واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: "دزد دوچرخه"ام را نساختهام
به عنوان آغاز مبحث؛ شما به سینما به عنوان یك پدیده فرهنگی اعتقاد دارید؟! سوالتان خیلی كلی است اما اگر مقصودتان نظر من است، بله سینما به لحاظ فرهنگی یك دایره بسیار وسیع، برجسته و گسترده است. و این پدیده میتواند بار مثبت، منفی یا خنثی داشته باشد. مسلما هر پدیدهای همینطور است. با این پیش زمینه، وقتی به سینمای شما نگاه میكنیم منتقدان، آن را پیشقراول فیلمفارسی در ایران (حداقل بعد از انقلاب) میدانند. من خوشحال میشوم در همه زمینهها آنقدر آزادی وجود داشته باشد كه هر كسی بتواند حرفش را بزند حتی این آقایان، كه گمان نمیكنم تعدادشان چند نفری بیش باشد. ولی من سوالی از آنها دارم و آن اینكه منظورشان از فیلمفارسی چیست؟ اگر منظورشان فیلم بیمعنی است كه باید عرض كنم آنها با این حرف به شعور مردم توهین میكنند. فیلم من یك فیلم جامعهپسند و مردمی است كه از دل مردم میآید بنابراین لاجرم بر دل نشیند. به همین دلیل مردم استقبال میكنند و پرمخاطب میشود، وقتی پرمخاطب شد یك عده آدم بخیل شروع به هتاكی میكنند كه برای آنها واقعا متاسفم. وقتی در سینمای ایران و فضای فرهنگی این مرز و بوم، داریم فیلم میسازیم باید فیلمفارسی بسازیم دیگر، نباید كه فیلم تركی و عربی بسازیم. واژه فیلمفارسی را یك آقای بزرگواری وارد مطبوعات ایران كرد اما امروزه برخی از منتقدان به متلك این واژه را به كار میبرند. من با تمام احترامی كه برای این آقایان قائلم، میگویم اگر منظورشان از فیلمفارسی فیلم بیمعنی است، بگذارید ما كار خودمان را انجام دهیم چون این حرفها هیچ پایه و اساسی ندارد. گفتید برای مردم فیلم میسازید، این سوال پیش میآید كه سطح ذائقه مردم در نگاه شما چه اهمیت و جایگاهی دارد؟فرض كنید فیلمهای ساده و سبك زیادی ساخته شود و مردم هم استقبالكنند، این نتیجه خوشایندی ندارد و به ارتقای فرهنگ جامعه كمكی نمیكند كه هیچ، حتی تاثیر منفی هم دارد و اگر همین مخاطبان فرضا به تماشای فیلم آلفرد هیچكاك بنشینند، مشمئز میشوند. این صحبت شما به عنوان یك تئوری نظری زیباست، اما من میگویم وقتی فیلمی پرمخاطب است یعنی مردم آن را پسندیدهاند و هر كس تماشای آن را به دیگری توصیه كرده تا شده پرمخاطب، همینطوری كنزهای كه مردم نمیآیند بلیت بخرند فیلم ببینند. حالا شما من را متهم میكنید كه فیلم من سطح فرهنگ جامعه را پایین نگه میدارد، ذائقه مردم را به سادهانگاری سوق میدهد و آنها دیگر سراغ سینمای ناب نمیروند، سوال من از شما این است كه آیا تمام فیلمهایی كه بعد از انقلاب ساخته شده و همینهایی كه الان روی پرده سینماهاست، براساس آن معیارهای كلاسیك سینمای روز دنیا ساخته شده است؟! نه من هرگز چنین ادعایی نكردم كه همه فیلمهای دیگر بینقص است. چطور است من بیایم جوری فیلم بسازم كه كلی دردسر برایم در پی داشته باشد كه حالا بعضی از این به اصطلاح منتقدان كه فقط ادای روشنفكری را درمیآورند، بگویند بهبه جنس سینمای ما عوض شد. تازه همان دوستانی هم كه فیلمهای خاص میسازند، برای مردم كه نمیسازند، برای یك عدهای میسازند. از طرفی آنها در بخش خصوصی كه فیلم نمیسازند، بنابراین ضرر و زیان برایشان معنایی ندارد. مثلا شخصی كه برای ساخت یك فیلم سینمایی چهار میلیارد تومان هزینه میكند بعد فیلم در گیشه موفق نمیشود حتی هزینه تبلیغاتش را جبران كند، كسی این آقا را بازخواست میكند؟! كه این چه طرز فیلمسازی است؟! من نه بودجه دولتی دارم و نه به جایی وصل هستم، تهیهكننده خصوصی دارم بنابراین به طریقی فیلم میسازم كه ضرری- اعم از مادی و غیرمادی- متوجه تهیهكننده نشود و بنده هم بتوانم به حیات حرفهای خود ادامه دهم. یعنی فكر میكنید اگر شرایط طوری بود كه هیچ مشكلی از نظر سرمایه، ممیزی و... برایتان وجود نداشت، طور دیگری فیلم میساختید؟! بله خب حتما تعدادی از فیلمهایم را طور دیگری میساختم. مثلا برای اقشار مختلف جامعه فیلم میساختم حتی در سینمای جهان همچنین مواردی را میبینیم مثلا «ویتوریو دسیكا» هنرمند بزرگ ایتالیایی كه شاهكاری مثل فیلم «دزد و دوچرخه» دارد باید بگردم ببینم اشكال كارم كجاست و در جهت رفع آن تلاش كنم. لطفا اگر ممكن است بفرمایید در یك جمعبندی كلی نظرتان درباره منتقدان چیست؟ من به منتقدان خیلی احترام میگذارم اما بعضیها، تاكید میكنم بعضیها، شیوه وجودیشان هتاكی است وگرنه یك منتقد محترم میتواند با زبان و كلامی مهربانتر، با كارگردان به گفتوگو بنشیند، ایرادات را با او در میان گذارد و در جهت نیل به یك نتیجه مطلوب كه مورد نظر و توافق طرفین است، یاریرسان باشد. پس چرا هیچوقت فیلمی از شما در جشنواره نمیبینیم؟! لابد پیش نیامده، از طرفی جواب این سوال شما در حیطه اختیارات و مسوولیتهای من نیست، این سوال را باید تهیهكننده جواب بدهد زیرا من فیلم را میسازم و میگذارم در اختیار تهیهكننده، حالا او مختار است به جشنواره بفرستد یا نفرستد. بنده هیچگونه دخالتی در این زمینه ندارم. اصولا شكل نگاه شما به مخاطب چگونه است؟! من به مخاطب خیلی اهمیت میدهم چون مهمترین دلیل حضور یك كارگردان در عرصه فیلمسازی، مخاطب است. اگر مخاطبی وجود نداشته باشد حضور ما نیز در این عرصه معنای خود را از دست میدهد. تا به حال پیش آمده به خاطر مخاطب از خواسته شخصیتان بگذرید؟ مثلا میخواهید فیلمی بسازید كه خودتان دوست دارید اما احساس میكنید مخاطب نمیپسندد و ارتباط برقرار نمیكند. بله، هرگز چنین فیلمی را نخواهم ساخت چون میدانم با این كار خودم هم نابود و مضمحل میشوم بنابراین تا جایی كه بتوانم چنین كاری انجام نمیدهم.كارگردانی یا بازیگری؛ كدامیك را به دیگری ترجیح میدهید؟ هر دو به یك میزان برایم ارزشمند است. اوج رضایتمندی شما زمانی است كه پشت دوربین قرار میگیرید یا جلو دوربین بازی میكنید؟! هر دو شاخه هیچ تفاوتی برای من ندارد چون با نگاهی به كارنامهام میبینید هم در بازیگری و هم در كارگردانی سوابق قابلقبولی دارم. عدهای معتقدند اگر بعضی فیلمسازان نسل گذشته مثل شما از نسل امروز سینما بیشتر بهره بگیرند، سینمایشان متحول شده و از یك فضای بسته و فریزشده خارج میشوند. بله. خب من هم همین كار را انجام دادهام. شما فیلمهای بعد از انقلاب من را ببینید، امروز اكثر بازیگران فیلمهای من از نسل جوان هستند و در زمینه فیلمنامه هم بسیار مشتاقم با نویسندگان نسل امروز كار كنم. اما در مورد فیلمسازی در شرایط امروز صحبتی دارم كه اجازه بدهید همین جا بگویم، ببینید فیلمسازان ما به چند دسته طبقهبندی میشوند. یك عده از دوستان محترم كه بنده خیلی به آنها ارادت و احترام دارم، شرایط بسیار خوبی دارند، بودجههای خوب دریافت میكنند، تبلیغات مجانی دارند و فیلمهای پرخرجی هم میسازند، در نهایت اگر خدای ناكرده فیلم با اقبال عمومی مواجه نشود و حتی هزینه تبلیغات خود را هم درنیاورد، برایشان اهمیتی ندارد و برای فیلم بعدی هم همین سیستم ادامه دارد، اما بنده چنین موقعیتی ندارم و نخواهم داشت بنابراین طبق روال همیشگی با تهیهكنندگان خصوصی به كارم ادامه میدهم. از طرفی كارگردانهای خوب، محترم و باسابقهای را هم داریم كه گوشه خانهشان نشستهاند و امكان حضورشان در صحنه هر روز كمرنگ و كمرنگتر میشود: چرا؟! نمیدانم. اگر موافقید بپردازیم به فیلم جدیدتان «محاكمه» بعد از «میخواهم زنده بمانم» كه به جرات بهترین فیلم كارنامهتان است، «آكواریوم» نشانههایی از ترقی و اوجگیری را با خود داشت اما در پی آن «محاكمه» یك اثر ناامیدكننده بود. این فقط نظر شخصی شماست. من در مورد «محاكمه» بازتابهای خیلی خوبی میان مردم میبینم. ممكن است عدهای برعكس شما «میخواهم زنده بمانم» و «آكواریوم» را دوست نداشته باشند. نه منظور من دوست داشتن یا نداشتن نیست، ببینید مثلا «آكواریوم» از نظر كادربندی، میزانسن، كاتها و... خیلی فیلم شستهرفتهای است اما «محاكمه»... گفتم كه من نظر شما را رد نمیكنم ولی این سلیقه شماست. خیلیها هم میگویند «محاكمه» بسیار قویتر از دیگر آثارم است. یعنی به نظر شما هیچ معیار سنجش و ارزشگذاری واحدی برای فیلمها وجود ندارد؟! چرا هست. به این صورت كه در سطح كشور از مردم آمار بگیریم. هیچ كارگردانی در دنیا پیدا نمیكنید كه تمام آثارش به یك میزان مورد توجه قرار گیرد، چنین چیزی حتی در مورد آلن رنه و فدریكو فلینی هم صدق نمیكند. در ضمن شرایط فیلمسازی هم بسیار مهم است و در كیفیت اثر سهم بسزایی دارد. تهیهكننده، بازیگران، فیلمبرداران، موسیقی، صداگذاری و دیگر عوامل نیز هر كدام نقش جداگانهای در این مجموعه دارند. حرف اصلی شما در فیلم «محاكمه» چیست؟ من با این فیلم حرفهای زیادی زدهام مثلا در سكانس دادگاه میگویم:«دنیا كلاس درس است، اگر مردم باور كنند.»یا دیالوگ گوهر خیراندیش كه در نقش آن زن افغان بازی میكند، میگوید: «ما اینجا غریبیم.» یا حرفهایی كه خانم قاسمی در مورد دخترش – مهناز افشار – میگوید. «محاكمه» حرفهای زیادی برای گفتن دارد، این فیلم را باید پنج بار ببینید. نوك پیكان شما در فیلم به سمت قشر جوان است، چه كردهاید كه لحنتان موعظهگرانه نباشد؟ چون همانطور كه میدانید معمولا موعظه مستقیم كمتر جواب مثبت میدهد. بله، من فكر میكنم نباید با یك لحن همیشگی و با یك تن صدایی كه برای جوانان آشناست، با آنها حرف زد. باید سعی كنیم با صداهای مختلف و از زبان آدمهای گوناگون، با این قشر صحبت كنیم. جوانان ما در عرصههای جهانی مایه افتخارند باید قدر این جوانها را بدانیم، به آنها پر و بال دهیم و كمكشان كنیم، این استعدادها دارند تباه میشوند باید كاری كنیم، فردای مملكت، اینها هستند، از ما كه گذشت. اگر امروز قرار بود «محاكمه» را از نو بسازید باز هم همین بود كه الان روی پرده میبینیم؟! نه. از اول هم قرار بود «محاكمه» فیلم دیگری باشد كه به دلایلی كه از گفتن آن معذورم، موفق به ساخت آن نسخه نشدم. اگر آن نسخه را میساختم خیلی اثر درخشانتری میشد اما متاسفانه مجبور شدم سناریو را تغییر دهم. و در نهایت؛ بهترین سكانس «محاكمه» به نظر خودتان كدام است؟ سكانس برخورد مادر (ثریا قاسمی) با دختر (مهناز افشار) و آن سوز و گدازی كه داشت گریه دختر و تغییر ناگهانیاش آنجا كه مادر به دختر میگوید: «تو گریه هم بلدی؟!» و دختر میگوید: «از من چی میخواهی؟!» مادر جواب میدهد: «نگارو میخوام، تورو میخوام.» اینجا متوجه میشویم كه چقدر بین این مادر و دختر فاصله افتاده است. اتفاقا یكی از سوالات شما میتوانست این باشد كه چطور مهناز افشار در نقش نگار در آن سكانس به یكباره متحول میشود؟! و جوابش این است كه من دیدهام بچهای را كه در آغوش پدرش گفته است: «اَه سیگارت رو خاموش كن بابا، از دودش بدم میآید.» و با همین یك كلمه حرف بچه، پدر سیگاری به یكباره سیگار را ترك كرده است. گاهی با یك تلنگر كوچك نیز این تغییرات ناگهانی در انسانها به وجود میآید.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 279]