واضح آرشیو وب فارسی:خراسان: امتحان بزرگ
حضرت ابراهيم(ع) پيامبر بزرگ خدا بود. حضرت ابراهيم(ع) هميشه به فرمان خدا گوش مي داد. يك روز حضرت ابراهيم خواب عجيبي ديد. او خواب ديد كه فرشته خدا پيشش آمده و به او مي گويد: تو بايد به دستور خدا پسرت را قرباني كني. حضرت ابراهيم از خواب بيدار شد و خيلي نگران شد. او مي دانست كه اين يكي از دستورهاي خداست و بايد به آن عمل كند. اما حضرت ابراهيم فقط يك فرزند داشت و آن هم پسرش اسماعيل بود.
ابراهيم با خودش گفت: چه امتحان سختي. حالا چطور اين موضوع را به پسرم بگويم. او هميشه به دستورات خدا گوش مي كرد. اما اين دفعه خدا از ابراهيم خواسته بود كار خيلي بزرگي انجام دهد. آن هم قرباني كردن تنها فرزندش در راه خدا. او با ناراحتي پيش پسرش اسماعيل رفت و همه ماجرا را براي او تعريف كرد.
اسماعيل هم كه جوان شجاع و با ايماني بود با مهرباني به پدرش گفت: شما بايد فرمان خدا را انجام بدهيد. من آماده ام تا قرباني شوم. بعد از آن اسماعيل به همراه پدرش حضرت ابراهيم(ع) از شهر بيرون رفتند. آن ها در بيرون شهر روي تخته سنگي نشستند و با هم خداحافظي كردند. حالا ديگر وقت آن رسيده بود كه فرمان خدا اجرا شود. اسماعيل روي تخته سنگ دراز كشيد و آماده شد تا در راه خدا قرباني شود. حضرت ابراهيم(ع) خيلي ناراحت بود. او دلش نمي خواست پسرش را قرباني كند اما خدا اين طور خواسته بود. ابراهيم دست هايش را به طرف آسمان برد و گفت: خدايا من تنها فرزندم را در راه تو قرباني مي كنم تا از من راضي باشي و بعد چاقويش را آماده كرد و روي گلوي پسرش گذاشت. لحظه خيلي سختي بود.
بعد از انجام اين دستور، او تنها پسرش را از دست مي داد. اما ايمان به خدا باعث شد ابراهيم به چيز ديگري فكر نكند. حالا ديگر ابراهيم تصميمش را گرفته بود. او چاقو را روي گردن پسرش اسماعيل كشيد اما به خواست خداي بزرگ چاقو كند شد آن قدر كند كه گلوي اسماعيل را نبريد. ابراهيم با تعجب به چاقو نگاه كرد و فهميد كه اين معجزه خداست. در همين موقع او صداي فرشته خدا را شنيد. فرشته خدا گفت: اي ابراهيم تو در امتحان خدا پيروز شدي و خدا از تو راضي است ديگر لازم نيست پسرت را قرباني كني.ابراهيم خيلي خوشحال شد و پسرش را بغل كرد و بوسيد. در همين موقع گوسفندي به طرف آن ها آمد. فرشته خدا دوباره گفت: اين گوسفند را به جاي پسرت قرباني كن. ابراهيم هم به دستور خدا عمل كرد و گوسفند را قرباني كرد.حضرت ابراهيم(ع) خيلي خوشحال بود چون توانسته بود در اين امتحان بزرگ و سخت موفق شود. از همان روز به بعد اين روز عيد قربان نام گرفت.
سه شنبه 19 آذر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خراسان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 134]