تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 17 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):پروردگارم هفت چيز را به من سفارش فرمود: اخلاص در نهان و آشكار، گذشت از كسى كه ب...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805432516




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

شب سكوت بقيع


واضح آرشیو وب فارسی:کيهان: شب سكوت بقيع
محسن حدادي

سلام! يك سلام با طعم سفري به مركز مغناطيس هستي به همه خوانندگان خوش سليقه نسل سوم. جانم برايتان بگويد...باور بفرماييد كه از اين سفر تنها و تنها «جان» بايد سخن بگويد كه كار «واژه» ساختن سازه هاي روزمرگي است و نه كعبه هاي دلدادگي...«حج» براي من كه ناگهان دعوت شدم؛ سفر به اعماق غربت و قربت بود...جاي همه تان خالي! اين تنها سفري در عالم و در تمام طول عمر يك انسان است كه هيچ عكس يادگاري و كارت پستال و سفرنامه اي، طعم ديدن و شنيدن و چشيدن و بودن در بطن آن را نمي دهد...خيمه هاي عزاي سيد الشهدا(ع) علم شده است؛ بين داغ و درد اين شب ها و روزها و به سرخي محاسن حضرت پس از ديدار با جوان شهيدش، حضرت دوست را قسم دهيد و بگيريد اين يگانه هديه الهي به بنده را كه جواني، فصل حج است...نمي دانم توفيق مي شود و شما حوصله مي كنيد و صفحه امان مي دهد تا من خوشه هايي از تاكستان اين سفر را برايتان بنويسم يا نه، اما هرچه هست، جغرافياي شهر پيامبر(ص) «بيت الاحزان» است و ما هم كه سياه پوش شده ايم...اگر امروز كوچه كوچه كشور ما سياه پوش است، سرزمين وحي سرخ پوش شب عيد است! محرم براي آن جماعت آغاز سال نويي است كه ...صفحه امروز گوشه اي از خاطرات حضورم در مدينه است، كه آخرين حاجيان ايراني تا يكي دو روز آينده از غريب ترين خاك كره زمين به كشور بازمي گردند و فصل حج، دفتر خود را تا سال آينده مي بندد...ضمنا به خاطر منتشرنشدن صفحه در هفته گذشته، از تمام خوانندگان عذرخواهي مي كنم.

غبار غليظي مدينه را در آغوش گرفته است، سكوت سايه اش را روي شهر انداخته و گنبد سبز حضرت مهرباني و باغبان بي بديل هستي، در قاب چشم ها جاي گرفته. آرام آرام داري به سمت حرم مي روي... ناگهان عطر اشك چند زائر ايراني و عرب به مشام

مي رسد؛ چه بوي آشنايي دارد!

همگي زن هستند، در پياده روي خيابان ملك عبدالله، تكيه داده اند به ديوارهاي حصاربندي شده بقيع و چشم دوخته اند به سياهي شب، مي دانند كجا را بايد بنگرند و گرنه...

نمي شود! باور كنيد نمي شود به واژه ها جان داد و گفت كه اين

ناله هاي نيمه شبي براي چيست؟ سال ها آرزوي ديدار داشته باشي، حالا رنج سفر و شيريني حج را چشيده باشي و در دو قدمي آن جغرافياي مقدس، چشم هايت را محروم كنند از زيارت! چه حالي پيدا مي كني؟

همين مي شود كه خانم ها

صبح هاي زود كه تيغ آفتاب سرخي اش را بر خاك بقيع

مي پاشد و مي آيد و يا نيمه هاي شب كه سوز سردي در مدينه جاري است، مي آيند، دلهايشان را به همين پنجره ها دخيل

مي كنند و چشم را سوار بر قاصدكي از جنس غربت

مي فرستند تا برسد به آن قطعه اي از بهشت زمين كه نشاني اش

بي نشان است...

آب مي شوي وقتي مي بيني جماعت دست هاشان را در اين پنجره هاي حصار شده قفل

مي كنند و شانه هاشان لرزشي به قامت تاريخ مظلوميت شيعه

مي گيرد و... تورق دفتر خاطرات خاك است و آفتاب و حضور در ضيافت اشك و مهتاب! و سياهي شب چه محرم خوبي است براي تكان هاي سنگين دل؛ اگرچه دوستي مي گفت بايد هم شبانه بيايند كه او شبانه رفت!

¤¤¤

پيرمرد آرام آرام داشت زيارت نامه مي خواند؛ پاي سفره كريم اهل بيت(ع). تا او را ديد با تندي به او گفت، كتاب را ببند و برو! پيرمرد در حال خودش بود و داشت تمام آبرو و هستي خود را در آن قطره هاي اشك صورتش پاي سفره

مي چيد... مرد با دست او را هل داد و گفت برو! اينجا قبرستان است نه زيارتگاه...و غضبناك و با فارسي خنده داري ادامه داد: شرك؛ از خدا بخواه نه از مخلوق خدا! ... جواني كنارش ايستاده بود. پيرمرد را كمي عقب كشيد و گفت: «آرام تر بخوان...»

گفت آرام تر بخوان... آرام تر... يا اميرالمؤمنين! چه سوغات سنگيني براي ما گذاشته اي! يادتان هست كه چهارده قرن قبل هم حضرت شما به فرزندان فرموديد: آرام تر گريه كنيد!

هواي مدينه با گذشت اين همه سال، هنوز هم هواي نفاق و نفرت است! هنوز هم بايد فرياد فرياد غم حضرت بانو را با آستيني به دندان گرفته، اشك شويم! هنوز هم غم غربت در بقيع بيداد مي كند! هنوز هم بايد آرام گريست! اين جماعت هنوز هم دنبال نبش قبر

بقيع اند... واي كه چقدر دلم هواي شب هاي جمعه مسجد ارك را كرده! آخر اينجا نمي شود يك دل سير اشك ريخت و فرياد شد! تنها بايد ببيني و آرام آرام مثل شمع، بي صدا، آب شوي! دق مي كني اگر زياد بماني در اين بهشت گمشده!

اينجا هميشه راه «گلو» بسته است...

وه! چه عطر سيبي بين واژه هايم پيچيد، بوي محرم است كه بقيع را اينگونه سرخ گون كرده است؛ بي جهت نيست كه اين حاجيان از حرم بازگشته، داغ مي شوند در بقيع و ضربان قلبشان «حسين... حسين» مي كند... بايد چقدر نماز شكر در جوار باب جبرئيل و دوشادوش در خانه حضرت بانو خواند به شكرانه جاري بودن خون خدا در رگ ها مان؟! چقدر بايد سلام فرستاد بر روح ابراهيم زمان كه انقلاب و اهل بيت(ع) را به ما هديه داد؟ چقدر؟

¤¤¤

خانم ها هنوز نگاهشان را دوخته اند به آن خاك سرخ كه سند يگانه اي است براي يك تاريخ غريب اما عزيز! ستاره ها كم كم دارند زيارت بقيع را تمام مي كنند و جاي خود را به ابرهاي سپيده دم صبح

مي دهند و من هنوز در ميان آه اين زائران حرم خاكي حضرت مادر، آب مي شوم! شايد قصه تقدير است كه خانم ها تا قيام و قيامت حضرت صاحب، طعم خاك و چادر خاكي را بچشند براي يك لحظه زيارت و حس كنند عطر عاشقي در بلور سكوت را...

اگر چه بين من و تو هنوز ديوار است

ولي براي رسيدن، بهانه بسيار است

¤¤¤

حاج مجيد قناد: براي شفاي كسي آمده ام حج كه نمي شناسمش

توي لابي هتل بغض اش تركيد. بلند بلند گريه كرد، پيش شما خيلي از زائران ايراني كه هر آدينه برنامه هاي تلويزيوني او را نظاره مي كنند. اشك هايش در پهناي صورتش خانه كرد. چشمانش رنگ خون گرفت وقتي گفت، براي شفاي كسي مي آيم كه 3 سال است در حالت بيهوشي بسر مي برد؛ من نمي شناسمش اما هر چند وقت يكبار به ديدنش مي روم... او عضو هيأت حضرت ابوالفضل(ع) شبكه دوم سيما هم هست؛ »عمو قناد جمعه هاي تلويزيون« 54 سال دارد و نازك تنهايي شيشه اي اش آنقدر لطيف هست كه در مدينه هم ياد بچه هايش باشد...

¤ چند تا فرزند دارين؟

- هفته اي، چهل پنجاه تا! من بچه هاي ايران را مثل بچه هاي خودم

مي دانم. ولي خود خودم سه تا بچه دارم. دو تا دختر دوقلو و يك پسر تك! دبيرستاني و راهنمايي. اولين كساني هم هستند كه برنامه ام را نقد مي كنند. گاهي مي گويند اين قسمت خوب نبود و يا اين قسمت خوب بود. جمعه كه به خانه مي آيم برنامه ام را ضبط كرده اند و...

¤چي شد آمدين حج؟

- خدايي بود. شايد به خاطر شكرگزاري هميشگي من از نعمت هايي كه خدا به من داده است.

¤ دنياي شما چگونه است؟

- دنياي بچه ها بوده است. حدود 28 سال در تلويزيون براي بچه ها كار كردم و براي همين آسمان دلم به رنگ كودكانه هاي ايراني است...

¤ لحظه هاي ناب تلويزيون بهتر بود يا حال و هواي مدينه؟

- شايد در اين سال ها كه جمعه برنامه زنده داريم و هميشه خدا به ما كمك كرده، ياد نعمت هاي خدا بوديم. ولي لحظه اي كه در شب قدر به من اعلام كردند، عازم حج هستي، حسي غريب به من دست داد.

¤چرا؟

- چون مي خواستم از نزديك مسجدالنبي، بقيع، خانه خدا و اين عظمت مسلمانان در حج را ببينم...اين سفر و حضور والله در طول زندگي ام از همه چيز شيرين تر است. نمي دانم چه كار خوبي كردم كه خدا ما را به خانه خود دعوت كرد... ] يك آن هواي دلش باراني مي شود... [

من...]اشك كلماتش را بريده

مي كند و...[ من براي كسي

آمده ام حج كه نمي شناسمش، دختر بچه اي كه سه سال است در كما است. ولي هر دو سه ماه، يك بار به او سر مي زنم. از خدا

مي خواهم شفا پيدا كند...]به دوردست خيره مي شود و قطره هاي اشكش را از صورت مي چيند...[

¤تا امروز چه چيزهايي ديده اي؟

- اين صف نماز را كه مي بينم و جمعيتي كه با زبان و لهجه و چهره هاي گوناگون و از مليت هاي مختلف به طرف خانه خدا ايستاده اند و سپاس نعمت هاي او را به جا مي آورند، لذت مي برم.

¤ حالا خودتان براي چه كسي دعا مي كنين؟

- براي مادرم. عزيزي كه هم پدر بود هم مادر. آخر چهل سال پيش پدرم به رحمت خدا رفت.

¤تمناي شما از خدا در اين سفر چيست؟

- همه آنها كه آرزوي اين سفر را دارند، فرجي شود و به اين سرزمين مشرف شوند.

¤زيباترين جايي كه رفتين و يا ديدين؟

- صحنه حضور زائران كنار بقيع و زمزمه هاي دعاي كميل در

بين الحرمين.

¤براي بچه ها هم دعا كردين؟

- بله. براي سلامتي و موفقيت و سربلندي خود و خانواده شان و ايران عزيز.

¤سوغاتي شما براي بچه ها؟

- خاطراتي كه از جاي جاي اينجا دارم. اگر خدا توفيق دهد آنچه كه ديده ام را در بازگشت به كشورمان، به صورت تصويري بر زبان جاري كنم. ]حاج مجيد قناد از حضور و احساس كودكان در موسم حج برنامه هايي تهيه كرده است.[

¤ اينجا وقت شما چطور صرف مي شود؟

- شب ها در مسجدالنبي... درددل كردن... نماز خواندن و ياد يك يك آنها كه التماس دعا گفتن... روز هم از نزديك ظهر مي آيم مسجدالنبي.

]زلال شده بود با همان قطره هاي اشك دلتنگي براي آنها كه در مدينه نيستند، متبرك شده بود با اين مرواريد هاي قيمتي كه بر چهره اش نشسته بود، براي همين هم هنگام خداحافظي او را در آغوش گرفتيم و بوسيديم و خداحافظي كرديم...[

¤¤¤

حاج دانيال حكيمي: مي خواهم در خلوت خودم باشم

دانيال حكيمي، بازيگر محجوب و محبوب سينما و تلويزيون، اصلاً اهل مصاحبه نيست و اين را در ايران و از تورق روزنامه ها، نشريات و حتي مجلات سينمايي به راحتي مي توان فهميد. سرش به كار گرم است و از هياهوي رسانه اي دور است، شايد براي همين هم باشد كه در طول سال هاي فعاليتش كه طيف هاي مختلف و متنوعي از شخصيت ها و تيپ ها را بازي كرده، هيچ گاه گرفتار حاشيه نشده است. او در مدينه حتي براي مصاحبه با شبكه خبر هم بيش از چند ثانيه وقت نگذاشت؛ آنچه

مي خوانيد حاصل اصرارهاي فراوان من و تواضع معنادار اوست؛ كه حج قاب قشنگي است از خلوت هاي روزانه و شبانه بنده با پروردگار... او تمام حرف هايش را در اين يك جمله خلاصه كرد: اينجا

مي خواهم فقط در خودم باشم و با خدا خلوت كنم...

¤چقدر خودتان را براي اين سفر آماده كرديد؟

- تلاش مان را كرديم و باز هم تلاش مي كنيم تا حج مقبولي داشته باشيم.

¤چقدر در اين فضاهاي معنوي مكه و مدينه به فكر دوستان و آشنايان هستيد؟

- قطعاً سعي كردم در اماكن مذهبي به ويژه حرم نبوي جاي ايشان را خالي كنم حالا تا چه حد ياد همه شان باشم ديگر خدا بايد كمك كند...

¤التماس دعاهاي دوستان و آشنايان را هم به جا آورديد؟

- نمي دانم كه بتوانم سلام و يا دعاهاي ديگران را برسانم يا نه، اما از صميم قلب آرزو مي كنم و اميدوارم اين سفر قسمت همه بشود.

¤حرف خودتان درباره اين سفر چيست؟

- من...{كمي مكث مي كند...} من در 45 سالگي به حج آمده ام و حالا هم حرفي ندارم جز اينكه اي كاش زودتر اين سفر نصيبم مي شد.

¤فكر مي كنيد اين سفر چقدر روي كار و زندگي شما تأثير بگذارد؟

- قطعاً بي تأثير نيست و فكر مي كنم نه تنها در روند زندگي بلكه در روند كاري ما نيز مؤثر باشد، اگر چه دعا مي كنيم تأثيرات معنوي اين سفر براي همه و ما ماندگار باشد.

¤احساس كلي خودتان از حضور در ميان زائران برگزيده زيارت حضرت حق چيست؟

- دوست دارم در خلوت خودم باشم؛ دوست دارم با خودم خلوت كنم؛ به خود و خداي خود بيانديشم و...

¤¤¤

سوال و جواب را با لبخندي كه اشك شوق را به ديده باني چشم آورده، تمام مي كند و مي گويد باقي سوالات را از آقاي رجبي (مهران رجبي) بپرس. باز هم اصرار مي كنم، جلو مي آيد و مرا مي بوسد و مي گويد: قربونت برم، من زياد اهل حرف زدن نيستم، اينجا هم آمدم براي اينكه در خودم باشم...

¤¤¤

حاج مهران رجبي: آمده ام براي دوپينگ معنوي

مهران رجبي را حالا ديگر همه مردم خوب مي شناسند، ديگر تنها نقش روحاني مدرسه طلاب در زير نور ماه در ذهن ها نيست و او خيلي خوب در دل مردم جا گرفته و خاطره بازي روان و باور پذيرش را با نقش پدر دكتر محمد قريب در سريال روزگار قريب براي مردم ماندگار كرده است. ظهر يك روز گرم مدينه اي در هتل اقامتش او را صيد كردم! همان طور بذله گو و گشاده رو جواب احوال پرسي ابتدايي را اينگونه داد: خيلي خوبم؛ توپ، توپم در حد تيم ملي! راستي مهران رجبي 2 دختر و يك پسر دارد و احساس مي كند جاي يك نفر در اين سفر خيلي خالي است؛ جاي همسرش...

¤مدينه را چطور ديديد؟

- اين شهر را زماني خوب مي فهميم و بهتر مي بينيم كه از اينجا برويم؛ دلمان تنگ شود و در حافظه تصويري و تو در توي دل مان دوباره ببينيم؛ شهري كه پيامبر(ص) در آن قدم زده، نفس كشيده و جبرييل با او هم صحبت شده آن هم براي مايي كه هميشه از دور و از دريچه تصوير و كاغذ و قلم، مدينه و بقيع را زيارت كرديم، هيچ گاه فراموش شدني نيست و جزئي از بهترين سفرهاي عمرمان محسوب مي شود.

¤كجاهاي مدينه رفته ايد؟

- بقيع و مسجدالنبي، مسجد شيعيان و سري هم به بازار زده ام.

¤چه چيزي در اين جاها بيشتر شما را جذب كرده است؟

- حقيقتاً در مسجدالنبي، در كنار ستون ها و ضريح و گنبد خضراء، روح حضرت رسول را در نزديكي خودمان حس مي كنم. صبح ها و ظهرها كه جاري شدن مردم از مليت ها و قوميت هاي مختلف به سمت حرم را مي بينيم؛ وقتي اين جمعيت يكپارچه براي نماز به صف مي شوند و با يك زبان به ذكر خدا مشغول مي شوند، واقعاً لذت مي برم.

¤بقيع چطور بود؟

]كمي مكث مي كند؛ انگار نام بقيع واژه هايش را يكجا مي بلعد و بغض و اشك به جايش مي فرستد...[

- خيلي باورنكردني و غم بار و در عين حال دوست داشتني است. بغض آلود و قهوه اي رنگ است و براي هميشه در گوشه ذهن ام ماندگار مي شود. با اينكه تصاوير زيادي ديده بودم ولي اينجا هوا، يك هواي ديگري است... اصلاً قابل وصف نيست منتها حضور در اين جغرافيا، نگاه نويي به زائر خواهد داد؛ نگاهي تركيبي شامل غربت و عظمت...

¤ حالا اولين دعاي شما در مدينه و زيارت رسول الله(ص) چه بوده است؟

- اخوي بزرگ من سرطان گرفته؛ پلان اول دعاهايم براي اوست؛ باقي هم سعي مي كنم التماس دعاها و نمازهاي دوستان و آشنايان را اينجا اجابت كنم.

¤ چي شد كه آمدين حج؟

- واقعيتش من در حياط خانه در حال تميز كردن ماشين ام بودم كه تلفن زنگ زد و يكي از دوستان گفت دوست داري بري حج؟ من گفتم اي بابا! اذيتمان نكن! بگذار كارمان را انجام دهيم... گفت جدي است، اين مدارك را بياور و... فكر مي كردم شوخي مي كند اما... ]بغض مي كند و حرفش را مي خورد، انگار هنوز باورش

نمي شود كه زائر جمال و جلال حضرت دوست شده است... كمي كه دانه هاي اشكش را پنهان

مي كند، ادامه مي دهد...[ شايد اين حج، نتيجه كارهاي خير پدرم بوده، او خادم مردم بود و در روستاي واريان - حوالي سد كرج - خود را وقف مردم كرده بود. حس مي كنم دعاهاي پشت سر او مرا به حج آورده است.

¤ تعريف شما از حج چيست؟

- تنها جايي است كه انسان را متوجه درون خود و تنهايي اش در نظام آفرينش مي كند، تنها جايي كه انسان مي فهمد چقدر ناچيز است. جايي كه مشخص مي شود شرط ديده شدن اين موجود كوچك، نه تنها در زمين بلكه در كل هستي، عبور عارفانه از اين سفر است و گر نه به قول استاد جلال آل احمد نه تنها خسي در ميقات كه خسي در خلقت است. اينجا شرايطي آماده مي كند تا انسان متجلي شود و اگر تا امروز در غفلت بوده، حالا عروج او كليد خورده است و انگار دوباره متولد شده است...

¤ آيا مي شود نقش حاجي را «بازي» كرد؟

- خير! اينجا پلان ها و سكانس ها را يكبار مي گيرند و برداشت دومي وجود ندارد؛ هيچ بازيگري

نمي تواند نقش حاجي را حداقل براي خدا، بازي كند كه زود دستش خوانده مي شود...

¤مي گويند حاجيان بعد از بازگشت به ايران، حسرت روزهاي حج را مي خورند، شما چه كار مي كنيد كه حسرت اين روزها را نخوريد؟

- هر كاري كنم، باز هم حسرت مي خورم! تنها كاري كه مي توانم انجام بدهم اين است كه همه چيز را ببينيم؛ مي دانيد كه ديدن با نگاه كردن تفاوت دارد؛ ديدن نوعي لمس كردن است.

¤چه سوغاتي با خودتان

مي بريد؟

- سرعت گذشت عمر و روزها قدرت انتخاب را برايمان كم كرده است ولي بايد خودمان را دوپينگ معنوي كنيم و همين توشه معنويت را سوغات ببريم.

¤ تأثير حج بر كار شما چه خواهد بود؟

- حتماً تأثير به سزايي در جهت آدم شدن ما خواهد داشت! و گمان مي كنم ديگر نتوانم نقش هاي منفي را باز مي كنم.

¤¤¤

حاج حميد امامي: هنوز باورم نمي شود

تصوير و صداي حميد امامي در اين چند سال براي همه مردم ايران شناخته شده است و مردم او را به عنوان خبرنگاري مردمي و محبوب مي شناسند كه كارش را بلد است و در جاي خودش دارد فعاليت

مي كند. تازگي ها هم كه مستند دفاع مقدس به همت او و دو تن از ديگر همكارانش در واحد مركزي خبر از رسانه ملي پخش شد. امامي كه فارغ التحصيل دانشگاه امام صادق(ع) است هنوز باورش نمي شود كه به حج آمده و... راستي او از نزديك خيلي دوست داشتني تر است تا قاب دوربين!

¤چي شد كه به حج آمدي؟

- خودم هم مانده ام! شايد هنوز هم باورم نمي شود كه در سرزمين وحي هستم. قرار بود من در سفر آقاي هاشمي رفسنجاني و بازديد تاريخي شان از فدك و... به عربستان بيايم، نشد، اما حالا ديگر آمده ام...

¤ خودت فكر مي كني علت اين كه »انتخاب« شده اي چيست؟

- حس مي كنم پاداش مستند دفاع مقدس است و نگاه شهدا به من كه اگر توفيقي بوده و امروز من در تمتع هستم، نظر مبارك ايشان بوده است.

¤ در مدينه، اول از همه براي چه كساني دعا كردي؟

- بچه هاي واحد مركزي خبر.

¤ چه چيزهايي ديدي در مدينه؟

- بپرس چه نديدم... ]سكوت

مي كند تا بغضش بيرون نريزد[ اينجا در تمام كوچه پس كوچه ها حس مي كنم قدم زدن پيامبر(ص) را، حضور حضرت زهرا(س) را و... ]باز هم سكوت مي كند و چشم

مي دوزد به پنجره اتاق...[

¤ زيباترين لحظات مدينه براي شما چه بود؟

- حضور در بين الحرمين.(محل قرائت دعاي كميل؛ ميان مسجد النبي و بقيع)

¤ و در مكه؟

- اولين لحظه اي كه كعبه را ديدم و به خانه خدا چشم دوختم. فكر مي كنم همين تصوير، ماندگارترين تصوير حج در ذهن و دلم باشد.

¤ مدينه را چطور ديدي؟

- مدينه... مدينه... وقتي در خيابان هايش قدم مي زدم، انگار تمام غزوات و اتفاقات تاريخ اسلام را دارم حس مي كنم، اگر چه بقيع برايم خيلي غصه آور بود، به ويژه كه اجازه ورود كامل نمي دادند... ]كمي مكث مي كند و انگار حرف تازه اي يادش مي آيد[

به طواف كعبه رفتم، به حرم رهم ندادند

تو برون در چه كردي كه درون خانه آيي...

من هنوز هم باورم نمي شود در خانه خدا به مهماني آمده ام.

¤ چه كارهايي توليد كردي؟

- كار كه زياد بوده اما يك گزارش درباره خريد سوغاتي تهيه كردم كه فكر مي كنم گزارش خوبي بود تا مردم كمتر سرگرم خريد شوند. ضمناً خيلي دوست دارم يك گزارش درباره نمازهاي جماعت در مكه و مدينه تهيه كنم؛ اين جاري شدن مردم از اقوام و ملل و نژادها و زبان ها و رنگ هاي مختلف به سمت مسجدالحرام و مسجدالنبي خيلي برايم جذاب و معنادار بود... البته اگر شرايط سخت عربستان نبود، حتماً كارهاي بيشتر و بهتري توليد

مي كرديم.

¤ چه لحظه اي از لحظات تهيه گزارش براي خودت تأثيرگذار بوده است؟

- رفته بودم كاروان جانبازان، دكتر متخصص چشمي را ديدم و پرسيدم، پشيمان نيستي كه به جنگ رفتي و جانباز شدي... كمي مرا نگاه كرد و بعد آرام آرام اشك ريخت و گفت: چرا پشيمانم، اما پشيمانم كه چرا خدا جوابم را با شهادت نداد...

¤ سوغاتي كه از حج مي بري چيست؟

- نماز و دعا... تمام تلاشم را مي كنم كه اين حس و حال عجيب و دوست داشتني را حفظ كنم...

¤ بيشتر از بقيع بگوييد.

- كار دل است از بقيع گفتن و نه كار زبان؛ نمي توانم بيان كنم...

بقيع ما نشانش بي نشاني است

بقيع ما گلستان نهاني است

¤ حالا در بقيع چه دعايي كرديد؟

- عاقبت به خيري.

¤ شما چه مي كنيد كه بعد از بازگشت حسرت اين روزها و شب ها را نخوريد؟

- هر كاري بكنيم به نظرم باز هم حسرت مي خوريم، بعيد است حال خوب اين ايام را در وطن داشته باشيم و به خاطر آن حسرت حضور در اين سرزمين را نخوريم... كعبه يك سنگ نشان است كه ره گم نشود. حاجي احرام دگر بند، ببين يار كجاست
 سه شنبه 10 دي 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: کيهان]
[مشاهده در: www.kayhannews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 191]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن