تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 18 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام حسن عسکری (ع):عبادت کردن به زیادی روزه و نماز نیست، بلکه (حقیقت) عبادت، زیاد در کار ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805548822




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

مرا همین ‌جا خاک کنید


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: مرا همین ‌جا خاک کنید
حاج حسین خرازی
اشاره:متنی را که می خوانید چند خاطره از علمدار خمینی ،  شهید حاج حسین خرازی است.اصفهان بود و خانه پدری، در آن محله قدیمی، همسایگان، همکلاس‌ها، و ظهر‌های بعد از مدرسه که می‌‌رفت تا در خلوت شبستان بنشیند و به خادم پیر نگاه کند که محراب و منبر را گلاب می‌پاشید و او که با صدای کودکانه‌اش مکبر می‌شد.***پادگان دنیای دیگری بود. بزرگ‌تر و متفاوت از مدرسه. شور انقلاب که بالا گرفت، از او خواستند تفنگش را رو به سینه مردم بگیرد و حسین نمی‌‌خواست. با فرمان امام بود که از پادگان گریخت وبا سری تراشیده و لباس شخصی.***فردای روز پیروزی به «کمیته شهری اصفهان» رفت. شهر در دست مردم بود؛ از حفظ امنیت شهر تا جمع‌آوری زباله و تقسیم غذا و سوخت، همه را مردم بر عهده داشتند. حسین به خاطر آشنایی‌اش با تجهیزات نظامی مسئول اسلحه‌خانه کمیته شد.***ماه‌های آخر سال 58 بود که حسین به کردستان آمد. منطقه تقریباً در دست ضد انقلاب بود. گروه شصت نفری حسین که به تدریج به «گروه ضربت» مشهور شد، به کمک نیروهای دیگر با دشواری منطقه را در کنترل گرفتند هنوز آن‌قدرها کردستان امن و آرام نشده بود که گفتند بروید جنوب.***چهل روز بعد از آغاز جنگ گروه ضربت را به دارخوین فرستادند. جایی که مردم روستاهایش با دست خالی با لشکر تانک‌ها مواجه شده بودند. همان روز اول، او و همراهانش که برای آشنایی به منطقه رفته بودند با تانک‌ها درگیر شدند و آنها را تا لب کارون عقب راندند. در سه ماه با دست خالی خاکریزی به طول 1750متر به وجود آوردند که به خط شیر معروف شد و اولین خط دفاع منطقه بود. در خرداد 60 او عملیات «فرمانده کل قوا» را با استفاده از همان خاکریز فرماندهی کرد. ***کم کم نیروهای حسین آن‌قدر آماده شدند و نیروهای داوطلب به آنها پیوستند که آن گروه به تیپ و سرانجام به لشکر امام حسین (ع) تبدیل شد.***در آزادسازی بستان، هر کار که از دستش برآمد کرد. از فرماندهی و طراحی  عملیات تا جنگیدن ساده مثل بقیه نیروها. بعد از آزادسازی خرمشهر، از اولین کسانی بود که وارد شهر شد در طلاییه دستش با ترکش قطع شد، ولی هنوز داروهایش تمام نشده بود که پیش بچه‌ها برگشت.***در سراشیبی یک تپه بلند، چند آرپی‌جی جلوی ستون منفجر شد. در کمین کامل عراقی‌ها بود. حدود صد نفر در معرض شهادت یا اسارت  قرار گرفته بودند حسین دستور عقب‌نشینی داد.خرازی از سمت چپ موقعیت نیروها، آتش آرپی‌جی را به طرف عراقی‌ها گرفته بود تا در پناه آن نیروها عقب بروند. ردانی‌پور هم از ست راست تپه با تیربار، همان کار حسین را می‌کرد. سرو صورت حسین و مصطفی از شدت آتش و انفجار سیاه شده بود و موهایشان پر از رمل ریز و  درشت بود.***خوب گوش کنید دشمن تازه بیدار شده، فهمیده از کجا ضربه اصلی را خورده است، ننه من غریبم کسی درنیاره، اگه کسی می‌خواد بره، تا درگیری اصلی شروع نشده بره، برسیم تو چزابه، محشر به پا می‌شه. قبل از عملیات هم به شما گفتم، جنگ ما از وقتی شروع می‌شه که برسیم تو چزابه، امشب و فردا باید عاشورایی بجنگید. اطمینان داشته باشید این رمل‌ها برای ما کربلا می‌شه، نیروهای خودتون را خوب توجیه کنید که بند پوتین‌های خودشونو محکم ببندند مهمات نداریم، اسلحه نداریم، قبول نیست. دشمن رو منهدم کنید و اسلحه آنها را بردارید.***نگاه‌ها همه رفت تو صورت حسین، حرف آخر را باید او می‌زد نشان داده بود که در شرایط سخت و بحرانی، بدون داد و قال اضافه و هول شدن، تصمیمات درستی می‌گیرد.حسین گفت: پشت ضد هوایی باشید، با یک خط آتش راه بال گردها را ببندید، آسمان را برای پروازشان ناامن کنید. اگر راه تدارکات‌شان بسته نشود، این جنگ می‌تواند هفته‌ها طول بکشد یادتان باشد اگر تا بغداد هم برویم، مردم آزادی خرمشهر را می‌‌خواهند.***حسین فرمانده‌ای بود که در دسترس همه نیروها بود. آشپزها و راننده‌ها و دژبان‌ها و نیروهای خط مقدم و غواص‌ها، همه و همه او را می‌دیدند.***وقتی ازدواج کرد، حقوقش مثل دستمزد بقیه بسیجی‌ها کفاف یک زندگی  ساده را می‌داد دوهزارودویست تومان در ماه.***حسین دست او را گرفت و کنار کشید. بچه‌ها نگاهشان می‌کردند حسین با دست به وسط زمین اشاره کرد که فرو نشسته بود و خراب‌ترین نقطه آن بود. آهسته گفت: این محل مزار من است. مرا همین جا خاک کنید؛ میان دوستانم. این وصیت من است.                                                                                                                                                منبع:مجله یاد ماندگارلینک:آلبوم تصاویر شهید حاج حسین خرازینوای جبهه





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 345]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن