واضح آرشیو وب فارسی:کيهان: هفت شهر عشق سفرنامه حج ـ8
مريم منصوري
سه شنبه- 1382.11.15 ساعت شش و هفت دقيقه صبح است:
- منصوره خانم مي خواهد از نمازخانه خدا بنويسد. تا الله اكبر مي گويند همه قامت مي بندند. اين را خانم «جهان شاه لو» با آن لهجه آذري شيرينش مي گويد. به ياد دخترش به من «منصوره» مي گويد. يك ساعت به اذان صبح مانده از هتل راه مي افتيم. نرسيده به حرم اذان مي گويند. سريع صفهاي نماز بسته مي شود. ماهم در ميان بساط دست فروشها به نماز مي ايستيم. پسرك فروشنده هم پارچه اي روي اجناسش مي اندازد و مشغول نماز مي شود. سكوت سنگيني حكمفرما مي شود. تا قبل از اذان همهمه اي در جريان است. به محض اينكه «الله اكبر» گفته مي شود، جمعيت چند صدهزار نفري در سكوتي عميق فرو مي روند. سكوتي پر هيبت! اتاق ما اتاق سالمندان است. سه، چهار نفر از شش نفرمان سالمندند. يكي مي گويد: «الهي خير ببيني! خواستي بري حرم منم ببر.»
هميشه رفتن دسته ما چنان طول مي كشد كه اغلب اگر نماز باشد، تمام مي شود و اگر قرآن خواندن باشد، دير مي رسيم. خانمهاي همراهم پشت مقام ابراهيم، مشغول خواندن نماز مستحبي مي شوند. من به سمت چاه زمزم كه در نزديكي مقام ابراهيم (در 18 متري كعبه) طبقه زيرين مسجدالحرام قرار گرفته، مي روم. چند گربه بالاي ديوار ته تالار رژه مي روند. بطري كوچكي را زير شير آب مي گيرم. زني در كنارم وضو مي گيرد. در وضو چه حكمتي نهفته است؟
با پله برقي به بام مسجدالحرام مي روم. رو به روي ناودان طلا مي نشينم. به جمعيت در حال طواف هرلحظه افزوده مي شود. از خنكاي صبح كم كم كاسته مي شود. مي نويسم: «چشمها را بايد شست. جور ديگر بايد ديد....»
يادم مي آيد هميشه در ديدن تصاوير سه بعدي ناموفق بوده ام. نمي توانستم جور ديگر ببينم. اين تصويري كه حالا در مقابلم قرار دارد - جمعيت در حال طواف- سه بعدي است. مي دانم بايد با دقت بنگرم، تا ابعاد مختلفش را ببينم. در ساحل درياي مواج نشسته ام. قطره قطره جمع گشته اند و به دريايي مبدل شده اند. هميشه با تماشاي دريا آرامش ويژه اي مي يابم. پنداري دريا همه ناپاكيها را در خودش فرو مي برد. الان هم در حال تماشاي صحنه ديگري از طبيعت بكر خداوند هستم. درياي انسانها. تك تك شان به سان قطره قطره هاست. قطره هر چند ناپاك، وقتي به دريا وصل مي شود زلال و پاك مي شود، آن ساحل سرشار آرامش كه امواج آرام آرام به سويش مي آيند و در كنارش قرار مي گيرند، اينجاست.
گرداگرد كعبه را هاله اي احاطه كرده، انباشته از انرژيهاي مثبت به مانند جو زمين كه زمين را احاطه كرده است. در محدوده اين جو احاطه شده، به دور كعبه انسانها از معناي فرديت جدا مي شوند.
رنگين كمان انسانها زرد، سفيد، سياه،... در حال طواف هستند. مي انديشم و جستجو مي كنم كه چيست راز اين دعوت الهي!
كنار خانمهاي همراهم مي آيم. هوا خيلي گرم است. آفتاب به شدت مي تابد. خانم «ثابت قدم» رنگش پريده و عرق كرده. دستش را مي گيرم. لرزان است. آماده برگشتن به هتل مي شويم. در شعب ابي طالب اتوبوسها توقف كرده اند.
چهارشنبه 1381.11.16
در طبقه اول هتل محل اقامتمان بعد از صرف شام رئيس كاروان سخنراني مي كند:
- توجه داشته باشيد كه سنگها را با دعا و نوازش جمع كنيد و به تقدس اين عمل فكر كنيد. سنگها را حتماً بايد در محدوده منا جمع كنيد. تكه هاي بزرگ را بتراشيد تا كوچك شود. از سنگ حجرالاسود مي گويد:
«يكي از ويژگيهاي اين سنگ اين است كه تمامي خصلت هاي خوب و بد بسيار بزرگ مي شود مثل آئينه كاملاً وجودت را به تو مي شناساند.
به ياد مي آورم كه در تهران از استاد زمين شناسي دانشگاه تهران در مورد سنگ حجرالاسود سؤال كردم. او معتقد بود كه اين سنگ هيچ شباهتي به ساير سنگهاي منطقه ندارد. چرا كه سنگهاي شهر مكه از نوع آذرين هستند و اين يكي، سنگي است كاملاً آسماني و متفاوت با سنگهاي زمين.
عصر به خريد مي رويم. پاساژ «سوق العزيزي». از دركه وارد مي شوم، وقت نماز است. همه مغازه ها بسته و فروشندگان در صف نماز در داخل پاساژ ايستاده اند. بعد از نماز در مغازه ها باز مي شود. هجوم مشتريها! در مغازه اي برديماني مي فروشند، به قيمت 15 ريال سعودي كه معادل 2300 تومان مي شود. همسفرانم سفارش كرده اند اگر پارچه را خريديد، آن را دورخانه خدا طواف دهيد تا متبرك شود.
طلا در اينجا با عيار بالاست و قيمت آن از گرمي 10 هزار تومان به بالا. مغازه طلافروشي كه وارد مي شوم، هفت، هشت فروشنده در آن هستند. هر كدام به زبان خاصي حرف مي زنند. تركي، هندي، فارسي، ...! آنها به زبان مشتري حرف مي زنند و جنس خود را مي فروشند. طلا از گرمي 50 ريال سعودي به بالاست.
از پاساژ كه به به بيرون مي آييم، بوي كباب ايراني از رستوران آن سمت بزرگراه در خيابان پيچيده است.
بعد از خريد هم خسته به هتل برمي گرديم. شب براي آويزان كردن لباسهاي احرامم به پشت بام هتل مي روم. تعداد زيادي طناب بسته اند. چون دوباره بايد محرم شويم، همه مسافرين لباسهاي احرامشان را شسته اند. چادرهاي سفيد در زمينه سياه آسمان شهر جلوه كرده اند و نسيمي آرام اين لباسهاي مقدس را نوازش مي دهد.
دوشنبه 2 دي 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: کيهان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 242]