقش اساسى داشته است، ولى اصرار نويسندگان غربى بر اين است تا آغاز پيدايش احزاب را به اواخر قرن هفدهم ميلادى و به تلفيق گروههاى پارلمانى و كميتههاى انتخاباتى و تحول تدريجى و تاريخى انتخابات انگلستان محدود كنند. [5]
روح توحيدى و يكتانگر اسلام با مفهوم لغوى حزب و تحزب به معناى گروهى از انسانهاى همفكر و همراه به اعتبار رويكردى كه به يگانگى و هماهنگى دارد، موافق است؛ اما اگر لازمه اين همگرايى گروهى موجب دستهبندى در صفوف به همپيوسته جامعه و القاى گونهاى از مرزبندى و تشتت در ميان مردم باشد و يا اگر هدف و انگيزه آن تنها تصاحب قدرت سياسى، تفوق و فزونطلبى باشد، آن را نفى نموده و مردود مىشمرد. وقتى به هنگام معرفى احزاب گفته مىشود:
«در كشورهاى نوين، پيكار سياسى ميان سازمانهاى كم و بيش تخصصى كه نوعى ارتش سياسى به شمار مىآيند جريان مىيابد. اين سازمانها گروهبندىهاى بنيان يافته، منظم و مرتبى هستند كه براى مبارزه در راه قدرت ساخته شدهاند و منافع و هدفهاى نيروهاى اجتماعى گوناگونى را بيان مىكنند و خود هم به درستى وسيله كار كرد سياسى آنان مىباشند - و بالاخره اينگونه خلاصه شود كه: - خصلت تشكل يافته پيكار سياسى يكى از مشخصات اساسى عصر ماست.»[6]
قطعاً اسلام با چنين مفهومى از حزب و تحزب و با چنين رويكردى به سياست حزبى در تضاد است زيرا در جامعه اسلامى «المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولياء بعض»[7] هستند و تضاد منافعى وجود ندارد و نبايد داشته باشد تا طبقات و قشرهاى اجتماعى در مقابل هم صفآرايى نمايند. چه اينكه همگان بايد بدانند:
«تلك الدار الاخرة نجعلها للذين لا يريدون علواً فى الارض و لا فساداً:[8] سراى آخرت را براى كسانى قرار مىدهيم كه در زمين خواستار برترى و فساد نيستند.»
در ساختار سياسى اسلام قدرتطلبى و تفرعن و سركشى جايگاهى ندارد و اگر چنين زمينههايى بروز نمايد بايد با اصل چنين رويكردى مقابله نمود نه اينكه به خاطر توجيه و قانونمند نمودن آن به جنگ احزاب متوسل شد.
كلمه حزب به معناى لغوى آن در قرآن كريم هم به صورت جمع - و مفهوم تعدد - به كار رفته و هم به صورت مفردو مصداق واحد آمده است. در يازده مورد با لفظ جمع و در اشاره به باندهاى قدرت در برابر اسلام و دين حق به كار برده شده و در هشت مورد با لفظ مفرد - حزب - و يك بار نيز با تعبير - حزبين - آمده است. جالب اينكه در سه مورد با تركيب مضاف «حزبالله» و سه مورد نيز تركيب مضاف «حزب الشيطان» - يك مورد مضاف به ضمير (حزبه) مىباشد.
قرآن كريم ابتدا اديان الهى را به عنوان «امت واحد» درعين تفاوت در شرايع و كاركردها مىستايد. آنگاه با نگاهى منفى به دستهبندىهايى كه توسط پيروان اين اديان بر سر تصاحب منافع صورت گرفته است، اين تشتت را ناشى از تعصبات نارواى فردى و موجب از هم گسستن روال طبيعى امور مىشمرد. قرآن در سوره انبياء پس از شمارش پيامبران و اشاره به فرازهايى از تاريخ آنان مىگويد: «انّ هذه امّتكم امّة واحدة و انا ربّكم فاعبدون و تقطّعوا امرهم بينهم كلّ الينا راجعون؛[9]
اين است امت شما كه امّتى يگانه است و منم پروردگار شما، پس مرا بپرستيد ولى آنان وحدت خود تكهتكه كردند، همه به سوى ما باز مىگردند.»
و در سوره مؤمنون مىگويد:
«و انّ هذه امتكم امّة واحدة و أنا ربّكم فاتقون. فتقطعوا امرهم بينهم زبراً كلّ حزب بما لديهم فرحون؛[10]
در حقيقت اين امت شماست كه امتى يكپارچه است و من پروردگار شمايم، پس از من پروا داريد. پس كارشان را ميان خود پاره پاره كردند و دسته دسته شدند و هر دسته به آنچه داشتند دل خوش كردند».
در آيه نخست آنان را از تكهتكه شدن بر حذر مىدارد و در آيه بعد آن را نتيجه تعصب حزبى مىشمرد. و شايد از همين رو در تمامى يازده موردى كه حزب با لفظ جمع - احزاب - آمده است در مقام نكوهش و تقبيح و در تضاد با مؤمنان ذكر شده است.
مىتوان گفت در ادبيات سياسى صدر اسلام و تا قرنهاى اخير واژه «ولاء» و «تولى» اجمالاً همان كاربردى را داشته است كه امروزه كلمه حزب و تحزب در ادبيات سياسى دارد. [11] و اگر در فرصتى كوتاه از اين منظر نگاه مجددى به واژه ولاء و تولى داشته باشيم در خواهيم يافت عناصرى چون: داشتن تشكيلات سازمانى پوشش دهنده، داشتن پايگاه اجتماعى و برخوردار از پشتوانه مردمى و مصمم و پا به ركاب بودن براى كسب قدرت سياسى كه از مؤلفهها و اركان يك حزب سياسى است در مفهوم «ولايت» كه «در اصطلاح اولى قرآنى يعنى به همپيوستگى و همجبهگى و اتصال شديد يك عده انسانى كهداراى يك فكر واحد و جوياى يك هدف واحد هستند، در يك راه قدم بر مىدارند. براى يك مقصود تلاش و حركت مىكنند»[12] نهفته است. و راغب اصفهانى مىگويد: «الولاء و التوالى: ان يحصل شيئان فصاعداً حصولاً ليس بينهما ما ليس منهما و يستعار ذلك للقرب من حيث المكان و من حيث النسبة و من حيث الدين و من حيث الصداقة و النصرة و الاعتقاد؛[13] ولاء و توالى، در كنار هم قرار گرفتن دو چيز يا بيشتر است، به نحوى كه چيزى جز خود آنان در ميانشان فاصله نباشد. اين كلمه براى نزديكى مكانى يا نسبت و خويشى و يا دينى و يا دوستى و هميارى و همفكرى در بين افراد به كار مىرود».
