تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 23 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):نگاه مؤمن عبرت آميز و نگاه منافق سرگرمى است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1828879399




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

حديث متواتر ثقلين


واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: حديث متواتر ثقلين


انسان با آدم صفى(ع)، حركت تكاملى خويش را آغاز كرد. با نوح نبى(ع) به تطهير زمين پرداخت. با ابراهيم خليل(ع)، پا به بتخانه نمروديان گذاشت و بتها را شكست. با موسى كليم(ع)، به انقلابى راستين دست زد و سه طاغوت (سياسى، اقتصادى و فرهنگى) را برانداخت و با عيساى مسيح(ع) پا به دايره مدنيت دينى نهاد؛ ليكن با اين همه، هنوز مستعد «نزول قرآن» نگشته بود. موسى(ع) در يك تجلى الهى به‏كوه از پاى درآمد و بيهوش گشت. (اعراف، 143) و قرآن بيش از شش هزار تجلى است.1 و حقيقت كامله‏اى ـ اكمل همه هستها و هستيها ـ مى‏خواهد تا هيمنه اين تشعشع اعظم را برتابد و مطلع تابشهاى بس گران قرآن قرارگيرد، و نيوشاى «قول ثقيل» باشد (مزمل، 5).

... روزگارانى گذشت و ميلاد بزرگ تحقق يافت؛ و سپس محمد (ص) در چهل سالگى مبعوث گشت، و آيات «قرآن كريم» فرود آمد و «حيث عقلى» انسان دگرگون شد؛ يعنى عقل انسان، مخاطب به خطابى چونان خطابهاى قرآن قرارگرفت و معرفت، به عمق عقول راه يافت و يثيروا لهم دفائن العقول.2 و اين چگونگى (نزول قرآن و رسيدن آن به دست انسان) به واسطه قرب جمالى و جلالى كامل حقيقت محمديه صورت گرفت.

و چنان امر عظيم و نعمت بزرگ بود كه خداى سبحان بر بشريت منت نهاد: لقد منّ‌‏الله على المؤمنين... (آل عمران، 164)؛ زيرا انسان پس از نزول قرآن، ديگر انسان پيش از نزول قرآن نبود. انسان پيش ازنزول قرآن، «آدمى»، «نوحى»، «ابراهيمى»، «موسوى» و «عيسوى» بود، اما محمدى نبود؛ «صحفى«، «توراتى» و «انجيلى» بود، اما «قرآنى» نبود.

و اين قرآن كريم بود كه بشر را تا سدرة المنتهاى «تألّه محمدى» بالا برد و با شعاع كتاب الهى به عالم لاهوت ازلى پيوند داد و به «تعقل قرآنى» كه سابقه نداشت، فراخواند و تقوا را فرع بر عدالت دانست؛ (مائده، 8)، و عدالت را اساس اجتماع و اجتماع را مركز تربيت و تربيت را شالوده رشد و رشد را سبب معرفت و معرفت را عامل حب و حب را انگيزه عبادت و عبادت را وسيله قرب و قرب را بدايت سير انسان در عالم بى‏نهايت الهى و جلوت و جذبات سرمدى معرفى كرد و البته لازم بود كه «حكمت بعثت» مخدوش نگردد و قرآن كريم هماره و با همه ابعاد علمى و عملى، معرفتى و اقدامى، فردى و اجتماعى، تربيتى و سلوكى، در ميان بشريت بماند.

و اين امر عظيم، نياز به آن داشت كه وجود محمد(ص) و گستره تربيت فرد و جامعه بر شالوده هدايت خالص قرآنى، به وسيله انسانى مسانخ او (و تربيت يافته هماره او، و عالم به علوم و تعاليم او، و آشنا به رموز و تفسير كتاب او، و سالك به سلوك او3 امتداد يابد؛ و آيينه تمام‏نماى محمد(ص) در علم و عمل و زهد و سياست و عدالت وفضيلت و تربيت و صيرورت پس از رفتن او در ميان امت باشد.

قرآن كريم خود تصريح كرده است كه پيامبرانى غير خاتم، به جاى‏خود، «وصى » (جانشينى كامل از نظر علم و عمل) مى‏گذاشته‏اند،4 و امت و تعاليم خود را به دست انسانى از گونه خود (هارون اخى) مى‏سپرده‏اند (طه، 29ـ32). بنابراين اصل مسلم قرآنى، پيامبر خاتم كه پس از رفتن او وحى‏آسمان منقطع مى‏گردد و «هدايت تذكارى»5 و «تزكيه» و «تعليم» نبوى از هم مى‏گسلد به طريق اولى بايد «وصى» داشته باشد؛ يعنى انسانى از گونه خود او در همه چيز و همخون و همسرشت با او (لحمك لحمى و دمك دمى)6 درميان امت (بلكه جامعه بشرى ـ به دليل و ما ارسلناك الا كافه للناس بشيراً و نذيراً)7 باقى بماند و امتداد يابد.

اين بود كه پيامبر اكرم (ص) ـ از نخست درباره «وصايت الهى» سخن گفت و هنگامى كه در سال سوم بعثت، «آيه انذار» (وانذر عشيرتك الاقربين) 8 نازل گشت، على(ع) را به عنوان «وصى» و خليفه خويش معرفى كرد و از آن پس نيز در مناسبت‏هاى مختلف‌ بارها گفت: «على»، «على» به‏ويژه در حديث عظيم و بنيادين و متواتر «ثقلين» كه به آن اشاره خواهيم كرد.

پيش از نزول آيات غدير نيز آيات بسيار ديگرى در شأن على(ع) نازل گشته بود. تا اينكه «آيات غدير» نازل گشت و خود قرآن كريم، پيامبر اكرم (ص) را براى معرفى على(ع)، به‏عنوان «صاحب وصايت» و جانشين خاتم پيامبران الهى مأمور كرد9 و واقعه فوق قطعى «غدير» به وقوع پيوست، و به روشن‏ترين روش، يعنى نصب قاطع با «نص صريح» به وسيله خود آورنده قرآن، نگهبان قرآن و امام مسلمانان تعيين گشت، كه به گفته ابن‏سينا ناظر به «واقعه غدير»: «و الاستخلاف بالنص اصوب».10

بدين گونه على(ع) كه پرورده دامان وحى ونبوت بود و آيات قرآن را از نخستين لحظه‏هاى نزول نيوشيده بود و همه چيز قرآن را دريافته بود و از آغاز جوانى ـ بدون آلوده شدن به ضلال جاهليت ـ با قرآن بزرگ شده و به آن عمل كرده بود وبا پيامبر(ص) به «اقامه نماز» پرداخته بود و به‏جاى ظلمات بتكده‏ها، سر بر آستان فروغ ازليت مطلق نهاده بود و سينه‏اش تا بيكرانها مالامال نور علم و عمل و زهد و عدالت وحب انسانيت بود، دركنار قرآن قرار گرفت وبا قرآن توأم گشت: «على مع القرآن و القرآن مع على»11 و دو سعد اكبر قران يافت و «قرآن صامت» با «قرآن ناطق » قرين گرديد وامت و قرآن به دست على(ع) سپرده شد.

آرى، كتاب معلم مى‏خواهد؛ معلمى عالم به همه كتاب وعامل به همه آن؛ معلمى كه «عالم» نباشد، منحرف مى‏شود ومعلمى كه «عامل» نباشد، منحرف مى‏كند. پس به حكم عقل ونقل نمى‏شود «قرآن» را كه بزرگترين امانت الهى ـ از ازل تا ابد ـ است، به دست هركس داد و رفت وامت را همين‏گونه رها كرد وخفت. و پيامبر خدا(ص) هرگز چنين نكرد، بلكه او قرآن و على(ع) را درميان امت نهاد و بر پيروى كامل از آن دو تأكيد بسيار كرد و نجات انسانها را منحصر در اين پيروى دانست. واكنون اين وظيفه آنان بود كه آن همه تصريح و تأكيد را ناديده نگيرند و اكثريت امت را ـ با اقدامهاى گوناگون ـ از على(ع) جدا نسازند و راه عمل به قرآن را درساختن فرد و جامعه و جامعه و فرد با على(ع) بسپرند.

پيامبر اكرم(ص) درطول 20 سال، همواره از على(ع) و شايستگى‏هاى الهى و قرآنى او، براى تداوم بخشى بر «تربيت قرآنى» (در راستاى «يزكيهم»12 و نشر «معرفت قرآنى» در راستاى «و يعلمهم الكتاب والحكمة»)13 سخن گفت. واقعه غدير ـ با همه اهميت ـ يك جمع‏بندى از آنچه درباره على(ع) و امامت او گفته بود، بود و غدير روز بلوغ آفتاب در تابش بر پيكره عدل مجسم است وعدل يعنى شالوده رشد و سعادت همه اجتماعات درهمه تاريخ.

عدالت، ارزشى ابدى است نه امرى قراردادى واعتبارى و عرفى. تا انسان و زندگى باشد، بايد انسان درجهت رشد خود حركت كند و رشد انسان بر رفع نيازهاى مختلف او متوقف است و براى رفع همه نيازها براى همه مردم ـ اجراى كامل عدالت ضرورى است و اين امر، فطرى همه انسانهاست، درهمه اعصار بشريت وهيچ ربطى به قراردادى، يا عرف خاص يا عرف عامى‏ندارد، بلكه حقيقتى است در نهاد انسان. پس تا انسان هست، ضرورت عدالت هم هست. و تا خورشيد طبيعت براين سياره مى‏تابد، خورشيد عدالت نيز بايد بر زندگيها بتابد: «ليقوم الناس بالقسط» (حديد، 25)، «قل امر ربى بالقسط» (اعراف، 29).

وقرآن، كتاب عدالت است، به گونه‌اى كه عدالت را راه رسيدن به تقوا دانسته است: «اعدلوا هو اقرب للتقوى» (مائده، 8) وعدالت مجرى مى‏خواهد ومجرى عدالت بايد هم عالم باشدوهم عامل: «لايعدل الامن يحسن العدل»14 و به اتفاق همه مسلمين و دانشمندان مطلع و مصنف و محقق غيرمسلمان، هيچ كس در اسلام ـ پس از پيامبر(ص) ـ مانند على(ع)، عالم‏ به‏ همه ‏قرآن و دركنار آن سنت وعامل به همه قرآن نبود. به گفته اديب ومتفكر معروف قرن دوم، خليل بن احمد فراهيدى: «استغناه عن الكل، و احتياج الكل اليه، دليل على انه امام‏الكل».15

با اين همه، امت اسلام استفاده‏اى را كه بايد از امام اميرالمؤمنين على(ع) بكند، نكرد و بهره‏اى را كه بايد از اين فرصت شگفت تاريخى ببرد، نبرد. صرف‏نظر از مقام «امامت و غدير» وجريان «خلافت وسقيفه»، امت مى‏بايست على(ع) را درست مى‏شناخت وبه آن همه آياتى كه درشأن او نازل گشته بود،16 توجهى ژرف مى‏كرد و آن وجوهى را كه على(ع) در ابعاد گوناگون هدايت و تربيت، يعنى راهبرى به معرفت و عمل، به آن ممتاز بود، به‏خوبى مورد‌انديشيدن قرار مى‏داد و تعبيرهايى را كه در قرآن كريم درباره او به كار رفته بود، به ژرفى وژرف‏نگرى درمى‏يافت و در راه شناخت «انسان‏هادى»، وبازشناسى او از «انسان عادى» كه مبدأ هر شناخت درست و حركت صحيح ديگرى است و اصل هدايت به چگونگى‏هاى علم و عمل و صيرورت وتعالى است (وبدون اين شناخت، شناختهاى‏ ديگر ـ هر چيز و از هر جا و هر كس كه باشد ـ در مقياس حقيقت‏هاى ابدى و بزرگ و معالم بنيادين «حركت انتقالى» انسان، سخن نهايى نتواند بود)، به جان مى‏كوشيد و راه قرآن، به تعليم و عمل على(ع) را چنان كه خدا و پيامبر خدا(ص) خواسته بودند، برمى‏گزيد كه تنها راه «تزكيه ربانى» و «حكمت وحيانى» و «سلوك الهى» و «صعود انسانى» است و تنها «صراط مستقيم» است؛ يعنى صراط موصل.

راه قرآن به تعليم على(ع) كه بر آن تأكيد شده است؛ راه علم توأم با عمل است؛ يعنى راه خدا، راه قرآن و پيامبر(ص): «يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم» كه راه منحصر ساختن و ساخته شدن است، چه در سطح فرد (تربيت) و چه در سطح جامعه (سياست)، و از اينجاست كه در حديث مشهور و متواتر «غدير» از جمله در روايت محدث و مفسر و مورخ معروف اهل سنت، محمدبن جرير طبرى (م: 310ق) پيامبر اكرم(ص)، با ادات نفى‏تأبيدى «لن»، درباره تفسير قرآن‏كريم و مفسر راستين كتاب خدا مى‏فرمايد: «افهموا محكم القرآن و لاتتبعوا متشابهه. ولن يفسّر ذلك لكم، الاّْ من أنا آخذ بيده، و شائل بعضده: آيات محكم قرآن را درست بفهميد و در پى آيات متشابه (براى ‏اهداف و مقاصدى ) مرويد و هرگز كسى اين كتاب (عظيم) را براى شما تفسير نخواهد كرد، مگر اين كس كه من اكنون دست او را گرفته‏ام و بلند كرده و به شما نشان مى‏دهم (يعنى على بن ابيطالب).17

احاديث بسيار ديگرى نيز ـ چنان كه اشاره‏اى گذشت‌ـ (به جز برخى از آيات قرآنى، مانند فاسئلوا اهل الذكر... )18، كليت امت را به سوى آموختن معالم الهى و تفاصيل علمى و عملى تعاليم قرآنى و سنن محمدى(ص)، از على و آل على(ع) با تأكيد و تصريح سوق مى‏دهد؛ ازجمله احاديثى كه مى‏گويد: علوم نبوت و حكمت محمدى و علومى كه وراى قرآن كريم نيز به حضرت محمد(ص) داده شده است، 19 به على و آل على(ع) رسيده است و آنان‏اند باب »مدينه جامعه علم« هدايت تفصيلى (ولقد جئناهم بكتاب فصلّناه على علم)،20 و صيرورت كمالى و تربيت محمدى در ساختن فرد و اجتماع. اين احاديث فراوان است و در كتابهاى معتبر فريقين روايت شده است و نيازى به آوردن نمونه ندارد.21

پس بنابر كتاب و سنت وعقل واعتبار و تجربه‏هاى شناختى در تاريخ قرآن، كسى‏راجزعلى(ع) توان تفسير درست و بيان «تفصيل صحيح» قرآن كريم نيست. اوست كه مى‏داند هرآيه‏اى‏در كجا نازل شده است و براى چيست، كه «على مع القرآن و القرآن مع على» واين‏معيت، معيت قواميه است؛چنان كه در برخى از احاديث رسيده است كه «على قيم القرآن».22

همچنين امت مى‏بايست «سنت نبوى» را اگر به واقع مدعى‏پيروى از سنت بود، پس پشت نمى‏افكند و درباره همه آن بخش عظيم و گسترده و پرتعبير سنت كه درباره شناختهاى ابعاد وجودى و وجود ابعادى على(ع) وارد شده است (و هم اكنون نيز كتابهاى معتبر اهل سنت،23 كه تفاصيل دين و احكام دين خود را از آنها مى‏گيرند، مانند «صحاح» و «مسانيد»، از اين سنت سرشار است)، 24 هرچه مى‏توانست مى‏انديشيد و از اين همه تعاليم مسير آموز مسير مى‏آموخت و از اين درياى احاديث نبوى‏معتبر درباره شناخت «انسان‏هادى »، «انسان‏هادى» را مى‏شناخت و راه پرپيچ‏و خم حيات و تكليف را با او مى‏سپرد.

نيز مى‏بايست همه مسلمانان ـ به‏ويژه عالمان آنان ـ از كنار احاديثى كه از ائمه طاهرين(ع) در فلسفه عالى (على‏شناسى) رسيده است، به سادگى (يا غفلت، يا تغافل) نمى‏گذشتند و نقطه آغاز «هدايت تفصيلى» و «تربيت تذكارى» را كه مبدأ علم وعمل صيرورتى و معرفت كمالى‏انسان متكامل است، مبهم و مخدوش نمى‏ساختند و متروك نمى‏نهادند و نمى‏گذاشتند تا در درازناى سده‏ها و تا هم اينك، كار به جايى برسد كه در حوزه حضور قرآن كريم و معارف محمدى و تعاليم‏اوصيايى، اين همه‌انديشه‏هاى شرقى وغربى و فلسفه‏هاى تراويده از «سطوح عقل» و شبه فلسفه‏هاى سفارشى سياسى و استعمارى جديد و افكار نشأت يافته از مغزهاى كم رساى بشر در ابواب مختلف معارف عاليه و مسائل سراسر اختلافى (و منتهى به چنين نظريه و مكتب و همه در برابر هم)، در ابعاد گوناگون حيات و معرفت و اقدام، در مجموعه ذهنيت اهل قرآن و قبله جاى گيرد و مغز انسان جويا و بى‏پناه در سطح جهان به جاى فروغ گيرى از تلألؤانوار قرآنى، معالم محمدى(ص)، و تعاليم على و آل على(ع)، از اين سنخ امور ومطالب آكنده گردد.

و قرآن كريم به عنوان كتابى عين‏گرا «قل سيروا فى‌الارض، فانظروا كيف بدأ الخلق!» (عنكبوت، 20) به كتابى ذهن‏گرا بدل شود، و امت قرآن و قبله، در حركتهاى علمى و تاريخى و تمدنى، از نگرش تجربى و اختراعى به پديده‏ها و نمودها و رسيدن به تحركهاى وسيع و اكتشافات مهم و بالاتر و بالاتر از آنچه اكنون هست، بازمانند و از منطق فراصورى بهره‌نبرند، و «رود عظيم»25 معطل ماند، و انسانهاى تشنه براى رفع تشنگى به سوى آبهاى‌اندك خشكيده روى نهند، و بپندارند كه به چيزى‏چندان دست يافته‏اند و به معرفت حقايق جاودان ومعالم تأله بيكران در قلمرو بى‏انتهاى تعالى انسان پى برده‏اند!

اين همه آيات و روايات درباره على(ع) به منظور شناساندن پيشوايى معصوم، همه به يك ملاحظه درباره«انسان» و عظمت مراحل تربيت پذيرى انسان، و اوج‏گيرى تعالى صيرورتى ژرف اين موجود شگرف است؛ موجودى كه جنبش سترگ و هماره كائناتى، در حركت تسبيحى ـ بلكه در تسبيح و حركت ـ با همه عظمت كائنات و با همه ابعاد جنبش و اعماق آن، از جمله در جهت هدايت تكوينى و تشريعى او و حركت انتقالى او از عالم طبيعى به عالم الهى جريان يافته است و جريان مى‏يابد.

امت اسلام مى‏بايست دست كم در بعد علمى و تربيتى، از باب مدينه جامعه علوم ومعارف محمدى (انا مدينة العلم و على‏بابها)، 26 روى برنمى‏گرداند، و از چنگ زدن در دامان هدايت‌هاديان بازنمى‏ايستاد.

امت مى‏بايست بنيان فرهنگ قرآنى را (در علم و عمل، اقتصاد و سياست، و عدالت و تربيت)، بر شالوده‏هاى خالص و فياض مى‏نهاد، و آيات قرآنى، و احاديث نبوى، و سخنان امامان(ع) و مواقف تاريخى، و آفاق سيره‏اى را، در نشان دادن مقام اهل بيت، دركار تربيت انسان و ساختن جامعه و هدايت آفاقى و انفسى بشريت ملاك قرار مى‏داد، و رسميتى را كه خدا و پيامبر خدا(كتاب و سنت)، به اهل بيت داده بودند مى‏پذيرفت، و مشعل هدايتى را كه مى‏توانست انسان را به حقايق برساند و در «بحر مسجور حقايق» سير دهد، و «نظام عامل بالعدل» و «جامعه قائم بالقسط» را پديد آورد، بر زمين نمى‏گذاشت.

تا اينجا مطالبى به عنوان مقدمه آورده شد، تا نظر صاحبنظران و تأمل پيشگان و حقيقت جويان، به يك تجلى ديگر از رسالت ابدى‏محمدى، و يك ركن ديگر از اركان كليدى تضمين بقاى‏نواميس آسمانى جلب شود. و آن ركن بزرگ، در امر تبليغ رسالت و تضمين بقاى دين (هم در علم و هم در عمل)، حديث متواتر و تكليف آفرين «ثقلين» است.

پيامبر اكرم(ص) دراين حديث عظيم، مجموعه ميراث الهى، يعنى «كتاب خدا» و «معلمان كتاب خدا»27 را با هم توأم مى‏سازد و به دست امت مى‏سپارد، و امت را به دست آنان. و آن دو را تا دامنه رستاخيز جدايى ناپذير مى‏شمارد، و امت را به پيروى مؤكد و قاطع و همه جانبه از آن دو، بسيار توصيه مى‏كند، و يادآور مى‏شود كه «تمسك» به آن دو (ما ان تمسكتم بهما) نجات‏بخش است و مصونيت دهنده از ضلال (لن تضلوا). و به صراحت مى‏فرمايد كه قرآن با آنان و آنان با قرآن توأماً راهنماى شما و بشريت‏اند. و براى مصون ماندن حقايق معارف و تعاليم الهى، از هرگونه تحريف و خلط و التقاط مى‏فرمايد: «آنان به علم و دانش شما نيازى ندارند، پس شما به آنان چيزى ياد مدهيد»، ومطالبى ديگر را در معارف و تعاليم آنان وارد مكنيد. شما و بشريت در پيمودن مراحل تربيت، تا رسيدن به‏اوج متعالى انسانيت، به آنان ومعارف آنان نياز داريد. بكوشيد تا جز به هدايت آنان راهى مسپريد، و جز معارف و تعاليم آنان را ـ كه خالص و ناب و آسمانى است ـ معارف خويش قرار مدهيد، و از غير قرآن طلب هدايت مكنيد، و در نزد غير عترت به فراگيرى‏قرآن مپردازيد، كه معلمان صادق كتاب خدا اولياى خدايند، يعنى عترت معصوم(ع)، پس اى اين مؤمنان! تقوا داشته باشيد و با صادقان و صديقان راه را بپيماييد: «يا ايهاالذين امنوا، اتقوالله، وكونوا مع الصادقين» (توبه،119)

اينها همه با همه اهميت ژرف و فراگيرى كه در آنها مى‏بينيد، تصريحات ومضامين «حديث ثقلين» است. خوشبختانه علماى ‏امت ـ از برادران اهل سنت و شيعه ـ در طول سده‏ها، در كتابهاى معتبر و صحيح با اسناد متقن، اين حديث را نقل كرده‏اندكه جاى ترديد نمى‏گذارد، و براى همه حتى شيعه، از جهات متعددى، تكليف‏آور و جهت‏دهنده مى‏باشد.

پى‏نويس:

1. الحياة، ج، 2، ص 72؛ ترجمه الحياة، ج، 2، ص105.

2. نهج‏البلاغه، خطبه 1.

3. و به تعبير قرآن كريم: نفس محمد(ص) «آيه مباهله» (سوره آل عمران، آيه 61)؛ به نقل فريقين.

4. بقره، آيه 127، 128، 136، 140؛ آل عمران آيه 33 ،34، 84؛ نساء آيه54؛ مائده آيه12، 25؛ اعراف آيه 142،، 150، 151؛ يونس آيه 87، 89؛ طه آيه 29، 36؛ مؤمنون آيه 45، 48؛ شعرا آيه 12، 15، 17، 28، 36؛ نمل آيه 40: قصص آيه 34، 35؛ يس آيه 14 و...

5. «و ذكر فأن الذكرى تنفع المؤمنين» (سوره ذاريات 55ـ51).

6. فضائل الخمسه من الصحاح الستة، ج 1، ص394 ـ 393

7. سبا، 28

8. شعراء، 214

9. مائده، 67

10. «الشفاء»، «الالهيات»، ص 245، چاپ مصر وافست قم (1404ق).

11. فضائل الخمسه، ج 2، ص 128 ـ 126

12و13. آل عمران 16، جمعه 2

14. اصول كافى، ج 1، ص 542، از احاديث امام موسى‏كاظم(ع).

15. تأسيس الشيعه العلوم الاسلام، ص 150.

16. افزون بر تصريح وتأكيد پيامبر اكرم(ص) وامامان اهل بيت(ع)، برموضوع نزول اين آيات، عالمان بزرگ و مفسرانى چند از اهل سنت نيز بدان تصريح كرده‏اند؛چنان كه درهمين مقوله كتابهاى متعدد، از سوى عالمان اسلام (سنى و شيعه)، زير عنوان «ما نزل من القرآن فى على، تأليف گشته است؛ به جز آنچه مؤلفان سنى و شيعه، دركتابهاى عام «مناقب» به نقل آن (وبسيارى به نقل مسند )، مبادرت ورزيده‏اند. برخى عالمان اهل سنت از ابن عباس ـ كه درتفسير قرآن نزد آنان معتبرترين مرجع است ـ روايت كرده‌اند كه 300آيه از قرآن كريم درباره على(ع) و مقام او نازل شده است. (فضائل الخمسه من الصحاح السته، تأليف عالم فاضل ومتتبع، سيدمرتضى فيروزآبادى، ج 1، ص200201، چاپ 4، بيروت، مؤسسه الاعلمى، 1402 ق).

17. الغدير، ج1، ص215، چاپ بيروت (1387ق) و ص 425، چاپ قم، مركز الغدير للدراسات الاسلاميه (1416ق).

18. نحل، 43

19. «عن النبى (ص) انه قال: اوتيت القرآن و مثليه» مجمع البيان، ج2، ص445 و 282 و ج4، ص378 (چاپ پنج جلدى‏رحلى).

20. اعراف، 25

21. شمارى از اين احاديث تنها از طرق عالمان و مفسران و محدثان برادران اهل سنت در مجلدات اين كتابها آمده است:

* «الغدير»، علامه امينى.

* «عبقات الانوار»، علامه ميرحامد حسين هندى.

* «المراجعات» و «النص و الاجتهاد»، علامه سيدعبدالحسين شرف الدين عاملى.

* «الجوامع و الفوارق»، شيخ حبيب آل مهاجر العاملى.

* «فضائل الخمسه من الصحاح السته»، سيدمرتضى فيروزآبادى؛ با دقت ملاحظه شود.

22. مرآة العقول، ج2، ص264؛ الحياة، ج2، ص185؛ ترجمه الحياة، ج، 2، ص280.

23. «يادنامه علامه امينى»، مقاله بيستم؛ در آنجا 100كتاب از عالمان و محدثان و بزرگان اهل سنت از قديمى‏ترين روزگاران تاكنون نام برده شده كه درباره آيات و احاديث مربوط به امام على بن ابيطالب(ع) و بقيه اهل بيت(ع) تأليف يافته است (ص516ـ 513، چاپ سوم، تهران، 1361ش). نيز 40 كتاب درباره امام مهدى موعود(ع)، از عالمان اهل سنت (ص520 ـ 519)

24. براى نمونه: فضائل الخمسه من الصحاح الستة.

25. «يمصون الثماد، و يدعون النهر العظيم»، از احاديث امام محمدباقر(ع)، اصول كافي، ج 1، ص 222.

26. اسناد فراوان اين حديث مشهور را تنها از طرق عالمان و محدثان اهل سنت در الغدير، ج6 ملاحظه كنيد.

27. «معلم كتاب» كسى است كه علم كتاب و عمل به كتاب را به وجه دقيق از آورنده كتاب فراگرفته باشد. حكم عقل نيز همين است كه «كتاب» و «معلم كتاب» از هم جدا نشوند، تا در اركان هدايت و سعادت دوجهانى خللى نيفتد. از اين رو پيامبر اكرم(ص)، در متن «حديث ثقلين» مى‏فرمايد: اين دو (كتاب و عترت)، تا قيامت از هم جدا نمى‏شوند، و راه سعادت با پيروى‏يكى از آن دو بدون ديگرى پيموده نمى‏شود، بلكه پيروى از يكى از آن دو بدون ديگرى، پيروى از آن يك نيز نيست (لن يفترقا حتى يردا على الحوض).




 سه شنبه 26 آذر 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: اطلاعات]
[مشاهده در: www.ettelaat.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 214]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن