واضح آرشیو وب فارسی:شبكه خبر دانشجو: مرگ تدريجي يك رويا
گروه انديشه: رژيم صهيونيستي در حالي اولين روزهاي تاسيس خود را جشن مي گرفت كه جنگ جهاني دوم به اتمام رسيده بود و متحدين به رهبري آلمان هيتلري شكست خورده و قافيه را باخته و عرصه را براي عصري جديد در روابط بين الملل باز كرده بود.
بي شك اگر هيتلر در اين جنگ به پيروزي و قدرت مي رسيد امروز نظام بين الملل شكل و روند ديگري داشت؛ زيرا از آنجايي كه تاريخ هر كشور و همچنين جهان را پيروزها مي نويسند و به باور ديگران مي رسانند، هر تفكر پيروزي پس از جنگ دوم جهاني مي توانست انديشه هاي خود را در جهان بگستراند.
در اين جنگ انديشه و اسلحه متفقين كه حامل تفكر اومانيستي ليبراليسم بود، پيروز شد؛ بنابراين تاريخ جهان را تا كنون آنها نوشته و تفكرات خود را به گفتمان قالب در جهان تبديل كرده و قدرت خود را در همه جا گسترانده اند.
در اين ميان آمريكا پيروز مقتدر جنگ جهاني دوم محسوب مي شد كه آهسته آهسته عرصه را از انگليس ربود و در پي تحكيم قدرت خود در سراسر دنيا برآمد.
بخصوص آمريكا زماني به اين فكر فرو رفت كه در ميان مجموعه پيروز در جنگ دوم جهاني قدرت ديگري وجود داشت كه نه تنها از انديشه اومانيستي ليبراليسم پيروي نمي كرد، بلكه صددرصد در برابر آن قرار داشت.
كمونيسم به رهبري شوري سابق اين نقش را بازي مي كرد و كم كم فضاي نظام بين الملل را به زورآزمايي دو غول تبديل كرد كه هر كدام در هر گام به فكر شكست ديگري و گسترش قدرت خود بودند.
در اين ميان خاورميانه نقش اساسي و حساسي را بازي مي كرد: زيرا از موقعيت استراتژيك فوق العاده و انرژي بي حد و حصري برخوردار بود.
تمركز در اين بخش و فائق آمدن به كشورهاي منطقه به گونه اي كه آنها با تطميع و يا تشويق به صف خودي درآيند، مي توانست برگ برنده را در اختيار هر يك از دو بازيگر مورد نظر قرار دهد.
براي اين كار عملگرايان دو پارادايم كمونيسم و ليبراليسم نقشه هاي زيادي كشيدند كه طرح ليبرال ها، كاري از آب درآمد و با سوء استفاده از هولوكاست در جنگ دوم به استقرار گروهي تندرو در منطقه پرداخت كه مادامي كه ليبراليسم گفتمان غالب نظام بين الملل باشد، نه تنها به متحدي استراتژيك بلكه فرزندي بي پروا و آمريكا تبار در منطقه خاورميانه باقي بماند.
آوراهام بورگ، رئيس پيشين مجلس رژيم صهيونيستي در مصاحبه اي با اكسپرس مي گويد: اسرائيل بر پايي سه روايت مهم پايه گذاشته شد؛ اجتماع تبعيديان، استقرار در ارض موعود و امنيت اسرائيل.
وي مي افزايد: در عرض 60 سال يهود دو ستون مستحكم قدرت براي خود ساخت؛ يكي دولت اسرائيل و ديگري جمعيت يهوديان آمريكا كه روي هم 77 درصد يهوديان جهان را دربرمي گيرد؛ درواقع با استقرار چنين گروهي كه انديشه هاي صهيونيستي در ذهن داشتند توازن قدرت به نفع آمريكا در منطقه تغيير يافت.
البته اين برنامه با دو مخالف و دشمن استراتژيك همزاد بود؛ يكي «شوروي كمونيست» و ديگري «اسلام اعراب».
در اين ميان حتي اين دو در مواردي به تلفيق انديشه كمونيستي و سرزمين اسلامي پرداخته و به جنگ صهيونيسم رفتند كه همه با شكست مواجه شد و صهيونيسم در منطقه ريشه دوانيد و به قدري جاي خود را در دل ليبراليسم باز كرد كه امروز آمريكا از هر كار اين رژيم در منطقه حمايت مي كند، حتي نسل كشي در سرزمين فلسطين.
ناگفته پيداست كه دو دشمن استراتژيك صهيونيسم توان رويارويي خود را از دست داده و كم كم فضا را براي رژيم صهيونيستي باز كردند.
كمونيسم كه در ابتداي دهه 1990 فروپاشيد تا آخر عمرش شاهد بود كه چگونه طرح و برنامه آمريكايي با استقرار يك عده وامانده در جنگ دوم جهاني، موقعيت و جايگاه او را در منطقه خاورميانه به خطر انداخت.
اسلام عربي نيز كم كم رو به مصالحه آورد و حيثيت سياسي منطقه را دو دستي تقديم اسرائيل كرد؛ اين كار با امضاي قرارداد كمپ ديويد در مصر شروع شد و در حال حاضر نيز با نشست هاي مريلند و ... توسط عربستان و ديگر كشورهاي منطقه در حال انجام است.
اگر چه اين دو دشمن شكست خورده و يا گام به گام رو به عقب رفتند، اما در اين ميان قدرت و دشمني ديگر عليه صهيونيسم در منطقه ريشه دوانيد كه بسياري از تحليلگران غربي از آن به عنوان «دشمن بزرگ» ياد مي كنند كه مي تواند موجوديت رژيم صهيونيستي را با خطر نابودي مواجه كند.
حتي هيلاري كلينتون، وزير امور خارجه كابينه باراك اوباما كه در دوره انتخابات رياست جمهوري و در روند سخنان تبليغاتي خود بشدت از اسرائيل حمايت مي كرد، به گونه اي كه از او با عنوان «سناتور اسرائيل» ياد مي شود، با لمس كردن اين تهديد، ناشيانه و با سراسيمگي گفته بود: اگر ايران به اسرائيل حمله كند با تمام قدرت به او يورش مي آوريم.
بنابراين بايد گفت كه از زمان وقوع انقلاب اسلامي در سال 57 و زماني كه دشمنان پيشين رژيم صهيونيستي در حال افول و استحاله بودند، مردم ايران با جمهوري اسلامي خود و بدون رويارويي مستقيم مرگ تدريجي رژيم صهيونيستي را آغاز كردند.
از آن روز ليبراليسم، آمريكا و رژيم صهيونيستي اين زنگ خطر را شنيدند و امروز آن را كاملا لمس مي كنند.
شمارش معكوس پايان روياي صهيونيستي نيز زماني شروع شد كه رژيم صهيونيستي خود را وارد جنگ 33 روزه كرده و با شكست در آن جنگ، حزب الله را به قدرتي تاثيرگذار و سياست لبنان و ايران را به قدرتي شكست ناپذير در منطقه تبديل كرد.
اما آمريكا و رژيم صهيونيستي از اين تغيير توازن درس نگرفته و بار ديگر خود را وارد بازي اي كرده اند كه سرعت سقوط شان را در منطقه افزايش مي دهد.
رژيم صهيونيستي در صورتي از ترس به وجود آمدن «حزب اللهي ديگر» به نوار غزه و جنبش حماس حمله كرده است كه همه اذعان كرده اند حماس شكست پذير و محو شدني نيست؛ زيرا از پشتيباني قدرتي در منطقه برخوردار است كه هر روز در حال چرخش و تغيير توازن قدرت به نفع خود است.
ايران به گونه اي آرام و بي سر و صدا اين كار را انجام مي دهد كه تفكر ليبرال پس از تحميل شكست و بازنگري به آن، مي فهمد كه از كجا خورده است./انتهاي پيام/
شنبه 21 دي 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: شبكه خبر دانشجو]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 205]