يك حزب سياسى متشكل از تعدادى - دو يا بيشتر - افراد همفكر و صميمى است كه نزديكى منطقه سكونت يا نزديكى فاميلى يا دينى و اعتقادى و يا اخلاقى و رفتارى و... آنان را به هم پيوند داده است. البته تبيين كامل اين موضوع نيازمند بحثى گسترده و مستقل مىباشد و تنها براى موضوع مورد نظر به يك نكته اشاره مىكنيم.
طبيعت تحزب و تولّى
واقعيت اين است كه احزاب شكل تكامليافته گروههاى ذىنفوذ يا باندهاى قدرت است كه همزمان با تشكيل حكومتهاى پارلمانى چهارچوب تعريف شده به خود گرفت و خود را قانونمند نمود. [14] و كاركرد اصلى احزاب نوعى رقابت نهادينه براى دسترسى به قدرت و سامان دادن به اين رقابتهاست. داشتن مجوز فعاليت، اساسنامه، آئيننامه مدوّن، آمار و مشخصات اعضا و... گرچه به نام قانونمند نمودن و جهت دادن به اين رقابتها و به نحوى به كنترل درآوردن آن است، اما ناگفته پيداست كه گردانندگان مقتدر احزاب خود سوداگران ماهرى در ميدان سياستند و تا سودى را براى حزب خود احراز نكنند امتيازى نمىدهند و چنين محدوديتهايى را نمىپذيرند. عناوينى چون: رسميت داشتن حزب و با نام و نشان بر زبان سياستمداران جارى شدن و در رديف ديگر احزاب مقتدر قرار گرفتن و... پيرايههايى هستند كه بر شكوه حزب مىافزايد و اكثريت مردم چنين مىپندارند: «كثرة المبانى تدل على كثرة المعانى»، و اينها همه در ميدان رقابت نقشآفرين است.
آيات 52 و 53 سوره مؤمنون خودمحورى و تعصب را همزاد تحزب و زاييده طبيعت آن شمرده و فرايند آن دو خصلت را كه رقابت حزبى - لجام گسيخته - [15] است مورد نكوهش قرار مىدهد و در سوره روم آن را شرك مىشمرد و اساس همه اين خصال ناپسند را هواهاى نفسانى مىداند. [16]
تحزب گرايشى اجتماعى و عقيدتى است كه از تار و پود عقلانيت و احساس بافته شده و زمينهساز نوعى وابستگى عاطفى مىگردد و اين خود تا حدى كه موجب گسست از بيگانگان و پايبندى به مجموعه خودى و احساس پيوستگى با جامعه و جمع مىشود ضرورى و مهم است، اما گاهى - و در اثر غلبه احساس بر عقل - از اين حد فراتر رفته دستورات حزبى به جاى اينكه راهنماى راه و نسخه دارو به حساب آيد، اصالت يافته، نوعى سلطه همهجانبه فكرى، سياسى، اعتقادى و حتى اخلاقى را به گونه پنهان بر افراد مجموعه ايجاد نموده، راهى كه بايد به وحدت اجتماعى و مشاركت و همدلى منتهى شود باعث تشتت و تفرقه و تكهتكه شدن جامعه مىگردد.
«نظامهاى حزبى از يك سو معرف نظام دموكراسى و تبلور جامعه مدنى هستند و از سوى ديگر بنيانهاى دموكراسى را در عمل متحول ساخته... از وسيله به هدف تبديل شدهاند. وقتى حزبپيروز همزمان قوّه مقننه و قوه مجريه را در دست مىگيرد عملاً انديشه تفكيك قوا را بىمعنا مىسازد. و وقتى بنا به ماهيت فعاليتهاى سازمانى منافع حزب، اهداف و آرمانهاى آن بر همه چيز اولويت پيدا مىكند؛ در واقع انديشه منافع عمومى يا اراده همگانى به فراموشى سپرده مىشود.»[17]
با نگاهى مجدد به آيات سوره مؤمنون و انبيا مىتوان گفت: اولاً خط انبياء الهى خط واحدى است كه از بعثت اوّلين پيامبر تا پايان رسالت آخرين آنها - پايان عالم - در مسير واحدى حركت نموده و تفاوت شرايع و تغيير فروعات در يگانگى اين خط سير خدشه وارد نمىكند. و ثانياً تقابل و تضادى كه در تاريخ بين پيروان پيامبران ايجاد شده ناشى از انحرافى درون سازمانى است كه اعضاى امت واحده در اثر تبعيت از هواهاى نفسانى خود اين حزب واحد را تكهتكه نموده و بىاعتنا به رنج جانكاه اين بدن زنده تكه پاره شده هر يك به پاى حصه خود شادمانى مىكنند.
حاصل اين نگاه آن است كه اگر تعداد احزاب و رقابتهاى آنان و تكيه و تأكيد بر ديدگاههاى حزبى در حد تفاوت سليقهها و براى شكوفايى استعدادها به تناسب تفاوت شرايط زمانى و مكانى باشد و اينها همه تجليات متفاوت يك حقيقت باشد، نه تنها منعى ندارد كه ضرورت حيات و لازمه حركت است. ولى اگر اين تعدد و تعصب منجر به تكهتكه شدن جامعه يكدست و يكدل و صرف توانايىها در مسير پيكار بر سر تقسيم قدرت و معامله بر سر تعادل بين سورها و سرمايهها باشد، - جز شادمانى كودكانه يا سفيهانه بر سر مردارى بىروح نيست.
بر خلاف مفهوم حزب و تحزب كه در آن نوعى رقابت و تفرقه نهفته است، مفهوم ولاء و تولّى همراه هماهنگى و همدلى در عين استقلال است به نحوى كه انسان به دلخواه خود در يك سازمان متشكل جايگاه خود را مىيابد. با مرورى بر آيات 51 تا 58 سوره مائده كه در واقع مبانى تأسيس يك تشكل سياسى الهى را بنيان مىنهد؛ بخشى از اركان و مؤلفهها و كاركردهاى يك تشكل را مىتوان ملاحظه نمود.
يكم: ولاء و تولى مهمترين ركن تشكل - تحزب - در فرهنگ سياسى اسلام است بلكه بايد گفت تولى همان تحزب است - و من يتوّل اللّه و رسوله و الذين آمنوا فانّ حزبالله هم الغالبون - يعنى كسى كه ولايت الهى و... را پذيرفته باشد در تشكيلات حزب الهى جاى گرفته است و چنين حزبى پيروز است.
دوم: تحزب در اصطلاح سياسى، همراهى و همدلى و پابهپاى يكديگر حركت كردن است و همين خود اوّلين ركن در تحقق ولايت است و در اين فرقى بين اعضاى اصلى، كادر مركزى و رهبرى تشكيلات و حتى هواداران آن نيست. به عبارت ديگر، در تشكل ولايى هر يك از وابستگان به اين تشكل موظف به رعايت حال و استقلال ديگر اعضاى مجموعهمىباشند.
سوم: از ديگر مفاهيم ولايت كه ملازم و يا لازمه نكته قبل است وجود يك نحوه تعهد متقابل بين تمامى اعضا با يكديگر و نيز تعهد متقابل بين اصل تشكل و يكايك اعضا است - اين دو نكته از مفهوم لغوى ولى استفاده مىشود.
چهارم: تحزب و همگرايى - تولى - در پيروزى سياسى نقش اساسى دارد. البته پيروزىواقعى كه موجب رستگارى نيز هست تنها در تحزب و تولى به ولايت الهى تحقق مىيابد. بنابراين بدون تشكل هيچ گونه پيروزى ميسر نخواهد بود: فانّ حزبالله هم الغالبون، هم المفلحون. [18]
پنجم: مبناى تولّى - تشكل ولايى - احساس مودت و محبت متقابل است؛ محبتى كه اعضا را در برابر هر نوع مشكل و مانع مقاوم مىكند و آنان را نسبت به خودى مهربان و متواضع و نسبت به بيگانه نفوذناپذير مىنمايد تا براى تحقق اهداف تشكيلات از هيچ تلاشى دريغنورزند:«يحبّهم و يحبّونه اذلّة على المؤمنين اعزّة على الكافرين يجاهدون فى سبيل الله و لا يخافون لومة لائم؛ خداوند آنان را دوست مىدارد و آنان نيز او را دوست داردند. اينان با مؤمنان فروتن و بر كافران سرفرازند. در راه خدا جهاد مىكنند و از سرزنش هيچ ملامتگرى نمى هراسند».
ششم: رابطه ولايى يك وابستگى و رابطه يكطرفه و تنها اعتقادى و نظرى نيست، انسان بر اساس وابستگى كه پيدا مىكند، سبك زندگى خود را با آن قالب تطبيق مىدهد، او نمىتواند از يك سو مدعى ارتباط يك تشكيلات باشد و از سوى ديگر با رقباى آن نيز رابطه تشكيلاتى داشته باشد. و يا در برابر هجوم به سياستهاى تشكيلات خود بىتفاوت باشد. به عبارت ديگر انسان در اثر وابستگى تشكيلاتى منافع و شخصيت و بلكه موجوديت خود را با منافع و موجوديت تشكيلات همسو و متحد مىبيند و هر كسى كه از منافع و شخصيت خود دفاع نكند بيمار و نيازمند درمان و يا جراحى است:
«يا ايّها الذين آمنوا لا تتخذوا الذين اتخذوا دينكم هزواً و لعباً من الذين اوتو الكتاب من قبلكم و الكفّار اولياء... ؛
اى مؤمنان، كسانى را كه دين شما را به ريشخند و بازى گرفتهاند چه از آنان كه قبل از شما به آنان كتاب - آسمانى - داده شده و چه از كافران، ولى خود مگيريد...»
و در سوره مجادله:
«لا تجد قوماً يؤمنون بالله و اليوم الاخر يوادّون من حادّ الله و رسوله و لو كانوا اباءهم او ابناءهم... ؛گروهى كه به خدا و پيامبر و روز بازپسين مؤمنند، دوستدار مخالفان خدا و رسول نخواهى يافت. حتى اگر - آن مخالفان - پدران و فرزندان و... آنان باشند».
و در سوره مائده: «فترى الذين فى قلوبهم مرض يسارعون فيهم... ؛ مىبينى كسانى كه بيمار دلند در دوستى با آنان مىشتابند».
هفتم: آخرين و مهمترين نكته اينكه رهبرى در تشكلهاى انسانى همانند مهندسى زبردست و معمارى ماهر است كه از مصالح بر روى هم انباشته و از همگسسته، ساختمانى مقاوم و زيباو سودمند و در جهت دستيابى به اهداف و مقاصد مورد نظرمىسازد.
حزبالله و حزب الشيطان
محور تشكل و همگرايى انسانها فقط خداوند و تولى به ولايت او و كسانى كه در پوشش ولايت او هستند مىباشد و جز او هيچ كس ديگرى نمىتواند تشكلهاى پايدار و ماندگار انسانى را سامان دهد، زيرا او بىنياز است ولى ديگران مىخواهند تا از توان اجتماعى بهره برند و اجتماعات بشرى را وسيله قدرت و اقتدار خود نمايند و احساسات و علايق تودهها و مشاركت مدنى آنها را نردبان ترقى خود قرار دهند و رأى و امضاى مردم را سند مشروعيت يك سليقه حزبى با يك باور شخصى قلمداد كنند.
اسلام به همان شدت كه اصرار دارد همه انسانها بر محور ولايت الهى همبستگى - تولى - داشته باشند، به همان شدت و بلكه شديدتر از آن از وابستگى روحى و فكرى و رفتارى بهجاذبههاى غير الهى و از تولى اربابان غير الهى پرهيز مىدهد و هر نوع وابستگىوهوادارى را نوعى شرك مىشمارد. ملاحظه خط سيرى كه در آيات ذيل براى مؤمنان ترسيم مىشود تأكيد بر اين سخن است. قرآن كريم در آغاز همه زنان و مردان مؤمن را ولى همديگر مىخواند:«و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولياء بعض...»[19]
و نيز مؤمنانى كه هجرت كرده و در جهاد شركت كردهاند و هم چنين آنان كه به مسلمانان مأوا داده و آنان را يارى كردهاند، همه را ولىّ هم مىخواند: «ان الذين آمنوا و هاجروا و جاهدوا... والذين آووا و نصروا اولئك بعضهم اولياء بعض... [20]»
و سپس مىفرمايد:
«و من يتوّل الله و رسوله و الذين آمنوا فان حزبالله هم الغالبون».
و آنگاه با تأكيد مىفرمايد: «انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا».
با توجه به اين نكته كه ولايت مؤمنان و پيامبر و خداوند در طول يكديگر و از همانفكاكناپذير است و تقابلى با هم ندارند و هيچگونه زمينه تشتت و تفرقه راه ندارد؛ چه اينكه مىفرمايد: «انّ اولى الناس بابراهيم للذين اتبعوه و هذا النبى و الذين آمنوا - و در آخر - و اللّه ولىالمؤمنين؛[21]
در حقيقت نزديكترين مردم به ابراهيم همان كسانى هستند كه پيرو اويند و نيز اين پيامبر و كسانى كه به آئين او ايمان آوردهاند و خدا ولىّ مؤمنان است.»
و بالاخره:
انّ وليّىّ اللّه الذى نزّل الكتاب و هو يتولى الصالحين؛[22] در حقيقت ولى من خداوندى است كه قرآن را نازل كرده و همو ولى صالحان نيز هست».
در خط مقابل نيز در آغاز بدنبال ولايت مهاجرين و انصار مىفرمايد:
«و الّذين آمنوا و لم يهاجروا ما لكم من ولايتهم من شئ حتّى يهاجروا... ؛[23] آنان كه ايمان آوردهاند ولى مهاجرت نكردهاند هيچ گونه رابطه ولايى بين شما و آنان نيست مگر اينكه مهاجرت كنند...»
و در يك مرحله گستردهتر مىفرمايد: «يا ايّها الذين آمنوا لا تتّخذوا آباءكم و اخوانكم اولياء ان استحبوا الكفر على الايمان و من يتولّهم منكم فاولئك هم الظالمون؛[24]اى مؤمنان اگر پدران و برادرانتان كفر را بر ايمان ترجيح دادند با آنان هميارى نكنيد و هر كه از ميان شما تولاى آنان را داشته باشد او از ستمكاران است».
و سپس همراه با معيار مىفرمايد: «يا ايها الذين آمنوا لا تتخذوا عدوّى و عدوّكم اولياء؛[25] اى مؤمنان دشمنان مرا و خودتان را ولىّ بر نگزينيد».
و آنگاه مىفرمايد:
«يا ايها الذين آمنوا لا تتخذوا الكافرين اولياء من دون المؤمنين... ؛[26 اى مؤمنان به جاى مؤمنان با كافران رابطه ولايى برقرار نكنيد...».
چرا كه:
«و انّ الظالمين بعضهم اولياء بعض و الله ولى المتقين؛[27]در حقيقت ستمگران با يكديگر همراهند و بر يكديگر ولايت دارند و خداوند ولىّ پرهيزكاراناست».
و نيز:«و الذين كفروا بعضهم اولياء بعض، الّا تفعلوه تكن فتنة فى الأرض و فساد كبير؛[28] و كافران ولى يكديگرند - شما ولى آنان نيستيد - اگر - اين ملاك را رعايت - نكنيد در زمين فتنه و فسادى بزرگ پديد آيد».
و همچنين: «و الذين كفروا اوليائهم الطاغوت يخرجونهم من النور الى الظلمات...»[29] و در آخر:
«... انهم اتخذوا الشياطين اولياء من دون الله و يحسبون انهم مهتدون؛[30 آنان - گمراهان - شياطين را ولى خود برگزيدند و خيال مىكنند راه درستى يافتهاند».
و شكى نيست كه:«و من يتخذ الشيطان ولياً من دون الله فقد خسر خسراناً مبيناً؛[31] هر كه شيطان را به جاى خداوند ولىّ برگزيند به زيان آشكارى دچار شده است».
با مروى بر اين دو خط سير مىتوان خطوط سياسى و جبههها را از هم بازشناخت. گروهى پا به پاى خدا و رسول او و مؤمنان نمونهاى كه همواره در عبادت خدا و خدمت بهخلقند و:رضى الله عنهم و رضوا عنه اولئك حزبالله الا انّ حزبالله هم المفلحون؛[32] خداى از آنان خشنود و آنان نيز از خدا راضى هستند، هم آنان حزبالله هستند و تنها حزبالله رستگارانند».
و گروهى ديگر همراهى با ستمگران و كافران و مدعيان فرهنگ و تمدن[33] را دورانديشى خردمندانه پنداشته و خود را چيزى انگاشتهاند: «... يحسبون انّهم على شيىء الا انهم هم الكاذبون. استحوذ عليهم الشيطان فانساهم ذكر الله اولئك حزب الشيطان الا انّ حزب الشيطان هم الخاسرون؛[34]
آنان كه با بيگانگان رابطه برقرار كردهاند - چنان پندارند كه حق به جانب آنهاست آگاه باش كه آنان همان دروغگويانند. شيطان بر آنان چيره شده و خدا را از يادشان برده است. آنان حزب شيطانند. آگاه باش كه حزب شيطان همان زيانكارانند».
تجلى عينى حزبالله
از حضرت امامخمينى پرسيدند: ممكن است معنى و مفهوم حزبالله را براى ما تشريح كنيد. و حضرت امام فرمود:
«هر مسلمانى كه موازين و اصول اسلام را پذيرفته است و در اعمال و رفتار از انضباط دقيق شيعى برخوردار است يك عضو از اعضاى حزبالله است و تمامى دستورات اين حزب و خط مشى آن را قرآن و اسلام بيان كرده است. اين حزب غير از حزبهاى متداول امروز دنياست. امروز تمام مردم ايران - در هر سنّى كه هستند - از زن و مرد كه با شعارهاى اسلامى مبارزه مىكنند جزء حزبالله هستند.»
و سپس در پاسخ اين سؤال كه: ممكن است معناى دقيق امام را تشريح كنيد... رابطه امام با حزبالله چيست؟ مىفرمايد:
امام به معناى پيشوا و كسى كه جمعى را در جهتى هدايت و رهبرى مىكند و امام بيان كننده خط مشى شيعه و حزبالله و رهبرى كننده اين تشكيلات بزرگ و فراگير است كه تمامى وظائف آنان را از قرآن و سنت پيامبر اسلام در زمانهاى مختلف و شرايط مختلف اجتهاد و استنباط مىكند و به آنان ابلاغ مىنمايد.»[35]
در تفاسير شيعى و بسيارى از تفاسير و كتب حديثى اهل سنت در مورد شأن نزول دو آيه 55 و 56 سوره مائده حديثى به اين مضمون آمده است كه حضرت اميرالمؤمنين در مسجد پيامبر مشغول نماز نافله بود. نيازمندى آمد و اظهار حاجت نمود و حضرت امير در حال ركوع انگشترى خود را به او داد. آن نيازمند نزد پيامبر آمد و واقعه را به او عرض كرد و در آن حال اين آيه نازل شد: «انّما وليّكم اللّه و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤتون الزّكاة و هم راكعون و من يتولّ الله و رسوله و الذين آمنوا فان حزبالله هم الغالبون؛[36]
ولىّ شما تنها خدا و رسول او و مؤمنانى هستند كه اقامه نماز مىكنند و زكات مىدهند در حالى كه در ركوع هستند و هر كه خدا و رسول او و مؤمنان را به ولايت برگزيند - او از حزبالله است - و در حقيقت فقط حزبالله پيروزند».
و باز نقل كردهاند جابر بن عبدالله مىگويد:
«كنّا عند النبى (ص) فاقبل علىّ فقال النبى(ص): و الذى نفسى بيده انّ هذا و شيعته هم الفائزون يوم القيامة و نزلت: انّ الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البريّة، فكان اصحاب النبى(ص) اذا اقبل علىّ قالوا: جاء خير البرية؛[37] نزد پيامبر نشسته بوديم كه على آمد، پيامبر فرمود: به كسى كه جانم به دست اوست سوگند كه اين شخص و شيعيان او رستگاران روز قيامتند - و در همان مجلس - اين آيه نازل شد كه:
آنان كه ايمان آورده و كار نيك انجام دادهاند. همانان بهترين مخلوقانند. و از آن به بعد هرگاه على(ع) وارد مجلس مىشد، مجلسيان مىگفتند: بهترين مخلوقات وارد شد».
و مرحوم مظفر از كتاب غايةالمرام نقل كرده است كه رسول خدا(ص) فرمود: «يدخل من امتى الجنّة سبعون الفاً لا حساب عليهم ثم التفت الى علىّ(ع) فقال: هم شيعَتُك و انت امامهم؛[38] هفتاد هزار نفر از امتم بىحساب وارد بهشت مىشوند. سپس رو به على(ع) كرد و فرمود: همه آنان شيعيان تو و تو رهبر آنان هستى».
و از كتاب خطط الشام نقل كرده است: گروهى از بزرگان صحابه در زمان رسول خدا به ولايت و دوستى نسبت به على معروف بودهاند. مانند: سلمان فارسى كه مىگفت: با رسول خدا بيعت كرديم مبنى بر اينكه از نصيحت و ارشاد مسلمين دريغ نورزيم و پيرو و دوستدار على بن ابىطالب باشيم. و ابو سعيد خدرى كه مىگفت: مردم به پنج امر موظف گشتند اما به چهار امر عمل كردند و يك امر را ترك كردند - آنگاه چهار امر را نماز و روزه و زكات و حج، و امر متروك را ولايت حضرت اميرالمؤمنين مىشمرد - و ابىذر غفارى و عمّار بن ياسر و حذيفة بن يمان و ذوالشهادتين خزيمة بن ثابت و ابوايوب انصارى و خالد بن سعيد بن عاص و قيس بن سعد بن عباده كه همگى به ولايت و تشيع على(ع) نامور و معروف بودهاند. [39] به نظر مىرسد اينان به جز قيس بن سعد همان كسانى هستند كه همراه با تعدادى ديگر چون ابوالهيثم بن تيهان، مقداد بن اسوه، بريده اسلمى، ابىّ بن كعب، سهل بن حنيف، عثمان بن حنيف در جريان سقيفه به نفع حضرت اميرالمؤمنين سخنرانى كردند. [40]
متأسفانه پس از آن همه تأكيدات قرآن كريم و تبيين و تأكيد پيامبر گرامى اسلام ساختار سياسى جامعه اسلامى پس از رحلت پيامبر به سمتى هدايت شد كه در فاصلهاى كوتاه ابوسفيان - سركرده حزب شيطان در 23 سال دوره بعثت - در يك جمع خانوادگى در همان ساعت اوليه خلافت عثمان پايان تشكل دينى حزبالله و بازگشت خط جاهليت و تشكل قومى عربى و ارتداد را با اين سخنان رسماً اعلام نمود: «يا بنى امية تلقّفوها تلقّف الكرة، فوالذى يحلف به ابوسفيان ما من عذاب و لا حساب و لا جنّة و لا نار و لا بعث و لا قيامة؛[41] اى بنىاميه آن را همانند توپ به يكديگر پاس دهيد. سوگند به كسى كه ابوسفيان همواره به او سوگند مىخورد! نه كيفرى و نه حسابى و نه بهشتى و نه آتشى و نه برانگيخته شدن و نه قيامتى است».
البته گرچه در اين مرحله خليفه رسمى حزب حاكم او را نهيب داد و از مجلس بيرون كرد و او هم بلافاصله بر سر قبر حمزه سيدالشهدا - از پيشاهنگان تشكل حزبالله - رفت و پاى برزمين كوبيد و گفت: برخيز و ببين كه آنچه براى او با هم جنگيديم به دست آوردم. اما طولى نكشيد كه خليفه ديگرى از همين تيره حزب شيطان رسماً گفت: لعبت هاشم بالملك فلا خبر جاء و لا وحى نزل؛ بنىهاشم با حكومت و قدرت بازى كردند و گرنه نه خبرى از آسمان آمده بود و نه وحى بر كسى نازل شده بود». و با كمال تأسف اينها همه در حضور كسانى انجام مىگرفت كه بارها و در تعابير گوناگون شنيده بودند كه پيامبر گرامى(ص) بنىاميه را شجره ملعونه ناميده است. [42]
حزب شيطان كه با نام خلافت پيامبر و با نشان اسلام آمده بود چنان جايگاهى در جامعه يافته بود كه حضرت اميرالمؤمنين با همه تلاش و كوششى كه به كار برد نتوانست حاكميت حزبالله را به صحنه سياسى جامعه باز گرداند و طولى نكشيد كه حزب شيطان با دروغ و فريب به نام «حزب واحد فراگير»[43] حزبالله را از رسميت انداخت و آن را در جامعه اسلامى غير قانونى اعلام نمود. [44] و: «امر بحرمان كلّ من عرف منه موالاة علىّ من العطاء و اسقاطه من الدّيوان و التنكيل به و هدم داره؛[45] فرمان داد هر كس را كه ولايت على را داشت از حقوق اعطايى حكومت محروم نموده، نامش را از دفتر حذف كنند و او را زجر داده خانهاش ويران كنند».
و سالها بدون هيچ مزاحم و منازعى يكهتاز ميدان بود.
نهضت عاشورا يا تشكل فراگير حزبالله
قيام عاشورا پيكره رو به مرگ جامعه آفتزده را جراحى كرد و خواب سنگين غفلت و ركود را برآشفت و فروغهايى از اسلام ناب را بر جامعه تابانيد تا در امتداد آن سيماى ايمان از سيماى كفر و نفاق بازشناخته شده، بسترى براى رشد و انتقال باورهاى اصيل دين در توالى نسلها فراهم گردد.
خط سرخ خون شهيد بر حقانيت حزبالله مظلوم شهادت داد و بسيارى از گمگشتگان وادى ترديد و دودلى را بيدار نمود و اشك گرم محبت و ولايت بر چشمان متحيرشان جارى ساخت و از فرداى روز عاشورا مجالس يادبود و ذكر مصائب كربلا شكل گرفت:
«در آن وقت براى سازمان دادن به فعاليت سياسى اين اقليت، يك راهى درست كردند كه اين راه، خودش سازمانده است و آن نقل از منابع وحى، به اينكه براى اين مجالس اينقدر عظمت هست و براى اين اشكها آنقدر، در حول و بر اين اشكها و عزادارىها. شيعيان با اقليت آن وقت اجتماع مىكردند و شايد بسيارى از آنها هم نمىدانستند مطلب چه هست، ولى مطلب، سازماندهى به يك گروه اقليت در مقابل آن اكثريتها، و در طول تاريخ، اين مجالس عزادارى يك سازماندهى سرتاسرى كشورها هست.»[46]
نخستين كسانى كه با موانع جنگيدند و ميدان نفوذ حادثه كربلا را به مقدار زيادى گسترش دادند خود اهلبيت بودند. كمترين وسيله و سادهترين راه براى زنده نگهداشتن خاطره كربلا و نام حسين بن على(ع) دو چيز است:
- يكى تشويق به زيارت قبر امام حسين(ع)
- و ديگر گريه براى مصائب آن حضرت. [47]
و از آن روز ذكر نام حسين(ع) و حديث كربلاى او شعار اتحاد و همبستگى و سرود همگرايى و تشكل گرديد و مظلومان بى پناه و مستضعفان بىنام و نشان را در خانهها و حسينيهها و مساجد به تشكل فرا خواند و در محرمهاى مكرر كينه مقدس مبارزه با ظلم و انتقاد از ظالم را در دل ستمديدگان ريشهدارتر نمود و عواطف بشرى را در تقويت مبانى اعتقادى و عقلانى به هم پيوند داد و پس از سه قرن - و در 352 هجرى قمرى - بازار بغداد را به تعطيلى كشاند و هيئتهاى عزادارى را به يك راهپيمايى آرام جهت نمايش قدرت اين
تشكل الهى دعوت كرد و از آن پس تشكل حزبالله با ياد و نام عاشورا جاودانه شد و روز به روز هماهنگ با خاطره عاشورا و محرم زمين و زمان را درنورديد و>: «مگر نه آن است كه دستور آموزنده كلّ يوم عاشورا و كل ارض كربلا بايد سرمشق امت اسلامى باشد. قيام همگانى در هر روز و هر سرزمين. عاشورا قيام عدالتخواهان با عددى قليل و ايمان و عشقى بزرگ در مقابل ستمگران كاخنشين و مستكبران غارتگر بود و دستور آن است كه اين برنامه سر لوحه زندگى امت درهر روز و هر سرزمين باشد». [48]
اينبار حزبالله تصميم گرفته بود تا نگذارد بار ديگر احزاب همدست شجره ملعونه - حزب شيطان - حادثه كربلا را همچون واقعه شكوهمند غدير و غروب غمگين و نابهنگام بانوى بهشتى سانسور خبرى كنند و با تفسير دلخواه خود ولايت تامه را به معناى محبت و شراره آتش كينه جاهلى را كه از در خانه اهلبيت زبانه مىكشيد يك بلوف سياسى براى حفظ امنيت امت! قلمداد كنند. او با تمام توانى كه داشت پرچم سرخ كربلا را بر مىافراشت و بر پاى آن بر سر و سينه مىزد و اشك مىريخت، امّا:
«شما انگيزه اين گريه و اين اجتماع در مجالس روضه را خيال نكنيد كه فقط اين است كه ما گريه كنيم براى سيدالشهدا! نه سيدالشهدا احتياج به اين گريهها دارد و نه اين گريه خودش فى نفسه يك كارى از آن بر مىآيد، ليكن اين مجلسها مردم را همچو مجتمع ميكنند و يك وجهه مىدهند. سى ميليون و سى و پنج ميليون جمعيت در دو ماه محرم و خصوصاً دهه عاشورا يك وجهه، طرف يك راه مىروند. بيخود بعضى از ائمه ما نمىفرمايند كه براى من در منابر روضه بخوانند... مسأله مسأله گريه نيست... مسأله سياسى است كه ائمه ما با همان ديد الهى كه داشتند مىخواستند كه اين ملتها را باهم بسيج كنند و يكپارچه كنند». [49]
ويژگيهاى تشكل عاشورايى
متأسفانه بسيارى از پژوهشگران گذشته و معاصر كه با عينك غرب به تحليل سياسى و جامعهشناسى جوامع اسلامى و به ويژه ايران مىپردازند و عوامل ناكارآمدى احزاب را در اين كشورها ريشهيابى مىكنند، بدون توجه به تفاوتهاى اساسى فرهنگى و اعتقادى و روحى جوامع اسلامى با جوامع غربى و غير اسلامى، تلاش مىكنند تا الگوهاى جامعهشناختى آن سامان را بر جامعه اسلامى تطبيق داده و روند ظهور و افول و پايدارى و ناپايدارى احزاب را در كشور، و ديگر كشورهاى اسلامى با شاخصههاى ديكته شده غربى بسنجند. غافل از اينكه در نظام اسلامى نمازهاى جماعت و جمعه و عيد و هيئتهاى عزادارى حسينى بدون هيچ محدوديت سنّى و جنسى براى هواداران، كودكان تازه پا و پيران از پاىافتاده را در كنار انديشمندان متخصص و به همراه پابرهنگان پينه بر دست و... يك آموزش سياسى - تربيتى مىدهد و همراه با آهنگ دلنشينى ذاكر حسينى سرود رهايى مىآموزد و در قيام و قعود هماهنگ نمازگزاران، و ضربههاى آهنگين سينه زنان، ارادههاى متفرق آنان را در مسير حركت و حيات همساز و هماهنگ مىنمايد.
البته در اين اواخر و پس از مشاهده ناكامىهاى تمامى احزاب و تشكلهاى سياسى كه تاكنون در كشور اسلامى ما و حتى پس از پيروزى انقلاب اسلامى و نيز پس از شكست احزاب صددرصد مستقل از گرايشهاى غيردينى و غير ملى، گويا بعضى از تحليلگران مسائل حزبى به اين نكته توجه نمودهاند كه چهانگيزه تحزب را نياز بشر به اجتماع و مقابله با زمينههاى تفرق بدانيم و چه براى كسب قدرت و مقام و يا براى هدايت بشر به اهداف متعالى انسانى بشمريم،[50] در هر سه صورت زمينههاى مشاركت همگانى براى تمركز بخشيدن به نيروهاى پراكنده مردمى در متن معارف دينى و در ابعادى بسيار ژرفتر و گستردهتر از آنچه كه در غرب با توسعه فرهنگ تحزب و يا سنديكاها و انجمنها ايجاد شده و يا مىشود، وجوددارد. اينكه بعضى نوشتهاند: «در فرهنگ دينى ما نهادهاى دينى همچون مساجد، روحانيت و... وجود دارد و آنان شبيه به حزب عمل مىكند و در مواردى حتى بهتر از حزب عمل مىكنند. حال چه اين نهادهاى دينى را حزب بناميم يا نامديگرى بر آن نهيم». [51] اين نكته بسيار اميدوار كننده و قابل تحسين است، مشروط بر آنكه تحليلگران ديگر همين موضوع را از منظر يك آسيب در روند تحقق احزاب ننگرند و اين سخن كه: «مساجد، حسينيهها، تكايا، نمازهاى جمعه و جماعت و ساير نهادهاى سنتى كه به نوعى برخى كار ويژههاى حزبى را ايفا مىكنند ضرورت فعاليتهاى حزبى را كمرنگ ساختهاند»[52]
احزاب را به چالش با اين نهادها فرانخواند. ما اميدواريم باتوجه به عنايتى كه پژوهشگران ما بايستى از سالها پيش به اين موضوع مىداشتند و هنوز فرصت باقى است با طرح تئوريك و تبيين ابعاد علمى آن همگامى خود را با فرهنگ ملى جامعه خود بيش از پيش تقويت بخشند.
در اين قسمت برخى از ويژگها و مؤلفهها و كاركردهاى اين تشكل فراگير را از منظر يك حزب زنده و پويا و نقشآفرين در تحولات سياسى و ساختار حكومتى با استناد به ديدگاههاى حضرت امامخمينى(ره) كه به حق حادثه عاشورا را نه سوگنامه ستمديدگان كه سرود ستم سوز مستضعفان خواند، مرور مىكنيم.
1. از كارويژههاى مهم احزاب شكل دادن به افكار عمومى در جهت تأثيرگذارى بر ساختار حكومت و كسب قدرت سياسى است. انسجام بخشى به منافع و خواستهها و شعارهاى گروههاى اجتماعى و افكار عمومى و انتقال آنها در جهت اصلاح نظام سياسى بخشى از فلسفه وجودى تشكلهاى اسلامى است: «تمام اين وحدت كلمهاى كه مبدأ پيروزى ما شد، براى خاطر اين مجالس عزا و اين مجالسسوگوارى و اين مجالس تبليغ و ترويج اسلام شد. سيد مظلومان يك وسيلهاى فراهمكرد براى ملت كه بدون اينكه زحمت باشد براى ملت، مردم مجتمعند. [53] اگر دولتهاىديگر بخواهند يك هماهنگى بين تمام قشرها پيداكنند ميسر نيست برايشان، با صدها ميليارد تومان هم برايشان ميسر نيست، ما را سيدالشهدا اينطور هماهنگ كرد. [54] مجالس بزرگداشت سيد مظلومان و سرور آزادگان كه مجالس غلبه سپاه عقل بر جهل و عدل بر ظلم و امانت بر خيانت و حكومت اسلامى بر حكومت طاغوت است هر چه با شكوهتر و فشردهتر بر پا شود.»[55]
2. از ديگر مؤلفههاى يك حزب ايجاد فضاى مناسب براى شكوفايى استعدادها، توسعه سياسى، رشد فرهنگ اجتماعى، بروز خلاقيتها، تعديل و تنظيم گرايشهاى متفاوت جامعه است. در اين زمينه هيئات حسينى در محلات و مناطق شهرى و روستايى در اثر مراسمى كه بر پا مىكنند بيشترين تأثير فرهنگى را بر محيط و فضاى منطقه گذاشته و در كنار طرح شعائر و شعارهاى خود به انديشههاى نو و فعال جهت مىدهند.
«بچهها و جوانهاى ما خيال نكنند كه مسأله، مسأله ملت گريه است. اين را ديگران القاكردند به شماها كه بگوييد ملت گريه. آنها از همين گريهها مىترسند براى اينكه گريهاى است كه گريه بر مظلوم است، فرياد مقابل ظالم است. دستههايى كه بيرون مىآيند مقابل ظالم هستند، قيام كردهاند، اينها را بايد حفظ كنيد. اينها شعائر مذهبى ما است كه بايد حفظ شود، اينها يك شعائر سياسى است كه بايد حفظ بشود. [56] اين خون سيدالشهد است كه خونهاى همه ملتهاى اسلامى را به جوش مىآورد و اين دستجات عزيز عاشورا است كه مردم را به هيجان مىآورد و براى اسلام و براى حفظ مقاصد اسلامى مهيا مىكند.»[57]
3. اطلاع رسانى و آموزش نظرى و عملى تودهها و فراهم نمودن زمينه شكوفايى استعدادها به منظور مشاركت عمومى و توسعه نظام سياسى، و به عبارتى كوتاه و مختصر: آموزش سياسى جامعه از كارويژههاى اصلى احزاب سياسى است كه به منظور تأثيرگذارى بر فرايند تصميمسازى و تصميمگيرى و نيز تربيت و رشد نيروهاى كارآمد براى توسعه نظام سياسى به اين وظيفه بيش از وظايف ديگر مىپردازد و بايد گفت از ثمرات بزرگ هيأت حسينى آموزش سياسى جامعه اسلامى است:
«محرم ماه نهضت بزرگ سيد شهيدان و سرور اولياى خداست كه با قيام خود در مقابل طاغوت، تعليم سازندگى و كوبندگى به بشر داد و راه فناى ظالم و شكستن ستمكار را به فدايى دادن و فدايى شدن دانست و اين خود سر لوحه تعليمات اسلام است براى ملت ما تا آخر وهله. [58]
سيدالشهدا و اصحاب او و اهلبيت او آموختند تكليف را، فداكارى در ميدان، تبليغ در خارج ميدان، همان مقدارى كه فداكارى حضرت، ارزش پيش خداى تبارك و تعالى دارد و در پيشبرد نهضت حسين(ع) كمك كرده است. خطبههاى حضرت سجاد و حضرت زينب هم به همان مقدار يا قريب آن مقدار تأثير داشته است. آنها به ما فهماندند كه در مقابل جائر، در مقابل حكومت جور نبايد زنها بترسند و نبايد مردها بترسند. [59] اين مجالس عزاى سيدالشهداست و مجالس دعا و دعاى كميل و ساير ادعيه است كه مىسازد اين جمعيت را اينطور و اساس را اسلام از اول بناكرده است.»[60]
4. در تحليل اقدامات عملى و رفتارى انسان بايد جايگاه انديشه و قلب تبيين گردد، كمال انسان در اين است كه آنچه را مىفهمد به دل واگذارد تا با دو بال دل و عقل راه را طى كند. عقل به تنهايى حركتآفرين نيست و احساسات و عواطف و گرايشها نيز بدون هدايت و رهبرى عقل سر به بيراهه مىنهد. در احزاب سياسى تلاش بسيارى صورت مىگيرد تا از طريق ايجاد رقابتهاى حزبى و تقابل منافع به تحريك احساسات بپردازند و بر توانايى و تحرك اعضا افزوده و سنگرهاى جديدى فتح كنند ولى اساس در تشكل ولايى مبتنى بر محبت و عشق و عزم است، رونده دل و قلب است و عقل نظرى تنها در حد چراغ راه و راهبر همراه است.
«اين خون سيدالشهدا است كه خونهاى همه ملتهاى اسلامى را به جوش مىآورد و اين دستجات عزيز عاشورا است كه مردم را به هيجان مىآورد و براى اسلام و براى حفظ مقاصد اسلامى مهيا مىكند. [61] هر مكتبى هياهو مىخواهد، بايد پايش سينه بزنند. هر مكتبى تا پايش سينه زن نباشد، تا پايش گريه كن نباشد، تا پايش توى سر و سينه زدن نباشد، حفظ نمىشود... ما بايد براى يك شهيدى كه از دستمان مىرود علم به پا كنيم. نوحهخوانى كنيم، گريه كنيم، فرياد كنيم، ديگران مىكنند... فرض كنيد كه از يك حزبى يكى كشته بشود ميتينگها مىدهند. فريادها مىكند. اين يك ميتينگ و فريادى است براى احياء مكتب سيدالشهداء». [62]
5. و باز يكى از كارويژههاى مهم احزاب و شاخص موفقيت آنها در ايجاد تعادل و ثبات سياسى و قانونمند نمودن تحركات سياسى اجتماعى، و از همه مهمتر موفقيت آنها در ايجاد وفاق ملى و همگرايى نيروها، توانايى احزاب در دستيابى به پشتوانه مردمى و بسيج تودهها در جهت شعارها و ديدگاههاى خود است. ضريب توانايى سياسى احزاب رابطه مستقيم با اين شاخص دارد و بايد اقرار نمود كه امروزه در ميان شيعيان هيچ تشكل سياسى اجتماعى و حتى دينى در حد مراسم عاشورا از پشتوانه مردمى برخوردار نيست. تشكلى كه بيشترين بازدهى فرهنگى سياسى را بدون تحميل حتى يك ريال بر بيتالمال داشته و خود زمينهساز و تأمين كننده بخشى از هزينههاى فرهنگى در كشور است.
«اين هماهنگى كه در تمام ملت ما در قصه كربلا هست اين بزرگترين امر سياسى است در دنيا و بزرگترين امر روانى است در دنيا. تمام قلوب با هم متحد مىشوند. اگر خوب راهش ببريم. ما براى اين هماهنگى پيروز هستيم... اگر دولتهاى ديگر بخواهند يك هماهنگى بين تمام قشرها پيدا كنند ميسر نيست برايشان، با صدها ميليارد تومان هم برايشان ميسر نيست. ما را سيدالشهداء اينطور هماهنگ كرده....»[63]
6. از ديگر كارويژههاى احزاب سياسى انعكاس شفاف ديدگاهها و خواستههاى مردم وروىآورى و روىگردانى از برنامههاى سياسى اجتماعى و نظارت و قضاوت آنان نسبت به سياستهاى جارى و مدون شدن برنامهها است. در اين زمينه هيئات حسينى در محلات و مناطق شهرى و روستايى، تشكلهايى برخاسته از باور اعتقادى مردم با تمام ويژگيهاى يكتشكل مردمى به معناى واقعى كلمه است. و مساجد و حسينيهها و تكايا ميعادگاه و پايگاه بىحاجب و دربانى است كه از همه اقشار و اصناف بىهيچ قيد و بندى در آنجا حضور يافته و به عنوان يك شهروند دنسبت به هر آنچه در شهر و كشور مىگذرد اظهار نظر نموده و آخرين تحليلهاى تشكيلات را از زبان مبلغ و ذاكر حسينى مىشنود و سپس مواضع خود را بى هيچ محدوديتى اعلام مىنمايد.
«قدرتهاى بزرگ از اين چادرها - خيمههاى عزادارى - مىترسند. قدرتهاى بزرگ از اين سازمانى
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 273]
-
گوناگون
پربازدیدترینها