پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1851129182
گفتگو با آرش معيريان كارگردان فيلم احضار شدگان شناگر ماهري هستم
واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: گفتگو با آرش معيريان كارگردان فيلم احضار شدگان شناگر ماهري هستم
جام جم آنلاين: احضار شدگان براي كارگردان آن بهانهاي بوده تا تمامي دغدغههاي سينمايي، محفوظات و تئوريهايي را كه پيش از اين در دانشكدههاي هنري خوانده و در عرصه سينما و تلويزيون تجربه كرده را در قالب فيلمي سينمايي تجربه كند.او چندان نگران گيشه نيست و علت اين مساله هم اين است كه فيلم را با سليقه مخاطب عادي نساخته.
او ميگويد فيلم را براي مخاطبي ساخته كه به تماشاي فيلمهاي تريلر علاقه دارد و معتقد است فيلم براي اين بخش از مخاطبان لذتبخش است، هرچند ممكن است تعداد اين مخاطبان به اندازه مخاطبان فيلمي كمدي نباشد.
مصاحبه با اين كارگردان خوشفكر بسيار جذاب تر از تماشاي فيلم بود. معيريان در سينما و تلويزيون ايران كارنامه كاري مفصلي دارد.
ساخت فيلمهاي: كما، چپ دست و شارلاتان در سينما و فيلمهاي تلويزيوني: زهر و پادزهر، آنكه دريا ميرود و گامي در تاريكي برخي از ساختههاي او در تلويزيون است كه البته بايد تدوين فيلمها و سريالهاي تلويزيوني متعددي را هم به عنوان مقدمه به آن اضافه كرد.
شايد خواندن اين مصاحبه بتواند براي علاقمندان به چنين سينمايي انگيزه لازم براي تماشاي اين فيلم را ايجاد كند. فيلمي كه معيريان معتقد است با ساخت آن فيلم تمامي آموختههايش را در «موشي آزمايشگاهي» به نام احضارشدگان ريخته و حالا خوشحال است كه در چنين قالبي به تجربهاي جديد دست يافته است.
آرش معيريان در سينما و تلويزيون ايران به ساخت فيلم در مدت زماني كوتاه مشهور است. احضارشدگان هم بر اساس همين قاعده ساخته شد؟
سال 1385 در جشنواره فيلم پليس قرار بود سه فيلم براي حضور و نمايش در جشنواره ساخته شود. از ميان سه فيلم چهار انگشتي، مخمصه و احضار شدگان، ساخت اين فيلم ديرتر از سه فيلم ديگر آغاز و زودتر از آنها آماده نمايش شد. فيلمبرداري اين فيلم حدود 30 روز طول كشيد كه البته در اين مدت هم با وقفههاي توليدي ناخواسته مواجه بوديم كه باعث تعطيلي فيلمبرداري ميشد.
در همين مدت چهار بار مدير توليد و دو بار طراح صحنه عوض كرديم. نگاتيو براي فيلمبرداري به شكل حلقه حلقه ميرسيد و برخي از صحنهها به دليل نبودن نگاتيو تنها با يك برداشت فيلمبرداري ميشد و ما مجبور بوديم آنقدر تمرين كنيم كه همه چيز خوب باشد.
پس شما علاوه بر سرعت در كار مهارتهاي ديگري از جنس تردستي و چشمبندي هم براي فيلمسازي داريد!
فيلمسازي در مملكت ما شبيه معجزه است و فيلمساز هم به نوعي يك معجزهگر. هر چقدر فيلمساز بتواند با اين شرايط كنار بيايد، نزد تهيه كنندگان محبوب تر است. من هم به همين دليل محبوب تهيهكنندگان هستم. البته كارگرداني كه همه ايده آلها در اختيارش باشد ديگر كارگردان نيست و بخشي از مهارت كارگرداني به كنار آمدن با اين شرايط و جمع كردن فيلم در شرايطي خاص بستگي دارد كه شايد افراد ديگر توانايي آن را نداشته باشند.
بخش قابل توجهي از فيلمها و سريالهايي كه اين روزها در سينما و تلويزيون ساخته ميشود «آثاري سفارشي» است. به عنوان يك فيلمساز كار سفارشي را دوست داريد؟
ممكن است بعضي از فيلمسازان نفس ساخت فيلم سفارشي را خيلي جايز ندانند اما با توجه به تعريف رسانه سينما و قدرت نفوذ آن در ميان تماشاگران، به عنوان فيلمساز شخصا انجام كار سفارشي را بد نميدانم. فكر ميكنم يك فيلمساز حرفهاي در كنار ساخت فيلمهاي گيشهاي كه به دنبال جذب تماشاگر است، وظيفهاي شرعي و كفايي هم دارد و آن ساخت فيلمهايي است كه با رويكردهاي فرهنگي، رسالتي اخلاقي را هم دنبال ميكند. فيلمساز گيشهاي موفق مثل سخنران خوبي است كه مضمون و ايدههايي كه ممكن است از طريق مجراهاي ديگر به شكل الكن بيان ميشود را به شكلي شيوا بيان ميكند و با تاثير كلام خود مخاطب را متنبه ميكند.
اين فيلم چه ويژگي مهمي داشت كه ساخت آن را پذيرفتيد؟
احضار شدگان به سفارش معاونت اجتماعي ناجا و با خواست موسسه ناجي هنر تهيه و توليد شد. البته در فيلمنامه اوليه موضوع داستان چندان ساده و راحت بيان نشده بود و براي انتقال مفهوم به شكل ناخودآگاه با سختيها و پيچيدگيهاي روايي مختلفي مواجه بوديم كه ممكن بود به ساخت فيلمي منجر شود كه همان 10 دقيقه اول تماشاچي را از ماجراي اصلي فيلم دور كند.
با اين كه نميتوان از اين جنس مضمون و فيلمنامه توقع فيلمي گيشهاي داشت اما تلاش كردم با اعمال تفكراتي از جنس سليقه مردم، اصطلاحا در و تخته را به هم جور كنم و تماشاگر را تا انتهاي فيلم نگهدارم تا تاثير و پيام فيلم به مخاطب منتقل شود. به همين دليل در فيلمنامه اوليه حدود 70 درصد تغيير ايجاد شد تا متن به سليقه عام نزديكتر شود.
فيلمنامه اوليه هم همين چهارچوب كلي درباره قرصهاي روانگردان را داشت؟
بله اما آنقدر اغتشاش داشت كه نه تنها مخاطب فيلم، بلكه خواننده فيلمنامه را هم خسته ميكرد.
اگر قرار بود اين فيلم در بخش خصوصي و به تهيه كنندگي فردي مانند حسين فرح بخش ساخته شود اين فيلم چه سرنوشتي پيدا ميكرد؟
چنين فيلمنامهاي را نه حسين فرح بخش ميساخت و نه من حاضر به ساخت آن ميشدم. با توجه به شناختي كه از سليقه اين تهيهكننده دارم، در صورت موافقت اين فيلم با جذابيتهاي مورد علاقه تماشاگر ساخته ميشد و در آن صورت شايد فقط 10 درصد فيلمنامه فعلي باقي ميماند.
مهمترين فايده ساخته شدن اين فيلم در بخش دولتي براي شما چه بود؟
اين مساله باعث شد در ساخت اين فيلم دغدغه گيشه نداشته باشم و همين مساله بستر مناسبي را فراهم كرد تا تفكرات، تمهيدات و تواناييهاي بيان سينمايي را تا جايي كه ميدانم براي خودم تجربه كنم. براي فيلمسازي مانند من كه در حوزه فيلمهاي پر فروش فعاليت كردهام، ساخت فيلم «نفروش» هم جالب است تا موج سواريها، يافتهها و دانستههاي خودم را از زبان سينما به تصوير بكشم.
به همين دليل در ساخت اين فيلم دوست داشتم به عنوان يك مدرس سينما كه علاقمند است فرمولها، دانستهها و آنچه كه به دانشجويان منتقل ميكند را به تصوير بكشد، با ساخت اين فيلم نتيجه فرضياتم را تجربه كنم و از سوي ديگر نمونهاي از سينمايي كه در ايران مهجور است و فيلمسازان كمتر جسارت پرداختن به آن را دارند را هم ارائه كنم. شايد اگر قرار نبود اين فيلم براي نيروي انتظامي ساخته شود، امكان توليد آن در هيچ جاي ديگر فراهم نميشد.
شما در زمينه سينما تحصيلات دانشگاهي داريد و در اين عرصه فعاليتهاي مختلفي داشتهايد. آيا سقف فيلمسازي شما همين آثاري است كه تا به امروز ساختهايد يا اينكه اين فيلمها مقدمهاي براي رسيدن به سينمايي فاخر است؟
بحث سينماي شاهكار، فاخر و متعالي مسالهاي نسبي است و به تعريف ما از اين سينما برميگردد. ما از شركتهاي داخلي خودروسازي توقع نداريم كه خودرويي در حد بنز و بي.ام.وي بسازند. اين مساله به دليل عدم توانايي اين شركتها و مهندسان آنها در توليد چنين اتومبيلهايي نيست بلكه به دليل شرايطي ديگر است.
من هم به عنوان آرش معيريان فيلمساز با توجه به شرايط و موقعيت فيلمسازي، انواع مميزيها و نگاههايي كه به هنگام ساخت فيلم مجبورم آنها را لحاظ كنم تا اثري توليد كنم كه مورد قبول تماشاگر متوسط باشد؛ موظفم در حيطه و چارچوبي خاص حركت كنم. هم من و هم شما و هم خيلي از علاقمندان جدي سينما وقتي قرار است در خلوت خودمان فيلمي تماشا كنيم احتمالا فيلمهايي مانند كما و احضارشدگان را نميبينيم و فيلمي را انتخاب ميكنيم كه بتوانيم با تماشاي آن به كشف لحظههاي ناب آن دست پيدا كنيم و به اين طريق لذت ببريم.
فيلم احضارشدگان در زماني ساخته شد كه مهدي سلوكي و شهرام حقيقت دوست در «بورس» بودند. در كنار اين دو بازيگر، ساير بازيگران فيلم شما هم بازيگران تلويزيوني هستند. آيا امكان انتخابهاي بهتري از ميان ستارههاي سينمايي وجود نداشت؟
هر فيلمي گروه بازيگران خاص خود را ميطلبد اما احضار شدگان فيلمي نبود كه نياز به حضور ستارههاي سينما داشته باشد. فيلمهايي بوده كه در همين عرصه ساخته شده و به غلط ستارهها را انتخاب كردهاند و با واكنش منفي مخاطبان هم مواجه شدهاند. فيلم «چه كسي امير را كشت» يك نمونه از اين آثار است كه در زمان اكران آن در يكي از سينماها مخاطبان پول بليت خود را مطالبه كردند.
اما قاعده سينما اين است كه براي فيلمها معمولا به سراغ ستارهها ميروند.
بله اما بحث مهمي هم به نام «بازيگري» وجود دارد اما الزاما همه ستارهها بازيگر نيستند و همه بازيگرها هم ستاره نيستند. ستاره در همه جاي دنيا يك ويژگي دارد كه با هنرپيشه درجه يك كاملا متفاوت است و هر دو با هم متفاوت هستند. من هم براي ستارهها ارزش قائلم و هم براي بازيگران اما براي احضار شدگان تصورم اين بود كه با جنس مخاطبي كه هدفگيري ميكنم، اتفاقا ستارهها خيلي جوابگوي فيلم نيستند و اين تركيب بازيگران آنچه كه من خواسته بودم را ارائه ميكردند.
از اين بازيگران دقيقا چه ميخواستيد؟
همين چيزي كه در فيلم وجود دارد. تمام رفتارها و ژستها همان چيزي است كه مورد نظر من بود. اين مساله هم برميگردد به تعريفي كه من از اين فيلم دارم.
اين تعريف دقيقا چيست؟
فيلمي با حال و هواي گروتسك و ماليخوليايي و توهمي كه در دقايق آغازين نبايد آنقدر افراطي عمل كند كه پيشاپيش تماشاچي دست فيلمساز را بخواند و بتواند ادامه داستان را حدس بزند.
اين فيلم در شكل روايي خود آرام آرام روي لبه تيغ حركت ميكند و نه آنقدر وابسته به دنياي بيروني فيلم است كه مخاطب درباره تناسب بين مهدي سلوكي و زيبا بروفه در نقش زن و شوهر ترديد كند و نه آنقدر با اطمينان نسبت به اين مساله تاكيد ميكند كه مخاطب به قصه شك كند. در پايان فيلم قرار است به مخاطب گفته شود كه همه اينها زاييده ذهن متوهم عماد است. به همين دليل در پايان فيلم اميد و همسرش در يك سكانس با هم ديده نميشوند و اينطور تداعي ميشود كه ممكن است آنها اصلا با هم ازدواج نكرده باشند.
خود شما هم در اين سخت شدن كار سهم داشتيد؟
بله. ميتوانستم به شكل خطي تماشاگر را از ابتدا وارد فضاي ذهني شهرام كنم و به اين مساله اشاره كنم كه او قرص اكس مصرف كرده و تماشاگر تمام فيلم را از طريق فضاي ذهني او به عنوان يك آدم مغشوش ببيند اما اين مساله سبب ميشد از جايي به بعد تماشاگر با فضايي كاملا بيات و لو رفته در داستان مواجه شود و قصه تا انتها براي او قابل پيشبيني باشد.
فيلمنامه اوليه چگونه بود؟
در فيلمنامه اوليه كه حجت قاسم زاده اصل نوشته بود داستان از نگاه هزارتوهاي پيچيده ذهني عماد به تصوير كشيده شده بود.
شما يك حد وسط را گرفتيد و دنبال كرديد؟
بله. براساس تجربه وظيفه خودم ميدانستم براي راضي نگه داشتن تهيه كننده و سفارش دهنده بايد يك راه بينابين را انتخاب كنم. البته اين انتخاب كار سادهاي نبود. هنگام اكران فيلم در جشنواره در هر بار نمايش بازتابهاي آن را در تماشاگر ميديدم. برخي از آنها كه جلوتر از فيلم درباره اثر قضاوت ميكردند، پوزخند ميزدند اما در پايان فيلم به شدت رودست ميخوردند و اين مساله حكم سيلي محكمي را داشت كه به گوش تماشاگري ميخورد كه لحظاتي از فيلم را با پوزخند دنبال كرده بود. البته ما با تماشاگري كه خيلي عقبتر از فيلم است هم مواجه بوديم. اين نوع تماشاگر به شدت عطش دارد كه روابط را كشف كند. براي او هم اين مساله كه شخصيتها مرتب رنگ عوض ميكنند و مناسبات ميان آنها عوض ميشود، از اين جهت جالب است كه در پايان متوجه ميشود تمام اينها خيالي بوده است.
ميخواهم نتيجه بگيرم شما يك فيلم مسوول پسند ساختيد!
بله. به اين مساله افتخار هم ميكنم چون آن مسوولي كه اين فيلم برايش ساخته شده، اهدافي را دنبال ميكند. نيروي انتظامي در كشور ما علاوه بر دغدغه ايجاد نظم و امنيت اهداف فرهنگي هم دارد. خيلي خوشحالم كه رئيس نيروي انتظامي نكات موجود در اين فيلم را به درستي كشف كرده است. تاثيري كه دوست داشتم براي تماشاگر ايجاد شود، اين بود كه او بعد از بيرون آمدن از سالن، تحت تاثير فضاي فيلم آنقدر فضاي مسموم استفاده از اين قرصها بر ذهنش سنگيني كند تا خدا را شكر كند كه تا به حال از اين قرصها استفاده نكرده و يا اگر استفاده كرده ديگر به سراغ اين قرصها نرود.
فيلمسازي شبيه معجزه است و فيلمساز هم به نوعي يك معجزهگر. هرچقدر فيلمساز بتواند با اين شرايط كنار بيايد، نزد تهيه كنندگان محبوبتر است
معتقدم تماشاگر با ديدن هر فيلم بايد دنياي قبل و بعد از ديدن فيلم برايش تفاوت كند. اگر قرار است هيچ اتفاقي رخ ندهد بهتر است تماشاگر فيلم را نبيند.
مخاطب براي داستان يا بايد از شخصيتهاي داستان خوشش بيايد يا اينكه نسبت به آنها احساس تنفر كند. اما در فيلم احضار شدگان مخاطب نميتواند چنين ارتباطي را با شخصيتهاي داستان ايجاد كند. چرا؟
يكي از شيطنتهايي كه تلاش كردم در اين فيلم آن را تجربه كنم اين بود كه مخاطب را گول بزنم و به او رو دست بزنم. در احضار شدگان چيزي كه برايم لذت بخش و شيطنتآميز بود، اين بود كه بدون در نظر گرفتن دغدغه گيشه، فيلمي بسازم كه تماشاگر را مثل سوژه يك آزمايش يا يك شعبده، با اين فضا مواجه كند كه حس كند مغبون واقع شده و اگر در جايي به فيلمساز فحش داده كه او را سر كار گذاشته، در پايان حس كند از فيلمساز رو دست خورده و دو ساعت در سينما مانده است. به همين دليل در طراحي فيلمنامه و ساختار فيلم دوست نداشتم مخاطب شخصيتها را دوست داشته باشد. در تعريف عادي درباره همذات پنداري گفته ميشود تماشاگر بايد با كاراكترهاي معقول همذات پنداري كند. اتفاقا اگر تماشاگر بخواهد با شخصيتهاي اين فيلم همذات پنداري كند فيلم در هدف خود ناكام است چون به او حق ميدهد كه به سراغ قرصهاي روانگردان برود.
در پايان بايد اعتراف كنم متاسفانه تماشاگرهاي امروز سينما از فيلمسازها خيلي جلوتر هستند.
چرا «متاسفانه»؟
شايد بهتر باشد اين جمله را به اين شكل اصلاح كنم كه متاسفانه فيلمسازها از تماشاگر عقب هستند. ادبيات سينمايي اين تماشاگر به دليل مواجهه با طيف وسيعي از فيلمهاي خارجي ارتقاء يافته و باهوش شده است، چون انواع و اقسام فيلمها و سريالهاي خارجي را ميبيند اما ما به عنوان فيلمساز چه به لحاظ روانشناسي و چه از جنبههايي مانند قصه پردازي، سوژه پردازي و... چه خود آگاه چه ناخود آگاه بسيار بسيار عقب هستيم. به همين دليل تماشاگر از همان ابتدا انتهاي فيلم و روال داستان را حدس ميزند.
بخشي از اين مساله به دليل مشكلات كار فيلمسازي هم هست.
بله. بخشي هم به دليل مميزي است و اينكه فيلمساز بايد انواع ملاحظات را رعايت كند تا فيلم بسازد. اما بخشي از مساله هم برميگردد به دانش سينمايي فيلمساز كه تجربه آكادميك كمي دارد و خيلي هم اهل مطالعه نيست و اين مساله را هم قبول ندارد كه به عنوان فيلمساز در حال انجام دادن كار بزرگي است، به همين دليل به عنوان راوي فيلم از تماشاچي عقب ميافتد.
البته مخاطب دوست دارد پايان فيلم را حدس بزند و اين مساله نكتهاي منفي نيست.
بله اما اين مساله درباره سينماي كلاسيك و داستاني صدق ميكند كه خطي حركت ميكند. حدس زدن پايان داستان جزو ويژگيهاي اين سينما است تا تماشاگر با علم به پايان داستان، «چگونگي» ماجراهاي داستان را حدس بزند. به اين دليل ژانر وسترن با وجود 6 دهه فاصله با زمان حال هنوز هم براي مخاطب جذاب است يا ملودرامي مانند «بر باد رفته» چون در تعريف روايي فيلم «چگونگي رسيدن» را خوب روايت ميكند، هنوز جذاب است. اين سينما «يك بار مصرف» نيست اما ما امروز سينمايي داريم كه اتفاقا آن پيشبيني را هم به تماشاگر ندادهايم و تماشاگر به لحاظ جنس فيلم خود هم ميتواند آخر و هم چگونگي داستان را پيش بيني كند. در فيلمهاي كلاسيك چگونگي مهم است. به همين دليل ساختن فيلمهاي كلاسيك سخت است اما در سينماي مدرن فيلمها رويكرد غافلگيرانه دارند و اين سينما يكبار مصرف است. چون فرجام داستان گنگ است و هر لحظه غافلگيري در پيش است ولي در پايان فيلم تمايلي به دوباره ديدن آن نداريم.
فيلم احضار شدگان به قرصهاي توهم زا ميپردازد اما به شدت رئال است. چرا ما تصاوير سوررئال را در اين فيلم نميبينيم؟
ما ميتوانستيم در اين فيلم فضا را كاملا سوررئال نشان دهيم. قرصهاي روانگردان به اين دليل باعث ميشود مصرف كننده دچار رفتارهاي خطرناك شود كه با الهام از دنياي واقعي، فرد مصرفكننده را دچار توهم ميكنند. اين قرصها غالبا پارامترهايي از دنياي واقعي ميگيرند و با محفوظات شخص مصرفكننده عجين ميشوند به طوري كه شخص مصرف كننده متوجه نميشود آنچه ميبيند كاملا توهم است. در چنين وضعيتي دنياي او واقعي است اما جنس روابط توهمزا است. مثلا فردي يك بار از اين قرصها استفاده كرده و بعد در خانه عروسكي را ديده كه مدام گريه ميكرده است. او اين عروسك را با چاقو تكه تكه كرده و آن را داخل حياط پرت كرده اما بعد كه به خودش آمده فهميده فرزندش را كشته است. اين فرد اگر نسبت به فضاي توهمي خود هوشيار باشد اين كار را نميكند اما چون مرز خيال و واقعيت مخدوش ميشود دست به كارهايي ميزند كه به جرم و جنايت منتهي ميشود. نمايش فضاي سوررئال براي ما كاري نداشت اما ما ميخواستيم آناليز مصرف قرص را در فرد مصرف كننده نشان دهيم و قدم به قدم جلو برويم.
فيلمهايي از جنس احضار شدگان معمولا به فيلمبرداري، طراحي صحنه، گريم و... خاصي نياز دارند اما تيم سازنده اين فيلم در چنين بخشهايي بيشتر شايد مناسب ساخت فيلمي تجاري باشد. فكر نميكنيد با تركيب ديگري از عوامل اين فيلم نتيجه بهتري ميگرفت؟
اين قضاوت و سليقه شماست اما من به عنوان سازنده اين فيلم بايد به همه جهات نگاه ميكردم چون روحيه و رفتار كاري خاصي دارم كه اگر همدلي در فضاي فيلم باشد بهتر ميتوانم منظورم را به تصوير بكشم. كساني كه انتخاب شدند هم به نظر من تجربه خوبي در اين عرصه داشتند و همدلي آنها بينهايت بود.
بايد به اين نكته هم توجه كرد كه در سينماي ايران همه آدمها عطش و انگيزه كار متفاوت دارند. براي فيلمبرداري كه سالها در زمينه اكشن كار كرده باشد اين عرصه ديگر جذابيتي ندارد. به همين دليل خيلي اوقات آدمهايي كه در كارنامه كاريشان فيلم متفاوتي نبوده، در يك كار جديد انگيزهاي براي فعاليت خوب پيدا ميكنند و از اين مساله به لحاظ روحي ارضاء ميشوند و تلاش ميكنند كار خود را به بهترين شكل ممكن انجام دهند. به نظرم احضار شدگان جزو متفاوتترين و بهترين كارهاي مجتبي رحيمي است. من سابقه چند همكاري با او را داشتم اما شايد اگر با فرد ديگري ميخواستم اين فيلم را بسازم، چون زبان مشتركي با او پيدا نكرده بودم ممكن بود فيلم ايدهآلي از آب در نيايد و بهرهبرداري از توان آن فيلمبردار به كار ديگري موكول شود.
ما احضارشدگان را ديرتر از زمان معمول آن شروع كرديم و زودتر تمام كرديم، چون اگر فيلم به جشنواره پليس نميرسيد ديگر به درد آنها نميخورد. شايد اگر اين فيلم با بودجه بهتري و در زماني مناسبتر ساخته ميشد خيلي اتفاقهاي ديگر رخ ميداد و كيفيت فيلم بالاتر ميرفت اما چنين شرايطي فراهم نبود.
در چنين شرايطي چرا به ساخت چنين فيلمي تن داديد؟
اين شرايط غالب فيلمسازي در ايران است و تعداد فيلمهايي كه با شرايط خوب ساخته ميشود خيلي كم است.
آن شرايط خوب معمولا چگونه فراهم ميشود؟
زماني كه از فيلم كاملا حمايت شود و سازندگان آن هم دغدغه مالي نداشته باشند. فيلم ما با مشاركت تهيهكننده بخش خصوصي ساخته شد. زماني كه وارد كار شديم به دليل محدوديتهاي مالي مجبور شديم از خيلي از چيزها صرف نظر كنيم. اين شيوه غالب فيلمسازي در ايران است و هميشه كارگردانهايي محبوبند كه با اين شرايط بتوانند كنار بيايند.
حالا اگر همه شرايط براي شما فراهم باشد حتما يك شاهكار خواهيد ساخت؟
فكر ميكنم بتوانم چنين كاري انجام دهم. از ابتداي فيلمسازي هميشه فشار كاري با محدوديت زماني را داشتهام. من در لبنان يك فيلم ايراني ساختم و چند تجربه كاري هم در خارج از كشور داشتم كه برمبناي آنها فهميدم شناگر ماهري هستم اما به شرطي كه آب هم پيدا كنم. شخصا معتقدم اگر امكانات فيلمي مانند فرزند صبح را داشته باشم، حتما فيلم موفقي خواهم ساخت چون در طول سالهاي گذشته با شرايط سخت و تنگناهاي مالي درگيربودهام.
رضا استادي
چهارشنبه 11 دي 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
-