واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: نگاهي به فيلم آتش سبز ، ساخته محمدرضا اصلاني تاريخ به روايت يك فيلمساز سالخورده
جام جم آنلاين: حتي عاديترين بينندگان آتش سبز هم در نقطهاي از فيلم، در لابهلاي روايت 7 حديث و در واقع 7 منزل تو در توي آن، پي ميبرند كه اين فيلم ميخواهد نگاهي تازه به تاريخ سراسر مبهم، اما روشن اين سرزمين بيندازد. تاريخي كه همواره چيرگان و حاكمان آن را نگاشته و آنچنان ثبت كرده و جلوهاش دادهاند كه خود ميپسنديدهاند.
عموم آنان نيز خود را مبدا تاريخ و اصلا مبدا جهان هستي ميپنداشتهاند. اينچنين بوده است كه مثلا وليعهدي پيرو عياشي چون مظفرالدين شاه به محض نشستن بر اريكه قدرت، در اقدامي مضحك و بچهگانه دستور ميداده است نقش و تنديس فلان شاه باستاني چندين قرن پيش از خودش را از ديواره سنگي مشرف بر چشمه علي در شهرري بزدايند و به جاي آن نقش خود و تاج و تخت و خدم و حشم و نگهبانانش را حجاري كنند.
عجيب و جالب آن كه اينان، با همه بياعتنايياي كه به پيشينه اين سرزمين و اسلاف خود روا ميداشته و آنان را ناديده ميگرفتهاند، خود نيز دقيقا پاي در جاي پاي آنان ميگذاشته و هميشه هم به فرجام كار آنان دچار ميشدهاند.
بر اين مدار تكرار فيلمسازي سن و سالدار و پرسابقه ميخواهد تلنگري بر تماشاگر بزند و او را با تاريخ، آنچنان كه بوده است و نه آنچنان كه حاكمان ميخواسته و ميپسنديدهاند، مواجه كند. آتش سبز، حاصل آن نگاه و اين انگيزه است.
اما تركيب و حاصل جمع اين دو، ضرب در فضاي امروزين سينماي ايران و شرايط ويژه تماشاچي اين سالها، پيشاپيش هر انگيزهاي را بر زمين شكست ميكوباند.
سينماي اين سالها مجالي به هيچ انديشه تازه و حتي متفاوت با جريان روز فيلمفارسي نميدهد ، چه رسد به اصلاني و آتش سبزش كه ميخواهد تماشاگر را به انديشيدن وادار كند.
اصلاني بيشتر مستندساز است و طي تلاش چنددههاياش در سينماي ايران، هر چه فيلمبلند ساخته، نمايش آن فقط به جشنوارهها محدود بوده است.
او اينبار ميكوشد با همكاري قاسم قليپور تهيهكننده گزيدهساز و معتبر تيرخلاص خود را آرشوار بر پيكره آن تاريخ سراسر دروغ و نيرنگ وارد كند.
اين چنين است كه آتشي سبز با تيمي حرفهاي به جشنواره بيست و ششم راه مييابد و عجيبتر اين كه سر از اكران نيز در ميآورد.
پس تا همين جا اصلاني نمره قبولي ميگيرد؛ چرا كه مگر انجام هر كار گروهياي در اين ديار نيازمند يك عزم فردي جدي و استوار نيست تا همدلاني را به گرد خود و طرحش جمع كند و آنان را به سوي هدف در ساختن يك فيلم فرهنگي تاريخي و از همه مهمتر سينمايي رهنمون شود؟
***
ناردانه هفت واد (با بازي مهتاب كرامتي)، دختري است كه همپاي موطنش ايران از هفت وادي صعب و دشوار ميگذرد و از پي هزاران خشم و كين و مهر خنجر و باد و باران و آتش تا پايان نظارهگر تاريخ سرزمينش ميماند.
ايران نامي است كه ايرانيان بر دخترانشان ميگذارند. اين سرزمين يكي از مادران و مهدهاي اصلي و مهم تمدن، هنر، فرهنگ و تاريخ و هر چه جزء زندگي و جهان كنوني بدانيمش است.
ناردانه نيز چون مامش وطن هر بار به رخت شاهزاده و شاه بانو و كنيزك و عاشق و همسر و سالك در ميآيد و طي طريق ميكند. او غم را تاب ميآورد و شادي را رقصكنان از سر ميگذراند تا آتشي را كه در جان اوست، به سبزي و خرمي بنشاند:
يارب اين آتش كه در جان من است
سرد كن آن سان كه كردي بر خليل
و سرانجام ناردانه در خوان هفتم پيروزمندانه شاهد مقصود را در آغوش ميكشد.
محمدرضا اصلاني نيز با بهرهبردن از بازيگراني خوب، فيلمبرداري قابل، چهرهپردازي موفق، تدوينگري آتيهدار و آهنگسازي سنجيده و موفق ميشود از ميان زبانههاي آتش تاريخ به روايتي سالم دست يابد كه سياهيهاي ابهام، تملق، جعل و فريب را كمتر به آن راهي است؛ هرچند كه آتش سبز اصلا روايتگر تاريخ نيست، بلكه يادآور آن است.
تماشاگر نيز كه به هر حال تماشاگري با مختصات امروزي مخاطبان همين سينماست اين فيلم آرام، تفكر برانگيز و چشمنواز را ميپسندد و ميكوشد اين خوش ساخت بودن را به نوعي به ديالوگها، ميزانسنها، لوكيشنها و ادوار تاريخي متغير اثر ربط دهد و مفاهيمي را از دل آن بيرون بكشد.
همين تماشاگر تا هر كجا از مفاهيم فيلم كه پيش برود يا نرود آن را با احترام تا پايان تاب ميآورد و اصلاني و يارانش به هر حال موفق ميشوند تلنگري تاريخمدارانه بر بيننده تاريخ گريز بزنند كه تاريخ را كساني كه بياعتنايش باشند، مدام مجبور به تكرار كردن آنند.
اين تلنگر به هيچوجه چيز كمي نيست؛ چرا كه نه سينما را سر آن است كه مورخانه تاريخ را ثبت كند و بازتاب دهد و نه تاريخ مظروفي است كه در ظرف اين هنر بگنجد.
ضمن اين كه آتش سبز اين حسن را دارد كه در ديدارهاي بعدي بخش ديگري از رمز و رازهايش را به تماشاگر منتقل يا حتي به او واگذار كند. حق هم همين است. از فيلمي كه به موضوعي به اين مهمي ميپردازد، بجز اين هم انتظاري نيست.
فيلمسازي كه در طول چند دهه تلاش و با كارنامهاي پربار نتوانسته است بيشتر آثارش را به مخاطبان اصلي آنها مردم نشان دهد، حالا خواسته است تمامي حرفهايش را در پيرانهسري يكجا و در قالب يك اثر بزند.
برگ برنده اصلاني، از آغاز تا فرجام كار، اين بوده است كه در آفرينش آتش سبز به حواشي بازاري و سينمايي آن كمتر اعتنا كرده و فيلم «دلي» خودش را ساخته است.
***
آتش سبز جز همه مواردي كه ذكر شد، يك برگ برنده ديگر هم رو ميكند. تاكنون از انتظامي، كرامتي، احمدي، آهنگراني و خردمند بازيها و نقشهاي خوبي ديده بوديم؛ اما فرخ نعمتي با سابقهاي طولاني در تئاتر، تلويزيون و سينما كمتر مجال يافته بود تا خودش را تمام و كمال به تماشاگر معرفي كند.
آتش سبز بخوبي اين فرصت را در اختيار اين بازيگر خوشصدا قرار داده و او هم در پشت آن گريمهاي متفاوت ، متغير و سنگين توانسته است خواستههاي فيلمساز را بخوبي برآورده كند. (نعمتي پيشتر در سريال ولايت عشق ساخته مهدي فخيمزاده با چهره با نور استتار شدهاش نقش امام هشتم را بازي كرده بود كه ميكوشيد در غياب چهره، تنها به وسيله صدا بار احساسش را به بيننده منتقل كند).
***
مرور حرفهاي كارگردان درباره فيلم خودش ميتواند به نوعي تكميلكننده حرفهاي نگارنده باشد. اصلاني در جايي گفته است:
«اين فيلم حاصل يك تامل طولاني است كه ببينيم چگونه ملتي هستيم. تامل در جهان و نگريستن در خود دغدغه اصلي من است.
ما در اين كار به تلاش فوقالعاده دست زديم كه در نگاه اول بسيار دشوار به نظر ميرسيد. مساله اصليمان اين بود كه چگونه به جاي داستان از طريق فضا به روايت برسيم.
فضا مجموعهاي از تصوير، كلام، صدا و موسيقي بود كه هر يك نقشي مستقل در كار ايفا ميكرد. تركيب اين عوامل در كنار هم شيوه روايت مدرن آتش سبز را آفريد.»
علي شيرازي
سه شنبه 26 آذر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 145]