-هفت شهر عشق سفرنامه حج ـ8
مريم منصوري
سه شنبه- 1382.11.15 ساعت شش و هفت دقيقه صبح است:
- منصوره خانم مي خواهد از نمازخانه خدا بنويسد. تا الله اكبر مي گويند همه قامت مي بندند. اين را خانم «جهان شاه لو» با آن لهجه آذري شيرينش مي گويد. به ياد دخترش به من «منصوره» مي گويد. يك ساعت به اذان صبح مانده از هتل راه مي افتيم. نرسيده به حرم اذان مي گويند. سريع صفهاي نماز بسته مي شود. ماهم در ميان بساط دست فروشها به نماز مي ايستيم. پسرك فروشنده هم پارچه اي روي اجناسش مي اندازد و مشغول نماز مي شود. سكوت سنگيني حكمفرما مي شود. تا قبل از اذان همهمه اي در جريان است. به محض اينك
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان