واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: فرهنگ > تئاتر - حسین قره زمانی که سهراب در آغوش رستم در اجرایی عروسکی در سالن فردوسی جان داد، تماشاگران با بغض تشیع پیکر این پسرکشی را مشایعت کردند و بعد از پایان نمایش اگرچه به تحسین غریب پور برای جان دادن به عروسکها پرداختم، اما مسالهای مشغله فکریام شد؛ مبنی براینکه آیا روایت اسطورههای یک ملت با فرم و دستآورد اجرایی ملتی دیگر قابل جمع است. شاید بگویید دیگر در تئاتر امروز حرفهایی از این دست منسوخ است، ما میراثدار همه آثار جهانی هستیم و میشود هر اثری را با هر شیوه اجرایی به صحنه آورد. کما اینکه بسیاری از بزرگان هنر معاصر چه بسیار از این دست آفریدهاند که سیاهه آن بسیار بلند بالاست. هرکسی در هرجایی میتواند هرچه میخواهد بر سر مردهریگ ادبیات بیاورد، «ادیپ» را به سیاق تعزیه اجرا کند و تعزیه مسلم را موزیکال. اما آنچه به عنوان سوال کماکان میماند تعارضات فرهنگی است. سوگنامه رستم و سهراب از جان ملتی میآید که افسوس افسانههایش پسرکشی است و دوش اساطیرش از این غم خمیده است. سیاوش و اسفندیار و... جز به میراث پسرکشی مردهاند. اگر حرکت تاریخی اسطوره و نمایش را پی بگیریم و نقطه اوج تلاقی آنرا در تعزیه ببینیم، مشهود است که آواهای سوگنامههای ایرانی سرشار است از تقدیر و تسلیم در برابر آن، حزن فرتوت پدران و... . حال آنکه سوگنامههایی که از جهان فکری یونان جان میگیرند، پر است از طغیان در برابر تقدیر و فریادهای پیروزی پسران که تاثیر مستقیم در ساختار آوایی اپرا بعنوان نمایش بازتاب دهنده و فشرده فرهنگ یونانی و پسایونانی است. در حقیقت میشود این مثال را زد که قالی را با تار و پود فلزی ببافی، البته که قالی است، اما خود یک تعارض مشهود است. اشعار اپرا حتی در سوگنامهها با قدرت از گرفتن از اسطورهها، حتی در حزینترین لحظهها با شدت و حدت آوایی بیان میشود و حتی صداها براساس قدرت آن تقسیمبندی میشوند، از «تنور» تا «سوپرانو». اما درمیدان قیاس در تعزیه این دستگاههای دشتی، همایون و... است که براساس لحن و سوز دستگاه انتخاب میشود. لوریس چکناواریان از فرهنگ ارامنه میآید، اگرچه بسیار با فرهنگ ایرانی خو گرفته، اما او در بافت فکری متاثر از فرهنگی است که برای فاتح میدان (یعنی رستم) صدای پرقدرتی را انتخاب میکند که حزین است. درحالی که بنظر میرسد، در صدای پیروز این میدان (رستم) دیگر هیچ قدرتی نیست. نکته دیگر اینکه اسطورههای یونانی ما که در فرهنگ غرب هستند، از «زئوس» گرفته تا دیگران پر از حیلهها، تردستیها و ترفندهایی هستند که وقتی به ثمر مینشینند، لذت شوم به معنای واقعی کلمه را تجلی میبخشند و این لذتجویی در جان اپرا بسیار مشهود است، حال آن اساطیر ما دستشان از حیله و ترفندهای شیطانی خالی است و نهایتش حیله کشتی گرفتن دوباره رستم وسهراب است. ماحصل آنکه غریبپور باید این همه میسنجید و بعد عروسکهای فاخرش را به میدان نبرد میفرستاد. چه اینکه کار اصلی کارگردان طراحی فکر و سنجش میزانسها با در نظر گرفتن همه عوامل فرهنگی در میدان هنر است. کاری که در مکبث اجرای دیگر غریبپور به گمان در جای خود است. 52144
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 380]