تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):روزه سپرى است از آفت هاى دنيا و پرده اى است از عذاب آخرت.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1821169869




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

تازه‌ترين گفتگوي ياشار كمال نويسنده مطرح ترك من اسطوره‌هاي خود را مي‌نويسم


واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: تازه‌ترين گفتگوي ياشار كمال نويسنده مطرح ترك من اسطوره‌هاي خود را مي‌نويسم
جام جم آنلاين: ياشار كمال متولد 1923 كه نام حقيقي‌اش كمال صادق گوكچلي است، يكي از نامدارترين نويسند‌گان تركيه محسوب مي‌شود و در واقع اگر اورهان پاموك و جايزه نوبلش نبود، او همچنان نامدارترين نويسنده تركيه محسوب مي‌شد.


نيكولاس برچ روزنامه‌نگار ادبي ‌ سياسي گاردين كه در تركيه ساكن است و به طور مداوم مطالبي درباره اوضاع سياسيفرهنگي اين كشور مي‌نويسد، به سراغ كمال و همسرش عايشه سميحه بابان رفته و ساعاتي مهمان آنان بوده است. حاصل كار گزارشي است كه مي‌خوانيد.

گفتني است عايشه، دانش‌آموخته دانشگاه‌هاي بيروت و هاروارد و استاد كنوني دانشگاهي در تركيه از سال 2002 همسر كمال است. همسر پيشين كمال كه مترجم اغلب آثار وي به انگليسي بود در سال 2001 درگذشت.

عايشه بابان همچنان كه براي شوهرش چاي مي‌آورد، مي‌گويد: «تا به حال نديده‌ام روزنامه‌نگاري اينقدر كم سوال بپرسد، ياشار، بگذار ايشان هم حرف بزند.»

ياشار كمال مردي است كه اغلب ترك‌ها او را نخستين نويسنده نوبل‌بگير كشورشان مي‌دانستند، اگرچه اين‌گونه نشد. او كه امسال 85 ساله شد، در اتاق نشيمن بهم‌ريخته خود نشسته و بحث مي‌كند. اكنون ديگر ضعف جسماني بر وي غالب شده و با ‌احتياط راه مي‌رود، اما صدايش هنوز پرقدرت است و يكريز سيلاب قصه، قصه پشت قصه است كه با لطيفه و قطعه شعرهاي محلي و خاطرات دقيقي از گذشته در هم مي‌آميزد.

فصاحت كلام وي ارثي است. پدرش ملاكي كرد بود كه در سال 1915 ميلادي به آناتولياي شرقي گريخت و نخستين آموزگارانش شعراي محلي بودند كه حكايت حماسه‌سرايي‌هايشان سر دراز دارد. وقتي ياشار 14 ساله بود يكي از همان‌ها او را به شاگردي پذيرفت. كمال مي‌گويد: «او به من گفت تو روزي كاراكا اوغلان جديدي خواهي شد.» منظور وي عاشيق يا آوازه‌خوان كولي نامدار سده هفدهم بود.

كمي بعد ياشار كمال روستاي خود را ترك كرد تا به مدرسه برود. همان جا بود كه چخوف و سروانتس، مؤلف محبوب نخستين روزهاي رمان‌نويسي، را شناخت: «من با آن كه از روستا آمده بودم خيلي چيزها مي‌دانستم و ناگهان جهان جديدي را كشف كردم.»

كمال غوطه‌ور شدن [آن ايام] خود در ادبيات مغرب‌زمين را چنين توصيف مي‌كند: «شگفت‌انگيزترين نوع خوش‌اقبالي.» با اين همه خيال او همچنان به قصه‌هاي زادگاه خود و به چوكوروآ وفادار مانده بود. قهرمان كتاب پرفروش كمال، اينجه ممد، كه رابين‌هود آناتولي محسوب مي‌شود كم و بيش تحت تأثير حكايت‌هايي نوشته شده كه نويسنده از زبان راهزناني شنيده بود كه به روستاي آنها پناه مي‌آوردند. «سلمان تنها» نيز با الهام از مرگ پدرش نوشته شد كه در دست‌هاي كودك يتيمي كه سال 1915 به فرزندي پذيرفته بود جان داد؛ قتلي كه رمان‌نويس 5 ساله خود شاهد آن بود. قصه تخته قاپو كردن عشاير چوكوروآ سال 1860 كه در كتاب «اربابان آكچاساز» آمده است مضاميني را از اشعار دادال اوغلو عاشيق قرن نوزدهمي به وام گرفته؛ شاعري كه نزديك زادگاه كمال مدفون است.

ياشار كمال ابياتي از دادال اوغلو را دكلمه مي‌كند: «ارباب فرماني امضا كرد كه تقدير ما را رقم زد؛ چنين باد / امر امر سلطان است. ما هم كه [از دار دنيا فقط] كوه‌ها را داريم» و اندازه هر بيت را با اشاره دست راست نشان مي‌دهد. سپس مي‌گويد: «كدام شاعر را مي‌شناسيد كه با ايجازي چنين شكوهمند ذهنيت طغيان‌گر خود را نشان دهد؟»

طرفدار پر و پا قرص هويت بومي

كمال در ماه اكتبر وقتي به روزنامه‌اي آلماني گفت كه اعتقاد خود به پيوستن تركيه به اتحاديه اروپايي را از دست داده در محافل كشور جنجالي برانگيخت. او از جمله در آن مصاحبه گفته بود: اتحاديه اروپايي هم از نظر جنگ‌‌طلبي تفاوتي با ديگر ابرقدرت‌ها ندارد. او در مقام رمان‌نويس مدت‌هاست كه مدافع پر و پا قرص هويت بومي است و به گرايش‌هاي مقلدانه غربي‌شدن در تركيه ظنين است: «روشنفكران ما شيفته تقليد از غرب‌ هستند، و در مقابل هيچ آناتولي را نمي‌شناسند، آنها نگاهي تحقيرآميز به آناتولي دارند.» او مي‌گويد: «ناظم حكمت [مشهورترين شاعر تركيه] نيز چنين نظرگاهي دارد، اگرچه شاهكارهاي خود را با الهام از خلق آناتولي نوشت.»

اين گفته‌هاي وي تا حدودي يادآور مردم‌گرايي تولستوي است كه در ميان چپگرايان دهه 50 يعني سال‌هاي آغاز نويسندگي كمال اقبال فراواني يافت. كمال از روزي كه در هفده سالگي كتابي با عنوان كمونيسم چيست به دست گرفت و حتي يك كلمه آن را نفهميد سوسياليستي نامتعارف بود و همواره مواضع سياسي‌اش براي وي مايه عذاب بوده است. نوجوان بود كه زنداني شد، نخستين دوستان‌ او را پليس توقيف كرد، و وقتي كوشيد رانندگان محلي تراكتور را در اواخر دهه 40 متحد كند بازداشت شد. كمال مي‌خندد: «به رئيس پليس التماس كردم كه دستنوشته‌هايم را پيدا كند، اما او به من گفت كه كاغذها را براي روشن كردن بخاري استفاده كرده‌اند.»

جريان چپ افراطي كه وي يكي از سرشناسان آن محسوب مي‌شد، پس از دهه 70 رو به زوال رفت. اما دردسرهاي آن ادامه يافت. به سال 1996، كمال به دليل انتقاد از تلاش‌هاي خشونت‌بار دولت تركيه براي سركوب جنگ در جنوب شرقي ناحيه كردنشين متهم به تبليغ جدايي‌طلبي و به 20 ماه حبس تعليقي محكوم شد. ژانويه گذشته كه شمار كشتگان درگيري‌هاي ادامه‌دار از 40 هزار نفر فراتر رفت، مطبوعات تركيه به كمال به ‌شدت حمله كردند، چون وي گفته بود اظهار نظرهاي رسمي درباره درگيري با كردها خاتمه جنگ را دشوارتر خواهد كرد. او در كنفرانسي در آنكارا گفت: «تركيه به كشوري تبديل شده كه با مردم خود مي‌جنگد.»

با اين همه، ياشار كمال تأكيد مي‌كند كه فشارهاي سياسي هرگز بر اظهارنظرهاي وي اثري ندارد. او مي‌گويد: «اگر نويسنده از ترس بخواهد مدام به پشت سر خود نگاه كند تا ببيند كسي مراقب اوست يا خير، مرده است.» او بشدت با كساني كه وي را رمان‌نويسي چپگرا مي‌خوانند مخالفت مي‌كند و در توضيح گفته خود مي‌گويد: «من همواره اميل زولا را به عنوان يك روشنفكر متعهد ستايش مي‌كنم، اما هرگز رمان‌هايش را دوست نداشته‌ام. رئاليست سوسياليست‌ها شايد دلايلي براي خود داشته باشند اما سياست هنر را به خطر مي‌اندازد. من درباره رخدادها چيزي نمي‌نويسم، من براي مخاطب خاصي نمي‌نويسم. من حتي براي خودم نيز نمي‌نويسم. من فقط مي‌نويسم.»

لجاجت با رسم زمانه

وقتي از او مي‌پرسم كه دغدغه‌هايش كدام است، مي‌خندد: «ما را ببينيد، همگي نسل اندر نسل ابلهيم، داستان‌هايي از خودمان مي‌سازيم طوري كه انگار فردايي وجود ندارد. به نظر ما فردايي وجود ندارد.» سپس در صندلي خود به جلو مي‌آيد: «بله، طغيان در قصه‌هاي من وجود دارد، اما طغياني ضد جنايت است. تا وقتي كه انسان از ظلمتي به ظلمت ديگر مي‌رود اسطوره‌هايي از پيش خود خلق خواهد كرد. تنها فرق من و ديگران آن است كه من اسطوره‌هاي خود را مي‌نويسم.»

اما قهرمانان قصه‌هاي وي با چالش وجودي ديگري رو‌به‌رو هستند و آن تغييرات شديدي است كه در چوكوروآ اتفاق افتاده است. هشتاد سال پيش روستا در دل مرداب و جنگل بود، اما امروز همه جا خشك است. زندگي عشايري به گذشته تعلق دارد، مهاجرت‌هاي فصلي كم و بيش از ميان رفته و حماسه‌هاي شفاهي قديم از اذهان معدودي پيرمرد به كتابخانه‌هاي عمومي آدانا پنجمين شهر بزرگ تركيه راه يافته است.

كمال به جاي نظريه‌پردازي ترجيح مي‌دهد قصه‌اي از رمانش «افسانه هزاران نره‌گاو» را تعريف كند. خانواده حيدر نسل اندر نسل آهنگراني مشهور بوده‌اند كه شمشيرهاي تيزي مي‌ساختند. حيدر كه نه درآمد ديگري داشت و نه جايگاه پرافتخاري، تصميم مي‌گيرد آخرين ساخته خود را به رمضان اوغلو نوه اربابان آدانا نشان دهد. مرد طاسي در خانه اشرافي خود را باز مي‌كند و به وي مي‌گويد: «عجب چيزي است»! سپس حيدر نزد عصمت اينونو [دومين] رئيس جمهور تركيه از سال 1938 [پس از آتاتورك] مي‌رود. او نيز شمشير را تحسين مي‌كند، اما چيزي به حيدر نمي‌دهد. حيدر به كارگاه خود باز مي‌گردد و سراسر شب را كار مي‌كند. هنگام صبح همسايه‌ها در مي‌يابند كه وي مرده است. او آنقدر شمشير را چكش زده كه به توده‌اي بي‌شكل تبديل شده بود.

ياشار كمال مي‌گويد: «سرنوشت حيدر در همان فلز قراضه بود. امكان نداشت او به چيزي غير از آنچه بود بدل شود.»

داستان‌هاي كمال از چنين شخصيت‌هاي خيال‌پرستي سرشار است. اما شايد هيچ‌يك از آنها به خيال‌پرستي آفريننده خود نباشند. كمال، مشهورترين رمان‌نويس داخلي تركيه، روز به روز از نوبلي كه بسياري مدت‌ها چشم به راه آن بودند دورتر مي‌شود. عده‌اي معتقدند كه رمان‌هاي وي كه شمار آنها اكنون از 30 فراتر رفته به ورطه تكرار افتاده است. ديگران بر اين باورند كه تأثيرپذيري از طرح و شخصيت‌پردازي كهنه و قرن نوزدهمي به نوعي امروزه قديمي شده است، آن هم در جهاني كه تخيلات پسامدرن اورهان پاموك به آن رنگي ديگر بخشيده است.

حيلمي ياووز [متولد 1936] شاعر و منتقد نامدار كه كمال را داستان‌پردازي حقيقتا بزرگ توصيف مي‌كند معتقد است كه مشكل كار را بايد در فاصله فزاينده جهان تخيلي كمال و واقعيات تركيه مدرن بجوييم: «تركيه ديگر كشوري روستايي محسوب نمي‌شود و حكم آتاتورك درباره ارباب شدن رعايا ديگر كارايي ندارد.»

با اين حال، كمال ميل ندارد تسليم شود. كاغذهاي پراكنده روي ميز، خبر از رمان تازه‌اي مي‌دهد كه او درباره تبادلات جمعيتي ميان تركيه و يونان پس از سال 1992 مي‌نويسد. او مي‌گويد: «بشر از مرگ مي‌ترسد، اما همه ما در چشم به هم زدني رفتني هستيم، اين است قصه‌اي كه من بايد بنويسم.»

چهار ساعت است كه كمال مشغول صحبت است. غروب مي‌رسد. در اتاق رو به نشيمن باز مي‌شود. عايشه بابان مي‌پرسد: «چيزي را كه مي‌خواستيد به دست آورديد؟ ديگر بايد آماده شام خوردن شويم.»

من با سري پر از قصه‌ها ي گوناگون و با گام‌هايي بلند راه خيابان پاييني را پيش مي‌گيرم. اتوبوسي با سرعت زياد مي‌گذرد، نزديك بود زير چرخ‌هايش بروم. يكه‌اي مي‌خورم و حواسم را جمع مي‌كنم. اينجا مركز استانبول است، نه چمنزارهاي شلوغ آلاداغ شرقي.

مترجم: احمد پرهيزي
منبع: گاردين
 يکشنبه 24 آذر 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 123]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن