پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1848349537
نويسنده:سليمان خاكباندرآمدى بر ضرورتِ گذار به نظام آموزشى پژوهش محور
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده:سليمان خاكباندرآمدى بر ضرورتِ گذار به نظام آموزشى پژوهش محور
خبرگزاري فارس: در اين نوشتار، از ميان مجموعه مسائلى كه در حوزه آسيبشناسى اين نهاد وجود دارد، تنها به طرح يك مسئله بسنده مىشود؛ و آن عبارت از بررسى:بررسى يكى از علل اساسىِ اثربخش نبودن نهادهاى علمى - تربيتى و پايين بودن ميزان كارايى آنها.
ضرورت آسيبشناسى نظامهاى علمى- تربيتى
هر چند اهميت نهاد تعليم و تربيت و ضرورت آسيبشناسى و بازسازى نظامهاى علمى-تربيتى، از ديرباز، كانون توجه جدى انديشمندان بوده(1)، اما تجربه تاريخى بشر، توجه مهندسان اجتماعى معاصر را بيش از هميشه و بهطور جدىتر، به اين نهاد كليدى و مسائل آن معطوف ساخته است:
با آغاز حيات آگاهانه بشر، مسئله تعليم و تربيت، مهمترين دلمشغولى او بوده است؛ اين مسئله وتوجه به آن، گرچه در دورههاى پيشين زندگى، امرى فردى و مقطعى محسوب مىشد و شكلى ابتدايى و ساده داشت، اما با ورود به عصر تفكر عقلانى و ظهور تمدنهاى بشرى، سعى خردمندان قوم بر اين بوده است كه تعليم و تربيت را به صورت مدون و قانونمند درآورند و در قالب دستورالعملهاى عام و همگانى ارائه كنند(2).
زيرا، همانگونه كه يك اشتباه به ظاهر كوچك در حوزه تعليم و تربيت خرد (مثلاً آموزش يك امر نادرست به فرزند، يا پرورش يك خصلت منفى در جان او) ممكن است پيامدهاى جبران ناپذير فردى، خانوادگى و حتى اجتماعى داشته باشد؛ اشتباه در حوزه تعليم و تربيت كلان (مانند طراحى و مهندسى نادرست يك نظام علمى - تربيتى) نيز ممكن است خسارتهاى جبران ناشدنى ملى و حتى جهانى و بلكه تاريخى به بار آورد:
ضرر و خسرانى كه متوجه مدارس و دانشگاههاى ما است، بيشتر، از نظريه تربيتى است «اسپنسر» است كه تربيت را سازگار كردن انسان با محيط خود تعريف كرده است.اين تعريف، مرده و مكانيكى است و از فلسفه برترى مكانيك برخاسته است و هر ذهن و روح خلاق از آن متنفر است. نتيجه اين شده كه مدارس ما از علوم نظرى و مكانيكى پر شده است و از موضوعات ادبيات و تاريخ و فلسفه و هنركه به قول خودشان بى فايده است خالى مانده است. تربيتى كه فقط علمى باشد، محصولش جز ابزار چيزى نيست؛ شخص را از زيبايى بيگانه مىسازد و او را ازحكمت جدا مىكند. براى دنيا بهتر آن بود كه «اسپنسر» كتابى نمىنوشت(3).
انتقاد بر نظامهاى علمى - تربيتى معاصر، تنها به نظريه تربيتى اسپنسر محدود نمىشود، بلكه موضوعى بسيار گسترده و پيچيده است كه امروز در گستره جهانى، محور توجه صاحب نظران و نهادهاى مربوط است؛ براى نمونه:
1. «فليپ كومبز»(4) در سال 1968.م باارائه گزارشى با عنوان بحران جهانى تعليم و تربيت «مجامع بين المللى آموزش و پرورش را چنان تكان داد كه بى شباهت به هول و هراس ناشى از زنگ خطر آتش سوزى در نيمه شب نبود».(5) اين گزارش مدعى بود:
بحران مورد نظر، بسيار فراتر از بحرانهاى عادى اى است كه بسيارى از نظامهاى آموزشى گه گاه تجربه كردهاند. اين بحران با آنكه از نظر شكل و شدت در كشورهاى گوناگون متفاوت است، اما به معناى دقيق كلمه بحرانى جهانى، و در نوع خود بى سابقه است(6).
2.«ويليام ال.اسميت»:
امروزه كودكان بسيارى در مدارس شهرى تحصيل مىكنند كه مطالب را آن چنان كه بايد وشايد، ياد نمىگيرند؛ زيرا اصلاً نمىدانند چرا زندگى مىكنند و چه كارى ارزش وقت صرف كردن را دارد. آنها هنوز معنايى براى زندگى خود پيدا نكردهاند و بنا براين از بهرهگيرى كامل از منابع فكرى خود در بازى زندگى عاجزند(7).
3. «ژاك دلور»(8) نيز در گزارش خود به يونسكو، در سال 1996.م، با اشاره به يكى از اشكالات اساسى در نظام تعليم و تربيت معاصر، مىگويد:
توجه به تنوع و تفاوتها و يگانه بودن، اصلى بنيادين است كه بايد در هر تدريس استاندارد شدهاى، در نظر گرفته شود. اما نظامهاى تعليم و تربيت رسمى از رشد و تكامل فردى جلوگيرى مىكنند؛ زيراهمه كودكان را بدون توجه كافى به تفاوت استعدادهاى شخصى، در يك قالب فكرى و فرهنگى يكسان قرار دهند. اين نظامها بر پيشرفت دانش به قيمت آسيب رساندن به قابليتهاى ديگر مثل قوه تخيل، توانايى برقرارى ارتباط با ديگران، رهبرى، حس زيبايى يا بعد معنوى هستى و يا مهارت هنرهاى دستى تأكيد مىورزند(9).
4.«الوين تافلر»:
هنوز اكثر رهبران سياسى ما، به اسطوره حيات ابدى جامعه صنعتى، ايمان دارند. آنها قادر به درك اين مسئله نيستند كه افزايش سرعت تحولات در تكنولوژى، ساختار خانواده، ازدواج و طلاق، ميزان جا به جايى، تقسيم كار، شهر نشينى، مناقشات قومى و درگيرى شبه فرهنگها و روابط بينالملل، فردا را متفاوت از امروز، رقم خواهد زد. از اينرو هيچ كوششى براى فهم تمدن فرا صنعتى و انتقال اين شناخت به دانشآموزان به عمل نمىآورند. در نتيجه: بيشتر مدارس، كالجها و دانشگاهها، مبناى آموزش خود را بر اين اصل گذاردهاند كه دنياى فردا چندان براى ما ناآشنا نخواهد بود؛ حداكثر، رونوشتى بزرگتر از حال و ديگر هيچ. اما من معتقدم كه اين نظر، فريبى بيش نيست(10).
آسيبشناسى نظامهاى علمى - تربيتى، موضوعى مستقل، گسترده، داراى ابعاد گوناگون، و بسيار پيچيده است و بايد در جاى خود، بررسى شود. هدف ما از اين اشارهها، تنها توجه دادن مسئولان محترم نهادهاى سه گانه مدرسهاى، دانشگاهى و حوزوى، به ضرورت توجه جدى و مسئولانه به آسيبشناسى و بازسازى اين سه نهاد علمى - تربيتى است؛ چرا كه غفلت از اين امر، تأثير مستقيم بركارامدى نهاد تعليم و تربيت دارد، و نتيجه آن به طور مستقيم، بر ساير نهادهاى اجتماعى تأثير مىگذارد، زيرا همه نهادهاى اجتماعى، هم به توليدات علمى اين نهاد محتاج اند و هم به منابع انسانى متخصص و ماهر آن. بنابراين، غفلت از اين امر، سبب رويارو شدن كل نظام، با چالش بنيادين كارامدى مىشود. اگر مسئولان امر و نظريه پردازان تعليم و تربيت، اين مسئله را به طور جدى، دنبال كنند، ايران اسلامى، كه مهد بهترين كتاب علمى - تربيتى جهان (قرآن كريم) و پايگاه فكرى - معنوى معلمان و مفسران اين كتاب الهى (پيامبر اكرم، اهل بيت عصمت و طهارت و علماى ربانى و فقهاى راستين) است. مىتواند با ارائه الگويى جديد از توسعه دو بعدى، پاسخگويى نيازهاى مادى و معنوى بشريت بحران زده معاصر و سرخورده از ايسمهاى گوناگون باشد.
1. طرح مسئله
همانگونه كه اشاره شد، آسيبشناسى و بازسازى نهاد تعليم و تربيت، موضوعى بسيار گسترده، داراى ابعاد، و پيچيده است كه از عهده يك فرد بر نمىآيد و نتيجه آن نيز در قالب يك مقاله نمىگنجد. از اين روى، در اين نوشتار، از ميان مجموعه مسائلى كه در حوزه آسيبشناسى اين نهاد وجود دارد، تنها به طرح يك مسئله بسنده مىشود؛ و آن عبارت از بررسى:بررسى يكى از علل اساسىِ اثربخش نبودن نهادهاى علمى - تربيتى و پايين بودن ميزان كارايى آنها.
توضيح اينكه: 1. در يك تقسيم كلان، مىتوان نهادهاى تعليم و تربيت را به دو گروه اثر بخش و غير اثر بخش تقسيم كرد.
2. منظور از اثر بخش، توانايى در حل مسائل يا پاسخ به نيازها است. به عنوان مثال: اگر رسالت يك نهاد علمى - تربيتى اين دوامر باشد(11): پاسخ علمى به مسائل و مشكلات نظرى و عملى جامعه؛ و تربيت انسانى متخصص براى نهادهاى اجتماعى. در اين صورت، تنها تعليم و تربيتى اثربخش خواهد بود كه دو ويژگى داشته باشد؛ نخست اينكه بتواند به پرسشهايى كه به آن نهاد يا فارغ التحصيلانش ارجاع مىشود، پاسخ دهد؛ ديگر اينكه، دانش آموختگانش، مهارت لازم را براى انجام دادن مأموريتهاى شغلى خود داشته باشند. حال، اگر يك نهاد علمى - تربيتى، نتواند دست كم، حداقلهاى نياز جامعه خود را در اين دو زمينه برآورد؛ غير اثر بخش خواهدبود.
3. «كارامدى» اصطلاح ديگرى است كه بهطور معمول در ادبيات غيرتخصصى، مترادف با «اثر بخشى» به كار مىرود؛ در جايى كه معناى آن، حداكثرِ اثر بخشى با صرف حداقل هزينه است(12). براى نمونه، ممكن است چهار نهاد علمى، دربرخورد با يك پرسش، چهار عكس العمل متفاوت داشته باشند: 1. ناتوانى از پاسخ ؛ 2. پاسخ نادرست؛ 3. پاسخ درست با هزينه زياد؛ 4. پاسخ درست با هزينه كم. در ارزيابى اين عكس العملها مىتوان گفت: عكس العمل نهادهاى اول ودوم غير اثر بخش است. عكس العمل نهاد سوم اثربخش است؛و عكس العمل نهاد چهارم كار آمداست.
4. برخوردارى از نظام علمى - تربيتى كارامد، يا دست كم، اثربخش، يكى از پيش نيازهاى ضرورى پيشرفت و ترقى است.
5. پرسش اصلى اين است: چه عواملى اثربخشى يا كارآمدى يك نهاد علمى - تربيتى را دچار آسيب مىكند؟
2.آسيبشناسى نهادهاى علمى - تربيتى
غير اثر بخشى و ناكارامدى نهادهاى علمى - تربيتى، علتهاى گوناگون دارد كه يكى از علتهاى اصلى آن و شايد مهمترين آنها، آموزش محورى به جاى پژوهش محورى است. توضيح اينكه:
1. هر نهاد علمى (سنتى يا مدرن) را به دو صورت مىتوان طراحى كرد: آموزش محور؛ يا پژوهش محور.
2. هر يك از اين دو الگو، ويژگىها و دستاوردهاى خاص خود را دارد.
3. نهادهاى علمىِ آموزش محور، سه ويژگى اصلى دارند: الف) هدف اصلى آنها، انتقال معلومات از كانونهاى توليد علم به متعلمان است؛ ب) قدرت درك مسائل نوظهور را ندارند؛ ج) قدرت حل مسائل را ندارند.
4. چون جوامع انسانى، هم در تحول و دگرگونى اند، و هم هويت خاص خود را دارند، پيوسته با مسائل جديد بومى رويا رو مىشوند و نياز به راه حلهاى جديدِ بومى دارند.
5. نهادهاى آموزشمحور به لحاظ تمركز بر آموزش و جدا شدن از فضاى فكرى جامعه سنتى، توانايى درك عميق صورت مسائل جديد، و تفاوت آن با مسائل گذشته را ندارند، به صورت ناخودآگاه، حكم حوادث گذشته را برحوادث كنونى تعميم مىدهند.
6. چون پاسخهاى كهن، قادر به حل مسائل جديد نيست، به تدريج، برگستره و عمق مشكلات افزوده مىشود؛ و عقب ماندگى، اندك اندك، آشكارتر مىشود و در نهايت، اثربخش نبودنِ نظام آموزشمحور، خود را بيشتر نشان مىدهد.
7. فشار مشكلات و مطالبات اجتماعى، و در كنار آن، روابط خارجى، سبب مىشود ذهن برخى از كسانى كه به اثر بخش نبودن نهادهاى آموزشمحور صرف پىبردهاند؛ متوجه منابع و مراجع بيگانه شود؛ چنانكه ذهن عدهاى ديگر، به ضرورت آسيبشناسى و بازسازى نهادهاى سنتى گرايش پيدا مىكند. به اين ترتيب، اثر بخش نبودن نهادهاى علمى - تربيتى مبتنى بر آموزش صرف زمينه را براى دو راهبرد اصلاحى فراهم مىكند: 1. حذف تدريجى اين نظام آموزشى و روى آوردن به نظامهاى علمى - تربيتى جديد و پيشرفته؛ 2. اصلاح نظام آموزشى پيشين در كنار بهرهگيرى از دستاوردهاى مثبت الگوهاى علمى - تربيتى جديد.
8. چون كسانى كه در صدد اقتباس از الگوهاى بيگانه برآمدهاند نيز قادر به تشخيص دقيق صورت مسائل نبوده و نيستند؛ مسائل خودى را با مسائل غير خودى قياس مىكنند و براى درمان دردهاى بومى به سراغ نسخههاى آماده غير بومى مىروند؛ و به اين ترتيب، در دامن وابستگى علمى - فرهنگى و تجددگرايى، و اشتباهات ناشى از آن مىافتند.
9. چون پاسخهاى جديد غير بومى نيز قادر به حل مشكلات جديدِ بومى نيست ؛ باز برگستره و عمق مشكلات افزوده مىشود و عقب ماندگى، بيش از پيش رخ مىنمايد، و در نهايت، اثر بخش نبودن نظام آموزش محورِ پيشرفته نيز آشكار مىشود:
اينك دهه سوم از يك انقلاب پيروز و يك حكومت جديد را تجربه مىكنيم كه عليرغم همه مدلهاى تحميلى جهان، متولد شده است. گرچه پيشرفتهاى مهمى در 24 سال گذشته حادث شده و حوزه و دانشگاه رشد غير قابل انكارى داشتهاند؛ اما روشن است كه اين مقدار براى كارى كه در پيش است و براى برداشتن موانع بعدى از سرراه نظام سازى و جامعهپردازى، هر گز كافى نبوده و اين موجودى، در برابر سيل ترجمه و هجوم رسانهاى غرب و كميت بالاى توليد و تبليغ آن درحوزه فكر و اخلاق و حقوق، حكومت و در فرهنگ زندگى و خانواده و اقتصاد و حتى روش تغذيه و لباس، به قدركافى كارى از پيش نخواهد برد و در دراز مدت، برخى دستاوردهاى پيشين نيز با خطر ارتجاع به فرهنگ و وابستگى پيش از انقلاب مواجه خواهد بود.(13)
بنابراين، يكى از علتهاى اصلى اثربخش نبودن نهاد تعليم و تربيت و ناكارامدى آن، آموزش محورى است كه با خطر فرو غلطيدن در دره عميق و فراخ عقب ماندگى (توسعه نيا فتگى مزمن) روياروست.
سه تذكر مهم:
1. ضرورت تمايز ميان فرد و نظام:(14) نقد نظامهاى علمى - تربيتى آموزش محور به هيچ وجه، به معناى نقد شخصيتهاى علمى ِ اين نوع نظامها و ناديده گرفتن دستاوردهاى ارزشمند ايشان نيست. سخن اينجاست كه اگر اين افراد در نظامهاى علمىِ پژوهش محور پرورش مىيافتند؛ هم تلاش آنها ثمر بخشتر مىشد، و هم افراد بيشترى توفيق حركت در مسير توليد علم را مىيافتند. و چه بسا امروز با مشكلى به نام فقر نرمافزارى در راه باز توليد تمدن اسلامى رويارو نبوديم.
2. ضرورت قدردانى از علما، در كنار آسيبشناسى و بازسازى نظامهاى علمى - تربيتى: نقد اين نظامها، به معناى ناديده انگاشتن مجاهدتهاى علمى اشخاص نيز نيست. شخصيتهاى علمى بر جسته در همه نظامهاى علمى - تربيتى جهان سزاوار قدردانىاند. اين بزرگان، به ويژه در حوزههاى مقدس علميه، در پرتو آگاهى، بصيرت، خلاقيت و احساس مسئوليت، در برابر همه مشكلات، ايستادند و بار سنگين قافلهسالارى كاروان علم و معرفت را بردوش خود كشيدند، و ما امروز از ثمرات مجاهدتهاى ايشان بهره مىگيريم:
اگر فقهاى عزيز نبودند، معلوم نبود چه علومى به عنوان علوم قرآن و اسلام و اهل بيت: به خورد تودهها داده بودند. جمع آورى و نگهدارى علوم قرآن و آثار و احاديث پيامبر بزرگوار و سنت و سيره معصومينعليهم السلام و ثبت، تبويب و تنقيح آنها در شرايطى كه امكانات بسيار كم بوده است و سلاطين و ستمگران در محور آثار رسالت، همه امكانات خود را به كار مىگرفتند كار آسانى نبوده است ؛ كه بحمدالله امروز نتيجه آن زحمات را در آثار و كتب با بركتى، همچون كتب اربعه و كتابهاى ديگر متقدمين و متأخرين از فقه و فلسفه، رياضيات و نجوم و اصول و كلام و حديث و رجال، تفسير و ادب و عرفان و لغت و تمامى رشتههاى متنوع علوم، مشاهده مىكنيم.اگر ما نام اين همه زحمت و مرارت را جهاد فى سبيل الله نگذاريم، چه بايد بگذاريم؟!(15)
البته، هر چند توجه به تلاشهاى علمى علما و قدردانى از مجاهدتهاى ايشان ضرورى است؛ اين وظيفه، به هيچ وجه نبايد ما را از پرداختن به وظيفهاى ديگر كه همان، آسيبشناسى و بازسازى نهادهاى علمى - تربيتى است، باز دارد:
كسانى كه آروزى اعتلاى آيين مبين اسلام را در سر دارند و در باره علل ترقى و انحطاط مسلمين در گذشته دور و نزديك مىانديشند، نمىتوانند در باره دستگاه رهبرى آن، يعنى سازمان مقدس روحانيت نينديشند و آرزوى ترقى اعتلاى آن را در سرنداشته باشند و از مشكلات و نابسامانىهاى آن رنج نبرند... اين بنده كه همه افتخارش اين است كه در سلك اين طبقه، منسلك است و خوشه چين، از اين خرمن به شمار مىآيد و در خانواده روحانى رشد و نما يافته و در حوزههاى علوم دينى عمرخويش را به سر برده، تا آنجاكه به ياد دارد، از وقتى كه مىتوانسته اندكى در مسائل اجتماعى بينديشد، در اطراف اين موضوع، فكر مىكرده است(16).
3. ضرورت توجه جدى به ابعاد مثبت نظامها در جريان آسيبشناسى و باز سازى: يكى از اشتباهات رايج در جريان آسيبشناسى و بازسازى نهادهاى اجتماعى، از جمله نهاد تعليم و تربيت، بر خوردهاى افراطى در نقد آنها و سياه ديدن همه ابعاد اين نظامهاست. براى نمونه، اگر بر ضرورت اصلاح آموزش محور بودن نظام علمى حوزه تأكيد مىشود، نبايد و يژگىهاى مثبت و گاه منحصر بفرد و مترقى اين نظام وحتى خرده نظام آموزشى آن، ناديده گرفته شود. اين نكته در پژوهشى با نام «درامدى بر جامعهشناسى روحانيت ايران معاصر»، رعايت شده و در آن، علاوه بر آسيبشناسى، به دستاوردهاى مثبت حوزه و روحانيت نيز توجه شده است.(17)
3. چه بايد كرد؟(18)
امام علىعليه السلام العلم علمان: مطبوعٌ و مسموعٌ، و لاينفع المسموع اذالم يكن المطبوع.(19)
امروزه، يكى از نظريات بسيار مهم و مطرح،در حوزه تعليم و تربيت، نظريهاى است كه بر بعد تفكر و تعقل، به جاى حفظ و انباشت دادهها تأكيد دارد. بر همين اساس، برخى از چهرههاى شاخص تعليم و تربيت معاصر، بر اين باورند كه نظامهاى آموزشى، به جاى آنكه آموزش محورباشند، بايد به سوى پژوهش محورى حركت كنند:
اگر شاگردان، در زمان اشتغال به تحصيل در مدرسه، فكر كردن را نياموزند، چگونه مىتوانند به يادگيرى ادامه دهند؟! اين فرض كه فكر كردن، راه را براى آموزش بيشتر باز مىكند، بهطور كلى پذيرفته شده است. بعضى از پدران و مادران، تا اين حد پيش مىروند كه مىگويند: «براى ما مهم نيست كه به بچههاى ما چه مىآموزند يا بچهها چه مطالعه مىكنند؛ آنچه مورد توجه ما مىباشد، اين است كه بچهها چگونه شخصاً فكر مىكنند. آنها بايد خود تصميم بگيرند و قضاوت نمايند».(20)
تأكيد به اين نكته لازم است كه منظور از ديدگاه پيش گفته، به هيچوجه، محروم ساختن متعلم از فراگيرى دستاوردهاى معرفتى بشر يا نظام ارزشى خانواده و جامعه نيست؛ زيرا:
نتايج حاصله از تجربيات نسلهاى قبل، طى قرون و اعصار به حدى رسيده است كه هيچ آدمىزادهاى، هر چند استثنايى و فوقالعاده، قادر نيست و فرصت ندارد كه همه تجارب ارزنده نوع بشر را به حساب خود مجدداً تجربه كند. در عينحال، پيچيدگى زندگى بشر امروز، به درجهاى است كه شركت مؤثر در آن، آشنايى با قسمت اعظم نتايج حاصله از تجربيات پيشينيان را ايجاب مىكند. لذا، بايد جوانان پيشاز پيوستن زندگى گروهى، به حداقل معلومات و مهارتهايى كه بشر تا كنون بر آن دست يافته است. مجهز شوند و بر اين ميراث ارزنده اجتماعى دست پيداكنند(21).
آشنايى اجمالى با علوم و فنونى كه بشر بدان دست يافته و حتى كسب تخصص در برخى از شاخههاى علمى، ضرورى است؛ نكته اينجا است كه همين امر را به دو صورت آموزش محور و پژوهش محور مىتوان انجام داد: به عبارت ديگر، فرآيند آموزشِ دستاوردهاى معرفتى و علمى بشر هم، بايد به گونهاى طراحى شود كه در ضمن يادگيرى، علاوه بر حفظ و درك مطلب، قوه تعقل و تفكر و نقد متعلم نيز پرورش يابد؛ زيرا:«عادتهاى مألوف، ديگر براى مقابله با موقعيتهاى تازه كافى نيستند. زيرا: هر موقعيت تازهاى در بردارنده مشكلى است كه نياز به تحقيق و تفكر دارد»(22).
يكى از تفاوتهاى عصر حاضر با اعصار پيشين، سرعت و شتاب تحولاتِ محيط زندگى انسانها و جوامع است. اگر در زمانهاى دور، فاصله تحولات علمى و فنى و اجتماعى چند قرن بود؛ و به تدريج به يك قرن رسيد؛ و اندك اندك، به يك نسل كاهش يافت؛ امروز، سرعت و شتاب تحولات به قدرى افزايش يافته كه صاحب نظران اجتماعى آن را «شوك» مىنامند(23).از اين روى، يكى از مشكلات پيشِروى انسان، در فرداى نزديك، اين است كه نمىداند خود را با تحولات پرشتاب روزگارش ،چگونه هماهنگ كند؛ يا با آنها مقابله نمايد.
در اين شرايطِ بسيار متحول، آنچه پيش و بيش از هر چيز لازم است، قدرت درك سريع مسائل نوظهور بومى و توانايى در پاسخگويى مناسب به آنها است. و اين مهم، تنها در پرتو پرورش عقلانى افراد يك جامعه، به ويژه پرورش عقلانى افراد يك جامعه، به ويژه رهبران فكرى آن، به دست مىآيد، و بهترين جا، براى پرورش چنين افرادى و ايجاد چنان قدرت خلاق و پويايى، نهاد تعليم و تربيت است. امّا چگونه؟ اين، پرسشى است كه پاسخ آن را بايد به مقال و مجالى ديگر سپرد.
1) ر.ك: افلاطون، جمهورى.
2) اسماعيل على سعيد، پژوهشى پيرامون چند مسئله تربيتى معاصر، ترجمه دكتر عباس عرب، پيشگفتار مترجم، ص9، بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، چ اول، 1377.
3) ويل دورانت، لذات فلسفه، ص 206.
4) اولين رئيس مؤسسه بينالمللى برنامه ريزى آموزشى يونسكو.
5) كومبز، فيليپ اچ، بحران جهانى آموزش و پرورش (چشم انداز آن از دهه هشتاد)، ترجمه فريدون آل آقا، ص 1، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى. چ اول، 1373.
6) همان، ص 3. براى آشنايى با اين بحرانها، به كتاب ياد شده، مراجعه كنيد.
7) الوين تافلر، آموختن براى فردا (نقش آينده در تعليم و تربيت)، ترجمه بابك پاكزاد و رضاخيام، ص 52، انتشارات بهنامى، چ اول، 1377.
8) رئيس كميسيون بين المللى تعليم و تربيت براى قرن 21.
9) 65..Leaming The Treasure Within , Report to Unesco of The International Commission on.
Education for The Twenty First Century . P
10) الوين تافلر، آموختن براى فردا (نقش آينده در تعليم و تربيت)، ترجمه بابك پاكزاد و رضا خيام، صص 12و13، انتشارات بهنامى، چ اول. 1377.
11) البته، رسالت نهادهاى علمى - تربيتى، فراتر از اين دو امر است.
12) P21.1.Heniz Weihrich & Harold Koontz,Management A Global Perspective,Tenth Edition
,3991,
13) از متن نامه جمعى از دانش آموختگان و پژوهشگران حوزه علميه به مقام معظم رهبرى. پگاه حوزه، ش 88،ص 4.
14) براى به دست آوردن آگاهىهاى بيشتر در باره تفاوت فرد و نظام، ر. ك به: مطهرى، مرتضى، ده گفتار، ص 240، بحث «سازمان و نظام صالح».
15) صحيفه امام، ج 21، ص 275.
16) مطهرى، مرتضى، ده گفتار، ص 239.
17) هر چند بررسى ويژگىها و دستاوردهاى مثبت حوزه و خرده نظامهاى گوناگون آن موضوع اين مقاله نيست؛ اما در يك نگاه بيرونى و جامعه شناختى، بخشى از مهمترين دستاوردهاى مثبت حوزه و روحانيت را مىتوان در محورهاى زيرخلاصه كرد:
1) حفظ تبويب و پالايش منابع اصلى دين، به ويژه احاديث؛
2) تلاش براى فهم علمى و روشمند پيام دين (تفقه: دين پژوهى)؛
3) تربيت دين پژوهان؛
4) تربيت مبلغان؛
5) نشر آثار اجتهادى و تبليغى؛
6) معرفى و تثبيت تشيع در جايگاه يك مذهب رسمى؛
7) دفاع از محرومان، در برابر مستكبران در سطوح ملى و فراملى؛
8) مقاومت در برابر امواج سهمگين سكولاريسم غرب و شرق و ابتذال اخلاقى در هردو؛9) رهبرى آخرين، بزرگترين و مهمترين انقلاب ضد استبدادى و ضد استعمارى قرن بيستم؛
10) تأسيس يك نظام نو دينى - مردمى، بر اساس نظريه دموكراسى متعهد دينى (مردم سالارى دينى)؛
11) مقاومت در برابر حركتهاى ضد انقلابى وبراندازانه داخلى و خارجى؛
12) مقاومت در برابر انديشههاى تجديدنظر طلبانه و متمايل به سكولاريسم؛
18) مشكلات و نارسايىهاى نهادهاى علمى - تربيتى كشور، نياز به آسيبشناسى جامع، و ارائه مجموعهاى از راه حلها به تناسب هر يك از آسيبها دارد؛ اما همانگونه كه اشاره شد، هدف اين مقاله، تأكيد بر يكى از مهمترين آسيبها و تلاش براى به دست دادن راه حل، براى آن است .
19) نهج البلاغه، حكمت 338.
20) دكتر گوردن هولفيش و دكتر فليپ ژ. اسميت، تفكر منطقى (روش تعليم و تربيت)، ترجمه دكتر على شريعتمدارى، ص3، مؤسسه انتشاراتى مشعل، چ دوم، 1366.
21) دكتر شكوهى، غلامحسين، تعليم و تربيت و مراحل آن، ص8، انتشارات آستان قدس رضوى، چ هفدهم، 1378.
22) دكتر اسماعيل على، سعيد، پژوهشى پيرامون چند فلسفه تربيتى معاصر، ترجمه ترجمه دكتر عباس عرب، ص 128.
23) ر.ك به: الوين. تافلر، شوك آينده.
.......................................................................
انتهاي پيام/
چهارشنبه 4 دي 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
-