محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1830986872
گفتاري از احمد پاكتچي(1)رويكرد فقه شيعه به هنر
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: گفتاري از احمد پاكتچي(1)رويكرد فقه شيعه به هنر
خبرگزاري فارس: نوشتار حاضر بخش اول سخنراني دكتر احمد پاكتچي استاد دانشگاه شهيد بهشتي است كه با عنوان «رويكرد فقه شيعه به هنر اسلامي» روز دوشنبه 13 خرداد 87 در مركز هنر پژوهي نقش جهان ايراد شد.
موضوع بحث امروز رويكرد فقه شيعه به هنر اسلامي است. به نوعي با در نظر گرفتن اينكه مجموعه اين مباحث در حوزه ماهيت هنر اسلامي است، گويا در نهايت چنين خواسته اي وجود دارد كه به نوعي در اين بحث، ماهيت هنر اسلامي هم به نوعي از ديدگاه فقه مورد بررسي قرار گيرد. اگر چه اين كار شايد مقداري به دليل اينكه امروز در جامعه اي زندگي مي كنيم كه نسبت به مسائل فقهي حساس است و مسائل هنري هم در بعدهاي مختلفش با مباحث فقهي در ارتباط قرار مي گيرد، دشوار باشد و خود بخود در خيلي از موارد مي تواند زمينه هايي وجود داشته باشد كه بتواند با رويكرد فقهي به هنر نگريسته شود.
بحثي كه بنده قصد ارائه آنرا دارم، ترجيح مي دهم ريشه اي تر و با رويكرد نه فقهي و نه نشانه شناسي، بلكه مقداري فلسفي باشد. چون به هر حال بحث از ماهيت است و اين بحث خودبخود ما را مجبور مي كند كه بحث نظري داشته باشيم.
پيش از هر چيز بايد گفت كه پديده هنر با آن معنايي كه انسان امروزي از آن مي فهمد پديده اي است كه زمان زيادي از شكل گيري مفهومش نمي گذرد. بسياري از موارد مانند موسيقي، نگارگري و نمونه هاي ديگري كه امروز به عنوان گونه هايي از هنر شناخته مي شوند در اعماق تاريخ يك نام مشترك براي خود نداشتند. چنين نبوده كه اين هنر ها اعضاي مشترك يك حوزه ي فعاليت فرهنگي محسوب شوند. ما در عصر مدرن و بخصوص در اين اواخر از عصر مدرن كه اين مفهوم وارد جهان اسلام شد، با پديده اي به عنوان يك مفهوم ساخت يافته و شكل گرفته مواجه هستيم به نام هنر كه اساساً فرآيند ساخت يافتگي خود را از نظر تاريخِ جغرافيايي در يك محيط و فضاي ديگري طي كرده است و ما امروز با اين مفهوم آشنا شده ايم. در گام بعدي به دنبال نظيريابي اين مفهوم در جامعه ي خودمان گشتيم و يك به يك كشف كرديم كه در جامعه ي ما هم مواردي نظير اين(هنر) وجود داشته است. ولو اينكه زماني به اعتبار چيز ديگري بودند. زماني كه ما مثلاً با تئاتر غربي آشنا شديم متوجه شديم كه تعزيه خود ما هم مي توانست از مقوله ي تئاتر باشد و ما مي توانيم با تكيه بر تعزيه بگوييم كه ما يك نوع نمايش سنتي داريم. همين موضوع مي توانست در موارد ديگري هم تكرار شده و موضوعيت داشته باشد. برخي از گونه هاي هنر كه در بين ما رواج داشت مثل نگارگري، شباهت خيلي زيادي به گونه هايي داشت كه در جوامع غربي بود. گاهي اوقات فاصله ها آنقدر زياد بود كه ما همين الان هم در بعضي از موارد دچار ترديد هستيم. به فرض هنوز ما قرائت قرآن را، به عنوان يكي از شاخه هاي هنر وارد بحث مان نكرده ايم؛ در حاليكه اين هم در واقع يك نوع خوانش هنري است كه از روي متن صورت مي گيرد. نمونه هايي از اين قبيل كشاكش ها نشان مي دهد كه ما هنوز در بوته ي مفهومِ بومي سازي هنر در جامعه ي خودمان هستيم و اين فرآيند هنوز در حال اتفاق افتادن است و نمي توان گفت كه كامل شده است. زيرا ما به عنوان نشانه شناس، هيچ وقت اجازه ي بكار بردن اين تعبير را نداريم. چيزي كه اين مساله را قدري مشكل تر مي كند اين است كه تمام نگراني هاي ما در شرايطي است كه فكر كنيم مفهوم هنر حداقل در آن بستري كه اين اصطلاح شكل گرفته و بوجود آمده، يعني جوامع غربي، يك مفهومي كاملاً مشخص و تعريف شده است. اما آيا اين فقط ما هستيم كه در فرآيند جست وجو به دنبال مصاديق بومي، دچار ترديدها و نگراني هايي هستيم و مي خواهيم كه اين ترديدها را برطرف كنيم؟ واقعيت اين است كه كشمكش ها بر سر ماهيت هنر، كشمكش جهاني است. يعني در همه جاي دنيا اين مساله قوت دارد. شما هر دايره المعارف فلسفي را كه در دنيا باز كنيد بلافاصله با اين پديده مواجه خواهيد شد كه ذيل عنوان art يك مبحثي خواهند داشت مثلاً تحت عنوان the nature of art و بعد ذيل عنوان ماهيت هنر شروع مي كنند مكاتب و ديدگاههاي مختلفي را ذكر مي كنند و نقاط قوت و ضعف و ايرادها و اشكالهايي كه بر تك تك اين ديدگاهها وارد مي شود را نيز بيان مي كنند. در نهايت پرونده همچنان باز و در حال رسيدگي است و هيچ وقت به عنوان يك پرونده مختومه به بايگاني سپرده نشده است. اين كشمكش بر سر ماهيت و چيستي هنر از نظر من يك تجربه جهاني است. ما هم به نوبه ي خودمان درگير اين تجربه شده ايم و سلسله مباحثي داريم و به طور كلي جامعه فرهنگي ما با اين موضوع و سوال مواجه است كه هنر چيست؟ اين سوال، سوالي نيست كه صرفاً جنبه نظري داشته باشد و بگوييم كه خوب، يك عده اي دوست دارند كه راجع به ماهيت هر چيزي سوال كنند، از اين رو مايل هستند راجع به ماهيت هنر هم سوال كنند. البته اين بحث مخصوص فيلسوف هاست.
واقعيت اين است بحث هايي كه در حوزه ي ماهيت هنر وجود دارد مستقيماً در زمينه هاي كاربردي هم اثرات خودش را نشان مي دهد و مشخصاً ما با آنها در حوزه هايي كه به نوعي پَرِ هنر، آنها را مي گيرد درگير هستيم. چون يكي از اصلي ترين مولفه هايي كه در تعريف هاي مهم هنر امروز وجود دارد و مورد توجه قرار مي گيرد ارتباط مستقيم با مصداق يابي هنر و يا اين كه ما اساساً چه چيزي را مصداق هنر بدانيم و چه چيزي را ندانيم، دارد.
فرض كنيد در ديدگاه نقش گرا يا فانكشناليستي كه بر مبناي نقش هنر به تعريف آن اقدام مي كند، مهمترين مولفه درگير در معناي هنر، بحث زيبايي آفريني آن است. يعني فانكشن و نقش اصلي هنر ايجاد زيبايي است و چيزي در مقوله ي هنر مي گنجد كه اين زيبايي آفريني در آن وجود داشته باشد، فارغ از اينكه خود زيبايي مشكل را حل نمي كند و تازه ما وارد كشمكش هايي مي شويم تحت اين عنوان كه "زيبايي چيست؟." اين مقوله را كنار مي گذاريم و خود را درگير رسيدگي به اين پرونده نمي كنيم. اما امروز خيلي از هنرمندان ادعا مي كنند كه ما اصلاً در كار هنري خودمان به دنبال خلق زيبايي نبوديم و اصلاً كار هنرمند فقط اين نيست كه زيبايي خلق كند. خيلي از مواقع ممكن است هنرمند يك هدف هنري را دنبال كند، بدون اينكه هدف آن خلق زيبايي باشد. گويي براي برخي از هنرمندان اين مساله خيلي طبيعي است كه كار خودشان، يعني ايجاد هنر را، ارزشي بدانند كه به خودي خود يك ارزش آرتيستيك و هنري در ديدگاه هنر براي هنر به طور جدي ديده مي شود و باعث مي شود كه ما با يك تعريف ديگري از هنر مواجه شويم كه در واقع تعريف روال گرايانه از هنر يا پرِسدوراليستي است. به اين معنا كه ما هنر را يك پرسدور يا يك روال مي دانيم. هنر آن چيزي است كه هنرمندان آن را به عنوان هنر به رسميت شناختند و موسسات هنري و موزه ها آن را جزو آثار متعلق به خودشان درج كردند. اگر ما در مسير آن چيزي كه يك هنرمند آن را توليد مي كند قرار بگيريم، آنچه كه به هنر ارزش هنري مي دهد، پرسدور و روالي است كه آن هنر با قرار گرفتن در آن روال آنرا توليد كرده است.
قرار نبود ما وارد بحثهاي فلسفي شويم و اصلا در بحثي كه عنوانش فقه است بيشتر انتظار داريم اصطلاحات عربي بشنويم تا اصطلاحات فرهنگي و فلسفي. به محض ورود به حوزه رويكرد فقهي به هنر، يك فقيه به خودي خود اولين مساله اي كه با هنر دارد اين است كه در هيچ كدام از احاديث و در هيچ آيه اي از قرآن و در كلام هيچ يك از فقهاي متقدم نه واژه فارسي هنر و نه واژه عربي الفن و نه هيچ اصطلاح ديگري كه بتوانيم آنرا معادل دقيق اصطلاح هنر قرار بدهيم بكار نرفته است. به اين ترتيب در نگاه اول به سادگي مي توان گفت كه فقه به طور مستقيم كاري با هنر ندارد و هنر را تا آنجايي كه داريم با آن به عنوان يك مفهوم ساخت يافته در يك فضاي مدرن صحبت مي كنيم. از اين رو طبيعي است كه به طبع در فقه كلاسيك ما جايي براي طرح نداشته باشد. چون اصلاً وجود نداشته كه در فقه كلاسيك ما جايي براي طرح داشته باشد! در طول اين مدت كوتاهي هم كه ما در جهان اسلام اصطكاك مستقيم با مفاهيم مدرن پيدا كرديم و با مفهومي مثل هنر آشنا شديم، مي توان به جدّ ادعا كرد كه هنوز در حوزه فقه يك برخورد مستقيم با هنر به عنوان يك مفهوم جامع بدون اينكه به سراغ مصاديق اش برويم پيدا نكرده ايم. تمام كساني كه با رويكرد فقهي به بحث هنر پرداخته اند نگاهشان به مصاديق هنر است. ممكن است در مورد موسيقي و يا نگارگري و تعزيه و يا موارد ديگر كار كرده باشند.
هنر به عنوان يك مفهوم ساخت يافته با آن معنايي كه ما از آن مي شناسيم تا به حال موضوع يك پژوهش فقهي قرار نگرفته و به عنوان يك موضوع فقهي تا به امروز به رسميت شناخته نشده است. درست مثل كشوري كه ما آن را به رسميت نمي شناسيم. لذا من بيش از آنكه بخواهم راجع به اين موضوع صحبت كنم كه از نگاه فقهي هنر چه ماهيتي دارد، بيشتر بايد راجع به اين صحبت كنم: موانع اين كه اين مفهوم به عنوان يك موضوع مستقل وكلي و نه جزيي، وارد حوزه ي فقه نشده چه چيزي است؟ زيرا مباحث هنري و گونه هاي هنر به عنوان موضوعات جزيي وارد فقه شده اند و در فقه در موردشان بحث شده است. اين چيزي نيست كه حتي اختصاصي به عصر مدرن داشته باشد. ما در آيات قرآن و احاديث مي توانيم مثالهايي بياوريم كه به نمودهايي از هنر پرداخته شده است، ولي به جد روي اين مساله تاكيد مي كنم كه مفهوم هنر هنوز مفهومي است كه ما شاهد موضع گيري كلي به عنوان يك مفهوم در حوزه ي فقه نيستيم.
در ادامه بحث بايد توضيح دهم كه چرا هنوز چنين اتفاقي نيفتاده است. درحاليكه بنظر مي رسد زمان قابل ملاحظه اي از بحث بر روي اين موضوع گذشته است. گاهي اوقات موضوعاتي در حوزه ي فقه مطرح مي شود كه حتي در سطح جهاني بسيار جديد هستند. مساله اي مثل شبيه سازي انسان مساله اي نيست كه در كل جهان سابقه داشته باشد ولي مشاهده مي كنيم كه فقها به صورت جدي با اين مساله مواجه شده و به تحليل جهاني و فقهي آن پرداخته اند. اما هنر كه حداقل يكصد سال است جهان اسلام با اين مفهوم در ارتباط مستقيم قرار گرفته، چه مساله اي در آن وجود دارد كه اينقدر دير حل و غير قابل جذب است و ما همچنان زمينه ي خيلي جدي براي پرداخت مستقيم به آن نمي بينيم؟
نكته اي را كه به عنوان يك گام در جهت روشن شدن اين مساله مي خواهم بيان كنم اين است كه در فقه يك اصل داريم و آن اصل اين است كه كار اصلي فقيه معلوم كردن حكم است. معلوم كردن موضوعي، كار اصلي فقيه نيست. برخي از فقهاي بزرگ مثل صاحب جواهر از جمله علماي برجسته ايي اند كه با نوشتن كتاب بزرگي به نام جواهرالكلام در 43 جلد در واقع بزرگترين مجموعه فقهي را نه تنها در بين شيعه بلكه در كل جهان اسلام به وجود آورده اند و به نظر مي رسد صاحب جواهر يكي از ريزبين ترين فقهايي است كه كوچكترين مسائل فقهي را از قلم نيانداخته و به آنها توجه كرده است. صاحب جواهر به صراحت در جاهاي مختلفي از كتاب خودش اعلام مي كند كه مطلقاً وظيفه فقيه پرداختن به موضوعات نيست. موضوعات بايد در سطح عرف شناخته شود و فقيه فقط بايد با يك موضوع كه در عرف شناخته شده مواجه بشود و بعد حكم آنرا بيان كند. اگر بخواهم با زبان ساده تري بگويم اين است كه كار فقيه اين است كه بگويد چه چيزي حرام است و چه چيزي حلال. چه عملي صحيح است و چه عملي باطل. ولي مشخص كردن ماهيت اين امور بايد در فضايي بيرون از فقه صورت گيرد. ابزارها و متدهايي كه يك فقيه از آنها استفاده مي كند ابزارهايي هستند كه كارآيي آنها در زمينه تعيين حكم است نه در زمينه تعيين مصاديق. ابزاري وجود ندارد كه به فقيه امكان اين را بدهد كه با مصاديق خارجي مواجه شود و آنها را مورد تحليل قرار دهد و از آنها مفاهيم كلي استخراج كند، يا مفاهيم كلي كه در جهان خارج عرف آنها را مي شناسند و با آنها مواجه هست، مصداق يابي كند. لذا در اين موارد اگر يك فقيه در مقام عمل برآيد و شروع كند در كتاب خودش مطلبي را توضيح دادن، در واقع مسائل استنباط از عرف را توضيح مي دهد. فقيه به هيچ وجه در اين موارد مدعي نيست كه بخواهد با همان ابزارهاي خودش يعني نصوص ديني مثل قرآن يا حديث در اين زمينه حركت كند. حتي در زمينه هايي مثل معاملات، اجاره ها، رهن و غيره كه در بين مردم انجام مي شود دقيقاً شيوه فقها همين است و از قديم هم با اين مسائل مواجه بوده اند. يعني اول به جامعه مراجعه مي كنند و مي بينند جامعه از اين پديده چه تعريفي دارد؟ جامعه اين پديده را دقيقاً چه مي داند؟
در اين پديده اي كه مثلاً به عنوان رهن در بين مردم رواج دارد چه عوامل و مولفه هايي دخيل هستند و بعد آن را با موازين اسلامي كه از طريق حديث و قرآن بدست آورده مي سنجد و در نهايت به يك نتيجه مي رسد. همين اصطلاح عام رهن و اجاره در بين مردم را در نظر بگيريد. در حاليكه معني رهن در اينجا پول پيشي است كه با در نظر گرفتن مابه ازاي سود مال در اين معامله عمل مي كند؛ يك فقيه وقتي با اين پديده مواجه مي شود اولين سوال اش اين است كه شما به چه چيزي مي گوييد رهن و اجاره؟ وقتي افراد جامعه براي ايشان توضيح مي دهند، شروع مي كند اين عوامل را از درون آن در مي آورد كه ببيند چه اتفاقي مي افتد. آيا دقيقا رهن به معني اصطلاحي خودش كه فردي عين يك مالي را در جايي به وثيقه بگذارد تحقق پيدا كرده يا نكرده؟ بعد يك حكمي صادر مي كندكه اين چيزي را كه شما به آن مي گوييد رهن و اجاره آيا از ديدگاه يك فقيه با مبانيي كه از سنت و قرآن و حديث دارد تطبيق مي كند يا نه؟ و آيا بر اساس آن مباني بايد گفت كه اين كار، كار مجازي هست يا نه؟
در موارد ديگر و آنجايي كه ما با آن مواجه هستيم يعني هنر، دقيقاً رويه ي يك فقيه همين گونه است. زماني شما به يك فقيه مراجعه مي كنيد و مي گوييد در حال انجام يك سري فعاليتهاي هنري هستيد. به عنوان مسلماني حساس نسبت به مسائل ديني، برايتان مهم است كه تكليف شما را روشن كند كه آيا اين كاري كه در حال انجام دادن آن هستيم درست است يا نه؟ فرض كنيد يك فقيه را ببرند در يك استوديوي فيلمبرداري و بگويند: ملاحظه كنيد، اين جا چه اتفاقي مي افتد و به ما بگوييد كه آيا اين كاري كه ما در حال انجام آن هستيم درست است يا نه؟ يك فقيه نگاهش اين طور نيست كه از منظر فلسفه سينما بحث كند. از آيزن اشتاين و غيره بحث كند و ببيند كه در زمينه سينما چه تئوري هايي وجود دارد و سينما دقيقاً چه چيزي است؟ فرق سينما با هنرهاي ديگر چيست و بعد راجع به مونتاژ و... كه در حوزه سينما مطرح است تحقيق كند. به اين شكل نيست. يك فقيه وقتي با اين مجموعه برخورد مي كند نگاه او به عنوان يك Complex نيست. نگاهش به اين صورت است كه شما يك Complex داريد و ما راجع به اين Complex حرفي براي گفتن نداريم. چون اين Complex براي ما يك Complex از پيش ساخته شده نيست. اما راجع به اجزاي اين Complex، چيزهايي كه ممكن است در اين استوديو براي يك فقيه جالب باشد و بخواهد در موردشان اظهار نظر كند مواردي است كه موضوعات آنها را از قبل بشناسد. مثلاً فرض كنيد در اينجا يك بحثي است كه از افراد عكس گرفته مي شود، عكس متحرك. اما از ابتدا كه بحث عكس گرفتن مطرح شد از زمان قاجار مجموعه ي فتاوايي در دست داريم كه نسبت به اين قضيه اظهار نظر كردند كه آيا عكس گرفتن جايز است يا نه؟ حتي در بعضي از جاهاي عربي، آن اوايل كه هنوز اصطلاحاتي جا نيفتاده بود حتي ما با كلمه هاي مثل فتوقرافيا و اين موارد هم مواجه هستيم كه آمدند خود مساله فتوگرافي را به شكل معرّب درآورده و از آن استفاده كردند. استفتا شده كه اين فتوقرافيايي كه الآن آپارات هايي است و اين كار را انجام مي دهند چه صورتي دارد؟ مي گويد به دليل اينكه انسان در كشيدن اين شكل موثر نيست و دستگاهي است كه دارد اين كار را انجام مي دهد، چون در اينجا عكس از طريق انتباع يعني چاپ شدن بوجود مي آيد و كسي به عنوان خلاق عكس در آن دخيل نيست، اشكالي ندارد. يا به عكس مي گويند اين هم از مصاديق تصوير انسان محسوب مي شود و چون تصوير انسان حرام است، اين هم حرام است. ولي در صورتي كه تصوير از غير روح گرفته شده باشد مثلا از اشيا يا از گياهان تصوير بگيرند در آن صورت اشكالي ندارد. مثلا اگر به مستمسك العروه آيت الله حكيم و مواردي از اين قبيل نگاه كنيم خواهيم ديد بحثها و گفت گوهايي كه در اين زمينه وجود داشته، مشابه بحثهاي علماي اهل سنت الاظهر است.
خوشبختانه ما توانستيم مساله تصوير را حل كنيم و به نظر مي رسد اشكالي در اين مورد وجود نداشته باشد. مساله ي حجاب مساله ي ديگري است كه در آنجا مي تواند حضور داشته باشد. مساله لمس نكردن نامحرم و غيره. فقيه قاعداً روي اينها حساس است. چون در مورد آنها حكم دارد. اينها پديده هايي است كه آنها را از قبل مي شناخته ولي شما نمي توانيد انتظار داشته باشيد كه از فقيهي بپرسيم كه نظر شما راجع به مساله مونتاژ چيست؟ به نظر شما آيا استجابي دارد كه ما از شيوه ي سينماي آيزن اشتايني استفاده كنيم يا شيوه ي ديگري؟ آيا آن مكروه است يا مستحب؟ چطور اصلاً ممكن است يك فقيه اين را زمينه كار خودش تشخيص بدهد و بخواهد وارد بحثي شود كه اصلاً الگويي براي بحث كردن در مورد آن ندارد. اساساً اين موضوع از پيش جزو موضوعاتي نيست كه در مورد آن حكمي براي او وارد شده باشد.
براي اينكه بتوانم اين بحث را در مسيري مشخص قرار دهم جمع بندي كوتاهي انجام مي دهم. براي اينكه يك فقيه وارد بحث كردن از يك موضوع بشود شرايطي وجود دارد. يكي از آن شرايط اين است كه موضوعي را كه فقيه به عنوان يك موضوع خارجي با آن مواجه مي شود و از طريق كاملاً عرفي، يعني به عنوان عضوي از اعضاي جامعه با آن پديده مواجه مي شود بايد اين امكان وجود داشته باشد كه آن پديده نه به عنوان Complex بلكه به صورت تجزيه شده و با اجزاي مختلفش با موضوعاتي كه از پيش در حوزه فقه وجود داشته و تعريف شده اند، قابليت انطباق پذيري داشته باشد.
ادامه دارد ...
............................................................
سه شنبه 3 دي 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 210]
-
گوناگون
پربازدیدترینها