واضح آرشیو وب فارسی:مهر: اخلاق و روابط بينالملل (3)نگاه اخلاقي نظريه انتقادي
خبرگزاري مهر - گروه دين و انديشه: نظريه انتقادي، مكتب بسيار موثري در حوزه تلاشهاي دانشگاهي و علمي بوده است كه طيف گستردهاي از زيباشناسي تا جامعه شناسي و اخلاق را در برميگيرد.
در دهة 1980 ميلادي چشمانداز انتقادي در روابط بينالملل مطرح شد. با وجود اينكه عنوان "مكتب" يا "نظريه" براي نظريه انتقادي در بسياري از متون درسي به كار ميرود اما بسياري از نويسندگان وجود يك "مكتب انتقادي" يا "راستكيشي انتقادگرايي" را رد ميكنند. البته اين ادعا را ميتوان در خصوص ساير نظريههاي روابط بينالملل نيز صادق دانست و اطلاق عنوان "نظريه" يا "مكتب" به همه اين چهارچوبهاي تحليلي را با مسامحه دانست.
نظريه انتقادي ريشه در اروپاي غربي دهه 1920 و 1930 دارد. در اين زمان، ماركسيسم نه تنها مجبور شد تا شكست برخي از قيامهاي انقلابي را بپذيرد، بلكه ظهور فاشيسم را نيز پذيرفت. در واقع نظريه انتقادي از تلاشهاي به عمل آمده در قالب سنت ماركسيستي رشد نمودهاست.[1] اما به رغم اين پيشينه تأثيرات نظريه انتقادي بر روابط بينالملل در سالهاي اخير مشاهده شد.
نظريه انتقادي در معناي عام، شامل طيف وسيعي از ديدگاههاي انتقادي در روابط بينالملل است كه در مقابل جريان اصلي(main stream) از جمله واقعگرايي قرار ميگيرد. در معناي خاص، نظريه انتقادي متأثر از "مكتب فرانكفورت" است و شامل نظريههاي پسا تجددگرايي(post modernism)، پسا ساختارگرايي(post structuralism) و فمينيسم((feminism است.[2]
ويژگي اصلي نظريه انتقادي روابط بينالملل، توجه به مباحث هستي شناختي و معرفت شناختي است و از اينرو مورد انتقاد جريان اصلي روابط بينالملل قرار ميگيرد؛ چرا كه مباحث اصلي مورد توجه جريان اصلي مسايل محتوايي است و نه فرا نظري.
دغدغههاي فرانظري هم در مكتب فرانكفورت قابل مشاهده است و هم در رويكردهاي گرامشيمحور.
نظريه انتقادي در روابطبينالملل از يك سو متأثر از مكتب انتقادي فرانكفورت و بحثهاي "ماكس هوركهايمر"،"تئودور آدورنو" و انديشههاي "يورگن هابرماس" در نقد تجدد(modernity) و روشنگري به ويژه در تجليات معرفتي و فرهنگي آن و يا تلاش براي سوق تجدد به ابعاد فراموش شده و رها شده توسط آن است. "رابرت كاكس"(Cox) اولين انديشمندي بود كه نظريه انتقادي را وارد روابط بينالملل كرد.او متأثر از انديشههاي "آنتونيو گرامشي" ماركسيست ايتاليايي بود.
علاوه بر "كاكس"، انديشمنداني چون "ريچارد اشلي"،"مارك هافمن"،"استفن گيل" و "اندرو لينكليتر" را ميتوان از انديشمندان انتقادي به شمار آورد.[3] انديشمندي كه مشتركات زيادي بين انديشههاي او و نظريه انتقادي مشاهده ميشود "آنتونيو گرامشي" است. از نظر گرامشي، واقعيت اجتماعي به محدوديتهاي ساختاري منحصر نميشود و شامل آگاهي نيز هست و در نتيجه، انگارههاي فلسفي، نظري و اخلاقي را در بر ميگيرد.
از بعد معرفت شناختي، تأكيد گرامشي بر مفهوم "روشنفكر ارگانيك" دلالت بر امكان ارايه واقعيتهاي متعدد از چشم اندازهاي متفاوتي دارد كه خود ريشه در جايگاههاي متفاوت اجتماعي دارند. گرامشي با ايجاد پيوند ميان نظريه و توليد شناخت و نظريه هويت و منافع نشان ميدهد كه نظريه هميشه براي كسي و در راه هدفي است. به عبارت ديگر، نظريه به اعتقاد وي براي رسالتي خاص و هدفي مشخص است.
همچنين گرامشي با ديد انتقادي خود، قائل به وجهي اخلاقي براي تحليل نيز هست. او جدايي شناخت از ارزش را نفي ميكند. ديدگاه وي بر خلاف ديدگاه غالب علمي كه به دنبال مديريت وضعيت موجود است، به دنبال حل مشكل بسيار بنيادي "خير" و "جامعه خوب" است.
از نظر نظريه انتقادي شناختي رها از ارزش وجود ندارد و تأكيد بر بازانديشي(reflextivity) در مورد آنچه هست و آنچه بايد باشد، دارند. از نظر آنها كنشگر و مشاهدهگر نميتوانند از هم جدا باشند.تاكيد نظريه پردازان انتقادي بر ساخت اجتماعي واقعيت است. يعني واقعيت اجتماعي زمانمند و مكانمند است و نه هميشگي. بر اين اساس امكان حصول به قوانين جهان شمول و ثابت در حوزه حيات اجتماعي ممكن نيست. البته اين به معناي نسبي گرايي معرفتي و قائل نشدن به شيوه اي براي حصول به واقعيت (آنطور كه پسا تجدد گرايان معتقدند) نيست.
پيروان مكتب انتقادي قائل به نوعي "شالوده انگاري حداقلي" هستند. يعني سرشت مشروط و موقت شناخت و رابطه ميان قدرت و شناخت را تشخيص ميدهند، اما به معياري مبتني بر"اجماع" يا "اجماع اخلاقي" براي تمايز ميان دعاوي شناختي و تفاسير موجه و ناموجه از حيات اجتماعي و اصول اخلاقي قائل هستند.
يادداشتها
1- جان بيليس و استيو اسميت، جهاني شدن سياست: روابط بينالملل در عصر نوين، تهران: موسسه فرهنگي مطالعات و تحقيقات بينالمللي معاصر تهران، جلد دوم، 1383، ، ص481.
2- حميرا مشيرزاده، تحول در نظريههاي روابط بينالملل، تهران: انتشارات سمت، 1385، ص 213.
3- The Concise of Oxford Dictionary of Politics, Edited by Iain Mclean. Oxford University Press,1996
جمعه 27 دي 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 865]