تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ساقدوش کیست ؟ | وظیفه ساقدوش در مراسم عقد و عروسی چیست ؟
قایقسواری تالاب انزلی؛ تجربهای متفاوت با چاشنی تخفیف
چگونه ویزای توریستی فرانسه را بگیریم؟
معرفی و فروش بوته گرافیتی ریخته گری
بهترین بروکر برای معاملات فارکس در سال 2024
تجربه رانندگی با لندکروز در جزیره قشم؛ لوکسترین انتخاب
اکسپرتاپ: 10 شغل پردرآمد برای مهاجران کاری در کانادا
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1817205012
بهاره رهنما: جامعه پر از تناقض و دروغ است
واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: اسم مجموعه هم «امضا؛ عاشق» است كه این همه عشق مسلما میتواند برای من دردسرساز هم باشد چرا كه متاسفانه در کشور جهان سوم، زن با اثرش شناخته میشود و... 17ساله که بودم آمدم تا سینمای ایران را فتح کنم. آنقدر انرژی داشتم که همه دوستان من میگفتند تو با این انرژی و با این دویدنهای مدام و تلاشهای مدام یک روز کم میآوری و میمیری! امروز خستهام واقعا... اما با وجود این هنوز هم تلاش میکنم. ولی مساله و آرزوی من این نبوده است که تصویر من و بازی من در دنیا منتشر شود. اما اگر قرار است آرزویی داشته باشم آن آرزو حتما این خواهد بود که دوست دارم روزی داستانهایم در جهان منتشر شوند. دوست دارم در جهان حرف بزنم. دوست دارم این حس زن ایرانی در دنیا منتشر بشود، علاقه و آرزوی من این است که تصویر زن را ترسیم کنم و از وقتی کتابم منتشر شده است دارم به این آیه قرآن فکر میکنم که واقعا من را به درک خودش بیشتر نزدیک کرده است «نون و القلم و مایسطرون» و شما بهتر از من میدانید که یسطرون یعنی چه... مجموعه داستان «چهار چهارشنبه و یك كلاه گیس» شامل ده داستان کوتاه با عناوین «رویرو»، «تصمیم»، «زانتیای سیاه»، «شمس العماره»، «ماما عاشق لاک قرمز بود»، «تصمیم»، «مثل همیشه»، «اسب»، «چهارشنبه و یک کلاهگیس» و «بزک» است. شما از ابتدای دهه 70 شروع به نوشتن کردید. چه شد كه پس از این همه سال به فكر چاپ اثر افتادید؟اول كار برای دل خودم مینوشتم، دور و برم هم همیشه آدمهایی بودند كه با ادبیات میانه خوبی داشتند، دوستان پدرم بودند، یعنی ادبیات همیشه مساله من بود.باید بگویم مساله نویسندگی زودتر از بازیگری برای من اتفاق افتاد ولی اولین کار جدی که با آن برخورد کردم بازیگری بود. بازیگری مسلما برای یک بچه 10 ساله قابل لمستر است. دنیایی که آغازش شاید به نوعی به فیلم «نازنین» انجامید بههر حال من پدری دارم که اهل مطالعه است و بهشدت دلبسته ادبیات و همچنین داییهای من که در همین کتاب هم اشارهای به آنها کردهام یکی از دلایل سوق یافتن من به سمت ادبیات بودند .مسلما ادبیات مسالهای است که بیشتر شامل مرور زمان میشود و کمی دیرتر به نتیجه میرسد اما خب به هر حال اینکه آدم کار دیگری هم به عنوان مشغله داشته باشد کمی آدم را دور میکند و به عنوان مثال من اگر روی مساله نوشتن متمرکز میشدم بالطبع این کتاب باید خیلی زودتر از امروز بیرون میآمد ولی به هر حال من به تقدیر اعتقاد دارم و فکر میکنم همین امروز باید این کتاب منتشر میشد و زمانش هم دقیقا همین امروز میبود. چند وقت است كه داستان مینویسی؟ در ابتدای مجموعه داستانتان آمده كه از دهه 70؟درست است؟من از سال 70 تقریبا جدی به شكل به داستاننویسی روی آوردم. پیشتر از سال 70 بود که عباس معروفی مجله گردون را داشت و اولین شعلههای نویسندگی در من شاید آنجا شکل گرفت. ایشان بهعنوان نویسنده همیشه برای من شخصیت قابل احترامی بودند. تابستانها برای كار نیمهوقت به دفتر گردون میرفتم و عباس معروفی هم مطالب کوتاهی را در اختیار من قرار میداد تا من نقطهگذاری کنم یا... که به هر حال این مساله من را در یک فضای جدی قرار میداد. اما تلنگر اصلی نوشتن در من به همان سال 70 و آشنایی من با جعفر مدرس صادقی برمیگردد. موضوع از این قرار بود که من در نشستی مشترك با ایشان در حال تعریف ماجرایی بودم که بعد از این تعریفها به من گفتند: داستان مینویسی؟ گفتم خیلی آماتور و ایشان روی روایت جزیی من از آن ماجرا به عنوان شم روایت اشاره کردند و به من گفتند بنویس. فکر میکنم حدودا سال 80 بود که قرار شد من داستانهایم را ببرم برای ایشان و داستانهایم را بخوانند و نظر بدهند و جعفر مدرس صادقی ناخودآگاه مدرس من در نوشتن شد. در ضمن در کارگاه داستاننویسی حسن مرتضائیان آبکنار و چند جای دیگر هم به صورت مداوم شركت كردهام. یعنی حالا با این مجموعه داستان شما میخواهید بعد از این بهاره رهنمای نویسنده و بازیگر باشید؟در مورد اشتراکات باید بگویم من همیشه فکر میکردم و میکنم که ادبیات بسیار غنیتر از سینماست. ادبیات به عقیده من هنر قابل احترامی است. سینما خیلی تکنیکال است. خیلی مدرن و خیلی امروزی. شاید فاصلهاش، فاصله قهرمانهایی مانند گریگوری پك با کسی مانند براد پیت است. تفاوتش این است که آدمی مثل من هنوز گریگوری پك را ترجیح میدهد و البته خب براد پیت هم طرفداران خودش را دارد. از دید من مقایسهاش اینگونه است. به هر صورت ادبیات کهنهتر و عمیقتر است. مشترکات این دو هم بالطبع همان هسته اصلی یا درام است. اما نوشتن داستان برای من جذابتر است تا فیلمنامهنویسی. حالا با داشتن این دو تجربه، نویسندگی و بازیگری با هم چه رابطهای دارند؟زمانی که شما بازی میکنید از گنجینههای فکری اتفاقات و انسانهای اطرافتان استفاده میکنید. بنابراین من حتی زمان تدریس بازیگری از بچهها میخواهم که دقتشان را در دیدن دنیای اطراف بالا ببرند یعنی زمانی که شما بازیگر هستید و نقشی به شما پیشنهاد میشود شما باید بتوانید با توجه به آرشیو انسانها و شخصیتها در ذهن خود بگردید و این نقش را با آن افراد تطبیق دهید. البته هنگام نوشتن هم شما باید همین گونه نگاه کنید و این دقت را داشته باشید. زمانی که شما نویسنده خوبی باشید قطعا ذهن شما بهتر به ضبط اتفاقات میپردازد و زمانی که بازیگر خوبی باشید قطعا حس بیشتری را در شخصیتهای داستان پردازش میکنید. در بیشتر داستانهای مجموعه «چهار چهارشنبه و یك كلاهگیس»با زندگی آدمهایی درگیر هستیم كه همگی از یك طبقه اجتماعی مشخصی هستند، یعنی زندگیهایی شبیه هم دارند، این انتخاب دغدغه شما بود یا اینكه میخواستید سیر مشخصی را دنبال كنید؟برای اینكه من این قشر متوسط رو به بالا را میشناسم و با آنها زندگی كردهام و تمام دغدغههایشان برایم آشكار است. در اینجا بد نیست بگویم که به نظر من نویسندگی به بازیگری نزدیک نیست بیشتر به کارگردانی شبیه است و کارگردانی که زن را نمیشناسد نباید فیلمی راجع به زن بسازد، من همهجا گفتهام افرادی که در جنگ نبودند و در جبهه نبودند و دمخور اتفاقات عجیب سالهای جنگ نبودند نباید در این ژانر فیلم بسازند و تجربه هم نشان داده است که اصولا خراب میکنند، بنابراین زمانی که نویسندهای میخواهد اثری را خلق کند باید آن را خوب بشناسد ولی در بازیگری شما این حق را ندارید شما وظیفه دارید به عنوان بازیگر به تمام نقشهایی که میپذیرید با نگاه و بیان و بدنتان بپردازید ولی در نویسندگی و کارگردانی من فکر میکنم که فرد باید موضوع را خوب بشناسد و آن را لمس کرده باشد لزومی ندارد که از دردها و فضاهایی که نمیشناسد حرف بزند. البته این را هم بگویم كه ممکن است در آینده تصمیم بگیرم به این افراد هم بپردازم كه مسلما در آن زمان حتما برای شناخت و درگیر شدن با این افراد تلاش خواهم کرد. زنانهنویسی از میانه دهه 70 در ایران پا گرفت و یك دفعه ما شاهد موجی از داستاننویسان زن بودیم اما كمی بعد گاهی وقتها از اصطلاح زنانهنویسی برای اشاره به جدی نبودن یك اثر استفاده شد، در بیشتر داستانهای این مجموعه هم حرف از زنها و زندگی آنهاست، خبری از نگاه فمینیستی هم نیست، یعنی میخواستید داستانهای زنانه بنویسید؟این به خاطر نگاه من نسبت به زن است و اینکه قبول ندارم زنها موجودات بهتری هستند و نگاهی که در داستانهای من هم آمده است نگاه واقعگرایانهای است به اینکه در این سالها زنها در حال عقب رفتن هستند و حال اگر این اتفاق در مورد مردها هم میافتاد من راجع به مردها مینوشتم. نگاه من نگاه به یک گروه از مردم جامعه است شاید گاهی حتی لحن من لحن مدافع گرایانهای باشد و این نه از سر عمد برای دفاعی فمینیستی است بلکه دفاع از گروه و طیفی از جامعه است و امیدوارم بتوانم این شفافیت را حفظ کنم. اینکه شما میگویید زنانهنویسی كردهام من این زنانگی را كه در داستانهایم وجود دارد دوست دارم. من در داستانهایم لحن، نگاه و تمام آنچه تشكیل دهنده داستان است را از روی غریزه پیش بردهام و به اینکه مثلا از زبان راوی سوم شخص بنویسم تا به خوانندهام بفهمانم من در تمام ژانرها خوب مینویسم فکر نکردم و به غریزه خودم اجازه دادم خودجوش بنویسد و برای همین نگران هستم که بتوانم این شفافیت را حفظ کنم چون بالاخره این نقدها تاثیرگذار هستند و ممكن است من را وسوسه كند تا برای اثبات خودم از زبان راوی کل یا سوم شخص بنویسم. نکته کلیدی داستانهای شما رابطههاست و رابطه آدمها با هم نقش تعیینكنندهای در داستانهای شما بازی میكند، یعنی این رابطهها هستند كه داستان را پیش میبرند و نه قصه.این صحبت من نیست، کوندرا میگوید: همیشه بعد از جنگها و اغتشاشات داخلی داستانهای عجیبی از روابط آدمها شکل میگیرد و انسانها پیچیده میشوند و به من نظر من در ایران هم در سالهای اخیر از زمان انقلاب و بعد جنگ و بعدتر دوم خرداد و حتی همین روزهای بعد از انتخابات هم همینگونه است و انسانها چند لایه شدهاند و من فکر میکنم این اتفاقات که در داستانهای من افتاده و من در مجموعه بعدی هم آن را دنبال خواهم کرد بر همین اساس پدید آمده است. دروغ در شخصیتهای داستانهای شما خیلی زیاد دیده میشود، چرا شخصیتهای شما اینقدر دروغگو هستند؟چون واقعیت جامعه ما همین است. ما در جامعهای زندگی میکنیم كه پر از تناقض و دروغ است. من رسالت داستان را در واقعگرایی میدانم تا پند و اندرز و این همان چیزی است که در جامعه ما حضور دارد و البته تا دروغ نباشد اتفاق عجیب و داستانی رخ نمیدهد. من میخواستم اتفاق بزرگی را با این روایت ساده بیان كنم و دروغ شاید این اتفاق را ساخت. پرداخت داستانهای شما با تصاویر است و دیالوگ کمتر دیده میشود، بیشتر فضاسازی میکنید و میشود گفت هركدام از این داستانها قسمتی از یك رمان است كه در اینجا به عنوان داستان كوتاه آورده شده. با این مساله موافقید؟درست میگویید، كما اینكه در آثار افراد مرجعی مثل همینگوی و کارور نیز ما شاهد این کار هستیم همه این افراد داستانهای کوتاهی دارند که بعدتر از روی آن رمانهای مشهور خود را نوشتهاند و این فضاسازی من هم شاید بتواند ایدهای باشد برای یک رمان، ولی لازم است تكرار كنم كه داستانهای من بیتوجه به این قضایا اتفاق افتاده است. دلیل کمتر بودن دیالوگ چیست و البته تاکید بر فضا؟شاید به نوعی به بازیگر بودن من برمیگردد و اینکه حس میکنم این فضاست که کمک میکند به بیان آنچه من نویسنده بر آن تاکید دارم و البته این نکته که من فضای اطرافم را خیلی زیاد نگاه میکنم و تحلیل میکنم نیز در این امر بیتاثیر نبوده است. شهرت ناشی از بازیگری شما چه اندازه جسارت به شما داد تا به سمت چاپ كتاب بروید؟اگر شهرتی هم نداشتم در همین سن و با بهره بردن از همین اساتیدی كه تا به امروز داشتهام و همین افرادی كه در داستان کمکم کردهاند حتما باز هم کتابم را چاپ میکردم. همانطور كه میدانید پیدا كردن ناشری كه روی اثر سرمایهگذاری كند كار محالی است كه بهزعم خیلیها شهرت شما این امر محال را محقق كرده است. خودتان بگویید چه بر اثر شما رفت تا به مرحله چاپ رسید؟من برای اینکه به عنوان نویسنده مطرح باشم از نشرهایی که به آنها رزومه دادم خواستم تا در جلسات بررسیشان نوشتههای من را بدون نام بررسی کنند چون میخواستم خودم را محک بزنم که آیا این مسیر را باید ادامه بدهم یا نه، جالب این بود که من ابتدا به نشر مرکز مراجعه كردم و آنها کتاب من را رد كردند و پس از آن به نشر چشمه كتاب را سپردم كه خوشبختانه مورد قبول قرار گرفت و نشر چشمه با من درست مثل یکنویسنده تازهکار برخورد کرد، با این حال خوشحالم که کتابم با نظر کارشناسی چاپ شد و شهرت من فقط به فروش كتاب كمك كرد. آیا کتاب دیگری هم در دست چاپ دارید؟بله، مجموعه داستان دوم من تا آخر مهرماه به نشر چشمه سپرده میشود تم این مجموعه هم خیانت است، تمام داستانهای این مجموعه هم عاشقانه است و تمام شخصیتها از قصاب تا گربه تا مادربزرگ 80 ساله همگی عاشق هستند.اسم مجموعه هم «امضا؛ عاشق» است كه این همه عشق مسلما میتواند برای من دردسرساز هم باشد چرا كه متاسفانه در کشور جهان سوم، زن با اثرش شناخته میشود و نوشتن با این تم باعث میشود حتی نزدیکترین افراد به نویسنده هم بکوشند تا این شخصیتها را در زندگی واقعی فرد زنده کرده و با روابط شخصی او مرتبط سازند كه این مساله باعث خودسانسوری در نویسنده زن میشود.البته من به دنبال آن هستم تا نسبت به این نوع قضاوتها بیتفاوت باشم و آنچه باید بنویسم را بنویسم.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 639]
صفحات پیشنهادی
بهاره رهنما: جامعه پر از تناقض و دروغ است
بهاره رهنما: جامعه پر از تناقض و دروغ است. اسم مجموعه هم «امضا؛ عاشق» است كه این همه عشق مسلما میتواند برای من دردسرساز هم باشد چرا كه متاسفانه در کشور جهان ...
بهاره رهنما: جامعه پر از تناقض و دروغ است. اسم مجموعه هم «امضا؛ عاشق» است كه این همه عشق مسلما میتواند برای من دردسرساز هم باشد چرا كه متاسفانه در کشور جهان ...
معرفی و آموزش کار با لوازم مانیكور
بهاره رهنما: جامعه پر از تناقض و دروغ است · ناخن سالم نشانگر سلامتی · چند سبك مهم در دكوراسیون اتاق نشیمن · خاطرات تکان دهنده ی یک مادر ...
بهاره رهنما: جامعه پر از تناقض و دروغ است · ناخن سالم نشانگر سلامتی · چند سبك مهم در دكوراسیون اتاق نشیمن · خاطرات تکان دهنده ی یک مادر ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها