پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1849915264
قسمت اول //نويسنده: جواد محدثيپيامهاى سياسى نهضت عاشورا
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: قسمت اول //نويسنده: جواد محدثيپيامهاى سياسى نهضت عاشورا
خبرگزاري فارس: عاشورا را حركتى انقلابى بر ضدّ انحراف سياسى ودينى حكّام مستبدّ مى بينيم وقـيـام سـيد الشهدا(ع) را سرشار از بار سياسى . اسارت مردم در چنگ حكومت ظالمانه وتلاش بـراى رهـايـى آنـان وسـپـردن زمـامـدارى بـه (امـام صـالح)بـه قـصـد گـسـتـرش حـق وعـدل در جـامـعه ، گوشه اى از اين بُعد را نشان مى دهد
اسـلام ، ديـنـى است كه بعد سياسى آن بسيار نيرومند است . احكامى كه جنبه اجتماعى و سياسى دارد ونـقـشـى كـه يـك مـسـلمـان در قبال موضوع حق وباطل بر دوش دارد، نيز اهميّت مساءله حكومت ورهـبـرى ودخـالت مـردم در سـرنـوشـت اجتماعى خويش و نظارت بر روند كارِ حاكمان ومسؤ ولان امور، گوشه اى از اين بُعد را نشان مى دهد.
فـلسـفـه سـيـاسى اسلام وطرح مكتب براى مديريّت جامعه ، به صورت (ولايت)است . معيارهاى ديـن بـراى زمـامـداران ، ملاكهاى ارزشى است . در دوران پيامبر وائمّه ، حكومت از آنِ آنان است ودر عـصـر غـيبت ، حق (ولىّ فقيه)كه نمايندگى از معصوم دارد. مبناى تصدّى حكومت ، لياقت وتوانِ عـلمـى وشـايـسـتگى تقوايى است ، نه زور. حاكمان نيز در چهارچوب (دين خدا) به اداره امور مى پردازند.
بـا ايـن مقدّمه ، عاشورا را حركتى انقلابى بر ضدّ انحراف سياسى ودينى حكّام مستبدّ مى بينيم وقـيـام سـيد الشهدا(ع) را سرشار از بار سياسى . اسارت مردم در چنگ حكومت ظالمانه وتلاش بـراى رهـايـى آنـان وسـپـردن زمـامـدارى بـه (امـام صـالح)بـه قـصـد گـسـتـرش حـق وعـدل در جـامـعه ، گوشه اى از اين بُعد را نشان مى دهد وحركت امام حسين (ع) و خاندان ويارانش جهت آگاهى بخشى به توده هاى مردم وترسيم سيماى رهبر شايسته و افشاى چهره واليان بى دين ودنياپرست وستمگر، گوشه اى ديگر را.
از ايـن رو(قيام عاشورا) براى همه آنان كه حق طلب ، عدالتخواه ، مبارز، مدافعِ مظلوم ، جهادگر در راه خدا، شهادت طلب ، مصلح اجتماعى وآزاد انديش وآزاده اند، پيام دارد و به گواهى تاريخ ، بـنـيـان بـسـيـارى از نـهـضـتـهـاى ضدّ ظلم ومقاومتهاى در برابر تجاوز و حركتهايى در راستاى تـشـكـيـل حـكومت اسلامى بر درسهاى عاشورا استوار بوده است . اگر ماهيّت سياسى ومبارزاتى قـيـام عـاشـورا بـراى جـهـانـيـان بـخـوبى ترسيم شود، در ميان انسانهاى آزاده وملّتهاى دربند وآزاديخواه ، هواداران وشاگردان بسيارى خواهد يافت .
عاشورا پاسخى به اينگونه سؤ الهاست كه : حاكم شايسته كيست ؟ صفات رهبر مسلمانان كدام اسـت ؟ وظـيـفـه حكومت در قبال مردم چيست ؟ مردم در جامعه اسلامى چه حقوق وچه وظايفى دارند؟ با نظام جور چه بايد كرد؟ براى قيام مردمى چه زمينه هايى لازم است ؟ دامنه امر به معروف ونهى از مـنـكـر تـا كـجـاسـت ؟ مـعيارها ومبناهاى ساختار سياسى جامعه چيست ؟ ولايت وبيعت چه كسى لازم وتكليف آور است ؟ و... مسائلى از اين دست .
ولايت ورهبرى
از مـهـمترين اصول اسلام ، (ولايت)است ، به معناى تن سپردن به رهبرى پيشواى الهى و اعتقاد بـه ايـنـكـه امـامـان مـعـصـوم ، پـس از پيامبر اسلام ، از سوى خداوند بر مردم ولايت دارند. نظام سـيـاسـى اسـلام وشـيـوه حـكومتى دين بر پايه ولايت است . (ولىّ خدا) حاكم الهى بر مردم است واطاعت اوبه عنوان (اولى الامر) واجب است .
ولايـت ، هـم يـك مساءله عاطفى ودرونى نسبت به (اهل بيت)است ، هم يك مساءله اعتقادى است ؛ يعنى پـيـشـوايـى ائمـه مـعـصـوم را از جـانـب خـدا دانـسـتـن وبـه جـانـشـيـنـى آنـان بـراى رسـول خـدا عـقيده داشتن ، هم يك موضوع سياسى است ، يعنى شيوه ونظام حكومتى در اسلام ، كه در عـصـر حـضـور، ولايـت امـر بـر عـهـده امـامـان اسـت ودر عـصـر غـيـبـت ، مـتـعـلّق بـه فـقـهـاى عادل شيعه است .
ولايت بر مسلمين را امامان ، حقّ خودشان مى دانستند وبه غاصب بودن ديگران عقيده داشتند، چرا كه اين منصب الهى از سوى خدا براى ائمه تعيين شده است وپيامبر اكرم (ص) نيز بارها آن را اعلام داشـتـه اسـت . آنـان كـه بـه نـاروا بـر مـسند زعامتِ مسلمين و خلافت وجانشينى پيامبر تكيه زدند، وصـيـّت وفـرمـان پـيامبر را زير پا گذاشتند. ولايت در اسلام بر پايه لياقت وصلاحيّت است وصالحترين فرد براى زمامدارى مسلمانان امامان معصوم بودند. از اين روامام حسين (ع) فرمود:
(وَ نَحْنُ اَهْلُ الْبَيْتِ اَوْلى بِوَلايَةِ هذَالاَْمْرِ عَلَيْكُمْ مِنْ هذَا الْمُدَّعينَ ما لَيْسَ لَهُمْ).(404)
ما خاندان پيامبر بر تصدى اين امر (وخلافت وحكومت برشما) ازاين مدّعيان ناحق ، سزاوارتريم .
عـقـيـده به اين ولايت ، انسان مُوالى را در خطّ رهبرى (ولىّ خدا) قرار مى دهد، اگر عشق مى ورزد، بـه ولىّ صالح است ، اگر اطاعت وتسليم دارد، نسبت به اوست ، اگر نُصرت و يارى هم دارد، هديه به پيشواى الهى است واگر مى جنگد، در ركاب وبه فرمان حجّت خداست واين موهبتى است كـه برخى يا اساساً چنين باورى ندارند، يا اگر عقيده به ولايت ائمّه هم داشته باشند، گاهى در عـمـل از انـجـام تـكـليـفِ بـرخـاسـتـه از ايـن (ولايـت پـذيـرى)سـر بـاز مـى زنـنـد؛ يـا در عمل ، ولايت ظالمان را گردن مى نهند.
امام حسين (ع) در نامه اى كه به مردم بصره وبزرگان آن شهر نوشت ، از جمله چنين فرمود:
(پـس از آنـكـه خـداونـد، پـيـامـبـرش را بـه سـوى خـويـش برد، ولى مردم حكومت وخلافت را از ما گـرفـتند وما براى جلوگيرى از تفرقه در امّت ، چيزى نگفتيم ، در حالى كه مى دانيم ما براى ايـن حـقِ مـسـلّم ، از كـسـانـى كه آن را عهده دار شدند، شايسته تر وذى حق تريم ... اگر شنواى سـخـنـم بـاشـيـد وفـرمـان مـرا اطـاعـت كـنـيـد، شـمـا را بـه راه رشـد وكمال ، رهبرى مى كنم .)(405)
در سخنانى كه در برخورد با سپاه حرّ داشت ـ كه گذشت ـ امام فرمود:
(فَاِنَّكُمْ اِنْ تَتَّقُوا وَ تَعْرِفوُا الْحَقَّ لاَِهْلِهِ يَكُنْ اَرْضى لِلّهِ)(406)
اگر تقوا داشته باشيد و(حق)را براى اهلش بشناسيد، خدا را بيشتر خشنود مى سازد.
امام ، چون (ولايت)را حق خويش مى دانست ، مردم را به سوى آن فرا مى خواند وبه آن احتجاج مى كرد. پس از مرگ معاويه ، وقتى والى مدينه به دستور يزيد، مى خواست از امام بيعت بگيرد، آن حـضرت نپذيرفت . به فرزند زبير گفت : هرگز بيعت نخواهم كرد، چرا كه امر خلافت پس از بـرادرم حـسـن (ع) از آنِ مـن بود كه معاويه چنان كرد (وبراى يزيد از مردم بيعت گرفت) : (لاَِنَّ الاَْمْرَ كانَ لى مِنْ بَعْدِ اَخِى الْحَسَنِ(ع)...).(407)
در زيـارتـنـامـه هـا گـاهـى لعـنت بر كسانى آمده است كه ولايت آنان را انكار كردند (وَ اُمَّةٌ حَجَدَتْ وِلايَتُكُمْ).(408) وخطاب به امام حسين (ع) بارها تعبير (مولا) بكار رفته است .
تـداوم ايـن ولايـت در عصرهاى پس از عاشورا، گردن نهادن به رهبرى خدايى وتسليم بودن در مـقـابـل اوليـاء خـدا وكـسـانـى اسـت كـه در ديـن بـراى آنـان (ولايـت)قـائل شـده انـد. ايـن بـاور واعـتقاد، بايد همه تلاشها وجهتگيرى ها وموضعگيريهاى انسان را در مسير (ولايت)قرار دهد وحركتِ انسانِ مُوالى ، بر محور (ولايت)باشد.
از سـرمـايـه هـاى مـهمّ نهفته در حركت عاشورا، معرفى (رهبرى صالح)به امّت اسلام و افشاى رهـبـران ناشايست است . فلسفه سياسى اسلام مبتنى بر اين محور است كه عهده دار رهبرى جامعه كسى باشد كه صلاحيّتهاى علمى ، اخلاقى ، حسب ونسب ، مديريّت وقاطعيّت در اوباشد. شناخت ايـن شـايـسـتـگيها دشوار است وگاهى هم در قضاوتهاى مردم ، هوى وهوس يا گرايشهاى خاص ، تـاءثـيـر مـى گـذارد. گزينش الهى برترين انتخاب است . خداوند براى رهبرى جامعه اسلامى امـامـان مـعـصـوم را بـه جـانـشـيـنـى رسـول خدا، تعيين كرده است كه هم (معصوم) اند، هم در جهاتِ الگويى ودارا بودن كمالات لازم ، پيشتاز وبرتر از همه اند. اين خطّ سياسى در مساءله رهبرى از نـقـاط قـوّت وامتياز شيعه است كه براى (رهبر)، ويژگيهاى خاصّى را معتقد است ، چه در مورد امـامـان مـعـصـوم ، چـه نـسـبـت بـه فـقـهـايـى كـه در عـصـر غـيـبـت ، عـهـده دار ولايـت امـر مـى شوند.(409)
تولّى وتبرّى
ولايـت وبـرائت ، از فـروع ديـن واز واجبات عملى اسلام است ، يعنى با دوستان خدا دوستى كردن وبا دشمنان خدا دشمنى كردن واز آنان برائت وبيزارى جستن . (موالات) ، (ولايت) ، (تولّى)همه از يك ريشه وداراى يك مفهوم است ونشان دهنده همبستگى خطّى ، فكرى ، عملى وسياسى يك مسلمان بـا رهـبـران الهـى وپـيـشـوايـان حـق اسـت . كـسـى كـه ولايـت دارد، يـعـنـى خـدا ورسـول وامـام را (ولىّ) خـويش مى داند وبا عمل صالح وتقوا وطاعت ، به اولياى خدا تقرّب مى جويد وبا آنان پيوند مى يابد.
به فرموده امام باقر(ع):
(لاتُنالُ وِلايَتُنا اِلاّ بِالْعَمَلَ وَالوَرَعِ)(410)
به ولايت ما جز با عمل وپرهيزگارى نمى توان رسيد.
زنـدگـى مكتبى يك مسلمان ايجاب مى كند كه خطّ فكرى وسياسى خود را در جامعه و نسبت به حق وبـاطـل مـشـخص كند وبى طرف نماند، بلكه پيروجناح حق ومطيع (ولىّ خدا) باشد وبا دشمنان ديـن وامـامـت ورهـبـرى صـالح ، سـتـيـز ودشـمـنـى داشـتـه بـاشـد. پـيـونـد مـرامـى بـا اهـل بـيـت پيامبر، يك تكليف است وبرائت از دشمنانشان يك وظيفه ، آن هم نه تكليفى در حدّ شعار وگـفـتـار، بـلكـه در عـمـل ورفـتـار. ايـن ولايـت وبـرائت ، گاهى مسلمان متعهّد را به صحنه جهاد وشهادت هم مى كشد وباكى نيست ، چرا كه در راه خدا است وپاداش دارد.
امام رضا(ع) فرموده است :
(كَمالُ الدّينِ وِلايَتُنا وَ الْبَرائَةِ مِنْ عَدُوِّنا)(411)
كمال دين ، (ولايت)ماست و(برائت)از دشمنانمان .
بـه امـام صـادق (ع) گـفـتـنـد: فـلانى دوستدار شماست ، امّا در بيزارى وبرائت از دشمنان شما ضعيف است وناتوان . حضرت فرمود:
(هـيـهـات ! دروغ مـى گـويـد كـسـى كـه مـدّعـىِ ولايـتِ مـاسـت ، ولى از دشـمـنـان مـا (بـرائت)ندارد.)(412)
در عـصـر امـام حـسـيـن (ع)، حـق در وجـود آن حـضـرت مـتـجـلّى بـود وبـاطـل در چـهـره يـزيـد. يـك مـسـلمان متعهّد، مى بايست كه (تولّى)با اوو(تبرّى)از دشمنانش داشـتـه باشد. ياران امام ، با شجاعت از فرزند پيامبر حمايت ونصرت مى كردند ومخالف جبهه يزيد وابن زياد بودند. سخنان ورجزها واشعارشان اين را نشان مى دهد.
ابوالشعثاءِ كندى در رجز خويش هنگام نبرد، چنين مى گويد:
(يارَبِّ اِنّى لِلْحُسَيْنِ ناصِرٌ
وَ لاِِبْنِ سَعْدٍ تارِكٌ وَ هاجِرٌ)(413)
خدايا من ياور (حسين)وواگذارنده (ابن سعد)م .
برير بن خضير نيز اين گونه اظهار مى كند:
(اَللّهُمَّ اِنّى اَبْرَءُ اِلَيْكَ مِنْ فِعالِ هؤُلاءِ الْقَوْمِ)(414)
خدايا من از كار اين گروه به پيشگاه توتبرّى مى جويم .
شب عاشورا كه ياران امام ، اظهار پشتيبانى مى كنند، (نافع)برخاسته مى گويد:
(نُوالى مَنْ والاكَ وَ نُعادى مَنْ عاداكَ)(415)
با هر كه دوستدار توباشد دوستى مى كنيم وبا هر كه دشمنت باشد، دشمنى مى كنيم .
خـطّ تـولى وتـبـرّى تـنـهـا در عـصـر امـام حـسـيـن (ع) نبود. خطّ ومرام اوپيوسته در تاريخ هست واقـتـضـاى تـولى وتـبـرّى ، بـه كـار بـسـتـن آن بـا هـمـراهـان وهـم مـسـلكـان امـام ودشمنان اودر طول تاريخ است .
در زيـارتـنـامـه هـاى مـعـصـومـين ، بويژه زيارت سيد الشهدا، بصورت مكرّر موضوع تولّى و تبرى آمده وبه عنوانِ گامى جهت نزديك شدن به خدا به شمار آمده است .
در زيارت امام حسين (ع) مى خوانيم :
(اِنّى اَتَقَرَّبُ اِلَى اللّهِ بِزِيارَتِكُمْ وَ بِمَحَبَّتِكُمْ وَ اَبْرَءُ اِلَى اللّهِ مِنْ اَعْدائِكُمْ)(416)
من با زيارت ومحبت شما به خدا تقرب مى جويم واز دشمنانتان به خدا بيزارى مى جويم .
همه سلام ها، اظهار محبت ودوستى با امام حسين وائمه معصوم (ع) كه در زيارتنامه هاست ، نشانه (تولّى)است وهمه لعنت ها، عذاب خواستن ها، ابراز ناخرسندى از دشمنانشان ، گواه (تبرّى)از آنـان اسـت وزيـارتـهـا مـوج مـى زنـد از سـلام هـا و لعـنـتـهـا. ايـن نـفـريـن ولعـنـت ، حـتـّى شامل آنان كه با رضايشان ، در صف مخالفان امام قرار گرفتند، مى شود. از جمله مى خوانيم :
(لَعـَنَ اللّهُ قـاتـِلَكَ وَ لَعـَنَ اللّهُ خـاذِلَكَ وَ لَعَنَ اللّهُ مَنْ رَماكَ وَ لَعَنَ اللّهُ مَنْ طَعَنَكَ وَ لَعَنَ اللّهُ الْمـُعـيـنـيـنَ عـَلَيـْكَ وَ لَعـَنَ اللّهُ السّائِرينَ اِلَيْكَ... وَ لَعَنَ اللّهُ اَعْوانَهُمْ وَ اَتْباعَهُمْ وَ اَشْياعَهُمْ وَ اَنْصارَهُمْ وَ مُحبّيهِمْ...)(417)
لعنت خدا بر قاتلان تو، بر آنكه تورا خوار كرد، به توتير افكند، بر تونيزه زد، آنان كه بر ضدّ تويارى كردند، به جنگ توشتافتند. لعنت خدا بر همه ياران وپيروان وكمك كنندگان ودوستدارانشان باد.
اين اوج برائت وفراگيرى تبرّى را مى رساند.
در زيارت جامعه وزيارات ديگر از جمله زيارت حضرت عباس (ع) است :
(فـَمـَعـَكُمْ، مَعَكُمْ لامَعَ عَدُوِّكُمْ، اِنّى بِكُمْ مُؤ مِنٌ وَ بِاَيابِكُمْ مِنَ الْمُؤْمِنينَ وَ بِمَنْ خالَفَكُمْ وَ قَتَلَكُمْ مِنَ الْكافِرينَ)(418)
بـا شـمـايم ، با شمايم ، نه با دشمنانتان . به شما وبازگشت شما ايمان دارم وبه مخالفان وقاتلان شما كفر مى ورزم .
كـسـانـى كـه حـسـين بن على را يارى نكردند وفرياد استغاثه اورا شنيدند ولى به نصرت او نپرداختند، مرتكب گناه شدند. اين فرياد (هل من ناصر) پيوسته به گوش مى رسد.
پـيـام عـاشـورا اين است كه در ميدانهاى مبارزه حق وباطل در هر جا وهر زمان ، بى تفاوت نباشيد، بـلكـه بـه يـارى حـق وتـولاّى ولىّ خـدا قـيـام كـنـيـد واز پـيـروان بـاطـل ومخالفانِ امام ، تبرّى بجوييد. تا شهادتى كه در زيارت اربعين مى دهيد، راست باشد، نه دروغ وشعار، آنجا كه مى گويد:
(اَللّهُمَّ اِنّى اُشْهِدُكَ اَنّى وَلِىُّ لِمَنْ والاهُ وَ عَدُوُّ لِمَنْ عاداهُ)(419)
خدايا تورا شاهد مى گيرم كه من ولىّ ودوستدار كسى هستم كه با اوولايت داشته باشد وبا
كسى كه با حسين بن على دشمنى كند، دشمنم .
امام امّت در تداوم اين خطّ در همه اعصار مى فرمايد:
(لعـن ونفرين وفرياد از بيداد بنى اميّه لعنة الله عليهم با آنكه آنان منقرض وبه جهنم رهسپار شـده انـد، فـريـاد بـر سـر سـتـمـگـران جـهـان وزنـده نـگـهـداشـتـن ايـن فـريـاد سـتم شكن است .)(420)
امر به معروف ونهى از منكر
حـيـات جـامعه اسلامى به حساسيّت مردم نسبت به احكام خدا ونظارت عمومى در امور واليان ومسؤ ولان ومـردم عـادى اسـت . بـه اين مساءله مهم اجتماعى از بُعد مكتب ، (امر به معروف ونهى از منكر) گفته مى شود كه از واجبات دينى بر عهده هر مسلمان است .
(معروف) ، هر كار نيك وشايسته وخداپسندى است كه در دين به آن دستور داده شده است و(منكر)، هر عمل ناپسند وخلافى است كه شيطان به آن دعوت مى كند. اين خوبيها وبديها گاهى در مورد مسائل فردى وجزئى است ، گاهى نيز در امور اجتماعى وحكومتى .
در قـرآن كـريـم وروايـات اسلامى در اهمّيت اين دوفريضه ونقش اصلاحى آنها وزيانها و مفاسد تـرك آن دوتـكليف ، بسيار سخن گفته شده است وبه عنوان (برترين فريضه)به شمار آمده كـه فـرايـض واحـكـام الهـى ديـگـر، در سـايه امر به معروف ونهى از منكر، قوام واستوارى مى يـابـد. در صدر اسلام ، عمل به اين تكليف مهم از سوى مسلمانان واگذاشته شد ومردم به خاطر ترس يا طمع ، از تذكّرهاى زبانى واقدامهاى عملى در اين راه ، كوتاهى كردند ودر نتيجه ، دين به ضعف گراييد وفاسقان مسلّط شدند.
امام حسين (ع) در ضمن بيان انگيزه هاى قيام خويش به اين عنصر مهم اشاره مى فرمايد، آنجا كه مى گويد:
(اُريدُ اَنْ آمُرَ باِلْمَعْرُوفِ وَ انْهى عَنِ الْمُنْكَرِ.)(421)
يـكى از درسهاى نهفته در اين سخن ، آن است كه فريضه امر به معروف ونهى از منكر، تنها در تـذكـّراتـى نـسـبت به بعضى از گناهان جزئى از سوى افراد عادى خلاصه نمى شود، بلكه قـيـام بـر ضـدّ حـكـومـت سـتـم وتـلاش بـراى اصـلاح سـاخـتـار سـيـاسـى جـامـعـه وتـشـكيل حكومتى بر اساس حق وقرآن نيز از مصاديق امر به معروف ونهى از منكر است ، آنگونه كه امام حسين (ع)، حماسه عاشورايى خود را عبارت از همان دانست .
مـرحـله قـلبـى ايـن فريضه ، آن است كه انسان در درون ، دوستدار خوبيها ومعروفها باشد واز منكرات ومفاسد وگناهان بيزار باشد. اين محبت ونفرت قلبى ، به زبان هم جارى مى شود و در عمل هم تجلّى مى يابد. سالار شهيدان نسبت به مرحله قلبى چنين مى فرمايد:
(هنگام وداع با قبر رسول خدا براى بيرون آمدن از مدينه)خدايا من معروف را دوست مى دارم واز منكر بدم مى آيد (اَللّهُمَّ وَ اِنّى اُحِبُّ الْمَعْرُوفَ وَ اَكْرَهُ الْمُنْكَرَ).(422)
در يـك مرحله جلوتر، آن حضرت در بيانهاى صريح خويش ، يزيد را مردى شرابخوار و فاسق وجـنـايـتـكـار مـى دانـد وپيروان اورا ملازمان شيطان وواگذارندگان (طاعت خدا) مى شمارد وحكومت امـوى را حـرام كننده حلال وحلال كننده حرام معرفى مى كند كه بدعتها را زنده وسنّتها را ميرانده انـد. بـا وجـود ايـن مـنـكرات آشكار در سلطه حاكم ، شوريدن بر ضدّ اوبه عنوانِ نهى از منكر، وظيفه است .
بـا ايـن مـبـناى دينى است كه امام ، بيعت با يزيد را ردّ مى كند وآن را مايه ننگ مى داند و حماسه كربلارا پديد مى آورد.
گـرچـه زبـانـهـاى وابـسـتـه به خلافت ، (حركت مكتبى)اورا نوعى (شورش)وعصيان برضدّ خـليـفـه قـلمـداد كردند كه مستحقّ سركوبى بود، ولى وارثان شهادت ، نبايد پيام خون شهداى كربلارا از ياد ببرند. آنچه در زيارتنامه هاى امام حسين (ع) تاءكيد مكرّر شده كه :
من شهادت مى دهم كه تونماز وزكات را بر پا داشتى وامر به معروف ونهى از منكر كردى ، همه براى تبيينِ فلسفه قيام اوست تا رنگ مكتبى آن در هياهوى تبليغات دشمن گم وكمرنگ نشود.
در زيارت مخصوصه آن حضرت است :
(اَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ)(423)
پـيـروان فـرهنگ عاشورا، با الهام از حماسه پيوسته نبض پر حركت جامعه انقلابى اند و نسبت بـه جـريـان امـور ووضعيّت فرهنگى وسياسى حساسيّت نشان مى دهند وبا حضور دائم در ميدان امـر بـه مـعـروف ونهى از منكر، عرصه را بر فساد آفرينان تنگ مى سازند، چون مى دانند كه عقب نشينى وسكوت در اين جبهه ، پيشروى وگستاخى دشمنان حق و فسادگستران در جامعه را به دنبال دارد. (تذكّر لسانى)حدّاقل عمل به تكليف در اين گونه شرايط است واگر اين فريضه ، تـرك وفـرامـوش شـود ، حـدود الهـى تـعـطيل شده واحكام خدا مورد تحقير واستهزاء قرار خواهد گرفت .
امـام حـسـيـن (ع) در مـسـيـر راه كـربـلا، در خـطـبـه اى با اشاره به شرايط پيش آمده واينكه دنيا دگـرگـون شـده و(مـعـروف) ، رخـت بـربـسـتـه وبـه حـق عمل نمى شود واز باطل دورى جسته نمى شود.
شـوق خـود را بـه لقـاء خـدا ومـرگ شـرافتمندانه ابراز مى كند وزندگى در كنار ستمگران را مايه نكبت مى شمارد وچنين شرايطى را زمينه اى مساعد براى قيام مى داند.(424)
سـكـوت در بـرابـر ظلم وبدعت وانحراف ، منكرى بود كه در آن عصر رواج داشت ومردم از ترس جـان يـا بـيـم خـطـرهـا وضـررهـا يـا بـه طـمـع دنـيـا ودريـافـت زر وسـيـم ، در مـقابل آشكارترين منكرات كه در بالاترين سطوح انجام مى گرفت ، اعتراض نمى كردند. قيام كـربـلاراهِ (انـتـقـاد از حكومت جور) و(اعتراض عليه ستم)وقيام بر ضدّ طاغوت را گشود واز آن پـس ، بـسـيـارى از خـون شـهـداى كـربـلاالهام گرفتند ومبارزات خود را مبتنى ومستند به نهضت حسينى كردند.
عدالتخواهى
از بـارزتـرين مفاسد حكومت اموى ، ظلم به مردم وناديده گرفتن حقوق آنان بود واز بارزترين محورهاى قيام عاشورا نيز عدالتخواهى وستم ستيزى بود.
عـدالت ، فـرمـان خـدا ورسـول اسـت ودامـنـه آن همه امور زندگى را در برمى گيرد، حتّى رفتار عادلانه ميان فرزندان را. ولى جهت بارز وعمده آن . عدالت اجتماعى ومراعات حقوق افراد از سوى حـكـومـتـهـاسـت و(حـكومت جائر) و(سلطه ستم)از زشت ترين منكراتى است كه بايد با آن مبارزه كرد.
امـويـان هـم بـه اهـل بـيـت پـيـامـبـر سـتـم كردند، هم ميان بندگان خدا رفتارى ظالمانه وروشى بـراسـاس طـغـيـان وعـدوان پـيـش گرفتند. تكليف اسلامى هر مسلمان ايجاب مى كرد كه با ستم مـبـارزه كـنـد، بـويـژه كـسـى هـمـچون اباعبدالله (ع) كه در موضع (امام حق) ، تكليف سنگين تر وبـيـشـتـرى داشـت . آن حـضـرت در يـكـى از سـخـنـرانـيـهاى خويش ، با استناد به سخن حضرت رسول (ص) كه قيام عليه سلطه جائرانه را لازم مى شمارد، خود را شايسته ترين فرد براى قيام جهت تغيير حكومت وساختار سياسى قلمداد فرمود،(425) در سخن ديگرى بنى اميّه را اهل ستم به عترت پيامبر دانست : (و تَعَدَّتْ بَنُواُمَيَّةَ عَلَيْنا)(426). ودر نامه اى كه به بزرگان كوفه نوشت ، تكليف ومشخّصه امام راستين را حكومت طبق قرآن وقيام به قسط وحق برشمرد: (فَلَعَمْرى مَا الاِْمامُ اِلا الْحاكِمُ بِالْكِتابِ، الْقائِمُ بِالْقِسْطِ).(427)
در سخن ديگر، حركت خويش را براى اقامه عدل ورفع ظلم از مظلومين وايمنى يافتن بندگان خدا ياد كرد: (وَ يَاءْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبادِكَ).(428)
ايـن هـدف ، در سـخـن ديـگـر يـاران امـام نـيـز ديـده مـى شـود. مـسـلم بـن عـقـيـل پـس از دسـتگيرى ، خطاب به ابن زياد فرمود: ما آمده ايم تا به عدالت فرمان دهيم وبه حكم قرآن فرا بخوانيم .(429)
در زيـارت ابـا عـبـداللّه الحـسـيـن (ع) نيز مى خوانيم : (اَشْهَدُ اَنَّكَ قَدْ اَمَرْتَ بِالْقِسْطِ وَالْعَدْلِ وَ دَعـَوْتَ اِلَيـْهـِمـا)(430). شـهادت مى دهم كه توبه قسط وعدالت دستور دادى وبه اين دعوت كردى .
مـاهـيـّت عدالتخواهى در قيام عاشورا وظلم ستيزى امام حسين (ع) سرمايه الهام ملّت ما در قيام بر ضـدّ طـاغـوت بـود. امـام خـمـيـنى (ع)بر اين ماهيّت در نهضت سيدالشهداء(ع) تصريح كرده مى فرمايد:
(سيدالشهداء سلام الله عليه از همان روز اوّل كه قيام كردند، براى اين امر، انگيزه شان اقامه عـدل بـود).(431) (سـيـدالشهدا سلام الله عليه ، كه همه عمرش را وهمه زندگيش را بـراى رفـع مـنـكـر و جـلوگـيـرى از حـكـومت ظلم وجلوگيرى از مفاسدى كه حكومتها در دنيا ايجاد كـردنـد، تـمام عمرش را صرف اين كرد وتمام زندگيش را صرف اين كرد كه اين حكومت ، حكومت جور بسته بشود واز بين برود.)(432)
عـدالت بـه مـعناى برخوردارى همه از حقوق اسلامى وانسانى ورعايت يكسان حق ميان همه وهمه را بـه يـك چـشم ديدن نيز در نهضت عاشورا متجلّى است . امام حسين (ع) روز عاشورا بر بالين همه شـهـيدان حاضر شد، چه جوان خودش وچه غلامش ، چه مولى و چه نوكر، همه از عنايت آن حضرت برخوردار شدند.
يكجا رخ غلام وپسر بوسه داد وگفت
در دين ما سيه نكند فرق با سفيد
از سـوى ديـگـر، حـضـرت زينب (س)به يزيد اعتراض كرد كه آيا اين عادلانه است كه خانواده خـودت در حـجـاب وحـرم ، مـستور باشند ولى خاندان پيامبر را با اين وضع ، به دشت وبيابان كـشـانده اى كه همه به چهره هاى آنان بنگرند: (اَمِنَ الْعَدْلِ يَابْنَ الطُلَّقاءِ تَخْديرُكَ حَرائِرَكَ وَ سَوْقُكَ بَناتِ رَسُولِ اللّهِ سَبايا؟...)(433)
پـيـام عـاشـورا، دعـوت از انـسـانـهـا بـراى تـلاش در راه اقـامـه عـدل وقـسـط اسـت كـه بـدون حـيـات اجـتـمـاعـى مـبـتـنـى بـر عـدل ، هـمـه ارزشـهـا تـبـاه مـى شود وزمينه مرگ دستورهاى دينى وآيين الهى فراهم مى آيد. به تعبير حضرت امير(ع):
(اَلْعَدْلُ حَياةُ الاَْحْكامِ)(434)
عدالت ، مايه حيات احكام اسلام است .
ظلم بر محوعدالت سخت مى كوشد هنوز
ظالم از خون دل مظلوم ، مى نوشد هنوز
تا عدالت را كند جاويد در عالم ، حسين
خون پاكش بر بساط ظلم ، مى جوشد هنوز
باطل ستيزى
مـبـارزه (حـق)و(بـاطـل)در تـاريـخ بـشـرى ودر مـكـتـبـهـاى الهـى ، سـابـقـه اى طـولانـى دارد. باطل ، چه در زمينه افكار وعقايد، چه در بُعد رفتارى واخلاقى وچه در محور اجتماعى و حكومتى ، به عنوان چيزى بوده كه همه انبيا واوصيا وامامان با آن مبارزه كرده اند.
سـنـّت الهـى نـيـز بـر ايـن بـوده كـه بـا نـيـروى حـق ، بـاطـل را نـابـود مـى سـاخـتـه اسـت : (بـَلْ نـَقـْذِفُ بـِالْحـَقِّ عـَلَى الْبـاطـِلِ فـَيـَدْمـَغـُهُ فـَاِذا هُوَ زاهِقٌ).(435)
خـدا حـق اسـت وشـرك وشـركـا بـاطـل . اسـلام حـق اسـت وكـفـر ونـفـاق ، بـاطـل . حـضـرت رسـول (ص) وامـامـان (ع) حـقـّنـد ومـخـالفـانـشـان بـاطـل . عـدالت وصـدق ، حـقّ اسـت و جـور وفـريـب ، بـاطـل . حـكـومت اسلامى حقّ است وسلطه هاى طاغوتى باطل .
جهاد مسلمانان در زمان پيامبر خدا با پيروان باطل بود وجنگهاى سه گانه اميرالمؤ منين (ع) نيز بـا گـروهـهـاى باطلى بود كه نقاب حق به چهره زده بودند. امام حسين (ع) در زمان خويش ، با بـاطـلى صـريـح وآشـكـار، هـمـچـون (حـكومت يزيد) روبه رو بود وتكليف اومبارزه با اين حكومت فاسد وعملكردهاى متّكى به باطل در جامعه بود.
سـيـدالشـهـدا(ع) يـكـى از زمـيـنـه هـاى قـيـام خـويـش را ايـن فـرموده كه : آيا نمى بينيد به حق عـمـل نـمـى شـود واز بـاطـل پـرهـيـز نـمـى كـنـنـد؟ پـس بـايـد بـه استقبال شهادت رفت ...(436)
(بـدعـت) ، مـصداق ديگرى از باطل است ، يعنى آنچه از دين نيست ، به نام دين رواج دادن وبه آن عـمـل كـردن . حـكـومـت امـويـان در خـطّ زدودن سـنـّت واحـياى بدعت بود وامام ، براى مبارزه با اين بـاطـل ، قدم در راه جهاد وشهادت گذاشت ، چرا كه مى ديد سنّت مُرده وبدعت زنده شده است (فَاِنَّ السُّنّةَ قَدْ اُميتَتْ وَ اِنَّ الْبِدْعَةَ قُدْ اُحْيِيَتْ)(437) و مى فرمود: يزيد، مردى شرابخوار وعـيـّاش وفـاسـق اسـت وصـلاحـيـّت خـلافـت نـدارد و كـسـى هـمـچـون مـن بـا مثل يزيد بيعت نخواهد كرد.
اسـاس نـزاع اهـل بـيـت پـيـامـبـر وخـانـدان امـوى ، تـقـابـل حـق وباطل وايمان وكفر بود، نه خصومت شخصى وخانوادگى . حضرت ابا عبدالله (ع) در اين باره فرموده است :
(نـَحـْنُ وَ بـَنـُواُمـَيَّةَ اِخـْتـَصـَمـْنـا فـِى اللّهِ عـَزَّوَجـَلَّ، قـُلْنـا صـَدَق اللّهُ وَ قـالُوا كـَذِبـَ اللّهُ)(438)
ما وبنى اميّه بر محور (خدا) با هم نزاع كرديم . ما گفتيم : خدا راست گفته است ، آنان گفتند خدا دروغ گفته است .
تـلاش بـراى بـازگـردانـدن خـلافـت اسـلامـى وحـاكـمـيـّت مـسـلمـيـن بـه مـجـراى حـق واصـيـل خـود، واز بـيـن بـردن سـلطـه جـائرانـه بـاطـل ، صـفـحـه ديـگـرى از ايـن مـبـارزاتـِ بـاطـل سـتيزانه است . امام حسين (ع) در اشاره به حقّانيّت خويش وضرورت خلع امويان از حكومت باطل خود مى فرمود:
(وَ نـَحـْنُ اَهـْلُ الْبـَيـْتِ اَوْلى بـِوِلايـَةِ هذَا الاَْمْرِ عَلَيْكُمْ مِنْ هؤُلاءِ الْمُدَّعينَ ما لَيْسَ لَهُمْ وَالسّائِرينَ فيكُمْ بِالْجَوْرِ وَالْعُدْوانِ)(439)
مـا خـانـدان ، بـراى سرپرستى اين امر (وحكومت)بر شما، سزاوارتر از اين مدّعيانى هستيم كه به ناحق ، ادّعاى خلافت دارند ودر ميان شما به ستم وتجاوز رفتار مى كنند.
نـطـق مـهـمّ امـام حـسـيـن (ع) در مـنـزل بـيـضـه (مـَنْ رَاءى سـُلْطـانـاً جـائِراً مـُسـْتـَحـِلاًّ لِحـَرامـِاللّهِ...)(440) وبـازگـوكـردن كـلام حـضـرت رسـول (ص) كـه تـكليف مقابله و مبارزه با سلطه هاى جائر وآنان را كه پيمان الهى را شكسته وبا سنّت پيامبر مخالفت مى كنند ورفتارى تبهكارانه وظالمانه دارند، بيان مى كند، وآن را بر حكومت يزيد تطبيق مى كند كه پيروشيطان ومخالف خدا شده اند ودست به فساد وستم آلوده اند، تـكـليـف (باطل ستيزى)را بصورت كلّى وهميشگى روشن مى سازد واينكه در برابر قدرتهاى باطل ، نبايد سكوت و سازش كرد.
الهـامـى كـه انقلابيون ايران در نهضت عاشورايى خود از كربلامى گرفتند، دستمايه مبارزات آنـان بـا رژيـم طـاغـوت بـود. در سـالهـاى جـنـگ نـيـز، رزمندگان حق طلب ، به خاطر مبارزه با بـاطـل قـدم در مـيـدان هـاى جـهـاد وشـهـادت مـى گـذاشـتـنـد. البـتـّه كـه مـيـدان مـبـارزه بـا بـاطـل ، بـسـيـار گـسـتـرده تـر از عـمـليـّات نـظـامـى اسـت . وقـتـى بـروز بـاطـل در صحنه هاى سياسى ، فرهنگى ، اعتقادى ، مطبوعات ، روابط سياسى و... باشد، آنجا هم بايد با باطل مبارزه كرد، تا حق ، روشن وحاكم گردد.
جهـاد
از تكاليف مهمّ مسلمانان در حراست از دين وكيان خويش ومقابله با دشمنان ، (جهاد) است ، كوششى هـمـه جـانـبـه وفـراگير، به تناسب زمان وشرايط، براى دفع تجاوز يا دفاع از مظلوم وحفظ اسلام وجان ومال مسلمانان .
ايـن فـريـضـه ، كه از (فروع دين)است ، عامل عزّت مسلمين است . كربلاى حسينى يكى از مظاهر عمل به اين تكليف دينى بود. جهاد، گاهى بر ضدّ متجاوزان ودشمنانِ خارجى است ، گاهى عليه شـورشـيـان واهـل بـغى وفساد در داخل است ، گاهى هم مبارزه با حكومت ظالم است كه كمر به هدم اسـلام بـسـتـه اسـت . حتّى در روايات ، گفتنِ سخن حق در برابر پيشواى ستمگر نيز (جهاد) به حساب آمده است .
در عصر امام حسين (ع)، مردم گرفتار حكومت ظالم وفاسدى شده بودند كه براى مقدّسات دينى ونـوامـيـس مـسلمانان واسلام عزيز، هيچ حرمتى قائل نبود واسلام در سايه چنان حكومتى در معرض نـابـودى قـرار گـرفـتـه بـود. تكليف مبارزه با حكومت ستم ، امام حسين (ع) را به موضعگيرى عليه يزيد واداشت واين كار، مستند به سخن پيامبر بود كه فرموده بود: هر كس حكومت ظالمى را بـبـيـنـد كه حرام الهى را حلال مى شمارد وعهد خدا را مى شكند وبا سنّت پيامبر مخالفت مى كند ودر مـيـان مـردم بـه گـنـاه وطـغـيـان رفـتـار مـى كـنـد، اگـر بـا عمل وگفتار بر ضدّ اواقدام نكند بر خداوند است كه اورا به جايگاه (و كيفر)ش (يا جايگاه همان ظالم)برساند: (من راءى سلطاناً جائراً...)(441)
امام حسين (ع)، قيام برچنين حكومتى را واجب مى ديد وبا امتناع از بيعت با يزيد، به مكّه رفت واز آنجا عزيمت كوفه كرد، تا شيعيان را در جهاد ضدّ ستم رهبرى كند.
شـيـعـيـان كـوفـه نـيـز بـرهمين اساس ، نامه هاى دعوت به آن حضرت نوشته واورا به كوفه فـراخـوانـدنـدتـا بـر مـحـور امامتش ، با آل اميّه بجنگند. جهاد حسين بن على (ع) براى احياء دين وپـاسـدارى از حـق وعـدالت بـود ودر ايـن راه ، هم خودش وهم يارانش حاضر بودند كشته شوند ولى سـلطـه ظـلم را نـپـذيرند. جهاد اواز نوع جهاد با (بغى داخلى)بود. امام در ديدارى كه با فـرزدق در مـسـيـر راه كـوفـه داشـت ، ضـمـن بـرشـمـردن فـسـادهـاى حـكـومـت امـويـان وتعطيل حدود الهى ورواج ميخوارى وغارت اموال مردم ، فرمود: من سزاوارترين كسى هستم كه به يـارى ديـن خـدا بـرخـيـزم وشـريـعـت مـطـهّر اورا عزيز بدارم و در راه اوجهاد كنم تا كلام الهى ، برترين شود: (وَ اَنَا اَوْلى مَنْ قامَ بنُصرَةِ دينِ اللّهِ وَ اِعزازِ شَرْعِهِ وَالْجِهادِ فى سَبيلِهِ لِتَكُونَ كَلِمَةُ اللّهِ هِىَ الْعُلْيا).(442)
بر خلاف تبليغى كه دشمنان اهل بيت مى كردند تا قيام امام حسين (ع) را نوعى شورش و عصيان برضدّ خليفه قلمداد كنند واز اين رهگذر، كشتن اورا جايز شمرند، امامان شيعه اصرار داشتند كه قيام عاشورا را جهاد وامام حسين (ع) ويارانش را مجاهدان وشهيدانى معرّفى كنند كه در راه امر به مـعروف ونهى از منكر ودفاع از دين خدا ومبارزه با بدعتها و براى خدا قيام كردند وشهيد شدند. در زيـارتـنـامـه هـاى امـام حـسـين (ع) وشهدا به واژه هاى جهاد وشهادت ، فراوان برمى خوريم . درباره امام حسين (ع)، تعبيراتى همچون : (اَلزّاهِدُ الذّائِدُ الُْمجاهِدُ، جاهَدَ فيكَ الْمُنافِقينَ وَالْكُفّارَ، جـاهـَدْتَ فـى سـَبـيـلِاللّهِ، جـاهـَدْتَ الْمـُلحـِديـنَ، جـاهـَدْتَ عـَدُوَّكَ، جـاهـَدْتَ فـِى اللّهِ حـَقَّ جِهادِهِ وَ...) (443)بـه كـار رفـتـه اسـت . دربـاره شهداى ديگر نيز اين تعبيرات ديده مى شود: (جـاهـَدْتـُمْ فـى سـَبـيـلِهِ، اَشـْهـَدُ اَنَّكـُمْ جـاهـَدْتـُمْ فـى سـَبـى لِ اللّهِ، الذّابُّونَ عـَنْ تـَوْحـيـدِ اللّهِ.)(444)
بـالاتـريـن مـرحـله جهاد آن است كه كسى خالصانه ، با همه توان ، تا آخرين دم ، به نبرد با دشـمـنـان خـدا بـرخـيزد، با زبان ، با سلاح ، با نثار خون وايثار جان وشهادت . امام حسين (ع) وشهداى عاشورا همه به اين مرز كامل جهاد نائل آمدند. از اين رودر زيارتنامه هاى امام حسين (ع)، مـسـلم بـن عـقـيـل وشـهداى ديگر تعبير (جاهَدْتَ فِى اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ) ديده مى شود، جهادى شايسته وبايسته وكامل .
عـاشـورا صـحـنه تجلّى اين تكليف دينى بود. وجوب جهاد عليه كفّار ودشمنان اسلام نيز دستور ديـن بـراى هـمـه ودر هـمـه دورانـهـا بـا هـمـه دشـمـنـان اسـت . عـلمـاى ديـن نـيـز در طول قرون ، پيوسته پيشگام جهاد با دشمنان اسلام وسلطه جويان بر مسلمين بوده اند. انقلاب اسـلامـى ايران يكى از بارزترين حلقه هاى جهادى عاشورائيان بر ضدّ طاغوت وطغيان و ستم بـود، در سـالهـاى دفـاع مقدّس نيز، رزمندگان اسلام با الهام از عاشورا به دفع تجاوز دشمن وحـمـاسـه آفرينى هاى ستودنى پرداختند. عاشورا الهام بخش رزمندگان بود و كربلامكتب جهاد وشهادت بود. به تعبير امام خمينى (ره) :
(انقلاب اسلامى ايران ، پرتوى از عاشورا وانقلاب عظيم الهى آن است .)(445)
درباره اينكه قيام ملّت ايران ريشه در آن عاشوراى حماسه آفرين دارد، امام امت فرموده است :
(نـهـضـت دوازده مـحـرّم وپـانـزده خـرداد در مقابل كاخ ظلم شاه واجانب ، به پيروى از نهضت مقدّس حـسـيـنـى چـنـان سـازنـده وكـوبـنـده بـود كـه مـردانـى مـجـاهـد وفـداكـار تـحـويـل جـامـعـه داد كـه با تحرّك وفداكارى ، روزگار را بر ستمكاران وخائنان سياه نمودند ومـلّت بـزرگ را چـنـان هـشـيـار ومـتـحـرّك وپـيـوسـته كرد كه خواب را از چشم بيگانه وبيگانه پرستان ربود.)(446)
امام امّت ، درسهاى جهاد وشهادت عاشورا را براى همه وهميشه مى داند و مى فرمايد:
(عـاشـورا، قـيـام عـدالتـخـواهـان بـا عـددى قـليـل وايـمـانـى وعـشـقـى بـزرگ در مـقـابـل ستمگران كاخ نشين ومستكبرانِ غارتگر بود ودستور، آن است كه اين برنامه ، سرلوحه زندگى امّت در هر روز ودر هر سرزمين باشد. روزهايى كه بر ما گذشت ، عاشوراى مكرّر بود ومـيـدانـهـا وخـيـابـانـهـا وكـوى وبـرزنـهـايـى كـه خـون فرزندان اسلام در آن ريخت ، كربلاى مكرّر.)(447)
دامـنـه ايـن جـهـاد مـكـتـبـى كه ضامن تعالى امّت اسلام است ، بسيار گسترده است ومسلمانان جز در سـايـه جـهاد، به عزّت نمى رسند. حضرت على (ع) جهاد را مايه عزت دانسته است (وَالْجِهادَ عِزّاً للا سلام) (448). امام امّت در گسترش اين فرهنگ عزّت آفرين مى فرمايد:
(جـنـگ مـا جـنـگ عـقـيده است وجغرافيا ومرز نمى شناسد وما بايد در جنگِ اعتقاديمان ، بسيج بزرگ سربازان اسلام را در جهان به راه اندازيم .)(449)
آزمـون
مـقـصـود از آزمـون در ايـنجا، امتحان كردن ياران وآزمودن همراهان در يك حركت انقلابى واصلاحى است . وارد يك صحنه مبارزاتى شدن ، جز با ياران وهمراهانى آزموده وامتحان داده ، به موفقيّت نـمى رسد. گزينش همراهان وتصفيه نيروها از ناخالصان بى انگيزه يا دنياطلب وسست همّت ، شرط اميدوارى به نتيجه بخشى يك نهضت است .
آنـچـه محور اين آزمايش است عبارت است از: اعتقاد واقعى وجدّى نيروها به مبارزه ، اطاعت بى چون وچرا از رهبرى ، تقيّد وتعهّد نسبت به تكاليف وبرنامه ها، صداقت و خلوص همراهان ، توانايى جسمى ورزمى براى نبرد، روحيّه قوى براى استقامت تا پايانِ كار.
امام حسين (ع) در طول راه كربلا، چندين بار ياران خويش را آزمود وتصفيه كرد. با بازگويى حـوادث وپـيشامدهاى كوفه وخبر دادن از اينكه اين كاروان به سوى شهادت مى رود وپيشگويى شهادت خود وهمراهان ، افراد بى انگيزه وغير مطيع ودنياپرست را كه به اميد غنيمت ، همراه شده بـودنـد تـصـفـيـه كرد، تا تنها عاشقان شهادت وخالصان در اطاعت وفداكارى بمانند. چون مى دانست كه اگر اين واقعيّات را براى همراهان بيان كند، تنها كسانى با اوخواهند ماند كه حاضر به مواسات وايثار وشهادت در ركاب او باشند.(450)
ايـن فـلسـفـه آزمـون كه براى جداسازى پاكان از غير پاكان است ، در قرآن مجيد نيز آمده است : (... حَتّى يَميزَ الْخَبيثَ مِنَ الطَّيِّبِ)(451)
امام حسين (ع) در منزل زباله وقتى خبر كشته شدن مسلم وهانى وعبد الله بن بقطر را به ياران خويش داد، فرمود: هر كه مى خواهد برگردد. عده اى از دور اوپراكنده شدند.(452)
به نقلى امام فرمود: (اى مردم ! هر يك از شما كه توان صبر كردن بر تيزى شمشير وضربه نيزه ها دارد، همراه ما بماند، وگرنه برگردد)(453)
چـنـيـن سـخـنى را هنگام عزيمت از مكه به سوى عراق نيز در خطبه اى فرموده بود كه هركس آماده شهادت است ، با ما حركت كند (مَن كانَ باذِلاً فينا مُهْجَتَهُ... فَلْيَرْحَلْ مَعَنا).(454)
شب عاشورا، در آن خطبه معروف ، ضمن تشكر از ياران ، فرمود: بيعتى بر گردن شما ندارم ، هـر كـه مـى خـواهـد بـرود واز تـاريـكـى شـب اسـتـفـاده كـنـد. كـه هـيـچ يـك از يـاران آن شـب نـرفـتـنـد.(455) حـتى وقتى قاسم بن حسن پرسيد كه آيا كشته خواهم شد، امام ابتدا پـرسـيـد كـه مـرگ در نـظـر اوچـگـونـه اسـت ؟ گـفـت : شـيـريـن تـر از عـسـل . پـس از ايـن امـتـحـان مـوفـّقـيـّت آمـيـز بـود كـه حـضرت ، بشارت شهادت را به وى نيز داد.(456)
حـضـرت زيـنـب (س)نيز به اين نكته مهم كه يك اصل نظامى به حساب مى آيد، توجّه داشت كه شـب عـاشـورا، وقـتى امام حسين (ع) سرى به خيمه اوزد واندكى به صحبت با يكديگر نشستند، هـلال بـن نـافـع كـه بـيـرون خـيـمه ايستاده بود، شنيد كه آن بانواز امام حسين (ع) مى پرسد: برادرم ! آيا تصميم ونيّت هاى اين اصحابت را خوب ، به دست آورده واستعلام كرده اى ؟ من بيم آن دارم كه فردا چون جنگ درگيرد ونيزه ها به هم بخورد، تورا تنها گذارند؟ امام فرمود: آرى بـه خـدا قـسـم اينان را آزموده ام ، اينان همه دلير مردانى اند كه در راه من با مرگ انس گرفته اند، آنگونه كه كودك به سينه مادرش ماءنوس است .(457)
اصـلاح
جـامعه اى كه از معيارهاى اصيل دين وملاكهاى ارزشى فاصله بگيرد، (فساد) در پيكره آن ريشه مى دواند وروابط انسانى وارتباطات اجتماعى وآنچه ميان حاكم وملّت پيش مى آيد، دچار انحراف از صـراط مـسـتـقـيـم مـى شـود. گـسـتـرش بـى بـنـد وبـارى ورواج ظـلم و حـاكـمـيـّت پـول وحـيـف ومـيـل بـيـت المـال مـسـلمـيـن وتـعـرّض بـى مـورد نـسـبـت بـه زنـدگـى ومـال و جـان مـسـلمانان ونبودن امنيّت وعدالت ، گوشه اى از اين (فساد اجتماعى)است . راه فساد زدايى نيز اقدامهاى اصلاحى براى متقاعد كردن مسؤ ولان به رفتار عادلانه واجراى دقيق قانون وعـمـل بـه كـتاب وسنّت است . اين نوعى حركت اصلاحگرانه است كه امام حسين (ع) نيز در نهضت خـويـش آن را دنـبـال مى كرد وبر اوضاع نابسامان اجتماع ، صحّه نمى گذاشت ومهر سكوت بر لب نمى زد.
سـيّدالشهداء(ع) در سخن معروف خويش ، به اين هدف اصلاحى اشاره فرموده است خروج خويش را بـا انـگـيـزه (طلب اصلاح در امّت پيامبر) معرفى كرده است : (وَ انّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاْ صْلاحِ فى اُمَّةِ جَدّى) .(458)
در سـخـن ديـگـر نـيـز حركت خويش را نه براساس نزاع قدرت يا سلطه جويى يا دنيا طلبى ، بـلكـه بـراى آشـكـار سـاخـتـن (مـعـالم ديـن)و(اظـهـار اصلاح)در شهرها وامنيّت يافتنِ مظلومان وعـمـل بـه فـرايـض وسـنن واحكام الهى دانسته است : (... وَ لكِنْ لِنُرِىَ الْمَعالِمَ مِن دينِكَ وَ نُظْهِرَ الاِْصْلاحَ فى بِلادِكَ...)(459)
اين اصلاحگرى ، هم شامل شيوه هاى رفتارى حكومت جائر ومسؤ ولان مى شود، هم خصلتها وعملكرد مردم وامّت را در برمى گيرد.
تـرغـيـبـى كـه امام حسين (ع) در يكى ديگر از خطبه هايش جهت فداكارى وجانبازى دارد، همراه با تـرسـيـمـى از اوضـاع اجـتـمـاعـى آن روز اسـت كـه : آيـا نـمـى بـيـنـيـد كـه بـه حـق عـمـل نـمـى شـود واز بـاطل اجتناب نمى گردد؟ پس در چنين شرايطى بايد مؤ من (با مبارزه اش)مـشـتـاق ديدار خدا باشد، چرا كه زندگى در چنين دوره اى مايه ننگ وعسرت است و مرگ ، سعادت است .(460)
قـيـام اصـلاحـى ابـا عـبـدالله الحـسـيـن (ع) ريشه در نهضتهاى اصلاحى انبيا داشت واووارث خطِ صـلاح واصلاح پيامبران بود ودر اين راه جان داد تا مفاسد برچيده شود. اين مساءله را از زبان حضرت امام خمينى 1 بشنويم كه فرمود:
(تـمـام انـبـيـا بـراى اصلاح جامعه آمده اند، تمام . وهمه آنها اين مساءله را داشتند كه فرد بايد فـداى جـامـعه شود... سيدالشهدا(ع) روى همين ميزان آمد رفت وخودش واصحاب وانصار خويش را فدا كرد، كه فرد بايد فداى جامعه بشود، جامعه بايد اصلاح بشود.)(461)
امـام امـّت كـه قـيـام خـويش را در همين راستا مى دانست وبا الهام از نهضت عاشورا، بر ضدّ طغيان طـاغـوت ومـفـاسـد اجـتماعى ونابسامانيها قيام كرد، به پيوند اين حركت با قيام عاشورا اين چنين اشاره مى كند:
(سـيـدالشـهـدا(ع) وقـتـى مـى بيند كه يك حاكم ظالمى ، جائرى در بين مردم دارد حكومت مى كند، تـصـريـح مـى كـند حضرت كه اگر كسى ببيند كه حاكم جائرى در بين مردم حكومت مى كند، ظلم دارد به مردم مى كند، بايد مقابلش بايستد وجلوگيرى كند، هر قدر كه مى تواند. با چند نفر، بـا چـندين نفر كه در مقابل آن لشكر هيچ نبود، لكن تكليف بود آنجا كه بايد قيام بكند وخونش را بـدهـد تـا ايـنـكـه اين ملّت را اصلاح كند، تا اينكه اين عَلَم يزيد را بخواباند وهمين طور هم كـرد وتـمـام شـد... هـمـه چـيـزهـاى خـودش را داد بـراى اسلام . مگر ما، خون ما رنگين تر از خون سيدالشهدا است ؟ چرا بترسيم از اينكه خون بدهيم يا اينكه جان بدهيم ؟)(462)
اصلاح جامعه از بعد مبانى اعتقادى ، خصلتهاى اخلاقى ، حاكم ساختنِ معيارهاى ارزشى ، ترويج فـرهـنـگ ديـنـى ومـبـارزه بـا خـرافات وبدعتها وستمها، به نحوى در همان مفهوم (بدعت ستيزى)وپيامِ (احياگرى)هم مى گنجد، كه در آن محور، بيشتر مورد دقت وكاوش قرار گرفته است وامام حـسـين (ع)، بُعدى از اصلاح طلبى خويش را برمبناى احياى كتاب وسنّت وزدودن بدعت وجاهليّت از افكار واعمال مردم برمى شمارد. (به آن قسمت مراجعه شود).
پيروزى خون بر شمشير
هـميشه فتح ، به معناى پيروزى نظامى نيست . گاهى سلاح مظلوميّت ، برنده تر از سلاح آهنين وآتـشـيـن اسـت وخـون شـهـدا در يـك مـبـارزه حـق بـر ضـدّ بـاطـل ، پـايـه هاى سلطه جور را سست مى كند وزمينه آگاهى مردم وسپس قيام آنان را فراهم مى آورد وجـبـّاران ظـالم ، پـس از رسوايى ، شكست خورده ونابود مى شوند. اين مفهوم پيروزى خون بر شمشير است .
نـهـضـت عـاشـورا چـون بـرپـايه حق خواهى واخلاص وايمان بود وشهدا براى اداى تكليف الهى ويـارى حـجّت خداوند، جان خود را فدا كردند، خداوند به حركتشان بركت وآثار فراوان داد ودر واقع ، آنان پيروز شدند وامويان نابود وفراموش گشتند.
روزى در مدينه ، پس از واقعه عاشورا، ابراهيم بن طلحه از امام زين العابدين (ع) پرسيد:
(مَنِ الْغالِبُ)؟ چه كسى پيروز شد؟ حضرت فرمود:
(اِذا دَخَلَ وَقْتَ الصَّلاةِ فَاَذِّنْ وَ اَقِمْ، تَعْرِفُ مَنِ الْغالِبُ)(463)
وقتى كه هنگام نماز فرا رسيد، اذان واقامه بگو، پيروز را خواهى شناخت !
ايـن نـشـان دهـنـده نـوعـى ديـگـر از فـتـح وپـيـروزى اسـت كـه بـرتر از فتح نظامى است ، وآن ماندگارىِ فكر وانديشه وپيروز شدن منطق وهدف كسى است كه با شهادت خويش ، براى اسلام فداكارى كرده است .
تـا
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
-