تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 9 دی 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر لحظه ای که بر فرزند آدم بگذرد و او به یاد خدا نباشد روز قیامت حسرتش را خواهد...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1846276863




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

عروسی من = غلتیدن در خون خود


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: عروسی من = غلتیدن در خون خود
شهید مصطفی ردائی پور
شهید مصطفی ردانی پوریک روز از فروردین 1337 گذشته بود که مصطفی مثل یک شکوفه بهاری، پلک هایش را چند بار به هم زد و به دنیا سلام کرد. خانه ی کوچکی داشتند، پدرش کارگر، مادرش قالی باف... درآمدشان ناچیز، ولی هر ماه جلسه ی روضه خوانی، توی همان چهار دیواری کوچک، به راه بود. مصطفی در شش سالگی، شاگرد مغازه ی کفاشی بود.دوره، دوره ی خفقان و فساد بود. مصطفی تحمل نکرد و از هنرستان درآمد  بعد با مشورت یکی از علمای اصفهان، عزمش را برای تحصیل علوم دینی، جزم کرد. اول حوزه ی علمیه ی اصفهان و بعد مدرسه علمیه حقانی قم که فقط طلابی را می پذیرفت که از جهت اخلاقی و علمی نمونه بودند.«عشق» توی دل بعضی ها یک جور دیگری ریشه می کند. آدم می ماند توی کار بعضی ها که این عشق ویژه را از کجا گیر آورده اند. نیرویی شگرف، همه وجود مصطفی را فرا گرفته بود. با کسی انگار وعده کرده بود که هر سه شنبه، زمستان و تابستان فرقی نمی کرد، پیاده به سمت جمکران راه می افتاد. مصطفی بی قراری عجیبی را در خاک وجودش کاشته بود.حوالی انقلاب، فرمانده سپاه یاسوج بود. در جریان مبارزه با مواد مخدر، در موقعیتی که اشرار جاده را به روی او و یارانش بسته بودند، با شجاعت از ماشین بیرون پرید و عمامه اش را برداشت و فریاد زد: «چرا معطلید، بزنید، عمامه من کفن منه!»... دهان به دهان این حرف پیچیده بود.هر وقت کارها را روبه راه می کرد و برمی گشت قم، دوباره یک اتفاق جدید می افتاد. حرکت های ضد انقلاب در کردستان و مناطق اطراف... زمزمه های شوم تجزیه طلبی... مصطفی دوباره ساکش را می بست و عازم کردستان می شد. بعضی وقت ها نمی دانست برود قم و درسش را بخواند یا کردستان بماند و کارها را سامان بدهد. امام خمینی جوابش را داد: «شما باید به کردستان بروید و کار کنید.»جنگ که شروع شد، راهی جنوب شد. به همه روحیه می داد. سلاح به دوش، سخنرانی می کرد یا مراسم دعا برگزار می کرد. تجربه ی جنگ و شورش های کردستان هم به دردش می خورد. در چند عملیات با سمت فرمانده ی گردان فعالانه انجام وظیفه می کرد و چندین بار هم مجروح شده بود. در عملیات آزاد سازی خرمشهر، با دست شکسته حضور داشت. در عملیات «رمضان» شده بود فرمانده قرار گاه فتح سپاه.فرمانده روحانی؟! ... بعضی از فرماندهان عالی رتبه که مصطفی را نمی شناختند و برای اولین او را در لباس روحانیت می دیدند که وارد جلسات نظامی می شود و به طرح و توجیه نقشه ها می پردازد، انگشت به دهان می ماندند.با یک همسر شهید ازدواج کرد. دو تا کارت دعوت هم برای حضرت معصومه(س)، و حضرت زهرا(س) نوشته بود که آنها را داخل ضریح حضرت معصومه (س) انداخت. خدا خدا می کرد دعوتش را قبول کنند. روز عروسی اش رفت پشت بلندگو و با بغض در گلو گفت: «عروسی من روزی است که در خون خودم بغلتم.» سه روز بعد هم رفت جبهه. بدون سمت فرماندهی و به عنوان یک نیروی ساده و گمنام...نهم مرداد 1362 بود. عملیات والفجر 2، تنها دو هفته بعد از مراسم جشن عروسی... منطقه ی حاجی عمران... روحش تردیدی در رفتن نداشت، جسمش هم تا ابد گمنام و مفقود ماند و هرگز پیدا نشد. «شهید مصطفی ردانی پور» همه عمر دلش برای خدا پر می زد  عاقبت خدا او را با خودش برد...منبع:مجله امتدادلینک:نوای جبهه





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 319]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن