تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835047200
گفت وگو با دكتر سيامك زندرضوي به مناسبت پنجمين سالگرد زلزله بم در مواقع بحران مردم را ناتوان فرض نكنيم
واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: گفت وگو با دكتر سيامك زندرضوي به مناسبت پنجمين سالگرد زلزله بم در مواقع بحران مردم را ناتوان فرض نكنيم
علي نقوي
دكتر سيامك زندرضوي استاديار بخش علوم اجتماعي دانشگاه شهيد باهنر كرمان از معدود جامعه شناسان ايراني است كه با وقوع زلزله دلخراش بم در دي ماه 1382 به اين شهر آمد و طرح اجتماعات محله يي را پيشنهاد داد كه با همكاري شوراي شهر بم به اجرا درآمد. وي در طول اين پنج سال حضوري مستمر در بم داشته است و از سال گذشته نيز پروژه شهر دوستدار كودك را با همكاري يونيسف اجرا مي كند. با او درباره نتايج كارهايش در بم و حضور جامعه شناسي در اين شهر به گفت وگو نشسته ايم.
---
-شما از روزهاي آغازين وقوع زلزله در اين شهر حاضر شديد و طرح هايي را پيشنهاد و اجرا كرديد. در ابتدا علت حضور و تجربياتي را كه به عنوان يك جامعه شناس در بم به دست آورديد برايمان بازگو كنيد.
در حقيقت اين طوري مي توانم بگويم كه بم براي بيش از 40 هزار نفر از مردم مرگ به ارمغان آورد و براي بخش بزرگي جراحت، معلوليت و غم از دست دادن دوستان و خويشان. براي افرادي هم فرصت فراهم كرد. من از جمله كساني هستم كه فرصت خيلي بي نظيري برايم فراهم شد و فكر مي كنم به سهم خودم تلاش كردم به بعضي از سوالات پايه يي جامعه شناسي نزديك شوم و سعي كنم جواب هاي تازه يي برايش پيدا كنم. موفقيت بسيار محدود من فقط در حد اين بود كه شما در شب تاريكي، كبريتي روشن كنيد و انتظار داشته باشيد در اين شب تاريك تغيير پيدا شود. آنچه من كردم در حد روشن كردن كبريت بود و قدري روشنايي بخشيد.
زماني كه زلزله بم رخ داد اولين اتفاق اين بود كه ساختارهاي فيزيكي مانند آب، برق، خدمات عمومي و... را مختل كرد و شبكه هاي تعاملي خويشاوندي، همسايگي و دوستي نيز به دليل تلفات بالاي انساني به طور جدي آسيب ديد و اين ايده را به من داد تا وارد اين عرصه شده و اين سوال مطرح شود كه كساني كه باقي مانده اند چگونه با كنش هايشان ساختارها را مي آفرينند و ايجاد مي كنند.در چنين وضعيتي من و گروه شهر انجمن جامعه شناسي(به طور مستقل) به اين نتيجه رسيديم كه شايد بتوان كاري كرد. ما به سمتي حركت كرديم كه در حالتي كه ساختارها آسيب ديده بود، شهروندان با كمك خود ساختارها را با كنش متقابل خودشان بسازند و هرگاه به ناكارآمدي ساختار پي بردند با خرد جمعي آن را تغيير دهند. در حقيقت اين اختيار را داشته باشند كه ساختار مناسب حل مشكلات شان را بسازند و براي آن برنامه ريزي كرده، اجرا و ارزيابي اش را برعهده گيرند و دوباره ساختار را از نو بسازند. ساختارهايي كه در جامعه وجود دارد و از نظر افراد مختلف ساختارهاي صلبي به نظر مي رسند در شرايط بحران نرم شدند و مي توانستند بازسازي شده و شكل بگيرند. براي همين هم مفهوم اجتماع محله يي
(Local comminity) پايه ريزي شد. پايه نظري آن در كوبه ژاپن بنا شده بود و تجربه خوبي هم دكتر پرويز پيران در همكاري با شهرداري تهران داشت و سعي شد با استفاده از اين دو تجربه به سمت سازماندهي ساختارهاي جامعه از پايين به بالا، مناسب حال شهروندان و با استفاده از ايده هاي خودشان برويم. در اين راه بيشترين همراهي از سوي رئيس وقت شوراي شهر بم جناب آقاي دكتر اسماعيلي انجام گرفت كه گروه ما را همراهي و شهروندان را تشويق كرد به جاي آنكه دست شان را دراز كنند تا كنسروي دريافت كنند دور هم جمع شوند و گروه هاي كاري خود را در موضوعات مختلفي چون كودكان، ساخت و ساز، بهداشت محله و... تشكيل دهند و براي مشكلات شان چاره انديشي كنند.
-بم شهري متكي به اقتصاد كشاورزي و تا حدودي تجارت و گردشگري بود كه جامعه يي سنتي را در خود جاي داده بود اما شما مفهوم اجتماع محله يي را كه بر پايه مشاركت مدرن است به آنجا برديد، آيا اين مشاركت مدرن تعارضي با سنتي بودن بم نداشت؟
پيش فرض سنتي بودن بم، براساس تصويري است كه با هلي كوپترها بعد از زلزله از بم برداشته شد و در ذهن ها نقش بست. در آن تصاوير نخل ها وسعت فاجعه را پوشانده بودند و شهر بم شبيه مناطق روستايي به نظر مي آمد. در حالي كه طبق مطالعه يي كه توسط همسرم «رويا اخلاص پور» انجام شده و هم اكنون زير چاپ است بم مدرن ترين شهر استان كرمان بود و اسناد معتبر نشان مي دهد مناسبات شهروندي و امكان زندگي مدرن شهري مانند تئاتر، نمايش و فعاليت هاي بيرون از خانه و خانواده سابقه يي طولاني و نزديك به پنجاه سال دارد ( از زماني كه مردم از ارگ بيرون آمدند و در محل فعلي، ساكن شدند). با اين وجود اين مشكل نه در بم بلكه در بزرگ ترين شهرهاي كشور هم وجود دارد كه مناسبات خويشاوندي بر همسايگي اولويت دارد و براي همين در مواقع بحران افراد هر محله همسايه هايشان را رها مي كنند و كيلومترها آن سوتر سراغ خويشاوندان شان مي روند در حالي كه اگر ما اجتماعات محله يي يا به تعبيري مناسب تر براي ايران «محله تعاملي شهروندان» را در شهرهاي كوچك و بزرگ تعريف كنيم و افرادي را كه با همديگر تعامل و رفت و آمد دارند در گروه هاي كاري بين خودشان تقسيم بندي كنيم و امكانات محدودي مانند يك كانكس و لوازم مقابله با بحران را در هر محله قرار دهيم مي توان اين اميد را داشت كه به محض وقوع هر نوع اتفاقي افراد هر محله به كمك اهالي همان محل بشتابند و خيال شان راحت باشد كه در محله يي كه خويشاوندان شان ساكن هستند اجتماع محله يي ديگري هست كه ياري رسان باشد و اطمينان حاصل مي كنند كه سازوكاري وجود دارد تا همسايه ها همديگر را حمايت كنند. اين امر تمريني است تا بدانيم ساختارهاي جامعه را مي توان در مواقع لزوم توسط خود شهروندان تغيير داد و بهبود بخشيد.
-پايه بحث اجتماعات محله يي بر همكاري شهروندان از پايين به بالا است در حالي كه بسياري از تصميمات در كشور ما توسط دولت گرفته و اجرا مي شود، آيا در بم نيز چنين مساله يي وجود داشت؟
ما با يك فرصت بسيار استثنايي روبه رو بوديم ضمن آنكه نسبت به زلزله هاي گذشته اين اولين بار بود كه در كشور ما در آن سطح سازمان هاي غيردولتي، فعالان اجتماعي، اعضاي هيات علمي دانشگاه ها و شهروندان عادي توانستند وارد سرزمين آسيب ديده شوند (هم داخلي و هم خارجي)و اگر اوضاع كمي مناسب تر بود شايد نتيجه بهتري گرفته مي شد. به اين معني كه دستگاه دولت كه خودش را نه تنها متولي ساختار فيزيكي بلكه متولي و پاسدار ساختار اجتماعي، روابط خانوادگي و مناسبات انساني فرض مي كند وارد شد و در قدم اول امكان بازسازي ساختارهاي آسيب ديده را از پايين محدود كرد. دستگاه اداري دولت به سرعت جاي خود را طوري قرار داد كه بتواند حضور تمام كساني را كه به عنوان كنشگران اجتماعي مي توانستند كمك كنند تا بازسازي ساختارها از پايين به بالا انجام شود، محدود شود و اين بازسازي ساختارها در كنترل دستگاه اداري دولت قرار گيرد. اين وضعيت را مي توانيد در نمودهاي عيني جست وجو كنيد؛ تصميماتي كه براي بازسازي (در مرحله اول اسكان) گرفته شد تا اسكان در خارج از محدوده شهر اصلي قرار گيرد يكي از پيامدهاي فوري اين بازسازي از بالا به پايين و متكي بر قدرت اداري دولت بود در حالي كه همان لحظه كه اين تصميم گرفته مي شد بسياري از افراد و قريب به اتفاق شهروندان آگاه بودند اين پروژه هيچ نفعي براي شهروندان و بازسازي شهر ندارد. در ابتدا تصميم گرفته شد 27 هزار واحد مسكوني خارج از شهر و در محيط اردوگاهي ساخته شود اما زير فشارها به 9 هزار واحد محدود شد كه بسياري از مشكلات را پديد آورد. اما چرا اين اتفاق افتاد و آيا سيستم دولتي هيچ پژوهشي را در اين زمينه انجام نداده بود؟ آنها به روش خودشان نيازسنجي و اولويت بندي كردند اما اشكال در مفهومي است كه در دانش جامعه شناسي در دو سه دهه اخير به آن بيشتر توجه شده و اين است كه توليد داده و اطلاعات، توليد خنثي نيست، توليد بي طرفانه نيست و برخلاف ادعاي جامعه شناسي اثباتي(پوزيتيو) در توليد داده، منابع قدرتي وجود دارند كه متناسب با گروه قدرت داده هاي مناسب جمع آوري مي كنند. اين چيزي است كه در جامعه شناسي اثباتي به خوبي ديده نمي شود.نمودش در اينجا اين است كه براي اين تصميم يك پيش فرض كاملاً روانشناسانه وجود دارد كه در همه فجايع زيستي لحاظ مي كنند كه به محض وقوع فاجعه، افراد فاجعه ديده ناتوان مي شوند و به دليل تالمات شديد روحي توانايي تصميم گيري و روشن بيني شان كاهش مي يابد. براساس اين پيش فرض بلافاصله نتيجه گرفته مي شود براي شهروندان آسيب ديده به فكر درمان باشيم، براي آنها برنامه ريزي كنيم، برنامه هاي ريخته شده را اجرا كنيم و خودمان مديريت كنيم تا زماني كه آنها بر تالمات خودشان فائق آيند و ممكن است اين امر يك ماه، شش ماه يا حتي يك سال طول بكشد. با اين پيش فرض، بسيار عقلاني و منطقي است كه از بالا تصميم بگيرند، اردوگاه با استفاده از نيروهاي بيرون از منطقه و در خارج از شهر ساخته شود و نه تنها اجرا بلكه مديريت و ارزيابي هم توسط نيروهاي از بيرون آمده انجام گيرد و اين عمل موجب مي شود اردوگاه در جايي كه سفره آب زيرزميني است يا در مسير قنوات بروات به بم ساخته شود و به دنبال خودش مشكلات بسياري پديد آورد.
-چرا اين پيش فرض درست نيست؟
همه كساني كه در سه روز اول پس از زلزله در بم بودند بطلان اين پيش فرض را كاملاً مشاهده كرده و گواهي مي دهند. تمام كساني كه بستگان خود را از دست داده بودند در اولين قدم از محله خودشان به سوي آنها مي رفتند، دنبال كساني كه امكاناتي نظير بيل و كلنگ و... داشتند مي گشتند و اگر امكان داشتند بستگان شان را از زير آوار خارج مي كردند. كسي كه مي تواند اين برنامه را با دقت اجرا و تدوين كرده و سراغ خويشاوند ديگرش برود نشان دهنده بطلان فرض ناتواني است. گرچه ممكن است 15- 10درصد دچار چنان تالمي شوند و شدند كه نه براي يك هفته و يك ماه شايد بيش از يك سال هم از فعاليت اجتماعي بازمي مانند. اما اين درصد را نبايد ملاكي براي ناتوان جلوه دادن شهروندان و رفتن به سمت برنامه ريزي از بالا به پايين قرار داد. دوم آبياري نخل ها است؛ پس از زلزله تمامي كانال هاي آبرساني تخريب شده بود و سوال مهم در ميان شهروندان اين بود كه ما چگونه مي توانيم كانال هاي آبياري را لايروبي كنيم؟ بين 10تا 40 روز پس از زلزله تمامي نخل هاي شهر آبياري مي شوند و نيروهاي بيروني جز در تامين برخي تجهيزات، هيچ مشاركتي در آن نداشتند.
-اما در ميانه اجراي طرح اجتماعات محلي به تعطيلي كشيده شد و طرح دوستدار كودك به ميان آمد. آيا دولت مانع كار بود يا طرح با شكست روبه رو شد. در حقيقت علت توقف پروژه چه بود؟
دولت هيچ ممانعتي نكرد همان گونه كه هيچ كمكي نكرد. (اينكه مطلقاً مانع نبود نكته بسيار مثبتي بود.) حتي فرماندار وقت كه قول داده بود پاداشي در حد هزينه رفت و آمد 45 تسهيل گري كه آموزش ديده بودند را پرداخت كند،نكرد كه اسنادش موجود است. ما در مرحله يي كار كرديم كه به اصطلاح اسكان در مرحله اضطراري بود (در چادر) بنابراين اجتماعات محله يي در قالب مكان هايي شكل گرفت كه مكان اصلي زندگي افراد نبود و در محيط هاي خياباني و پارك ها ايجاد شد. زماني كه اسكان موقت برقرار شد عده يي به اردوگاه ها رفتند، عده يي در محله خودشان اسكان پيدا كردند و برخي نيز به كنار نزديكان شان رفتند. بلافاصله اين مشكل پيدا شد كه تعاملات جديدي شكل گرفت يعني آن 60-50 خانواري كه گروه هاي كاري را تشكيل داده بودند عملاً به نقاط مختلف شهر منتقل شدند. جنبه مثبت، پراكندگي بحث بود به طوري كه اقلاً سه مورد را مشاهده كردم كه گروه هاي كاري مجدداً تشكيل شد اما از بقيه موارد بي اطلاعم و احتمال كمي مي دهم. كلاً دوره فعاليت كوتاه بود و در فاصله چهار تا پنج ماهه كه اين فعاليت را هدايت مي كرديم وارد اسكان موقت شديم.
-شما اشاره كرديد كه پايه نظري كار از زلزله كوبه ژاپن گرفته شد. چه شباهت هايي بين كوبه و بم وجود داشت كه از آن استفاده شد؟
با كوبه به لحاظ فيزيكي هيچ شباهتي وجود نداشت. آنچه شباهت پايه بود نياز شهروندان به دسترسي به مفهوم سرمايه اجتماعي است. هم در كوبه و هم در بم شبكه تعاملي گوناگون و پيچيده يي وجود داشت كه شهروندان در آن تنفس مي كردند و خود را در آن جاي مي دادند. در بم با وجود آنكه بسياري از خويشاوندان از دست رفته بودند سرمايه اجتماعي به سرعت خود را بازسازي كرد و به عنوان نمونه مي گفتند امروز مهمان دختر پسرعموي دامادمان هستيم. در حقيقت حلقه هاي شكسته شبكه خويشاوندي به وسيله افراد باقيمانده وصل شد و هويت و خاطرات مشترك كمك كرد تا شبكه احيا شود. يا در جايي ديگر كه سرمايه اجتماعي نيازمند حمايت همكاران بود در ميان معلمان بمي به بهترين نحو ديده شد كه چگونه بقيه معلم ها از همديگر پشتيباني مي كنند و حتي براي هم كمك مالي جمع مي كنند. اين شبكه هاي نامرئي اما بسيار باارزش كه مي توانست حمايت كند نقطه مشترك كوبه و بم بود. البته از يك نكته هم نبايد غافل شد كه جنبه منفي مفهوم سرمايه اجتماعي نيز هست. آنجايي كه روابط خويشاوندي قدرتمندي وجود دارد، اعتماد كافي وجود دارد اما در درون خودش كودكان ابزار حمل و نقل مواد مخدر مي شوند يا از كودكان براي بهبود مناسبات سرمايه اجتماعي يا ازدواج در سنين پايين استفاده مي كنند و حلقه هاي مفقوده را ترميم و پيوندهاي قطع شده خانوادگي را برقرار مي كنند. در اين هنگام كه حقوق كودكان معلق نگه داشته مي شود دانش جامعه شناسي به كمك مي آيد و سعي مي كند كودكان را به لحاظ وضعيت ديده باني كند؛ كاري كه يونيسف در بم انجام داد و به حدود 80 تا 90 نفر كارشناس مواردي همچون مساله يابي مشاركتي، تسهيل گري و مددكاري آموخت تا با حضور در ميان خانواده ها سعي كنند كودكان بازمانده از زلزله را كه به خويشان شان سپرده شده بودند ديده باني كرده و مواظب باشند آنها به صورت ابزاري مورد سوءاستفاده قرار نگيرند.
-سوال پاياني ام برمي گردد به حضور جامعه شناسان در بم. در ميان فعالان علوم انساني، روانشناسان بيش از هر گروه ديگري به بم آمدند و پس از آن مقالات بي شماري منتشر كردند درحالي كه حضور جامعه شناسان كمرنگ بود. شما دليلش را در چه مي بينيد.
حضور روانشناسان به پيش فرض «ناتوان سازي شهروندان» برمي گردد. وزارت بهداشت بودجه يي گرفت تا دولت تاييد پيش فرض غلط را براي مقامات كشور كه از بالا اندازه گيري مي كنند، بگيرد و شايد روانشناسان نيز از آن اطلاعي نداشتند. شما از ميان صدها ميليارد توماني كه خرج بم شد ببينيد سهم پژوهش هاي كاربردي چقدر است و نسبت آن ميان روانشناسي و جامعه شناسي به چه ميزان است. در حوزه روانشناسي هزينه هاي بسياري شد و كمپ هايي ايجاد شد اما نكته تاسف بار اين بود كه به محض قطع شدن بودجه همه اين فعاليت ها مانند برف ذوب شد البته اين به آن معني نيست كه روانشناسان عاشق و فعال به بم نيامدند و كاري نكردند. اما ساختاري كه دولت نفتي تعريف كرد اين بود كه توسط علوم پزشكي ناتواني مردم نشان داده شود و روانشناسي به ميان مردم رفته و آنها را دلداري دهد تا دستگاه اداري كارش را انجام دهد، بازسازي كند و... در حقيقت جامعه شناسي جايي در مناسبات قدرت برنامه ريزي از بالا به پايين ندارد. آيا انجمن جامعه شناسي كاري بيش از اين مي توانست بكند. انجمن با امكانات و در حد و اندازه هاي زمان خودش پنج نفر جامعه شناس برجسته را به بم فرستاد. علت ديگر را در دانش جامعه شناسي در ايران بايد جست وجو كرد. جامعه شناسي ما در سلطه پارادايم اثباتي است كه ابزار آن در پژوهش پرسشنامه است و درشرايط بحراني اين نگاه پژوهشي جواب نمي دهد. به عنوان نمونه گروه هايي كه از طرف سازمان هاي مديريت و برنامه ريزي وقت استان ها به بم آمدند، كارشان اين بود كه در يك مدت زمان معين و كوتاه با پرسشنامه اطلاعات كسب كنند، نيازها، انتظارات و مشكلات شهروندان را در زماني كوتاه جمع آوري كنند، گروه بعدي هم كه مي آمد باز با هزاران پرسشنامه به ميان مردم مي رفت و اطلاعات جمع مي كرد. اگر اين افراد حوصله داشتند و در همان روزها پرسشنامه ها را وارد نرم افزارهاي آماري مي كردند و نتايجش را به مقامات اطلاع رساني ارائه مي دادند، تا آنها قصد مي كردند كه عمل كنند وضعيت فرق كرده بود چرا كه ساختارها در زمان بحران، صلب نيستند. خب راه حل چيست؟ راه آن متدهايي است كه در دنيا استاندارد شده و اسنادش موجود است، اينكه زمان جنگ، قحطي و بحران چگونه براي اردوگاه مكان يابي كنيم، بهترين محل كمپ كجا است؟ اينها با پژوهش هاي مشاركتي پاسخ داده مي شوند. هيچ كس بهتر از خود آوارگان نمي داند. آنها هستند كه مي دانند مسير قنوات كجا است، زمين ها چه ويژگي دارند و... جامعه شناسان زياد نبودند، سوال درستي است؛ چون ما ابزارهاي مناسب در اختيار نداشتيم. واقعيت اين است كه ما بايد درس هاي دانشگاهي را خيلي جدي پيگيري كنيم تا جامعه شناس احساس مفيد بودن كند. به نظر من بايد سرفصل هاي بي ربط رشته جامعه شناسي را كنار گذاشته و ظرفيت هاي جديدي را به اين رشته وارد كنيم. پژوهشگراني را تربيت كنيم تا در مواقع بحران مفيد باشند. آيا اگر اوضاع مناسب بود و ما به جاي پنج جامعه شناس، 50 جامعه شناس داشتيم كه در بم مستقر مي شدند و پژوهش هاي مشاركتي انجام مي دادند و كارها منتشر مي شد دولت مي توانست به نفع گروه هاي قدرت اردوگاه بسازد؟ مطمئناً خير.
پنجشنبه 5 دي 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 574]
-
گوناگون
پربازدیدترینها