تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835261368
نويسنده: تد گوارتزل مدلهاي تئوريك در جامعه شناسي سياسي
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: تد گوارتزل مدلهاي تئوريك در جامعه شناسي سياسي
خبرگزاري فارس: اين نوشتار سه تئوري را در جامعه شناسي سياسي مقايسه مي كند: تئوري طبقه اجتماعي، تئوري نخبگان و تئوري پلوراليسم(تكثرگرايي).
اين نوشتار سه تئوري را در جامعه شناسي سياسي مقايسه مي كند: تئوري طبقه اجتماعي، تئوري نخبگان و تئوري پلوراليسم(تكثرگرايي)
تحليل طبقه اجتماعي نخستين تلاش براي توضيح و تشريح زندگي سياسي در چارچوب متغيرهاي جامعه شناختي بوده است. از اينرو، منطقي است كه ابتدا اين مدل مورد بررسي قرار گيرد. اين امر واقعاً درست است، زيرا دو مدل ديگر در مقابل مدل طبقه اجتماعي تا حدودي پيشرفته تر تلقي مي گردند. كارل ماركس، نخستين تئوري پرداز مهم اجتماعي بود كه تلاش و كار خود را عمدتاً بر اساس مدل طبقه استوار نمود. هرچند كه بسياري از عقايد و نظرات وي را مي توان در نوشته هاي اخير يافت.
اين فرمول ماركسيستي از تحليل طبقه است كه نفوذ زيادي در جامعه شناسي سياسي داشته و اينجا با آن سروكار داريم. كارل ماركس تنها به جامعه شناسي محدود نبود؛ در واقع بسياري از كارهاي وي بر روي درك تمامي دوره هاي تاريخ بشر متمركز بوده است. از زماني كه وي به اين نتيجه رسيد كه پويايي اساسي تاريخ را مي توان در زندگي اقتصادي يافت لذا جامعترين كار وي در خصوص اقتصاد بوده است. اما هدف نهايي ماركس توسعه يك تئوري از تغيير اجتماعي بود و مدل تغيير اجتماعي، اساس همه كارهاي وي بوده است. ما كار خود را با خلاصه كردن اين تئوري كه در پي مي آيد و به تلخيص معروف ماركس كه خود در معرفي كارهاي خود انجام داده نزديك است، آغاز مي كنيم.
ماركس استدلال كرده است كه انسانها مستقل از اراده خود وارد روابط اجتماعي مي شوند و اعتقادات و رفتارهايشان عمدتا توسط شرايط اجتماعي كه خودشان آنها را پيدا مي كنند، تعيين مي شوند. مهمترين اين شرايط همانهايي هستند كه به طور مستقيم با توليد اقتصادي مرتبط بوده و اين روابط تمايل به تعيين ساير جنبه هاي اعتقادات و رفتارهاي اجتماعي دارند. تنها در يك جامعه بسيار ثروتمند و از نظر تكنولوژيكي پيشرفته، زن و مرد مي توانند آزاد باشند. شرايط اقتصادي كه روابط اجتماعي انسانها را تعيين مي كند از هر دوره نسبت به دوره بعد متفاوت است. با اين وجود، در تمام دوران تاريخ گذشته (به جز قبايل ماقبل تاريخ) يك دودستگي و جدايي ميان ستمديدگان و ستمگران وجود داشته است. در حاليكه ستمگران بهتر سازمان يافته و كارآمدتر شدند، سيستم اقتصادي را براي استثمار بيشتر تغيير دادند.آنها بايد اين كار را انجام مي دادند. به گونه اي ديگر، آنها خودشان به وسيله افراد ديگري كه اين كار را انجام دادند، ويران شدند. اين افزايش كارآمدي استثمار منبع پيشرفت است. اين امر سبب افزايش توليد ثروت و بازدهي و توليد اقتصادي و پيشرفت مالي در علم و فرهنگ خواهد شد. با اين وجود، يك جنبه منفي نيز وجود دارد. به دليل اينكه سازمانهاي غير اقتصادي جامعه براي ايجاد تغيير سريع جهت هماهنگي در شرايط اقتصادي جديد ناكام مانده اند تنشهاي اجتماعي افزايش مي يابد.
طبقاتي مانند فئودالها يا خرده بازرگانان يا صنعتگران كه از نظر اقتصادي مفيد نيستند به منظور دفاع از موضع مرفه خود با پيشرفت مبارزه مي كنند. وقتي اين تنشهاي اجتماعي به اندازه كافي بحراني گردد دوره اي از انقلاب اجتماعي رخ خواهد داد و جامعه به شكل بسيار جديد تغيير خواهد كرد. در اين راستا، انتقال و گذار از جامعه فئودالي به جامعه سرمايه داري در فرانسه با انقلاب 1789 شكل گرفت. ماركس انتظار داشت كه وقتي شرايط اقتصادي به اندازه كافي پيشرفت كرد يك دوره مشابه انقلابي وجود خواهد داشت و جوامع سرمايه داري به جوامع سوسياليستي تبديل خواهد شد.
تئوري ماركسيستي تفاوتهاي اساسي با تئوريهاي جامعه شناسي – مانند كاركردگرايي – دارد و برآن است نظم اجتماعي مي تواند خودكفا باشد و بي نظمي مي تواند نامطلوب و غير معمول باشد.
تئوري ماركسيستي انتظار تنش و درگيري و تغيير به عنوان ضرورت براي پيشرفت بشر دارد. به ويژه نزاع ميان طبقات اجتماعي از سوي ماركسيستها به عنوان منبع اساسي تحول اجتماعي تلقي مي گردد. ماركس زندگي سياسي را به عنوان انعكاسي از جدال طبقاتي مي نگريست. وقتي كه وي جدال سياسي را تحليل كرد هر يك از احزاب شركت كننده و رهبران را به عنوان نمايندگان طبقات اجتماعي تلقي و رفتار آنان را به عنوان نتيجه منافع طبقاتي آنان توصيف كرد. در شكل اساسي خود، تئوري ماركسيستي مانند بسياري از دكترينهاي مذهبي، صراحت و اصالت خود را دارد. اين تئوري مي تواند به آساني توسط مردمي كه دانشمندان علوم اجتماعي نيستند درك شود. در واقع، ماركس، و دوست وي يعني فريدريش انگلس مانيفست كمونيست را دقيقا براي رساندن آن به كارگران كارخانه ها نوشتند.اين صراحت و وضوح اغلب از سوي دانشگاهياني كه نگران دشواريها و ظرافتهاي جهان هستند و نسبت به تئوري كه به نظر مي رسد به خاطر «آسان گيري» مقصر شناخته مي شود مورد استفاده واقع شده است. ماركس از بابت اعتراض هاي اين دانشگاهيان نگران نبود. در واقع او احساس مي كرد علاقه و تمايل آنان به جزئيات فخرفروشانه، اغلب به حقايق اساسي نامعلوم درباره جامعه كمك مي كند. در حاليكه تفسير و روايت مردمي از ماركسيست ممكن است آن را براي برخي از مردم كه به دنبال پاسخ ساده به مجموعه اي از مشكلات هستند خوشايند سازد اما خود ماركس كاملا قادر بود به انجام تحليل هاي خردمندانه از جزئيات شرايط دشواري كه احساس مي كرد اين مسائل به دنبال آن مي آيند، بپردازد. در واقع، بسياري از نكاتي كه بعدها منتقدان سياسي در رد و ابطال روايت «ماركسيست عوامانه» مطرح كردند در بسياري از كارهاي ماركس پيش بيني شده بود.
به طور كلي ماركسيسم اغلب به سبب تاكيد بسيار زياد بر فاكتورهاي اقتصادي و عدم تشخيص روابط پيچيده جهان مورد انتقاد بود. با اين وجود، اين مسئله، باريك بيني و ظرافتي كه ماركس در تحليل هاي خود از حوادث تاريخي ويژه ارائه داده بود را تشخيص نداد. هر تئوري كه درباره واقعيات كلي گويي كند آن واقعيت را بايد «ساده شده» تلقي كرد.
انتقادات معني دار فراتر از بيان ساده پيچيدگي جهان بوده و تصريح مي كند كه كلي گويي مطرح بوسيله تئوريهاي طبقاتي ناكافي هستند. جدي ترين انتقادات بوسيله نويسندگاني كه با ديدگاه ماركس همسو هستند مطرح شده است. تئوري ماركسيست در قرن نوزدهم گسترش يافت و با شرايط اجتماعي آن زمان ارتباط برقرار كرد.
از آنجايي كه ماركس احساس كرد كه درك ما از شرايط آينده تنها بعد از آن كه ما آن شرايط را تجربه كرديم حاصل مي شود سعي نمود تا از پيش بيني دقيق آينده خودداري نمايد.(اين پيامد مفروض اوست كه شرايط مادي تعيين كننده آراء و نظرات هستند.) با اين وجود، تغييرات اجتماعي از زمان ماركس به سرعت ادامه يافت و بسياري از مشكلات امروز، با تحليل طبقه اجتماعي از مقاومت بخشي از حاميان سياسي آن براي تغيير و اصلاح اين مدل جهت مطابقت با تغييرات اخير صورت گرفته است.
شايد برجسته ترين تغييرات از زمان ماركس، رشد توليدات اقتصادي كشورهاي سرمايه داري توسعه يافته باشد. ماركس اين افزايش توليدات را پيش بيني كرده بود اما توانايي اين سرمايه داريها را براي استفاده از اين ثروت جهت خريد (حق السكوت دادن) طبقات كارگر از طريق دادن دستمزد بيشتر، كمتر از حد برآورد كرده بود. ماركس همراه با بسياري از اقتصاددانان هم عصر خود، تئوريهاي خود را بر مدل سرمايه داري رقابتي مبتني كرده بود و نقش شركتهاي انحصارگرا را به طور كامل برآورد نكرده بود. وي انتظار داشت كه كشورهاي سرمايه داري مجبور به رقابت با يكديگر خواهند شد و در نهايت كارگران خود را در پايين ترين سطح از پرداخت دستمزد نگه خواهند داشت.
ماركس توسعه اقتصادهاي كينزي و تاثير سياست دولتها در جهت تنظيم اقتصاد و اجتناب از بحرانها را پيش بيني نكرده بود. درك اين مسئله كه چرا ماركس از پيش بيني اين مسائل ناكام ماند كار دشواري نيست. براي مثال، وي در آن زمان نوشت كه قوانين حداكثر دستمزد وجود داشت نه قوانين حداقل دستمزد كه امروز وجود دارد.
رشد طبقه متوسط پديده ديگري است كه نمي تواند به آساني با تئوري ماركسيست كلاسيك تطابق كند. به طور كلي تئوري ماركسيستي در تطابق با طبقات متوسط يا لايه هاي اجتماعي ضعيف است. ماركس افول اقتصادي صنعتگران و خرده بازرگانان را كه طبقه متوسط را در آغازين روزهاي سرمايه داري ايجاد كرده بودند را متذكر شده بود و پيش بيني كرد هنگامي كه نقش اقتصادي اين گروهها تنزل يابد نقش سياسي آنان نيز كاهش خواهد يافت. وي درك كرد كه پيشرفت تكنولوژيكي كه تحت تاثير سرمايه داري ايجاد شده منجر به افزايش اختلاف و چند دستگي ميان نيروهاي كارگر غير ماهر كارخانه ها و طبقه اي از سرمايه داران ثروتمند خواهد شد.تنها در معدودي از كارهاي بعدي خود وي اشاره اي به تحولات جديد – رشد طبقه متوسط جديد – نمود. اعضاي اين طبقه هنوز بخشي از طبقه كارگر در صحنه اقتصادي هستند زيرا آنها زندگي خود را از طريق فروش نيروي كار خود مي گذرانند اما سطح تحصيلات آنان به آنها اجازه مي دهد تا دستمزد بيشتري را كسب و سبك زندگي ميانه اي را بين طبقه كارگران يدي و طبقات بالاتر كسب نمايند.
نقش طبقات مياني در زندگي سياسي به وسيله فاكتورهاي اقتصادي به آساني تشريح نگرديد. در حاليكه اغلب چنين فرض مي شد كه اين طبقات يك نقش مياني را بازي مي كنند و به دنبال مصالحه و سازش ميان طبقات بالاتر و پرولتاريا هستند اما ضرورتاً اينگونه نبوده است. تغييرات اجتماعي بيشتر ممكن است نقش طبقه متوسط را تضعيف و جايگاه آنان را با طبقات كارگر يدي بيشتر همسنگ و برابر سازد. افزايش كارگران تحصيل كرده دانشگاهي در آمريكا در بسياري از حوزه ها يك جنبش كارگري در ميان كارمندان اداري برانگيخته است. بسياري از كارمندان اداري دريافته اند كه عليرغم آموزش تخصصي كه فراگرفته اند اما تنها براي بوروكراسيهاي غير شخصي و بزرگ كه جايگاه اقتصادي آنان تنها مي تواند بوسيله اقدامات متحد بهبود يابد، كار مي كنند. با اين وجود، آن الگوي طبقه كارگري كه اين كارمندان اداري آن را مفروض مي گيرند وضعيت انقلابي نيست كه ماركس به آن اميدوار بود و آن را پيش بيني كرده بود بلكه يك نزاع طبقاتي است كه مرتب و قانوني شده و بخشي از سيستم اجتماعي موجود را ايجاد نموده بود.
به جاي آن كه اين درگيريها از طريق رويارويي هاي عمده حل و فصل شوند، اما سازماندهي شده و به عنوان بخشي از روند عادي حوادث پذيرفته شده اند. منظور از تعامل با آنها تحولاتي است كه به ثبات بيشتر نظم اجتماعي بيش از آن چيزي كه گروه مسلط به آساني اراده خود را به ضعفا تحميل مي كند، كمك مي كند. درگيريها در اين شيوه به عنوان آخرين راه حل نيستند اما نه اين كه آنها منجر به آشوبهاي انقلابي نشوند. البته ماركس از احتمال وقوع درگيريها در اين مسير آگاه بود اما احساس مي كرد كه چنين راه حلي نمي تواند موقتي باشد. امروزه، تئوريسين هاي ماركسيست سنتي مانند ماركوزه، در حال دست و پنجه نرم كردن با اين احتمال هستند كه جوامع صنعتي پيشرفته قادر به كنترل كامل درگيريها هستند كه ماركس فكر مي كرد منجر به تغيير انقلاب خواهد شد. افزايش شديد نابرابري بين المللي تغيير تاريخي ديگري است كه نيازمند تغيير و اصلاح تئوري ماركسيست كلاسيك است. نابرابري كنوني جهان اغلب ميان كشورهاست تا ميان طبقات اجتماعي در همان كشورها. در حالي كه ماركس توجه زيادي به اين موضوع نكرد اما بوسيله برخي نويسندگان ليبرال مانند هابسون مورد مطالعه قرار گرفت و يافته هاي آنان بوسيله لنين و سايرين در تئوري ماركسيست به ثبت رسيد.
نخبگان و توده ها
تئوري نخبه در جامعه شناسي سياسي در پاسخ مستقيم به ماركسيسم مترقي بود. نخستين نظريه پردازان نخبه، محافظه كاراني بودند كه نه تنها مخالف سوسياليسم بلكه مخالف ليبرال دموكراسي آنگونه كه از سوي هر جنبشي كه تلاش مي كرد تا به توده مردم نفوذ بزرگتري در امور سياسي دهد، بود. آنها استدلال مي كردند كه نخبگان اجتناب ناپذير و ضروري بودند و هر انقلابي كه مدعي پايان دادن به نخبگان را داشت در نهايت به جايگزيني يك نخبه با ديگري مي انجاميد. نظريه پردازان نخبه از دو خط اساسي استدلال استفاده كردند: نخست، آنها استدلال مي كردند كه جنبه هاي مسلم ماهيت بشر، نخبگان را اجتناب ناپذير مي سازد. دوم آنكه، نخبگان براي هر سازمان اجتماعي به منظور انجام اقدامات موثر، ضروري هستند.
ماهيت بشر و نخبگان
نظريه پردازان نخبه اغلب بر توانايي هاي ذاتي به عنوان منبع نخبگان تاكيد مي كنند. همه انسانها برابر خلق نشده اند: برخي قويتر، باهوشتر، هنرمند و غيره هستند. آنهايي كه داراي توانايي هاي مسلمي هستند كمابيش نخبگاني مانند استاد بزرگ شطرنج، يا پيانيست يك كنسرت مي شوند. البته همه توانايي ها به ثروت اقتصادي يا قدرت سياسي منجر نمي شود. با اين وجود، مردمي كه اكثر اين توانايي هاي ويژه را دارند جامعه به آنان پاداش داده و نخبه سياسي مي شوند. در برخي جوامع، داشتن استعداد و آمادگي فساد، ممكن است پيش شرط ورود به گروه نخبگان باشد. توانايي ها به طور منظم توزيع شده اند. در اين راستا هيچ تفاوت روشني ميان مردمي كه به جهت توانايي داده شده در راس قرار دارند و مردمي كه در ذيل قرار مي گيرند، نيست. ويلفردو پاره تو، كه يك تئوري پرداز نخبه بوده اين فرض را مطرح ساخت كه توانايي ها به صورت يك منحني آرام توزيع شده اند درست مانند توزيع ثروت.
با اين وجود، او در كارهاي خود پيرامون نخبگان، جوامع را به دو گروه تقسيم نمود: نخبه و توده.
اين مسئله بوسيله تحليل هاي وي از توانايي قابل توضيح و تفسير نيست. مشكلات ديگري بر پايه اختلاف در توانايي ها در اين تحليل وجود دارند. اندازه گيري توانايي ها دشوار است و حتي وقتي كه چند مقياس وجود دارند، نشان دادن اين كه كداميك با توانايي بيشتر بايد در راس قرار گيرد، دشوار است.
تقريبا تمامي گروههاي نژادي، قومي يا جنسي از جايگاه نخبگان غايب هستند. اگر كسي فرض كند كه عضويت در گروه نخبه به وسيله توانايي تعيين مي شود، اما فرد ديگري مي تواند اين موضوع را از طريق اين استدلال كه گروههاي كنارگذاشته شده به طور ذاتي نازل و پست هستند، توضيح دهد. حتي اگر هيچ گروهي وجود نداشته باشد كه كنار گذاشته نشده باشند باز هم انتقاد از نخبه براي اشاره به مواردي كه افراد با صلاحيت بالا از جايگاه نخبگان كنار گذاشته شده اند، در حاليكه افراد كمتر توانا و با لياقت با سابقه و ارتباطات اجتماعي و ضعيف جايگاه خود را حفظ كرده اند، آسان است.
بنابراين تئوري نخبگان به فاكتورهاي ديگري جز توانايي ها براي توضيح ضرورت نخبگان روي آورده است. اختلافات شخصيتي مي تواند براي توضيح اين كه چرا برخي افراد نخبه هستند و ديگران نيستند بكار رود. نظريه پردازان محافظه كار به طور كلي، تلويحي يا صريح فرض مي كنند كه ماهيت بشر ثابت شده و قابل تغيير نيست. اين فرض آنها را قادر مي سازد استدلال كنند كه نهادهاي اجتماعي موجود كه اميدوارند آنها را حفظ نمايند به علت آن كه رفتار فطري بشر را منعكس مي كنند نمي توانند اصلاح شوند و بهبود يابند. اين استدلال اغلب با پايه هاي غير عقلاني رفتار بشري همراه است. البته متفكران راديكال مانند ماركس برخي عناصر غيرعقلاني در رفتار بسياري از انسانها را كه از رهبران سياسي و سياستهايي كه جزو منافع آنان نبود اما حمايت كردند را تشخيص داده بود.
اما ماركس فكر مي كرد كه در نهايت اين غير معقول بودن، مغلوب خواهد شد و انسانها ياد مي گيرند كه معقولانه رفتار نمايند.
پاره تو يك تئوري مفصل و دقيقي از رفتار اجتماعي مبتني بر اين فرض توسعه داد كه بيشتر رفتارها از «مانده يا بقايا»ي غير عقلاني عميق درون روح انسان تعيين مي شوند. اين بقايا، اصول اساسي هستند كه شالوده انديشه و رفتار غير منطقي را تشكيل مي دهند. پاره تو هيچ تلاشي براي توضيح اينكه چگونه اين بقايا ايجاد مي شوند نكرد. زيرا وي معتقد بود كه آنها با غريزه تغيير ناپذير انسان هماهنگي و تطابق دارند. با اين وجود، پاره تو، از تئوري بقاياي خود براي توضيح عناصر مشترك طولاني در اعتقادات غير منطقي(ريشه ها) استفاده كرد. اين دو بقايا كه در مركز تئوري نخبگان پاره تو قرار دارند عبارتند از: «غريزه براي تركيب» و «استمرار گروه». اين دو با هم تفاوت دارند. بقايا، اشاره به تمايل براي كشف يا ايجاد روابط ميان موضوعات و عقايد دارد. اين امر شامل روابط مشابه يا مخالف، دليل و تاثير، روابط سحرآميز، روابط منطقي، شباهتها، و ساير مدلهاي روابط عقلاني است.
«استمرار گروه» تمايل به مقاومت در برابر تغيير در تركيبات را دارد. اين امر شامل ثبات و اعتقادات سنتي مي شود كه اساس غير عقلاني نظم اجتماعي هستند. تغيير و ثبات بستگي به نفوذ نسبي اين دو طبقه از بقايا دارند. افرادي كه تحت نفوذ غريزه براي تركيب قرار مي گيرند مي توانند به عنوان افراد بي باك، با هوش، هوشيار، يا مدير شناخته شوند (روباه در تمثيل ماكياول). افرادي كه غريزه استمرار گروه را به نمايش مي گذارند محكم، خونسرد، محافظه كار، اخلاقي يا سنت گرا (شيرها) هستند.
معمولا، حكومت نخبه تحت تسلط افراد با «غريزه براي تركيب» و توده ها تحت تسلط «غريزه استمرار گروه» قرار مي گيرند. از آنجا كه توده ها بعيد است كه ابتكار عمل كافي براي به چالش كشيدن حاكميت نخبگان داشته باشند بنابراين، وضعيت ثبات همين است. اگر نخبگان و توده ها بوسيله بقاياي استمرار گروه مسلط شوند، جامعه دچار ركود خواهد شد. در آن صورت توده از طريق زور حكمراني خواهد كرد زيرا فاقد هوش و استعداد مورد نياز براي حكمراني از طريق ابزارهاي ظريف است. به عبارت ديگر غريزه تركيب در ميان توده ها منجر به بي ثباتي خواهد شد بويژه اگر نخبه به انسان دوستي تنزل كند و در استفاده از قوه قهريه براي ايجاد نظم ناكام بماند.
براي نخبگان اين امر مهم است كه تا حد معيني در برابر تحرك اجتماعي توده ها آزاد عمل نمايند چرا كه در ميان توده ها افرادي با درجه بالايي از غريزه تركيب متولد مي شوند كه قادرند به راس هرم ارتقاء يابند. امروزه اين روند «به عضويت پذيرفتن» ناميده مي شود. اگر اين چرخش نخبگان با شكست مواجه شود احتمال وقوع انقلاب وجود دارد به طوري كه اين نخبه شور و نشاط خود را از دست مي دهد و بوسيله گروهي جايگزين مي گردد كه از ورود آنان جلوگيري شده بود.
ادامه دارد ...
چهارشنبه 25 دي 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 71]
-
گوناگون
پربازدیدترینها