تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 30 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):هرگز زمين باقى نمى‏ماند مگر آن كه در آن دانشمندى وجود دارد كه حق را از باطل مى‏ش...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816927645




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

*گام بزرگ پيروزي مردم با فرار شاه* نگاهي به فرارهاي تاريخي از ايران و روند خروج ثروت‌هاي افسانه‌اي درباريان


واضح آرشیو وب فارسی:ايسنا: *گام بزرگ پيروزي مردم با فرار شاه* نگاهي به فرارهاي تاريخي از ايران و روند خروج ثروت‌هاي افسانه‌اي درباريان


خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس: تاريخ

نزديك به ده روز پس از نخست‌وزيري بختيار و تشكيل شوراي سلطنت، شاه در 26 دي ماه سال 57 از كشور خارج شد. فرار شاه گامي بزرگ در راه پيروزي انقلاب بود. او زماني تصميم به رفتن از كشور گرفت كه بيشتر اعضاي خانواده‌اش و مهره‌هاي اصلي رژيم با فرار از كشور، تنهايش گذاشته بودند. از اعضاي خانواده سلطنتي تنها فرح مانده بود كه او نيز همراه همسرش از ايران خارج شد. پس از خروج شاه از ايران، موج شادي مردم را فرا گرفت و آنها با آمدن به خيابان‌ها و اظهار شادماني و پخش گل و شيريني، اين پيروزي بزرگ را جشن گرفتند و رژيم سلطنتي كمتر از يك ماه پس از فرار شاه سقوط كرد.

به گزارش خبرنگار گروه تاريخ و انديشه ايسنا، بر اساس اسنادى كه كاركنان بانك ملي افشا كردند، فرار مهره‌هاي رژيم، با خروج سيزده ميليارد تومان ارز از كشور همراه بود. در اين اسناد اسامي 157 نفر از عوامل رژيم، همراه با فهرست مبالغ ارزى كه خارج كرده بودند، اعلام شد. با رفتن شاه، حضرت امام خميني(ره) خطاب به ملت ايران فرمودند: «پيروزي هنوز كامل نيست و گروه‌ها بايد اختلافات حزبى و مذهبى را كنار بگذارند و يكپارچگى ملت را كه ضامن پيروزى نهايى است، حفظ كنند...» ايشان در مصاحبه‌هاي خود اموال شاه را ملي اعلام كردند و محاكمه شاه را خواستار شدند. روزنامه‌هاي تهران، روز رفتن شاه را طلوع و بهار آزادي ناميدند.

رژيم شاهنشاهي با سوءاستفاده از بودجه عمومي، اموال و دارايي‌هاي زيادي براي خود به ثبت رساند تا جايي كه جواهرات و دارايي‌هايي كه خانواده پهلوي از ايران برد، برگي سياه را در دفتر غارت منابع و ثروت كشور به‌جاي گذاشت. غارتي كه با فرارهاي آنها در سال‌هاي منتهي به پيروزي انقلاب شدت يافت. در واقع فرارها از سال 53 شروع شد، سالي كه با بالا رفتن قيمت نفت رژيم شاه در اوج ثروت و قدرت خود بود. سالي كه رييس بانك مركزي پيرو دستوري كه از دفتر مخصوص شاه به او ابلاغ شد، گزارشي نوشت كه نشان مي‌داد نشانه‌هايي از فرار سرمايه‌ها از ايران ديده مي‌شود. شاه ابتدا عصباني شد اما هويدا، نخست‌وزير وقت تلاش كرد اربابش را قانع كند كه در اين روزگار ديگر نبايد با سرمايه‌داران به بهانه‌هاي خرد برخورد كرد و پس از برگزاري جلساتي با صنعت‌گران و سرمايه‌داران بزرگ شاه، طرح تاسيس چند بانك خصوصي براي آنها را تصويب كرد. داشتن بانك به سرمايه‌داران اجازه مي‌داد تا دارايي‌هاي خود را به صورت سرمايه در يك بازار پولي به كار اندازند و معادل يا چند برابر آن را به عنوان ذخيره ارزي يا ذخيره طلا در خارج كشور نگهدارند تا در لحظه موعود نگران آن نباشند كه سرمايه‌هايشان در داخل مي‌ماند و به هدر مي‌رود.

بانك‌هاي جديد مزاياي خود را در نيمه دوم سال 57 وقتي نشان دادند كه صاحبانشان از ايران گريختند و پولي به اندازه چند برابر بهاي دارايي‌هاي منقول و غيرمنقول به جا مانده خود از محل سپرده‌هاي مردم، به طلا يا ارز در خارج كشور دريافت داشتند.

گرچه اين طرح تنها گروه كوچكي را در برگرفت اما حدود شش هزار خانواده ميليونر و ميلياردر، در اين مجموعه جايي نداشتند و وقتي امواج انقلاب بالا گرفت، به تدريج شروع به فروش اموال خود كردند. البته در اين ميان، مديران ثروتمندي نيز بودند كه پس از انقلاب هم ماندند.

در اين زمان سير حوادث براي سياسيون معنايي ديگر مي‌يافت. هر يك از اعضاي خانواده رضاشاه با ثروتي كه به دست آورده بودند، در شركت‌ها و كارخانه‌ها و كشت و صنعت درگير بودند، سرمايه‌گذاري داشتند و به ثروتي رسيده بودند كه قابل مقايسه با 25 سال پيش آنها نبود. ثروتي كه از نظر عبدالرضا پهلوي، برادر شاه، «جمع‌آوري اين همه امور دست كم دو سال وقت مي‌خواهد»؛ هويدا نيز به برادران و خواهران تني و ناتني شاه گفته بود: «ممكن است اقامت شما در خارج طولاني و شايد هميشگي شود و كاري كنيد كه از اعليحضرت در خارج چيزي نخواهيد.»

افت ناگهاني بهاي سهام و ساختمان‌هاي بزرگ خبر از تكاپوي درباريان و وابستگان شاه براي خروج از كشور داد. ساواك در گزارش‌هاي روزانه خود نوشت،‌ ده‌ها خانه بزرگ ويلايي شمال تهران و ويلاها و كاخ‌هاي شمال كشور براي فروش عرضه شده است. قيمت‌ها در يك ماه 15% كاهش يافت. در حالي كه خزانه مملكت تهي بود و اوضاع اقتصادي در بدترين وضعيت خود قرار داشت، گزارش بانك مركزي نشان مي‌داد يك جريان قوي پولي در حال خروج از كشور است. وقتي آمار و اطلاعات روزانه انتقال ارز به خارج كشور به سمع شاه مي‌رسيد، عصباني مي‌شد. جمشيد آموزگار، نخست وزير، مدعي بود كه بايد با شدت جلوي خروج سرمايه‌ها را گرفت. 29 مرداد پس از سقوط دولت آموزگار، شاه به هويدا وزير دربار دستور داد به اداره گذرنامه، شهرباني و وزارت خارجه ابلاغ شود كه خروج وزيران سابق، اميران بازنشسته، ثروتمندان و مديران صاحب نام از كشور، بدون كسب اجازه محرمانه از او ممنوع است. همزمان با اين تصميم بانك عمران (متعلق به بنياد پهلوي) ماموريت يافت كه امور مربوط به انتقال ثروت و دارايي‌هاي شاهزادگان و منسوبان دربار را سامان دهد.

شاه، همسر و فرزندان خود را از همسران رضاشاه، 9 فرزند و 8 عروس و داماد و 37 نوه‌اش، جدا و مقدمات خروج خانواده‌اش را در اسرع وقت فراهم كرد. مادرشاه همراه دختر بزرگ و داماد مورد علاقه‌اش عازم آمريكا شدند؛ اشرف نيز موميايي جسد پدر و عليرضا، برادرش را برداشت و به پاريس رفت و دفاترشان دست به كار فروش اموال و سهام آنها شدند و شاه درگير حل و فصل اختلافات درباريان و شاهزادگاني شد كه براي كسب سريع سهام و فروش املاك خود با بانك‌ها و موسسات دچار مشكل مي‌شدند.

از اولين كساني كه پس از دستور شاه در روز 29 مرداد، از او اجازه خروج از كشور گرفت، جمشيد آموزگار بود. او از شاه اجازه گرفت و براي عمل جراحي همسر بيمارش از تهران گريخت و به آمريكا رفت و پس از مدتي در بانك جهاني، كه با "مك نامارا" رييس آن دوستي داشت، مشغول كار شد.

با سقوط دولت آموزگار حاشيه نشينان دربار نيز وخامت اوضاع را دريافتند. علي رضايي، صاحب كارخانجات فورد اهواز- كه مورد انتقادات تند مجلسيان قرار گرفته بود و مي‌دانست كه در سنا براي سلب مصونيت او فعاليت مي‌شود- در مصاحبه‌اي اعلام كرد حتي يك دلار در خارج از كشور پس‌انداز ندارد و هيچ ثروت غيرمنقولي خاج از خاك ايران ندارد؛ اما در عين حال با پرداخت پول كلاني فرزند خود را از زندان نجات داد و پيش از طرح سلب مصونيتش در سنا، از ايران گريخت.

منصور ياسيني، سلطان شيشه ايران كه به داشتن روابط ويژه با اشرف خواهر شاه مشهور بود، وقتي لايحه سلب مصونيتش تصويب شد، از در پشت بهارستان گريخت.

سناتور محمدعلي مسعودي نيز در حالي كه به شدت با فرارها مخالفت مي‌كرد و مي‌كوشيد شاه را وادارد كه در ايران بماند، كلكسيون قيمتي فرش‌ها و قلمدان‌هاي خود را جمع‌آوري كرد و به سويس فرستاد.

با حادثه 17 شهريور و برقراري حكومت نظامي فرارها به مهاجرت جمعي تبديل شد. مهاجرتي كه با فرار سرمايه‌ها از كشور همراه بود. ليستي توسط يك گروه از كاركنان بانك مركزي تهيه شده بود كه خارج كنندگان ارز از مملكت را با ذكر ميزان ارزي كه همان اواخر از كشور خارج كرده بودند معرفي مي‌كرد. وقتي پيشنهاد شد كه دولت مانع خروج كساني كه نامشان در آن فهرست آمده شود، ديگران با استناد به نظر رييس بانك مركزي معتقد بودند ليست‌ها ساختگي است و اين كار غلط است. از آنجا كه نام گروهي از وزيران هم در فهرست بود، چاپ تكذيب‌نامه‌ها در روزنامه آغاز شد.

با زياد شدن فهرست كساني كه براي دريافت اجازه خروج از كشور مي‌خواستند به ديدار شاه بروند، شاه نصرت‌الله معينيان، رييس دفترش را مامور كرد تا تقاضاي اين گونه افراد را پس از كسب نظر دادستان كل كشور به اطلاع او برساند. اما عبدالرضا انصاري، وزير سابق كشور كه به رياست بنياد اشرف پهلوي منصوب شده بود، به بهانه اين كه بايد گزارش نقل و انتقال‌هاي بنياد را به اطلاع والا حضرت برساند، توانست اجازه خروج بگيرد به شرط آن كه فورا برگردد اما به‌زودي معلوم شد اين‌ها نيز بر نمي‌گردند چنان كه انصاري در لندن حيله‌اي به كار برد و از پرويز راجي منصوب اشرف در مقام سفير كبير ايران در انگلستان گذرنامه عادي گرفت.

هوشنگ انصاري كه تقاضايش براي صدور اجازه خروج از كشور بدون جواب مانده بود و هنوز عنوان رييس هيات مديره و مديرعامل شركت ملي نفت ايران را يدك مي‌كشيد، بي‌دريافت اجازه از شاه، از جنوب كشور با هواپيماي شركت نفت گريخت و از هواپيما براي شاه پيامي مخابره كرد كه دچار حمله قلبي شده و براي معالجه به لندن مي‌رود. پيش از انصاري، محمود منصف، مديرعامل عمران كيش نيز به همين ترتيب و با هواپيماي اختصاصي كيش از صحنه گريخت. با اين تفاوت كه منصف همه چيز را برد و ته حساب جزيره كيش را صاف كرد اما هوشنگ انصاري فرصت نيافت حتي لباس مناسب براي خود بردارد. او ثرتمندترين دولتمرد ايران بود و در مدتي كمتر از 10 سال كه از حضورش در تهران مي‌گذشت، به عنوان يكي از اصلي‌ترين مردان شاه در صحنه اقتصاد داخلي و سياست خارجي كشور درخشيد و داراي ثروتي شد كه بعضي نوشته‌اند پس از ثروت شاه، از همه ايراني‌ها بيشتر بود.

با سقوط دولت شريف امامي، جريان فرارها شدت گرفت. شريف امامي نيز مانند آموزگار اجازه گرفت و نيمه شبي به فرودگاه رفت و از پاويون دولت گريخت. او فقط بخش مهم و كوچكي از اسنادماسوني را همراه برد و به محض رسيدن به آمريكا كوشيد در هيچ جا ديده نشود. اسنادي كه از خانه‌اش پس از سقوط رژيم به دست آمد، منبع اصلي كتاب‌ها و مقالاتي شد كه درباره فراماسونري نوشته شد.

دولت نظامي ازهاري كه توسط شاه از خشونت بر حذر داشته شده بود، تنها تدبيري كه داشت، دستگيري عده ديگري از سران رژيم، محدود كردن خروج ارز از كشور و به رسميت شناختن فهرست‌هاي منتشره از سوي كاركنان بانك مركزي بود.

اوايل آذرماه، ازهاري در پشت ميز نخست وزيري سكته كرد و چند روزي موضوع پنهان نگاه داشته شد تا سرانجام شاه، شاپور بختيار را آماده قبول پست نخست وزيري كرد. ازهاري نيز مانند آموزگار و شريف امامي، منتها روي برانكار، به فرودگاه برده شد. او هم به آمريكا رفت. حالا ديگر شاه همه خانواده و درباريان و نزديكان خود را از صحنه فراري داده بود و خود نيز به بهانه معالجه به آنها پيوست.

صداي بوق شادي مردمي كه روز 26 دي در خيابان به يكديگر گل و شيريني مي‌دادند و فرار شاه را پيروزي بزرگ خود مي‌دانستند، گروه بزرگتري را در خانه‌هايشان مبهوت كرد.

بسته بودن فرودگاه مهرآباد، در هفته‌هاي آخر دولت بختيار، روزگار را بر آنها كه قصد فرار داشتند سخت كرده بود. البته معدودي مانند پرويز ثابتي با آخرين پرواز هواپيمايي ملي در صندلي خالي درجه يك هواپيما فرار كردند. ساواك، كه بختيار به ظاهر آن را منحل كرده بود، هنوز آنقدر قدرت داشت كه صندلي‌هايي در هواپيما ذخيره كند بدون آن كه مجبور باشد نام مسافر خود را اعلام دارد. همان زمان كه فريدون هويدا، به توصيه برادرش دنبال راه چاره‌اي مي‌گشت تا بتواند اميرعباس را از زندان جمشيدآباد خلاص كند و درصدد كسب اجازه از شاه يا بختيار بود، ديگراني به كار ديگر بودند. برخي در همان زندان ترتيب امضاي وكالتنامه‌هايي را دادند كه به برادر، خواهر، همسر يا بستگان معتمدشان امكان مي‌داد كه به محض پيدا شدن مشتري خانه، باغ، سهام يا هرچه داشتند را بفروشند.

سال‌ها بعد وقتي معلوم شد كه رييس زندان جمشيدآباد، در مزرعه هژبر يزداني «مرد شش ميليون دلاري» در كاستاريكا مدير اداري است؛ همگان فهميدند كه او چرا به يزداني كمك كرده است كه از زندان فرار كند. امكانات هژبر يزداني براي فرار وسيع بود و تا مدت‌ها بعد از خروج او از كشور هنوز كار مي‌كرد، چنان كه 16 ماه بعد از فرار آنها، در ماجراي حمله طبس كه آمريكاييان براي نجات گروگان‌هاي آمريكايي املاك تدارك ديدند، آشكار شد كه مقر اصلي حمله آورندگان- كماندوهاي آمريكايي- املاك هژير در سنگسر بود و جايگاه‌هايي براي مخفي كردن هلي كوپترهايشان، به دستور هژبر براي آنها ساخته شده بود. با شكست عمليات طبس اين امكانات از بين رفت و يكي از برادران هژير دستگير و اعدام شد.

وقتي امام خميني(ره)، رهبر انقلاب به ايران بازگشت و شمارش معكوس سقوط رژيم شاهنشاهي آغاز شد، آنقدر از دولتمردان و بلندپايگان رژيم از ايران رفته بودند كه لطيفه‌اي بر سر زبان‌ها بود با اين مضمون كه «روزي فرح با دلخوري به يكي از اطرافيان خود مي‌گويد وقتي ژنرال دو گل استعفا داد و از كاخ اليزه به روستاي زادگاه خود رفت چند هزار نفري در شانزه ليزه به نفع ژنرال راهپيمايي كردند اما با آن همه خدماتي كه ما انجام داديم هيچ كس... مخاطب فرح سخن او را قطع مي‌كند و مي‌گويد ولي طرفداران شما نيز اين روزها در شانزه ليزه راهپيمايي مي‌كنند!»

از روز 21 بهمن، مردم، دسته دسته كساني را دستگير كرده به مدرسه علوي- محل اقامت رهبر انقلاب، و گاه به خانه آيت‌الله طالقاني مي‌بردند. دستگيرشدگان گيج بودند و تا به خود آمدند كت بسته روي نيمكت‌هاي مدرسه علوي قرار داشتند.

كاخ‌ها و ويلاهايي كه به سبك كاخ سفيد و خانه‌هاي ريجنت پارك و خيابان فوش ساخته شد، از ارزش افتاد، انقلابيون به خانه‌هاي بزرگ با استخر و سونا وارد مي‌شدند كه بعضي از آنها از قالي و عتيقه و مدال و نشان خالي بود و گاوصندوق‌هاي آن دهان باز رها شده بود اما در برخي خانه‌ها همه چيز در جاي خود بود: فرامين خانوادگي قاب شده به ديوار، عكس‌هاي رسمي شرفيابي‌ها در قاب‌هاي شكيل، قفسه بارها پر از شيشه‌هاي مشروبات مارك‌دار و قديمي و صاحب مقام... اما همه داستان موش و گربه در بالاي شهر نبود.

در تهران ادارات ارتش و ساواك سوخته و درشكسته بودند اما هنوز استانداران و فرمانداران رژيم سلطنتي سركار خود بودند. دور و بر خانه آقاي صدوقي در يزد، خادمي و طاهري در اصفهان، شيرازي در مشهد، آقايان گلپايگاني، شريعتمداري و نجفي مرعشي در قم، محلاتي و دستغيب در شيراز و... شلوغ بود و همه در رفت و آمد.

اولين مرزهايي كه با توجه به بسته شدن مرزهاي هوايي مورد نظر قرار گرفت، در جنوب و مرزهاي آبي بود. چنان كه در روزهاي نخست پس از انقلاب كساني توانستند با شكل و شمايل گريم كرده و بعضي چادر به سر بگريزند و خود را به اهواز، خرمشهر و بندرعباس برسانند.

با رسيدن اولين گروه فراريان به كشورهاي همسايه و رجوع آنها به سفارت آمريكا- گزارش آن به واشنگتن و از آن جا به سفارت آمريكا در تهران رسيد. ويليام سوليوان كه به ميزان حساسيت و خطرپذيري شغل و موقع خود واقف بود و از روز 22 بهمن مي‌كوشيد كه هيچ بهانه‌اي به دست كسي ندهد، هركس از آشنايان قبلي خود را كه به او رجوع مي‌كرد و كمكي مي‌خواست، با اظهار عجز و لاعلاجي به كشورهاي همسايه حواله مي‌كرد. به درخواست او، واشنگتن به سفارتخانه‌هاي خود در آنكارا، اسلام آباد و شيخ‌نشين‌هاي جنوبي دستور داده بود كه به رجال درجه يك رژيم شاه ويزا دهند كه بتوانند وارد آمريكا شوند و در آن جا در صف پناهندگان سياسي قرار گيرند. سفارتخانه‌هاي اروپايي نيز به‌زودي از سوليوان تقليد كردند. حساس‌ترين بخش از فعاليت روزانه سفيران آمريكا، انگليس، فرانسه و ديگر كشورهاي اروپايي را همين مراجعات تشكيل مي‌دادند.

تا زماني كه مرزهاي هوايي و زميني بسته بود، اين جوش و خروش‌ها به بازار منتقل نمي‌شد اما يك هفته پس از پيروزي انقلاب كه مرزها گشوده شد و فهرست ناقصي از افراد ممنوع‌الخروج انتشار يافت، موج داوطلبان جا عوض كرد و به جلو اداره گذرنامه منتقل شد. اداره‌اي كه هم فرم‌هايش و هم گذرنامه‌هايش هنوز علامت شاهنشاهي و آرم شير و خورشيد داشت و اين چيزي نبود كه انقلابيون قبول كنند كه به دست مردم بدهند. چاپ فرم‌ها طولي نكشيد، با تعويض جلد گذرنامه‌ها و الصاق جلد تازه‌اي به جلدهاي قديمي كار آماده شد. تهيه فهرستي از افرادي كه خروجشان از كشور به معناي فرار مجرمان از عدالت، يا موجب خارج شدن بيت‌المال يا دارايي‌ها از كشور مي‌شد، مشكل بود. سرانجام قرار شد يك اداره ويژه در نخست وزيري به كار اين گروه رسيدگي كند و بقيه مردم كه نامشان در فهرست نبود، تشريفات خود را طي كنند.

با برگزاري رفراندوم تعيين حكومت و اعلام جمهوري اسلامي و به رسميت شناخته شدن آن توسط كشورهاي مختلف دنيا، جريان فرارها شكل ديگري گرفت. هم‌زمان با آن كه فراريان درصدد برمي‌آمدند كه در تدارك يك مهاجرت - شايد هميشگي- برآيند، نياز به خارج كردن اموال جدي‌تر مي‌شد.

وضعيت عبدالكريم ايادي پزشك مخصوص شاه كه به عنوان سرحلقه بهاييان ايران شناخته شده بود، به گونه‌اي ديگر رقم خورد. او بر امپراتوري مالي آتكا (تعاوني نيروهاي مسلح) رياست داشت و ده‌ها موسسه مالي از جمله شيلات جنوب را اداره مي‌كرد. از ثروت افسانه‌يي‌اش حكايت‌ها مي‌گفتند. از آنجا كه شاه به هيچ كس در بيرون از ايران از نظر مالي رسيدگي نمي‌كرد، ايادي تا زماني كه مرد، از خوان كرم اميرهوشنگ دولو برخوردار بود. دولو از راه نفوذ فروشي و دوستي نزديك با شاه ثروتي بسيار داشت.

هوشنگ انصاري، آخرين رييس شركت نفت رژيم پهلوي، بعد از فرار از ايران، پيش از آنكه رسما به تابعيت دولت آمريكا درآيد با تاسيس يك بانك و سرمايه‌گذاري در مجموعه‌هاي سودآور بزرگ و استفاده از تخصص خود در بورس، زندگي شاهانه‌اي، به مراتب بي‌مساله‌تر از خاندان پهلوي آغاز كرد. او در يكي از شركت‌هاي دكتر هنري كيسينجر به عنوان عضو هيأت مديره مشورت مي‌داد و حقوقي دريافت مي‌كرد. ارتشبد توفانيان گرچه تمامي كميسيون‌هايي را كه بابت ميلياردها خريد نظامي دريافت مي‌داشت به حساب دفتر مخصوص شاه مي‌ريخت اما از محل كميسيون‌هاي اضافي و پاداش‌هاي شاهانه، زندگي مجللي در فرار پي ريخت. اين همان راهي بود كه بسياري رفتند. آنها توانستند در سوييس، لندن و جنوب فرانسه خانه‌هايي مجلل برپا دارند.

سرمايه‌هاي نقد خارج شده از ايران را در سال 1357 بعضي منابع 14 ميليارد دلار برآورد كرده‌اند كه ثروت خانواده پهلوي و اشياي قيمتي خارج شده را نيز بايد برآن افزود. به جز سرمايه‌هايي كه متعلق به سرمايه‌داران و كارخانه‌داران بخش خصوصي بوده، بقيه آن اگرنه از راه‌هاي نامشروع و اختلاس، از طريق دريافت پورسانتاژ مربوط به واردات- به ويژه در دهه هفتاد ميلادي- به دست آمده و بزرگترين پورسانتاژبگيران اين دوران، شخص شاه بود و بعد از او اشرف.

با گذشت يك ماه از پيروزي انقلاب و به ويژه پس از برگزاري رفراندوم و تعيين رژيم و قطعي شدن پايان كار رژيم سلطنتي، گروهي از كساني كه ثروت خود را در ايران نهاده و با عجله جان خود را برداشته و گريخته بودند، به فكر افتادند شايد آن ثروت را از ايران خارج كنند. در سه ماهه اول سال 58 چهار كانتينر در مرزها توسط ماموران گمرك و مرزباني كشف و توقيف شد كه در آنها اموالي قيمتي متعلق به فراريان وجود داشت. عتيقه و اشياي قيمتي از رايج‌ترين اين اموال بود.

بسياري از صاحبان صنعت و توليدگران به جهت سرمايه‌گذاري‌هاي قبلي در خارج كشور يا تحرك به موقع و انجام معاملاتي در خارج توانسته بودند سرمايه‌هايي به دست آورند. در ماه‌هاي بعد سرمايه و تخصص خود را در نقاط مختلف دنيا به كار انداختند. اين گروه بدون هيچ فعاليت سياسي در خارج از كشور سرگرم فعاليت‌هاي اقتصادي شدند. خروج سرمايه‌هاي ملي (گرچه زير عنوان ثروت‌هاي شخصي) آن چنان بي‌مخاطره نبود. هنوز شاه بين باهاما و پاناما و آمريكا سرگردان بود كه خبر مي‌رسد خانواده پهلوي، از ترس آنكه مبادا با فعال شدن سفارتخانه‌هاي جمهوري اسلامي و طرح دعاوي عليه آنها، چيزي از دستشان خارج شود، شروع به نقل و انتقالاتي كردند كه در چندين مورد منجر به آن شد كه رقم‌هايي عمده از سرمايه‌اي را كه خارج كرده بودند، نصيب فرصت‌طلبان بين‌المللي و وكيلان خبره شود.

با رسيدن شمس‌الدين امير علايي (حقوقدان و از ياران مصدق) به عنوان اولين سفير جمهوري اسلامي به پاريس و دستيابي او به مدارك سفارت ايران در پاريس، يك سلسله دعاوي در دادگاه‌هاي پاريس مطرح شد و فضايي پديد آمد كه خانواده شاه را از ماندن در پاريس منصرف كرد.

هنوز سالمرگ شاه فرا نرسيده بود كه ضربه‌اي بر ثروت بازمانده از او وارد آمد و آن ماجرايي بود كه بر سر جواهرات فرح و شمس پهلوي رفت. شمس كه فرزند موردعلاقه مادرش بود، بعد از فرار از كشور نگهداري از مادر پير و بيمارش را به عهده گرفت و توانست بخشي از جواهرات مادرشاه را پاداش بگيرد. او قسمتي از اين جواهرات را به 10 ميليون دلار به شاه فروخت.

در هفتمين سال فرار خاندان سلطنت، به تهران خبر رسيد كه مجموعه چند صد ميليون دلاري جواهرات فرح در يكي از بزرگترين حراجي‌هاي لندن به فروش مي‌رسد. بانك مركزي ايران با گرفتن وكيلي توانست فروش آن جواهرات را متوقف كند اما پس از رسيدگي معلوم شد كه آن جواهرات همگي به نام شركت‌ها و موسسات صوري ثبت شده و ضبط آنها ممكن نشد.

با مرگ شاه ثروت رسمي‌اش (حدود 500 ميليون دلار) به نسبت 20% فرح، 20% رضا، 20% عليرضا، 15% فرحناز، 15% ليلا، 8% شهناز و 2% مهناز زاهدي( نوه شاه) بين خانواده‌اش تقسيم شد اما اين تمام ماجرا نيست. شاه از سال‌ها پيش توسط يك دفتر حقوقي سوييسي راه‌هايي انديشيده تا بخشي از ثروت او محفوظ بماند و در سي سالگي هر كدام از فرزندانش به آنها پرداخت شود؛ وي براي مدعي سلطنت نيز بودجه‌اي در نظر گرفته و گفته مي‌شود كه براي عروسان و دامادهاي آينده‌اش هم اگر فرزنداني بياورند، چيزي پيش‌بيني شده است. ثروت افسانه‌اي او كه اگر در يك جا جمع و اعلام مي‌شد، احتمالا وي را در اواخر دهه 70 ثروتمندترين مرد جهان قرار مي‌داد، از مدت‌ها قبل از سقوط رژيم توسط گروه‌هاي حقوقدان مجرب به ترتيبي، تقسيم و در نقاطي سرمايه‌گذاري شده كه از هر ادعايي مصون بماند. اين سيستم چنان طراحي شده كه بعد از سقوط رژيم شاهنشاهي، جمهوري اسلامي با همه تلاش خود، با همه مداركي كه گرد آورد و دلايل دنياپسندي كه داشت، نتوانست چيزي از آن را باز پس گيرد.

مدتي بعد از مرگ شاه مادرش در نود و چند سالگي در گذشت. او ثروت خود را كه بالغ بر 100 ميليون دلار بود پيش از مرگ بين شمس و فرزندانش و فرزند عليرضا تقسيم كرد.

آنچه بسيار قابل توجه بود نياز درباريان فراري به مصرف ترياك با توجه به قطع جريان كشت خشخاش در داخل ايران، قاچاقچيان بين‌المللي را به فكر انداخت تا با يك پل ارتباطي بين كراچي و بنادر اروپا، ترياك محصول جنوب افغانستان را به اروپا برساند.

در آن هنگامه‌ي فرارها و دستگيري‌ها، گروهي مترصد تجارت خود بودند و تاجران بين‌المللي عتيقه به سرعت دريافتند كه ايران تبديل به بازاري استثنايي شده است؛ بازاري كه در آن عتيقه‌هاي قيمتي را به ثمن بخس مي‌خرند و مي‌فروشند.

اين بازار هم در داخل و هم در خارج كشور بود. در داخل كشور آنها كه نتوانسته بودند خانه و مستغلات خود را بفروشند، پس از خروج از كشور اشياي قيمتي خود را از خانه‌هايشان خارج كردند و به محل‌هاي امن بردند. آن گروهي كه توانسته بودند اشياي قيمتي و عتيقه‌هاي خود را ببرند، در خارج از كشور اشياي قديمي و قيمتي را براي فروش عرضه كردند. تا ده سالي پس از انقلاب حراج‌هاي معتبر لندن، پاريس و نيويورك، پر بود از اين اشيا و گاه اخبار آن به صفحات روزنامه‌ها كشيده مي‌شد.

اين جريان كه از چشم دلالان و عتيقه فروشان پوشيده نبود، به سرعت قيمت اشياي عتيقه ايراني را در بازارهاي جهاني پايين آورد. متخصصان معتقدند اكثر اين اشيا به ژاپن رفته است اما غارت اصلي در داخل كشور صورت گرفت كه ناگهان هزاران قطعه عتيقه و كتاب‌هاي خطي و تابلوهاي قيمتي وارد بازار شد. به‌زودي يك جريان قدرتمند پديد آمد كه از دل‌مشغولي حكومت جديد به مسايل جدي بهره گرفته با اتصال به چند باند قاچاق اين اشيا را مي‌خريد و از كشور خارج مي‌كرد.

مشهورترين عتيقه بازي كه در دوران انقلاب توانست هزاران قطعه از كشور خارج كند شهرام پهلوي‌نيا (فرزند بزرگ اشرف) بود كه در سال‌هاي قبل نيز به اين تجارت دست مي‌زد. از طريق او هزاران قطعه اشياي قديمي و موزه‌اي از كشور خارج شد.

در ميان اشياي قيمتي كمتر كسي نگران و مواظب اسناد و نسخه‌هاي خطي و عكس‌ها و مدارك بود. فراريان فرصت و امكان خارج كردن اينها را نداشتند و ديگران نيز در آنها ارزشي نمي‌ديدند. به همين جهت هنوز يك هفته از سقوط رژيم نگذشته بود كه آلبوم عكس‌هاي خصوصي مربوط به جشن‌ها و ميهماني‌ها و خوشگذراني‌هاي دربار در دست اين و آن بعضي را ماموران گارد شاهنشاهي به دفاتر روزنامه‌ها و مجلات براي فروش مي‌بردند و بعضي نيز از خانه اين و آن به در مي‌آمد. فراريان، آثاري را كه قبلا به آن مفتخر بودند، رها كرده و گريخته بودند. از ميان كساني كه بعد از فرار نيز به صرافت بعضي از اموال و اشيا افتاده بودند، يكي هم فرح، همسر شاه بود كه از مصر و مغرب چند باري با تيمسار نشاط كه به محافظت از كاخ‌ها و دربار منصوب شده بود، تماس گرفت و خواستار آن شد تا اموالي برايش فرستاده شود. آخرين اين محمولات روز 17 بهمن از ايران رفت.

-----------------------------------

منابع:

غلامرضا نجاتي، تاريخ سياسي 25 ساله ايران، مؤسسه خدمات فرهنگي رسا

محمود طلوعي، پدر و پسر، ناگفته‌ها و ناشنيدني‌ها از زندگي و روزگار پهلوي‌ها

خاطرات ابوالحسن عميدي نوري

انتهاي پيام
 چهارشنبه 25 دي 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ايسنا]
[مشاهده در: www.isna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1161]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن