واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: ورزش > فوتبال ملی - علی جوادی 1- در بحث علوم انسانی، ارزشمندترین سرمایه هر کشور نیروی انسانی خبره و نخبه آن کشور است و بسته به میزان استفاده مناسب از این نیرو، توان یا ضعف مدیریت اجتماعی ارزیابی میشود. در این زمینه سازمان تربیت بدنی و به تبع آن فدراسیون فوتبال از هر فرصتی برای جبران عقبماندگی مدیریتیاش استفاده کرد و نتیجه این شد که حالا میبینیم. امیر قلعهنویی در اوج نابسامانیهای فوتبال ایران، در پایان جلسه خردجمعی رئیس سازمان تربیت بدنی با اهالی فوتبال در آکادمی ملی المپیک، پیشنهاد سرمربیگری تیم ملی فوتبال را گرفت و آن را بلافاصله پذیرفت تا در جام ملتها تیم ملی را همراهی کند اما هنوز تیم از جام ملتها برنگشته بود که او از کار کنار گذاشته شد. نکته جالب اینکه فدراسیون فوتبالی که تازه روی کار آمده بود اصلاً مجالی پیدا نکرد که روی گزینهای به نام امیر قلعهنویی فکر کند چون او پیش از آنکه تیم ملی از جام ملتها برگردد، توسط رسانهها از قدرت خلع شده بود. به همین دلیل عمده قلعهنویی برای فدراسیون تازه، مهرهای کهنه یا به عبارت مناسبتر، مهرهای سوخته به حساب میآمد. مهرهای که بیژن ذوالفقارنسب در آخرین برنامه جام ملتها او را قربانی یک تصمیم عجولانه معرفی کرد که خیلی زود برای فوتبال ملی هزینه شد؛ تصمیمی که علی کفاشیان در شکلگیریاش هیچ نقشی نداشت. 2- رئیس فدراسیون فوتبال اختیار لیوان مدیریت در این فدراسیون را در دست نداشت. این اعتراف صریح کفاشیان در گفتوگوی نوروزیاش با برنامه 90 به بسیاری از زوایای پنهان روابط فدراسیون تحت مدیریتش با سازمان تربیت بدنی اشاره کرد. عدم استقلال او را البته بعدها پرتیراژترین روزنامه ورزشی کشور در جریان انتخاب سرمربی تیم ملی به تیتر یک خود تبدیل کرد تا شکاف میان سازمان تربیت بدنی و فدراسیون فوتبال آرام آرام علنیتر شود. اگرچه سازمان تربیت بدنی تمام همت خود را به کار گرفت تا نشان داد در جریان انتخاب سرمربی تیم ملی هیچ دخالتی ندارد اما آنها که باید حقایق را میدیدند، دیدند. 3- «نقش من در برکناری علی دایی پررنگتر از انتخاب او بود». این را علی کفاشیان برای این گفت که مردم باور کنند در فدراسیون پرحاشیه فوتبال، رئیس، تا اندازهای اختیار هم دارد. با این حال کمتر کسی پذیرفت که انتخاب محمد مایلیکهن کار فدراسیون فوتبال و شخص رئیس بوده. شاید همین حس تلخ باعث شد او از نامه سراسر انتقاد مایلی، برخلاف کارشناسان بوی جدایی حس کرد و با سرمربی انتخابی سازمان وداع کرد. 4- قصد این نیست که روی ویرانههای فوتبال ایران، نامی از فوتبال قهرمان آسیا ببرم که چیزی از آن تیم باقی نمانده و افسانهها هم بهجز برای قصههای آخر شب کاربردی ندارند. ما الان فوتبال درجه 3 داریم که عیار باشگاهیمان در لیگ قهرمانان آسیا مشخص شده و عیار تیم ملیمان هم در مسابقات انتخابی جام جهانی پیش چشم همه ماست. با این اوصاف اصلاً ایرادی ندارد که کشورهای همسایه که روزی آرزویشان بود با ما بازی دوستانه برگزار کنند، اینک حالت اسفانگیز و بیبرنامه فوتبال ما را برای هم نقل و به خود افتخار کنند که معیارهای ما برای انتخاب سرمربی تیم ملی هرقدر هم غیرکارشناسی باشد، این مدلی نیست. 5- فدراسیون فوتبال فاجعهبارترین روزهای خود را میگذراند. در این یک مورد هیچ کس تردیدی ندارد. آثار بیبرنامگی مشهود است و اثرات آن هم بیتردید تا سالها دامن ما را میگیرد. با این حال نمیتوان فدراسیون فوتبال را مقصر دانست. شیوه برخورد سازمان تربیت بدنی با فدراسیون همه تئوریهای مدیریتی و مؤلفههایی مثل ریسکپذیری مدیران، تفویض اختیار و جمعگرایی را زیر سؤال میبرد. علی کفاشیان، فردی است که سالها در بانک مرکزی و همراه با آن در ورزش کشور امتحانش را پس داده و نمیتوان او را نادیده گرفت یا مدیریتش را سوءمدیریت خواند که اگر اینگونه بود، تاکنون باید به چشم میآمد. محسن مهرعلیزاده در گفتوگوی دیروزش با خبر نکته جالبی درباره این فرد گفت: او یکی از مدیران آبرودار نظام است که همه اعتبارش را به این فدراسیون آورده. در اینکه کفاشیان نباید وارد عرصه فوتبال میشد تردیدی وجود ندارد. این مورد را هم نمیتوان نادیده گرفت که او در ورود به عرصه انتخابات مقصر بود چون بلافاصله بعد از آنکه متوجه شد علیآبادی نمیتواند در انتخابات حاضر باشد و احتمال پیروزی او در انتخابات بسیار بالاست، باید کنار میکشید تا همان نفر دومی باشد که منظور سازمان تربیت بدنی بود؛ اما حالا او روی صندلی اول نشسته و سیبل حملاتی است که در اصل باید سازمان تربیت بدنی را نشانه بروند. به همین دلیل امیر عابدینی میگوید کفاشیان نباید رئیس فدراسیون فوتبال میشد. چون با این میزان اختیارات و این میزان مسئولیت هیچ کسی مدیریتی در خور شأن یک رئیس فدراسیون نخواهد داشت. شیوه مدیریت فعلی فدراسیون (که سازمان همیشه آن را با استقلال کامل خوانده) در نقطه مقابل آن چیزی است که فیفا میخواهد. 6- کفاشیان البته به این دلیل که برای ارضای جاهطلبیاش روی صندلی شماره یک فدراسیون نشست باید موأخذه شود. او در این مدت هم هیچ وقت (بهجز آن برنامه نوروزی 90) نگفت که رئیس نیست و دارد ادای ریاست را درمیآورد. او هیچ وقت مانند قراخانلو (بعد از المپیک) نگفت که مسئولیتی متوجه من نیست. شاید به این دلیل که به اندازه او از رفتنش مطمئن نبوده و نیست. با این حال او نباید این گونه در برابر افکار عمومی قرار بگیرد و خود را صاحب اختیارات جلوه دهد و مدام بگوید که «ما باید تصمیم بگیریم، فدراسیون موضعش این است، رأی هیأت رئیسه این بود و خواسیتم که ایشان باشند یا ایشان نباشند». او میتواند خیلی راحت با مردم صحبت کند و بگوید در دلش چه میگذرد و در فدراسیون که او رئیس آن است، رئیس کیست. 7- مایلیکهن بدون آنکه بخواهد زمینههای مناسبی برای قربانی کردن خودش آماده کرد تا کفاشیان با عزل او نفسی به راحتی بکشد؛ اما این پایان داستان سازمان فدراسیون نخواهد بود. داستانی که تنها یک قهرمان داشته و دارد. مایلیکهن قربانی صداقتش شد چون فکر میکرد همه آنگونه که میگویند عمل میکنند اما همانها وقتی دیدند او بیپروا و از سر صداقت همیشگیاش صحبت از تبانی و بیفرهنگی و ناهنجاری میکند، فراموشش کردند تا فوتبال با همه بیفرهنگیاش و با همه نیازش به پالایش، بماند برای آنهایی که این فوتبال را این گونه میخواهند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 391]