تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1836180786
نويسنده: جواد محدثي پيامهاي اخلاقي قيام عاشورا (بخش پاياني)
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: جواد محدثي پيامهاي اخلاقي قيام عاشورا (بخش پاياني)
خبرگزاري فارس: حادثهّ كربلاوسخنانى كه امام حسين (ع) وخانواده اوداشتند وروحيات وخلق وخويى كه از حماسه سازان عاشورا به ثبت رسيده است ، منبع ارزشمندى براى آموزش اخلاق والگوگيرى در زمينه خودسازى ، سلوك اجتماى ، تربيت دينى وكرامت انسانى است .
عـزّت
عـزّت چـه بـه عـنـوان خـصـلت فـردى يـا روحـيـهِ جـمـعـى بـه مـعـنـاى مـقـهـور عـوامـل بـيـرونـى نـشـدن ، شـكـسـت نـاپذيرى ، صلابت نفس ، كرامت ووالايى روح انسانى وحفظ شـخـصـيـّت اسـت . بـه زمـيـن سفت وسخت ونفوذ ناپذير، (عُزاز) گفته مى شود. آنان كه از عزّت بـرخـوردارند، تن به پستى ودنائت نمى دهند، كارهاى زشت وحقير نمى كنند، وبراى حفظ كرامت خود ودودمان خويش ، گاهى جان مى بازند.
سـتـم پـذيـرى وتـحـمـّل سـلطـه باطل وسكوت در برابر تعدّى وزير بار مِنّت دونان رفتن و تسليم فرومايگان شدن واطاعت از كافران وفاجران ، همه وهمه از ذلّت نفس وزبونى و حقارت روح سرچشمه مى گيرد.
خداوند عزيز است وعزّت را براى خود وپيامبر وصاحبان ايمان قرار داده است .(130)
در احـاديـث مـتـعـدّد، از ذلّت وخوارى نكوهش شده وبه يك مسلمان ومؤ من حق نداده اند كه خود را به پستى وفرومايگى وذلّت بيفكند. به فرموده امام صادق (ع):
(اِنَّ اللّه فَوَّضَ اِلىَ المؤ منِ امرَهُ كلَّهُ ولمْ يُفَوِّضْ اِليه اَنْ يكونَ ذليلاً...)(131)
خـداونـد هـمـه كـارهـاى مـؤ مـن را بـه خـودش واگـذاشـتـه ، ولى ايـنـكـه ذليل باشد، به اوواگذار نكرده .
چـرا كـه خـدا فـرمـوده اسـت عـزت از آن خـدا ورسـول ومـؤ مـنـان اسـت . مـؤ مـن عـزيـز اسـت ، نـه ذليـل . مـؤ مـن سـرسـخـت تر از كوه است . كوه را با كلنگ وتيشه مى توان كند ولى از دين مؤ من نمى توان چيزى جداكرد.
عـزت يـك مـؤ مـن در آن اسـت كـه چـشم طمع به مال ديگرى نداشته باشد ومناعت طبع داشته ومنّت ديـگـران را نـكـشد. حتى در فقه ، يكى از موارد جواز تيمّم با وجود آب ، آنجاست كه اگر انسان بخواهد از كسى آب بگيرد، همراه با منّت وذلّت وخوارى باشد. در اينگونه موارد نمازگزار مى تـوانـد تـيـمـّم بـگـيـرد ولى ذلّت آب طـلبـيـدن از ديـگـرى را تحمّل نكند.(132)
دودمـان بـنـى امـيـه مـى خـواسـتـنـد ذلّت بـيـعـت بـا خـويـش را بـر (آل مـحـمـد) تـحميل كنند وبه زور هم شده ، آنان را وادار به گردن نهادن به فرمان يزيد كنند واين چيزى نشدنى بود و (آل اللّه)زير بار آن نرفتند، هر چند به قيمت شهادت واسارت .
از آستان همت ما ذلّت است دور
واندر كنام غيرت ما نيستش ورود
بر ما گمان بردگى زور برده اند
اى مرگ ! همّتى كه نخواهيم اين قيود
وقـتـى والى مدينه ، بيعت بايزيد را با امام حسين (ع) مطرح كرد، حضرت با ذليلانه شمردن آن ، آن را نـفـى كـرد وضمن بر شمردن زشتيها وآلودگيهاى يزيد، فرمود: كسى همچون من ، با شـخـصـى چون اوبيعت نمى كند! (فَمِثْلى لايُبايِعُ مِثْلَهُ)(133) در جاى ديگر با ردّ پيشنهاد تسليم شدن فرمود:
(لااُعْطيكُمْ بِيَدى اِعْطاءَ الذَّليلِ)(134)
همچون ذليلان دست بيعت با شمانخواهم داد.
صبح عاشورا در طليعه نبرد، ضمن سخنانى فرمود:
به خداقسم آنچه را از من مى خواهند (تسليم شدن)نخواهم پذيرفت ، تا اينكه خدا را آغشته به خون خويش ديدار كنم .(135)
در خـطـابه پرشور ديگرى در كربلا، خطاب به سپاه كوفه ، در ردّ درخواست ابن زياد، مبنى بر تسليم شدن وبيعت ، فرمود:
ابن زياد، مرا ميان كشته شدن وذلّت مخيّر قرار داده ، هيهات كه من جانب ذلّت را بگيرم . اين را خدا ورسـول و دامـانـهـاى پـاك عـتـرت وجـانـهـاى غـيـرتمند وبا عزّت نمى پذيرند. هرگز اطاعت از فرومايگان را بر شهادت كريمانه ترجيح نخواهيم داد.(136)
امـام حـسـين (ع)، مرگ با عزّت را بهتر از زندگى با ذلّت مى دانست . اين سخن اوست كه : (مَوْتٌ فى عِزٍّ خَيْرٌ مِنْ حَياةٍ فى ذُلٍّ)(137) وهمين مفهوم را در رجزخوانى خود روز عاشورا در مـيـدان جـنـگ بـر زبـان مـى آورد كـه ، (مـرگ ، بـهـتـر از نـنـگ اسـت) ، (اَلْمـَوْتُ اَوْلى مـِنْ رُكـُوبـِ الْعارِ).(138)
در مورد ديگر، پس از برخورد با سپاه حرّ، در شعرى كه با مطلعِ (سَاءَمْضى وَ ما بِالْمَوْتِ عارٌ عـَلَى الْفـَتـى)خـوانـد، در آخـر آن فـرمـود: (كفى بكَ ذُلّاً اَنْ تَعيشَ مُرَغّماً)(139) كه زندگى تحت فشار ديگران را ذلت بار خواند وسپس افزود:
(من از مرگ ، باكى ندارم . مرگ ، راحت ترين راه براى رسيدن به عزّت است . مرگ در راه عزّت ، زنـدگى جاودانه است وزندگانى ذلت بار، مرگ بى حيات است . مرا از مرگ مى ترسانى ؟ چـه گـمـان بـاطـلى ! هـمـّتـم بـالاتـر از ايـن اسـت كـه از تـرس مـرگ ، ظـلم را تـحـمـّل كـنـم . بـيـش از ايـن نمى توانيد كه مرا بكشيد. مرحبا به مرگ در راه خدا. ولى شما با كـشـتـنـم نـمـى تـوانـيـد شـكـوه وعـزّت وشـرف مـرا از بـيـن بـبـريـد. چـه هـراسـى از مـرگ ؟)(140)
ايـن روحـيـه عـزّتمند، در فرزندان وبرادران ويارانش نيز بود. ردّ كردن امان نامه ابن زياد، از سـوى عـبـاس بـن عـلى وبـرادرانـش نـمونه آن بود. اگر امان اورا مى پذيرفتند، ممكن بود جان سـالم بـه در بـرنـد، ولى عـمـرى ذلّت رها كردن امام ومنّت امان نامه عبيد الله بن زياد را همراه داشـتـنـد. نـمـاد عـزّتشان نپذيرفتن امان بود، آن هم با شديدترين وصريح ترين وضع ممكن : مرگت باد اى شمر ! لعنت خدا بر تووامان توباد. اى دشمن خدا، مى گويى كه گردن به اطاعت طغيان وستم بنهيم واز يارى برادرمان حسين (ع) دست برداريم ؟(141)
عـلى اكـبـر(ع) نيز همين روحيه را داشت . در رجزى كه در ميدان نبرد مى خواند، ضمن معرفىّ خود ويادآورى پيوندش با پيامبر خدا، از حكومت ناپاك زاده بر مسلمانان انتقاد كرد وفرمود: به خدا سوگند، چنين كسى حاكم ما نخواهد بود: (تَاللّهِ لايَحْكُمُ فينَا ابْنُ الدَّعِىِّ)(142) وتن سپردن به حكومت آنان را ننگ براى عترت رسول خدا دانست .
خـانـدان حضرت سيدالشهدا(ع) نيز، عزّت آل الله را پس از عاشورا، هر چند در قالب اسارت ، حـفـظ كـردنـد وكـمترين حرف يا عكس العمل يا موضعگيرى كه نشان دهنده ذلت وخوارى آن دودمان بـاشـد، از خود نشان ندادند. خطبه هاى امام سجاد(ع) وحضرت زينب وسكينه و... همه شاهدى بر عـزّت آنـان بـود. حـضرت زينب سخنان تحقير آميز ابن زياد را در كوفه ، با عزت وسربلندى پـاسـخـى دنـدان شـكن داد. وگستاخيهاى يزيد، در كاخ شام را نيز بى جواب نگذاشت ودر خطبه بـليـغـى كـه در كـاخ يـزيـد خـوانـد، اورا بـه مـحـاكـمه كشيدوبا گفتن اين سخن كه (اى يزيد، خـيـال كـرده اى بـا اسـيـركـردن مـا وبـه ايـن سـوى وآن سـوى كـشـيدنمان خفيف وخوار مى شويم وتوكرامت وعزّت مى يابى ؟... به خدا سوگند، نه يادما محومى شود ووحى ما مى ميرد ونه ننگ ايـن جـنـايـت از دامـان تـوزدوده خـواهـد شـد...)(143) به يزيد وحكومت اوفهماند كه در ذليـل تـريـن ورسـواتـريـن حـالتـنـد و جـنايتهاشان ذرّه اى از شُكُوه وعزّت وكرامت خاندان وحى نكاسته است .
عفاف وحجاب
كـرامـت انـسـانـى زن ، در سـايـه عـفاف اوتاءمين مى شود. حجاب نيز يكى از احكام دينى است كه بـراى عـفـيـف سـاختن وپاكدامنى زن وحفظ جامعه از آلودگيهاى اخلاقى تشريع شده است . نهضت عاشورا براى احياى ارزشهاى دينى بود. در سايه آن حجاب وعفاف زن مسلمان نيز جايگاه خود را يـافـت وامـام حـسـيـن (ع) وزيـنـب كـبـرى ودودمـان رسـالت ، چـه بـا سـخـنـانـشـان ، چـه با نحوه عـمـل خـويـش ، يـادآور ايـن گـوهـر نـاب گـشتند. براى زنان ، زينب كبرى وخاندان امام حسين (ع) الگـوى حـجـاب وعـفـاف اسـت ايـنـان در عـين مشاركت در حماسه عظيم واداى رسالت حسّاس وخطير اجتماعى ، متانت وعفاف را هم مراعات كردند واسوه همگان شدند.
حـسـيـن بن على (ع) به خواهران خويش زينب وام كلثوم وبه دخترش فاطمه توصيه فرمود كه اگـر مـن كـشـتـه شـوم ، گـريـبـان چـاك نـزنـيـد، صـورت مـخـراشـيـد وسـخـنـان ناروا ونكوهيده مـگـوييد.(144) اينگونه حالات ، در شاءن خاندان قهرمان آن حضرت نبود، بخصوص كه چشم دشمن ناظر صحنه ها ورفتار آنان بود.
در آخـريـن لحـظـات ، وقـتى آن حضرت صداى ، گريه بلند دخترانش را شنيد برادرش عباس و پسرش علىّ اكبر را فرستاد كه آنان را به صبورى ومراعات آرامش دعوت كنند.(145)
رفتار تواءم با عفاف ورعايت حجاب همسران ودختران شهداى كربلاوحضرت زينب ، نمونه عملى مـتانت بانوى اسلام بود. امام سجاد(ع) نيز تا مى توانست ، مراقب حفظ شؤ ون آن بانوان بود. در كـوفـه بـه ابـن زيـاد گـفـت : مـرد مـسـلمـان وپـاكـدامـنـى را هـمـراه ايـن زنـان بفرست ، اگر اهل تقوايى !(146)
بـه نقل شيخ مفيد: پس از كشته شدن امام حسين (ع) وقتى گذار عمر سعد نزد زنان و دختران امام شـهـدا افـتـاد، زنـان بر سر اوفرياد زدند وگريستند واز اوخواستند كه آنچه را از آنان غارت شده به آنان بازگردانند، تا به وسيله آنان خود را بپوشانند.(147)
بـه نـقـل سـيـد بـن طاووس : شب عاشورا امام حسين (ع)درگفتگوبا خانواده اش آنان را به حجاب وعـفـاف وخويشتن دارى توصيه كرد.(148) روز عاشورا وقتى زينب كبرى ، بى طاقت وصـبـر شد وبه صورت خود زد، امام به اوفرمود: آرام باش ، زبان شماتت اين گروه را نسبت بـه مـا دراز مكن .(149) در حادثه حمله دشمن به خيمه ها وغارت آنچه آنجا بود، زنى از بـنـى بـكـر بـن وائل از بـانـوان حـرم دفـاع كـرد وخـطـاب كـرد كـه : اى آل بـكـر بـن وائل ! آيـا دخـتـران پـيـامـبـر را غـارت مى كنند وجامه هايشان را مى برند وشما مى نگريد؟(150)
دخـتـران وخـواهـران امـام ، مـواظـب بـودنـد تـا حـريـم عـفـاف وحـجـاب اهـل بيت پيامبر تا آنجا كه مى شود، حفظ ورعايت شود. ام كلثوم به ماءمور بردن اسيران گفت : وقتى ما را وارد شهر دمشق مى كنيد از درى وارد كنيد كه تماشاچى كمترى داشته باشد. واز آنان درخـواسـت كـرد كـه سـرهـاى شـهـدا را از مـيـان كـجـاوه هـاى اهـل بـيـت فـاصـله بـدهـنـد تـا نـگـاه مـردم بـه آنـهـا بـاشـد وحـرم رسـول الله را تـمـاشـا نـكـنـنـد وگـفـت : از بـس كـه مـردم مـا را در ايـن حال تماشا كردند، خوار شديم .!(151)
از اعـتـراضـهـاى شديد حضرت زينب (س)نيز به يزيد، اين بود كه :اى يزيد ! آيا از عدالت اسـت كـه كـنيزان خود را در حرمسرا پوشيده نگاه داشته اى ودختران پيامبر را به صورت اسير شهر به شهر مى گردانى ، حجاب آنها را هتك كرده ، چهره هايشان را در معرض ديد همگان قرار داه اى كه دور ونزديك به صورت آنان نگاه مى كنند؟!(152)
هـدف از نـقـل ايـن نـمونه ها نشان دادن اين نكته است كه هم خاندان امام حسين (ع)، نسبت به حجاب وعـفـاف خـويـش مـواظـبـت داشـتـند، وهم از رفتار دشمن در اين كه حريم حرمت عترت پيامبر را نگاه نداشته وآنان را در معرض تماشاى مردم قرار داده بودند، بشدّت انتقاد مى كردند.
بـا آنـكـه زير دست دشمن بودند وداغدار ومصيبت زده از منزلى به منزلى واز شهرى به شهرى واز بازارى به دربارى آنان را مى بردند، امّا آنان با نهايت دقت ، نسبت به حفظ شاءن ومرتبه يـك زن پـاكـدامـن ومـتـعـهـّد مـراقـبـت داشـتـند. ودر همان حال نيز سخنرانيهاى افشارگرانه وانجام رسـالت وتـبـيـين ودفاع از اهداف شهدا باز نمى ماندند. حركت اجتماعى سياسى ، در عين مراعات حجاب وعفاف . واين درسى براى بانوان در همه دورانها وهمه شرايط است .
عمل به تكليف
مـكـتـبـى بـودن يـك مـسلمان را از اينجا مى توان شناخت كه در همه ابعاد زندگى وكارهاى فردى واجـتـمـاعـى ، نـسـبـت بـه آن چـه (وظـيـفـه ديـنـى)اسـت ، مـتـعـبـّد وعامل باشد. تكليف در شرايط مختلف فرق مى كند. ممكن است مطابق خواسته قلبى انسان باشد يـا مـخـالف ، مـورد پـسـنـد مردم باشد يا نه . مسلمان چون در برابر خداوند تعهّد سپرده است ، عـمـلكـرد اونـيـز بـايـد طـبـق خـواسـتـه اوبـاشـد وهـيـچ چـيـز را فـداى (عمل به تكليف)نكند. در اين صورت ، هر چند بظاهر شكست هم بخورد، ولى پيروز است ، چون در انجام وظيفه كوتاهى نكرده است .
فـرهـنـگ (عمل به تكليف)وقتى در جامعه وميان افرادى حاكم باشد، همواره احساس پيروزى مى كـنـنـد. بـه تـعـبـيـر قـرآن كـريـم بـه (اِحْدى الحُسنَيَين) (153) دست مى يابند و در مبارزات هم چه كشته شوند چه به پيروزى نظامى وسياسى برسند، هر دوصورت براى آنان خوب است .
امـامـان شـيـعـه ، در شـرايـط مـخـتـلف اجـتـمـاعـى طـبـق تـكـليـف عـمـل مـى كـردنـد. حـادثـه عـاشـورا نـيـز يـكـى از جـلوه هـاى عـمـل بـه وظـيـفـه بـود وتـكـليف را هم اقتضاى شرايط وشناخت زمينه ها تعيين مى كرد، البته در چـهـارچـوب كـلى ديـن ومـعيارهاى قرآنى ، فرياد يا سكوت ، قيام يا قعود امامان نيز تابع همين تكليف بود.
امام حسين (ع)، با آنكه امام بر حق بود وخلافت ورهبرى را حق خود مى دانست ، ولى در نامه اى كه به اهل بصره نوشت ، فرمود: قوم ما حكومت را براى خود برگزيدند وما به خاطر آنكه تفرقه امـّت را خـوش نـداشـتـيم به آن رضايت داديم ، در حالى كه ما خاندان پيامبر مى دانيم كه ما به خـلافـت ورهـبـرى ، شـايـسـتـه تـر از كـسـانـى هستيم كه آن را برعهده گرفته اند. (154)
هـمـان حـسـيـن بـن عـلى (ع) كـه يـك لحـظـه هـم حـكـومـت يـزيـد را تحمّل نكرد، ده سال در حكومت معاويه زيست ودست به قيام نزد، چرا كه تكليف امام در اين دودوره ، مـتـفـاوت بـود. تـعـبّد يك مسلمان به (حكم دين)بسيار مقدّس وستودنى است . ايامى كه مسلم بن عـقـيـل در كـوفـه ودرخـانـه هـانى پنهان بود، روزى (ابن زياد) به عنوان عيادت هانى به خانه اوآمـد. نـقشه ترور ابن زياد را كشيده بودند، ولى مسلم براى اجراى برنامه از نهانگاه بيرون نـيامد وابن زياد از خانه بيرون رفت . وقتى پرسيدند چرا اورا نكشتى ؟ گفت : دوچيز سبب شد، يـكـى ايـنـكه هانى خوش نداشت كه قتل در خانه او انجام گيرد، ديگر آنكه به ياد حديث پيامبر افتادم كه (ايمان بازدارنده ترور است .) (155)
امـام حسين (ع) وقتى مى خواست از مكه به سوى كوفه بيرون آيد، بعضى از اصحاب ، از جمله ابـن عباس اورا نصيحت مى كردند كه رفتن به سمت عراق ، صلاح نيست . ولى امام حسين (ع) به اوفـرمـود: بـا آنـكـه مـى دانم تواز روى خيرخواهى وشفقت چنين مى گويى ، اما من تصميم خود را گـرفـتـه ام . (156) در منزل (صفاح)نيز پس از ملاقات با فرزدق وگزارش اوبه امام از اوضاع نامطمئنّ كوفه ، حضرت فرمود:
اگـر قـضـاى الهـى بـر هـمـان چـه كـه دوسـت مـى داريـم نـازل شود، خدا را بر نعمتهايش سپاس مى گوييم واز اوبراى اداى شكر، كمك مى خواهيم واگر تقدير الهى ميان ما وآنچه اميد داريم مانع شد، پس كسى كه نيتش حق و درونش تقوا باشد، از حق تجاوز نكرده است ، وسپس به راه افتاد.)(157)
ايـنـهـا هـمـه نـشان دهنده آن است كه امام ، خود را برانجام تكليف مهيّا كرده بود، نتيجه هر چه كه باشد، راضى بود. وقتى دونفر از سوى والى مكّه براى اوامان نامه آوردند تا از ادامه اين سفر بـازش دارنـد، حـضـرت فـرمـود: در خواب ، پيامبر خدا را ديدم ، به چيزى فرمان يافتم كه در پى آنان خواهم رفت ، به زيانم باشد يا به سودم ... (اُمِرْتُ فيها بِاَمْرٍ اَنَا ماضٍ لَهُ، عَلَىَّ كانَ اَوْلى) (158).
اين همان تبعيّت از تكليف است واحساس پيروزى در هر دوصورت . امام حسين (ع) فرموده است :
(اَرْجوُ اَنْ يَكوُنَ خَيْراً ما اَرادَ اللّهُ بِنا، قُتِلْنا اَمْ ظَفِرْنا)(159)
اميدوارم آنچه خدا براى ما اراده فرموده است ، خير باشد، چه كشته شويم ، چه پيروز گرديم .
امام امّت بر اساس همين فرهنگ مى فرمود:
(مـلتـى كـه شـهـادت بـراى اوسـعـادت اسـت ، پـيـروز اسـت ... ما در كشته شدن وكشتن پيروزيم .)(160)
وقـتـى نـامـه هـاى پياپى مردم كوفه به امام حسين (ع)رسيد واز اودعوت براى آمدن به كوفه كردند ووعده نصرت وحمايت دادند، امام احساس تكليف كرد كه برود. هر چند مى دانست مردم كوفه چـگـونه اند، ولى آن دعوتنامه هاواعلام حمايتها تكليف آور بود. پس از برخورد با سپاه حرّ كه راه را براوبستند، حضرت در ضمن خطبه اى به آنان فرمود:
(آمـدنـم براى عذر آوردن به درگاه خدا ونزد شما بود. من پيش شما نيامدم مگر پس از آنكه نامه ها وفرستاده هايتان رسيد كه : نزد ما بيا كه ما پيشوايى نداريم ... اگر بر سر پيمان وسخن خويشيد، كه آمده ام ، واگر خوش نداريد ونمى خواهيد، برمى گردم .)(161)
ايـن تـعـبـيـر، نشان دهنده عمل به تكليف از سوى امام است . ياران اونيز همين گونه بودند و به خـاطـر انـجـام تـكـليـف الهى در راه نصرت اوشهيد شدند. وقتى امام از آنان خواست كه هر كه مى خـواهـد برود، سخن ياران اوچنين بود: (به خدا سوگند هرگز از توجدا نخواهيم شد وجانمان را فـداى تـومـى كـنـيـم وبا خون گلوورگهايمان ودستانمان از تو حمايت مى كنيم ، اگر كشته هم شـويـم وفـاى بـه عـهـد كـرده وتـكـليفى را كه بر عهده ما بوده است انجام داده ايم :(فَاِذا نَحْنُ قُتِلْنا وَفَيْنا وقَضَيْنا ما عَلَينا)(162)
در تـاريـخ مـعـاصر نيز، بنيانگذار انقلاب اسلامى ، امام خمينى (قدس سره)قيام ضدّطاغوتى خـود را بـر اسـاس تـكـليـف الهـى آغـاز كـرد ودر هـمـه مـراحل ، جز به آنچه وظيفه بود، نينديشيد، چه فرياد وچه سكوت ، چه زندان وتبعيدوچه درس وتـاليـف ، چـه جـنـگ وچـه پـذيـرش قـطـعـنـامـه صـلح ، هـمـه وهـمـه بـر اسـاس (عـمـل به تكليف)بود واز اين جهت در همه مراحل ، سست وماءيوس نشد واز هدف خويش دست نكشيد ويك لحظه هم از آنچه پيش آمد، پشيمان نشد. تحليل امام خمينى از نهضت عاشورا، حركت بر مبناى (عمل به تكليف)بود، حركت مبارزاتى خود وى نيز بر چنين پايه اى استوار بود. نمونه هايى از جملات حضرت امام چنين است :
(ايـنـكـه حـضـرت ابـى عـبـدالله (ع) نـهـضـت كـرد وقـيـام كـرد، بـاعـددكـم ودر مـقـابـل ايـن بـراى ايـنـكـه گـفـتـنـد تـكـليـف مـن ايـن اسـت كـه اسـتـنـكـار كـنـم ، نـهى از منكر كنم .)(163)
(حـضـرت سيدالشهدا تكليف براى خودشان دانستند كه بروند وكشته هم بشوند ومحوكنند آثار معاويه و پسرش را.)(164)
(لكـن تكليف بود آنجا كه بايد قيام بكند وخونش را بدهد، تا اينكه اين ملّت را اصلاح كند، تا اينكه اين عَلَم يزيد را بخواباند.)(165)
(آگـاه بـودنـد كـه مـا آمـديـم اداى وظـيـفـه خـدايـى را بـكـنـيـم ، آمـديـم اسـلام را حـفـظ بـكـنـيـم .)(166)
(مـا كـه از سـيـد الشـهـدا(ع) بـالاتـر نـيـسـتـيـم ، آن وظـيـفـه اش را عمل كرد، كشته هم شد.)(167)
(آن روزى كـه وجـهه اسلام بخواهد درش خدشه وارد شود... اينجا بود كه تكليف اقتضا مى كرد براى بزرگان اسلام كه مبارزه كنند.)(168)
پـيـام عـاشـورا، (شـنـاخـت تـكـليف)و(عمل به تكليف)است ، از سوى همه مردم ، بويژه آنان كه مـوقـعـيـّت ويـژه وخـط دهـنـده والگـويـى بـراى ديـگـران دارنـد. اگـر هـمـه پيروان حق در زمان سـيـدالشـهـدا(ع) وظيفه خويش را مى دانستند ومثل شهداى كربلابا جانبازى وحمايت از امام خويش بـه وظـيـفه عمل مى كردند، مسير تاريخ به گونه اى ديگر ترسيم مى شد و سرنوشت اسلام ومسلمانان به نحوديگرى بود.
امـروز نـيـز بـايـد شكلهاى مختلف تكليف را شناخت ونسبت به انجام آن متعبّد بود وپيروزى را در انجام وظيفه دانست . امام امّت بارها مى فرمود:
(همه ما ماءمور به اداى تكليف ووظيفه ايم ، نه ماءمور نتيجه .)(169)
اين همان درسِ آموختهِ از عاشوراست .
امام امّت ، حتى پذيرش تلخ قطعنامه 598 را تكليف الهى خود خواند وفرمود:
(شما را مى شناسم ، شما هم مرا مى شناسيد. در شرايط كنونى آنچه موجب امر شد، تكليف الهى ام بـود. شـمـا مـى دانـيـد كـه من با شما پيمان بسته بودم كه تا آخرين قطره خون وآخرين نفس بـجنگم ، اما تصميم امروز فقط براى تشخيص مصلحت بود وتنها به اميد رحمت ورضاى اواز هر آنچه گفتم گذشتم واگر آبرويى داشتم ، با خدا معامله كرده ام .)(170)
غيـرت
يـكـى ازخـصـلتهاى پسنديده ، (غيرت)است . درلغت ، غيرت به معناى آن است كه سرشت وطبيعت انـسـان از ايـن كـه غـيـر خـودش در يك امر موردعلاقه اش با اومشاركت داشته باشد نفرت داشته باشد.(171)
در اصـطـلاح ، آن اسـت كـه كـسـى نـسبت به ناموس خود وهمسر يا فرد مورد علاقه اش به حدّى اهـتـمـام ورزد كـه بـه ديـگـرى اجـازه وتـعـرّض بـه حريم خويش ندهد. انسان غيور، نمى تواند تـحـمـّل كـنـد كـه ديگران با نگاههاى ناپاك ياانگيزه هاى فاسد، به همسر وبستگان اونزديك شـونـد وقـصـد سـوء داشته باشند. غيرت ورزيدن ، خُلقى ارزشمند وپسنديده است . گاهى هم (غـيرت دينى)سبب مى شود كه انسان از هر نوع سوءِ قصد وهجوم مخالفان به دين وارزشهاى مقدّس ومعتقدات دينى برآشوبد وعكس العمل نشان دهد ودر دفع تعرّض بكوشد.
پيامبر اكرم (ص) فرموده است : غيرت از ايمان است . (اَلْغيرَةُ مِنَ الاِْيمانِ).(172)
غـيـرت ، نـشـانـه ارزشمندى شخصيت يك انسان محسوب مى شود. حضرت على (ع) فرموده است : (ارزش انـسـان بـه قـدر هـمـّت اوسـت ، صـدق اوبـه اندازه جوانمردى اوست ، شجاعتش به اندازه پاكدامنى اوست وعفّت اوبه قدر غيرت اوست :
(... وعفته على قدر غيرته) (173).
وخـداونـد نـيـز بـنـدگـان غـيـرتـمـنـد خـويـش را دوسـت مـى دارد: (اِنَّ اللّهَ يـُحـِبُّ مـِنْ عـِبـادِهـِ الغَيُور)(174).
بـنـى هـاشـم ، غـيـرتـمـنـدان روزگـار خـويـش بـودنـدوبـراى عـترت پيامبر حرمتى فوق العاده قـائل بـودنـد. جـوانـان بـنـى هـاشـم نـيـز پـيـوسـتـه اهـل بـيـت امـام حـسـيـن (ع) را در طـول سـفـر بـه كربلا، محافظت مى كردند. شبها نيز با حراست اين جوانان ، بويژه قمر بنى هـاشـم ، زنـان حرم آسوده وبى هراس مى خفتند. حسين بن على (ع) در رجز حماسى خويش در روز عـاشـورا از جـمـله بـر حـمـايت از ذرّيه پيامبر وخانواده پدرش تاءكيد مى فرمود: (اَحْمى عِيالاتِ اَبى ، اَمْضى عَلى دينِ النَّبى) .(175)
آن حـضـرت ، روز عـاشـورا خـانـواده ودخـتران وخواهر خود را توصيه كرد كه پس از شهادتش ، گـريـبـان نـدرنـد وچـهـره مـخـراشند وآه وزارى وواويلاسر ندهند وپيش دشمنان صدايشان رابه گـريـه بـلنـد نـكـنـنـد. در واپـسـيـن لحـظات هم كه مجروح بر زمين افتاده بود، وقتى شنيد كه گـروهـى از سـپـاه دشمن قصد حمله به خيمه ها وتعرّض به زنان وكودكان دارند، بر سرشان فـريـاد كـشـيـد: (اِنْ لَمْ يـَكـُنْ لَكـُمْ ديـنٌ وَ كـُنـْتـُمْ لاتـَخـافـُونَ الْمَعادَ فَكُونُوا اَحْراراً فى دُنْى اكـُمْ...)(176)، اى پـيروان آل ابوسفيان ، اگر دين نداريد واز معاد نمى ترسيد، پس در دنـيـايتان آزاده باشيد واگر عربيد، به اصل وتبار خويش برگرديد... من با شما مى جنگم وشـما با من مى جنگيد، به زنان كه نبايد تعرّض كرد، تا وقتى من زنده ام ، طغيان گرانتان را از تـعـرّض نـسـبـت بـه حـرم مـن بـاز داريـد: (فـَاْمـنـَعـُوا عـُتـاتِكُم عَنِ التَّعرُّضِ لِحَرَمى ما دُمْتُ حـَيـّاً)(177) از غـيـرت اوبـود كـه در هـمـان حـال هـم از كـار نـاجـوانـمـردانـه سـپـاه دشـمـن بـرآشـفـت واعـتـراض كرد وتا زنده بود نتوانست تحمل كند كه نامردان به حريم ناموس اونزديك شوند. غيرت دينى اوويارانش نيز زمينه ساز آن حماسه بزرگ شد. امام ، كشته شدن را بر ننگ ذلّت وتسليم ، ترجيح داد واين از غيرت وحميّت او بود. ياران شهيدش هم شب عاشورا ودر فرصتهاى ديگر پاى جان ابراز وفادارى تاكردند و غـيـرتـشـان اجـازه نـداد كـه امـام واهـل بـيت اورا در صحرا وميان انبوه دشمن رها كنند وخود، در پى زنـدگى وعافيت خويش روند. عباس ، امان نامه دشمن را ردّ كرد، خودش تيغها و شمشيرهاى دشمن را بر خوارى ومذلّت ترجيح داد.
امـّا فـرومـايـگـان ، بـراى كـشتن اووبه خاطر رضاى خاطر والى كوفه ويزيد طاغوت ، همدست شدند وپس از كشتن عاشورائيان ، خانواده آنان را به اسارت بردند.
برآشفتنِ عبدالله عفيف ازدى در كوفه بر ضد ابن زياد واعتراض به اسير گرفتن خانواده حسين (ع) وعـتـرت پـيـامـبـر، از غـيـرت اوبـود.اعـتـراض حـضـرت زيـنـب بـه يـزيـد در شـام ، كـه اهـل بيت پيامبر را در معرض ديد وتماشاى مردم كوچه وبازار قرار داده (178)، ريشه در غيرت اوداشت .
پـيـروان عـاشـورا، هـم درس عـفـاف وحجاب را بعنوان (غيرت ناموسى)از كربلا مى آموزند، هم دفـاع از مظلوم ونصرت حق ومبارزه با باطل وبدعت را بعنوان (غيرت دينى)از حماسه آفرينان كربلاالهام مى گيرند.
فتوّت وجوانمردى
مـردانـگـى وجـوانـمـردى ، از خـصـلتـهـاى ارزشـمـنـدى اسـت كـه انـسـان را بـه (اصـول انـسـانـى) ، (شـرافـت) ، (تـعـهـّد وپـيـمـان)ورعـايـت حـال درمـانـدگـان پاى بند مى سازد. كسى كه به حق وفادار بماند واز پستى وستم گريزان بـاشـد، از ضـعيفان پشتيبانى كند، از خيانت ونيرنگ دورى گزيند، وبه ظلم وحقارت ودنائت تن نـدهـد، اهـل گذشت وايثار وفداكارى باشد، (جوانمرد) است . (فتى)به جوانمرد گفته مى شود وفـتـوّت ، هـمان مردانگى است . در فرهنگ گذشته ، به معناى عيّارى به كار مى رفته كه جنبه اجـتـمـاعـى داشـتـه وعـيـّاران گـروهـى بـودنـد كـه بـه خـنـجـر وسـلاح مجهز بودند واز ديگران مـال مـى گـرفـتـنـد واز مـحـلى بـه مـحـلى مـى رفـتـنـد، در عـيـن حـال ، جانب مردانگى وبلند نظرى را نگه مى داشتند وگاهى دفاع يك قسمت از شهر يا محله به عـهـده آنـان بـود. بـه اهـل مـحـلّ دروغ نـمـى گـفـتـنـد، تـجـاوز نـمـى كـردنـد، اهـل خـيـانت نبودند وبه صفاتى همچون بخشش ، آزادگى ، شجاعت ، مهمان نوازى ، بزرگ منشى ووفـاى بـعـهـد آراسـتـه بـودنـد.(179) اينان براى خود آداب وعادات وفرهنگ خاصّى داشتند.(180)
در فـرهـنـگ دينى ، (فتوت)به نوعى بذل وبخشش ، نيكى به ديگران ، گشاده رويى ، عفاف وخـويـشـتـن دارى ، پـرهـيـز از آزار ديـگـران ، ودورى از دنـائت وپـسـتـى تـفـسـيـر شـده اسـت .(181) حضرت على (ع) فرموده است :
(نـظـام فـتـوت وجـوانـمـردى ، تحمل لغزشهاى برادران ورسيدگى شايسته به همسايگان است .)(182)
قـرآن كـريم از جوانان يكتاپرستى كه در دوران حاكميّت دقيانوس ، از ظلم وشرك او گريختند وبه غار پناه بردند(اصحاب كهف)با تعبير (فتيه)(جوانمردان)ياد مى كند.
يـاران امـام حـسـيـن (ع) زيباترين جلوه هاى جوانمردى وفتوّت را در حماسه عاشورا از خود نشان دادنـد، چه با حمايتشان از حق ،چه با جانبازى در ركاب امام تا شهادت ، چه در برخورد انسانى بـا ديـگـران ، حتى دشمنان . ابا عبدالله الحسين (ع)، خود مظهر اعلاى فتوّت بود. وى از يارانِ شـهـيـدش وجوانمردانى از آل محمد(ص) كه روز عاشورا به شهادت رسيدند، با همين عنوان ياد مى كند.(183)واز زندگى پس از شهادت آن عزيزانِ به خون آرميده ، احساس دلتنگى مـى كند. به نقل تواريخ ، حتى سر مطهّر امام حسين بر فراز نى ، آياتى از سوره كهف تلاوت كرد واز ايمان آن جوانمردان (فتيه)ياد نمود.(184)
در كـوفـه ، ايـامـى كه مسلم بن عقيل ، درخانه هانى پنهان بود، وقتى ابن زياد به عيادت هانى آمـد، طـبـق نـقـشـه قـراربـود كـه مسلم باتيغ حمله كرده ابن زيادرا ازپاى درآورد، ولى اينگونه تـرور را نـاجـوانـمردانه دانست واز مخفيگاه بيرون نيامد وديندارى خود را مانع هتك وترور دانست .(185)
هـانـى هـم بـه نـوبـه خـود جـوانـمـرد بود. وقتى اورا به اتّهام پنهان كردن مسلم در خانه اش دسـتـگـيـر كـرده بـه دارالامـاره بـردنـد، ابـن زيـاد از اومـى خـواسـت كـه مـسـلم را تحويل دهد. اما هانى اين را نامردى مى دانست ، در پاسخ آنان گفت :
(بـه خـدا قـسـم هـرگـز اورا نـخـواهـم آورد. آيـا مـهـمـان خـودم را بـيـاورم وتـحـويـل بـدهم كه اورا بكشى ؟ به خدا قسم سوگند اگر تنهاى تنها وبدون ياور هم باشم اورا تحويل نخواهم داد، تا در راه اوكشته شوم !)(186)
در مـسـيـر راه كـوفـه ، وقـتـى امـام حـسـين (ع) با سپاه حرّ برخورد كرد وآنان راه را بر كاروان حـسينى بستند، زهير بن قين به امام پيشنهاد كرد كه اينان گروهى اندكند وما ميتوانيم آنان را از بـيـن ببريم وجنگ با اينها آسانتر از نبرد با گروههايى است كه بعداً مى آيند. امام فرمود: (ما كـُنـْتُ لِاءَبـْداءَهـُمْ بـِالْقـِتالِ)(187)، من شروع به جنگ نمى كنم . اين يك گوشه از مردانگى امام است ، صحنه ديگر، آب دادن به سپاه تشنه حرّ بود كه از راه رسيده بودند، سيد الشهداء(ع) دستور داد همه آن لشكر هزار نفرى را حتّى اسبهايشان را سيراب كنند. يكى از آنان كـه ديـرتـر رسـيـده وتـشـنـه تـر وبـى رمـق تـر بـود، امـام خـودش اوواسـبـش را سـيـراب كـرد.(188) روز عـاشـورا، هـمـيـن حـرّ، وقـتـى تصميم گرفت به ياران امام بپيوندد، تـوبـه كـنـان نـزد امـام آمـد. امـيـدى نداشت كه امام از گذشته اوبگذرد، ولى جوانمردى امام اورا پذيرا شد وتوبه اش قبول گشت .(189)
مـردانـگى ووفاى اباالفضل نيز در كنار نهر علقمه جلوه كرد، وقتى تشنه كام وارد فرات شد وخـواسـت آب بـنـوشـد بـا يـادآورى عـطـش بـرادر وكـودكـان خيمه ها، آب ننوشيد ولب تشنه از شريعه فرات بيرون آمد.(190)
زندگى ومرگ وپيكار وشهادت حسين بن على (ع) همه مردانه بود واز روى كرامت و بزرگوارى . در زيـارتـنـامـه آن حـضـرت آمـده اسـت كـه : (كـريـمـانـه جـنـگـيـد ومـظـلومـانـه بـه شـهـادت رسيد)(191)
هـمـه يـاران امـام نـيـز كـه در صـحـنه دفاع از حجت خدا و دين الهى تا پاى جان ماندند و صحنه ومـيـدان را رهـا نكردند وبه امام خويش پشت نكردند وبر سر عهد وپيمان خود ماندند، جوانمردان فتوت پيشه اى بودند كه مردانگى را در مكتب اهل بيت آموخته بودند.
وقـتـى شـمـر بـراى حـضرت اباالفضل امان نامه آورد، وى امانِ اورا ردّ كرد وشمر را لعنت نمود وفـرمـود: بـراى مـا امـان نـامـه مـى آورى در حـالى كـه پـسـر پـيـامـبـر، امـان وامـنـيـّت ندارد؟!(192)
پاى بندى عاشوراييان به اصول انسانى وحمايت از مظلوم وبى تفاوت نبودن در برابر جنايت وسـتـم ويـارى رسـاندن به بى پناهان ، از آنان چهره هايى درخشان وماندگار پديد آورده است كه در نسلهاى بعد هم دليران وآزادگان ، رسم جوانمردى را از آنان آموختند.
مواسـات
يـكـى از زيـبـاترين خصلتهاى معاشرتى مواسات است ، يعنى غمخوارى وهمدردى و يارى كردن ديـگـران . از ريـشـه (اسـوه)اسـت يـعـنـى (ديـگـرى را در مـال وجـان ، هـمـچـون خـود ديـدن ودانـسـتـن ، يـاديـگـرى را بـر خـود مقدم قرار دادن ، به دوستان وبـرادران ديـنـى يـارى و كـمـك مـالى وجـانـى رسـانـدن ، غـمـخـوارى كـردن كـسـى را بـه مال خود، برابر گردانيدن اورا با خويش ، ... شركت دادن ديگرى در كفاف رزق ومعاش خويش ... بـه مـال وتـن بـا كـسـى غـمـخـوارگـى كـردن ... مـواسـات كـردن كـسـى را در نـفـس خـود ودر مـال خـود ... شـخـص در مـورد جلب منافع ودفع مضارّ ديگران را همچون خود بشناسد . وايثار آن است كه آدمى ديگران را در دومورد بالابرخود مقدم بدارد.)(193)
بـا نـمـونـه هـاى نقل شده از لغت ، اجمالاً مفهوم اين خصلت روشن مى شود وانسان (مُواسى)كسى اسـت كـه بـا ديـگـران هـمـدردى وهـمـراهـى دارد وخـود را در رنج وغم ديگران شريك مى داند وبا مال وجان ، از آنها دفاع مى كند وميان خود وديگران فرقى نمى گذارد.
ايـن صـفـت نـيـكـو، در روايـات اسـلامـى بـسـيـار سـتـوده شـده اسـت ودر كـنـار نـمـاز اول وقـت از اهميّت برخوردار است وبه فرموده پيامبر، (مُواسفاةُ الاَْخِ فِى اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ) يكى از سه عمل برتر محسوب شده است ،(194) يعنى با برادر دينى به خاطر خدا مواسات كـردن . در حـديـثى از امام صادق (ع) يكى از معيارهاى آزمون شيعه بودن اشخاص ، مواسات با بـرادران ديـنـى اسـت . (195) ووسـيـله تقرّب به خداست (تَقَرَّبُوا اِلَى اللّهِ تَعالى بِمُواسفاةِ اِخْوانِكُمْ)(196).
امـيـرالمـؤ مـنـيـن (ع) نـيـز مـواسـات بـا بـرادر ديـن را مـوجـب افـزايـش رزق وروزى مـيـدانـد.(197) امـام صـادق (ع) دعـاى انـسـان اهـل مـواسـات را مـسـتـجـاب مـى شـمـارد.(198) در حـديـث ديـگرى در مورد جان دادن راحت ودلپـسـندِ مؤ من مى فرمايد: (اين ويژگى براى كسانى است كه نسبت به برادران دينى خويش (مواسى)باشند.)(199)
در حـمـاسـه آفـرينان عاشورا، اين خصلت برجسته به وضوح ديده مى شود ودر مرحله بالاتر به (ايثار) مى رسد. ياران امام نسبت به امام واصحاب نسبت به يكديگر اين حالت را داشتند واز بذل هيچ چيز مضايقه نداشتند وبه اين مواسات ، افتخار مى كردند.
سـيـدالشـهـدا(ع) در راه كـربـلاپـس از بـرخـورد بـا سـپـاه حـرّ وگـفـتـگـوهـاى مفصل ، سروده شاعرى را بر زبان آورد كه مضمونش چنين است :
(مـن بـه راه خـود مى روم . مرگ ، براى جوانمردى كه نيت خير كند وجهاد كند وبا مردان صالح ، مواساتِ به جان داشته باشد، هيچ عار وننگ نيست .)(200)
در شبى از شبهاى محرم نيز امام حسين (ع) در جمع ياران خويش ، ضمن آنكه از آنان مى خواست هر كـه مـى خواهد بر گردد، از تاريكى شب استفاده كند، فرمود : هر كس مى رود برود ولى هر كس بـا مـا، بـا جـانـش مـواسـات داشته باشد، فرداى قيامت در بهشت با ما خواهد بود واز خشم الهى خـواهـد رسـت : (مـَنْ واسـانـا بـِنـَفـْسـِهِ كـانَ مـَعـَنـا غـَداً فـِى الْجـَنـانِ نـَجـِيـّاً مـِنْ غـَضـَبـِ الرَّحْمانِ)(201).
حـرّ نـيز وقتى توبه كرد ونزد امام آمد، با اين حالت آمد كه جان خود را فداى امام كند: (مُواسِياً لَكَ بِنَفْسى) (202) وچنان نيز كرد. وقتى امام حسين (ع) به بالين حرّ شهيد رسيد وسـر اورا بـه دامـن گـرفـت وحـرّيت اورا ستود با تمثّل به اشعارى مقام مساوات اورا بر زبان آورد:
(وَ نِعْمَ الْحُرُّ اِذْ واسى حُسَيْنا وژ جادَ بِنَفْسِهِ عِنْدَ الصَّباحِ)(203).
در كـوفـه در جريان نهضت مسلم بن عقيل ، وقتى هانى بن عروه را دستگير كرده به دارالاماره مى بـرنـد. واز اومـى خـواهـنـد كـه مـسـلم را كـه در خـانـه اوپـنـهـان شـده اسـت تـحـويـل دهـد، مى گويد: (به خدا قسم اگر تك وتنها بمانم وهيچ ياورى نداشته باشم ، اورا تسليم نمى كنم تا آنكه در راه اوكشته شوم .)(204)
مسلم بن عقيل وقتى دستگير مى شود ودر دارالاماره با اوبدرفتارى كرده وتصميم مى گيرند اورا بـكـشـنـد، مـى گـريـد وقتى علت مى پرسند وبر گريستن ملامتش مى كنند، مى گويد: من براى خودم گريه نمى كنم ، گريه ام براى حسين بن على (ع) وخانواده اوست كه به سوى اين شهر مى آيند.(205)
نـافـع بـن هلال در كربلاوقتى دسترسى به آب پيدا مى كند، به خاطر تشنگى امام حسين (ع) واصحاب اوحتى يك قطره هم آب نمى نوشد.(206)
يـكـى از زيـبـاتـريـن جـلوه هـاى مواسات ـ بلكه ايثارگرى ـ صحنه اى است كه ميان بنى هاشم وديـگر ياران امام حسين (ع) پيش آمد وهر گروه حاضر بودند پيشمرگ گروه ديگر شوند. به نقل حضرت زينب ، امام در يكى از خيمه ها براى بنى هاشم سخن مى گفت . در پايان از حاضران پرسيد: فردا صبح چه مى كنيد؟ همه گفتند: هر چه تودستور دهى . عباس (ع) گفت :
(ايـنـان (اصحاب ديگر) غريبه اند. بار سنگين را بايد اهلش بردارد. فردا صبح ، شما نخستين گـروهـى بـاشـيـد كـه بـه مـيـدان مـى رويـد. مـا پـيـش از آنـان بـه اسـتـقـبـال مـرگ مـى رويـم تـا مـردم نـگويند، اصحاب را جلوفرستادند، وقتى آنها كشته شدند خودشان شمشير كشيدند... .)
بنى هاشم برخاسته شمشيرها را كشيدند وبه عباس (ع) گفتند: (ما هم با توهم عقيده ايم .)
زينب (س)گويد: چون تصميم استوار اين جمع را ديدم دلم آرام گرفت ولى اشك در چشمانم آمد. خواستم به خيمه برادرم حسين (ع) رفته بازگوكنم كه از خيمه حبيب بن مظاهر همهمه اى شنيدم . رفـتـم واز پـشـت خـيـمـه گـوش كـردم ، ديـدم اصـحـاب هـم مثل بنى هاشم حلقه وار دور حبيب جمع شده اند. حبيب مى گويد: (ياران ! براى چه به اين جا آمده ايد، سخنتان را واضح بگوييد.)
گفتند: (آمده ايم تا غريب فاطمه را يارى كنيم .)
گفت : (چرا همسرانتان را طلاق داده ايد؟)
گفتند:(براى همين حرف .)
حبيب گفت : (صبح كه شود، چه خواهيد كرد؟)
گفتند: (جز به سخن تورفتار نخواهيم كرد.)
گفت : (صبح كه شد، شما اولين نفراتى باشيد كه به ميدان مى رويد. ما زودتر به مبارزه مى پـردازيـم ، مـبـادا يكى از بنى هاشم خون آلود شود در حالى كه هنوز جانى در بدن و خونى در رگ داريم !)
تا مردم نگويند، سروران خويش را به جنگ فرستادند واز فداكارى مضايقه كردند.
همه با شمشيرهاى آخته گفتند: (ما با توهم عقيده ايم .)
زيـنـب كـبـرى بـاز هم از تصميم استوار آنان بر يارى حسين (ع) شاد گشت ، اما باز هم اشك در چشمش حلقه زد ...(207).
در ادامـه نـقـل پـيـشين آمده است كه چون امام حسين (ع) به ياران خود از بنى اسد فرموده بود كه چـون خـانواده من اسير خواهند شد، شما زنان خود را به ميان قبيله خودببريد، وقتى يكى از آنان خواست همسر خود را ببرد، همسرش حاضر نشد وبه شوهر خود گفت : (درباره ما انصاف نكردى ! آيـا دخـتـران رسـول خـدا اسـير شوند ومن آسوده و بى خطر بمانم ؟ شما اگر نسبت به مردان مـواسـات داريـد، مـاهـم نـسـبـت به زنان مواسات مى كنيم .) آن مرد، گريان نزد امام آمد وگفت كه همسرم نيز مى خواهد مواسات نشان بدهد، امام دعايش كرد.
اينگونه ياران اونسبت به حضرت مواسى بودند. پس ازشهادت بيشتر ياران ، دوتن از جوانان غـِفـارى چـون ديدند قدرت دفاع از جان امام وجلوگيرى از كشته شدن اورا ندارند، خدمت امام آمده اذن گـرفـتـنـد كـه پـيـش از اوبـه مـيـدان روند وشهيد شوند. امام به آن دوفرمود : خدا بهترين پـاداش نيك به شما دهد كه اينگونه حاضر به يارى ومواسات منيد وآماده فدا كردن جانيد. به ميدان رفته جنگيدند وشهيد شدند.(208)
زهـيـر بـن قـيـن ، وقـتـى بـه جـبـهـه حـسـين (ع) پيوست ، نسبت به اين تغيير موضع وقتى از او پرسيدند، گفت :
(تصميم گرفتم كه در حزب وگروه امام حسين (ع) باشم وجانم را فداى اوكنم ، تا پاسدار حق خدا ورسول باشم كه شما آن را تباه ساخته ايد.)(209)
عابس بن ابى شبيب در كربلاخطاب به سيد الشهدا(ع) گفت :
(اگـر مـى توانستم به چيزى عزيزتر از خون وجانم از تودفاع مى كردم تا كشته نشوى ، آن كار رامى كردم .)(210)
وقـتى امام ، مجروح بر زمين كربلاافتاده بود وسپاه دشمن دور اورا گرفته بودند، عبدالله بن حـسـن (ع)، در كـنـار عـمـويـش شـاهد اين صحنه بود. ابجر بن كعب شمشير فرود آورد كه امام را بكشد، عبدالله دست خود را حايل كرد، ولى دستش قطع شد. در آغوش عمويش حسين (ع) بود كه حرمله اورا با تيرى به شهادت رساند. (211)
اينها نمونه هاى روشنى از مواسات به جان در صحنه عاشورا ونهضت كربلاست كه اوج اخوّت دينى واداى حق برادرى را مى رساند.
عـبـدالله بـن جـعـفـر، هـمسر حضرت زينب ، گرچه بدلايلى خود در كربلانبود، اما دو پسرش را همراه زينب فرستاد وهر دوفداى امام شدند. بعدها خود جعفر از اين واقعه چنين ياد مى كرد:
(هر چند خودم نتوانستم با دستانم حقّ مواسات درباره حسين ، انجام دهم ، ولى دوفرزندم مواسات كـردنـد. آن دو در ركاب برادرم وپسر عمويم كشته شدند، در حالى كه نسبت به اومواسات ودر كنار اوصبر ومقاومت كردند.)(212)
در كوفه وقتى امام سجاد(ع) سخنان پرشورى عليه ستم (ابن زياد) فرمود، عبيدالله بن زياد دستور داد تا اورا بكشند. در اين جا هم عمه اش زينب كبرى جان خود را سپر بلاكرد و جلّاد را به خـدا سـوگـنـد داد كـه : (اگـر مـى خـواهـى اورا بـكـشـى ، اوّل مرا به قتل برسان !)(213)
از اين نمونه هاى تاريخى در بحث از (ايثار) هم مى توان ديد. سراسر صحنه هاى اين حماسه ، پراز اين گونه ايثار ها ومواسات هاست .
اوج ايـن مـواسـات را حـضـرت اباالفضل (ع) از خود نشان داد، هم با لب تشنه وارد فرات شد وبـى آنـكـه آب بـنـوشـد، بـيـرون آمـد، هـم بـراى سـيراب كردن كودكان امام وتشنگان حرم به شريعه فرات رفت ودر همين راه هم به شهادت رسيد وبرادرى بود كه فدايى برادر خود بود. از ايـن خـصـلت بـرجـسـتـه وجـوانـمردانه ، در زيارتنامه هاى اونيز ياد شده است : (فَلَنِعَمِ الاَْخُ الْمـُواسـى) (214)، (اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْعَبْدُ الصّالحُ وَالصِّدّيقُ الْمُواسى ، اءَشْهَدُ اَنَّكَ آمـَنـْتَ بـِاللّهِ وَ نـَصـَرْتَ ابـْنَ رَسـُولِ اللّهِ وَ دَعـَوْتَ اِلى سـَبـيـلِ اللّهِ وَ واسـَيـْتـَ بـِنـَفـْسِكَ)،(215) كه هم تعبير (برادر مواسى) ، هم (صديق مواسى)درباره اوبه كـار رفـتـه وهـم شـهـادت بـه ايـمـان ، نـصـرت ،دعـوت به راه خدا ومواسات با جان درباره آن حضرت مطرح است .
ايـن روح تـعاون وغمخوارى واخوّت راستين ، پيام همه شهداى عاشوراست ، وهمين خصلت ، سبب مى شـود كـه پـيروان اين مكتب ، با همه مسلمانان جهان ، از هر نژاد ومليّت و زبان ، احساس برادرى كـنـنـد ودر غمها وگرفتاريهايشان همدردى نشان دهند ودر صورت توان به يارى آنان بشتابند تـا مـسـلمـانـان مبارز در جبهه نبرد بااستكبار وصهيونيسم و قدرتهاى وابسته به كفر جهانى ، احساس تنهايى نكنند.
مواسات دينى ، تضمينى بر دلگرمى مجاهدان راه خداست ، تا در سنگر جهاد عليه كفر و ستم ، تنها نمانند.
وفـا
وفـا، پـاى بندى به عهد وپيمانى است كه با كسى مى بنديم . نشانه صداقت وايمان انسان و مـردانـگـى وفـتوّت اوست . وفا، هم نسبت به پيمانهايى است كه با خدا مى بنديم ، هم آنچه با دوسـتـان قول وقرار مى گذاريم ، هم عهدى كه با دشمن مى بنديم ، هم تعهّدى كه به صورت نـذر بـر عهده خويش مى گذاريم ،هم پيمان وبيعتى كه با امام وولىّ امر مى بنديم . وفاى به عـهد در همه اين موارد، واجب است ونقض عهد وزير پا گذاشتن پيمان وبى وفايى نسبت به بيعت وقـرار دوسـتـى وحـقـوق برادرى نشان ضعف ايمان واز بدترين خصلتهاست . خداوند وفاى به عـهـد را لازم شـمـرده اسـت واز عـهـد، بـازخـواسـت خـواهـد كـرد : (اَوْفـُوا بـِالْعـَهـْدِ اِنَّ الْعـَهـْدَ كـانَ مَسْؤُولاً)(216).
در آيـات قـرآن ، بـه سـتـايـش خـداونـدى از كـسـانـى كـه صـادق الوعـد ووفـادار بـودنـد مـثـل حضرت اسماعيل ، وبه نكوهش الهى از اشخاص واقوامى كه نقض عهد وپيمان شكنى كردند، بر مى خوريم . حضرت على (ع) هم (وفا) را جزء گرامى ترين خصلتها شمرده است : (اَشْرَفُ الْخـَلائِقِ الْوَفـاءُ)(217) ودر سـخـنـى ديـگـر، وفـاى بـه عهد را از نشانه هاى ايمان دانسته است :(مِنْ دَلائِلِ الْاءيمانِ الْوَفاءُ بِالْعَهْدِ).(218)
بـا ايـن مـقدّمه ، وقتى به صحنه عاشورا مى نگريم ، در يك طرف مظاهر برجسته اى از وفا را مـى بـيـنـيـم ، در سوى ديگر نمونه هاى زشتى از عهد شكنى وبى وفايى ونقض پيمان و بيعت وزير پاگذاشتنِ تعهّدات .
حـتـى از نقاط ضعفى كه امام حسين (ع) براى معاويه بر مى شمرد آن است كه وى به هيچ يك از تعهّداتى كه نسبت به امام حسن مجتبى وسيد الشهدا(ع)داشته است ، وفا نكرد.(219)
از نـقـاظ ضـعـف مـهـمّ كـوفـيـان نـيـز بـى وفـايـى بـود، چـه بـيـعـتـى كـه بـا مـسـلم بـن عـقـيل كردند وقول يارى دادند وتنهايش گذاشتند، چه نامه هايى كه به امام حسين (ع) نوشته ، وعده نصرت و يارى دادند، ولى در وقت لازم ، نه تنها به يارى امام برنخاستند، بلكه در صف دشمنان او قرار گرفتند وآن نامه ها وعهدها وامضاهاى خود را زير پا گذاشتند.
امـام حـسـيـن (ع) در مـنـزل بـيـضـه ، در سـخـنـى كه با لشكريان حرّ داشت ، ضمن يادآورى نامه نگاريها وبيعتى كه براى حمايت ويارى بسته بودند، مى فرمايد:
(اگـر اهـل وفـا بـه پـيمان نيستيد وعهد خويش را شكسته ايد وبيعت مرا از گردن خود كنار نهاده ايـد، بـه جـانم سوگند، اين روش از شما كوفيان چندان ناشناخته وشگفت نيست ، با پدرم ، با برادرم وبا پسر عمويم مسلم بن عقيل نيز همين كار را كرديد...)(220)
در روز عـاشـورا نـيـز در خـطـابـه اى پرشور وانتقاد آميز، از بيعت وبيعت شكنى ، از عهد و بى وفا
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 429]
-
گوناگون
پربازدیدترینها