واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: فرق كلام و فلسفه اگر اهل کمالات باشید! که هستید، و مطالب ما را نگاه کرده باشید، باید خاطرتان باشد که در مورد چیستی فلسفه صحبت کردیم و همچنین گفتیم که یک علمی به نام کلام هم وجود دارد ؛ بله سوال شما کاملاَ بجاست که پس فرق این دو علم دقیقاَ چیست؟ مطمئن باشید فرق دارند، این مطلب را ببینید!
ممكن است در وهله نخست بیان فرق فلسفه و كلام دشوار به نظر آید. به خصوص آن كه در مراجعه به بعضی از كتابهای مهم كلامی به عناوینی برمیخوریم كه كاملاً با عناوین بحثهای فلسفی مشتركاند. وقتی در كتابهای مهم كلامی همچون، تجریدالاعتقاد و شرح تجرید، مواقف و شرح مواقف، شوارق الهام و... به عناوینی از قبیل: امور عامه، الهیات بالمعنیالاخص، جوهر و عرض، مقولات عشر و... برمیخوریم، به تردید میافتیم كه آیا در حال مطالعه كلام اسلامی هستیم یا مطالعه فلسفه اسلامی؟ اما باید گفت كه با وجوه اشتراكی كه بعضی از مسایل كلامی با فلسفه دارند، كلام و فلسفه دو علم كاملاً متمایزاند. با این توضیح كه كلام از فلسفه هم در موضوع و هم در روش و هم در هدف جداست. موضوع فلسفه، موجود بما هو موجود است. یعنی در فلسفه از عوارض ذاتی موجود مطلق بحث میشود. اما موضوع كلام، عقاید دینی است (و یا به تعبیر دقیقتر موضوع كلام اسلامی، عقاید اسلامی است). روش فلسفه، برهان است. به این معنا كه فلسفه برای اثبات مسائلش تنها از برهان استفاده میكند و به هیچ وجه برای یك فیلسوف استفاده از سایر روشهای استدلالی از جمله جدل، جایز نیست. برهان، قیاس منتِج یقین است و یقین منطقی نیز با یقین روانشناختی متفاوت است. یقین منطقی نسبت به یك قضیه عبارت است از حكم به ثبوت محمول برای موضوع و حكم بالقوه (قوة نزدیك به فعل) به محال بودن عدم ثبوت محمول برای موضوع. معنای این سخن آن است كه در یقین منطقی علاوه برآن كه ثبوت صد در صد محمول برای موضوع را میپذیریم باید محال بودن عدم ثبوت محمول برای موضوع را هم بپذیریم وگرنه قضیة ما از برهانی بودن خارج میشود. اما كلام گذشته از آن كه از روش برهان بهره میبرد، از جدل نیز در استدلالهایش استفاده میكند. جدل قیاسی است كه از مقدمات مشهور وظنی برای حصول نتیجه استفاده میكند. زیرا هدف علم كلام در بعضی از مباحث، ساكت كردن خصم و مجاب كردن اوست و برای رسیدن به این هدف گاهی از مفروضات خصم برای مجاب كردن او استفاده میكند، هرچند ممكن است كه آن مفروضات خود مورد پذیرش نباشند. كلام از فلسفه هم در موضوع و هم در روش و هم در هدف جداست. موضوع فلسفه، موجود بما هو موجود است. یعنی در فلسفه از عوارض ذاتی موجود مطلق بحث میشود. اما موضوع كلام، عقاید دینی است (و یا به تعبیر دقیقتر موضوع كلام اسلامی، عقاید اسلامی است).غایت و هدف فلسفه رسیدن به واقعیت و حقیقت است، هرچند این حقیقت مورد پذیرش یك دین و اعتقاد بخصوص نباشد. یعنی اگر فیلسوف به مدد برهان به نتیجهای رسید، ناگزیر است كه به آن نتیجه ملتزم باشد، هرچند با عقاید رسمی و رایج زمان خود هماهنگی نداشته باشد. اما غایت و هدف متكلم، اثبات صحت یك عقیدة خاص است و به همین جهت هرگز نمیتوان فرض كرد كه متكلم به نتیجهای خلاف عقایدش برسد. بنابراین یك فیلسوف از ابتدای بحث هیچ موضعی نسبت به نتیجه ندارد و آن نتیجه هرچه باشد، خود را پایبند به آن میداند. اما متكلم از ابتدا نسبت به بحث مطرح شده موضعگیری میكند و تلاش میكند كه مطلوب مورد پذیرش خود را با قالبهای استدلالی همراه سازد. باید گفت كه چون متكلمان شیعه همگی فیلسوف بودهاند، از اینرو كلام شیعه تفاوت چندانی با فلسفة آن ندارد.به كلام حكیم لاهیجی در گوهر مراد در تعریف فلسفه توجه كنید: «تحصیل معارف حقیقیه و اثبات احكام یقینیه برای اعیان موجودات بر نهجی كه موافق نفسالامر بوده باشد، از راه دلایل و براهین عقلیه صرفه كه منتهی شود به بدیهیات كه هیچ عقلی را در قبول آن توقفی و ایستادگی نباشد، بیآنكه موافقتیا مخالفت وضعی از اوضاع یا ملتی از ملل را در آن مدخلی بود و تاثیری باشد، طریقة حكما بود، و علم حاصل شده به این طریق را در اصطلاح علما علم حكمت گویند.» ایشان در تعریف كلام در همان كتاب میفرمایند: «در تعریف كلام متاخرین گفتهاند كه علمی استبه احوال موجودات بر نهج قوانین شرع، و به [وسیله] این قید اخیر، احتراز نمودهاند از علم حكمت. چه، موافقت قوانین شرع یعنی بنای ادله بر مقدمات مسلمه و مشهوره میان اهل شرع، در مفهوم حكمت معتبر نیست. چه، مشهورات ومسلمات لازم نیست كه یقینیات باشند. پس اگر به حسب اتفاق، یقینی باشد آن را از این حیثیت به كار برند والا ظنیات را در مسائل حكمیه معتبر ندانند»(1) اما باید گفت كه چون متكلمان شیعه همگی فیلسوف بودهاند، از اینرو كلام شیعه تفاوت چندانی با فلسفة آن ندارد. كسانی همچون خواجه نصیرالدین طوسی و حكیم لاهیجی در وهله نخست فیلسوف بودهاند و با همان بیان و توان فلسفی به علم كلام پرداختهاند. به همین جهت است كه در كلام شیعه از جدل پرهیز میشود و از شیوه برهان در استلالها استفاده میگردد. از سوی دیگر كتابهای فلسفه حكمای شیعه به نتایج كلامی میرسد و عقاید اسلامی و حتی شیعی را (همانند اثبات امر بین امرین در بحث جبر و اختیار) در نهایت به اثبات میرساند. وجود بخش امورعامه در كتابهای مهم كلامی شیعه گواه همین مطلب است. _____________________ 1- لاهیجی/گوهر مراد ص42, 43
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 579]