واضح آرشیو وب فارسی:ایران ویج: نگاهی به فیلم «اسب حیوان نجیبی است» ساخته عبدالرضا کاهانی
محسن کسائیان اگر بخواهیم قصۀ «اسب حیوان نجیبی است» را در یک خط تعریف کنیم چیزی شبیه به این خواهد بود که: عده ای جوان علاف به بهانۀ جور کردن پول برای یکی از دوستانشان و نجات او از دست مأمور نیروی انتظامی شبانه در خیابان به راه می افتند و در نهایت نیز به جایی نمی رسند. اما این فقط رویۀ ظاهری فیلم است و در لایه های زیرین مسائل مهمتری در جریان است. شخصیت اصلی فیلم لباسی به تن دارد که به او قدرتی بخشیده تا بدون هیچ منطق و دلیل قانع کننده ای از دیگران طلب پول می کند(او در برابر حرف یکی از همین افراد که ادعا می کند کار خلافی نکرده به صراحت می گوید که “ما که بگیم کردین دیگه کردین”) و به نظر می رسد که این دیالوگ نشانۀ کاملی است از قدرتی که به واسطۀ این لباس در اختیار این فرد قرار داده شده است. شخصیت های فیلم آدم هایی هستند که در دل روزمرگی های زندگی به مرحله ای رسیده اند که به نظر می رسد امید خود را برای انجام هر کاری از دست داده اند و حال به مرحله ای رسیده اند که در بحرانی ترین شرایط پیشنهاد سفر به شمال را می دهند و یا به تماشای فیلمی در موبایل می نشینند و شروع به خنده می کنند و حتی در پایان و در حالیکه عملا هیچکدام به خواستۀ خود نرسیده اند از این که حد اقل “دورهمیِ” خوبی داشته اند احساس رضایت می کنند و این تصویر کاملا با شرایط امروز آدم های جامعه منطبق است. شخصیت “مسعود” با بازی خوب حبیب رضایی که فیلم پیرامون جور کردن پول برای او شکل گرفته و دنبال می شود، پس از اینکه کم کم مستی از سرش می پرد، متوجه می شود که باید در مقابل این قدرتِ زورگو مقاومت کند، اما او نیز راهی برای تقابل با او پیدا نمی کند و حتی در پایان به شکلی از محل فروش لباس نیروی انتظامی سؤال می کند که گویا او نیز چارۀ رهایی از “گرفتاری ها” را در پوشیدن این لباس یافته است. اما برجسته ترین مشخصۀ فیلم قطعا سبک خاص دیالوگ نویسی کاهانی است. بدون اینکه قصد مقایسه داشته باشم همانگونه که نوع دیالوگ نویسی علی حاتمی و سبک خاص حرف زدن شخصیت های فیلمش به بارز ترین ویژگی فیلم هایش تبدیل شده بود، کاهانی نیز در این فیلم نشان می دهد که به لحن خاص خود در دیالوگ نویسی رسیده که البته کاملا از دل جامعه بیرون آمده است. اوج این نوع از دیالوگ نویسی را در سکانس محشر تقابل پلیس با “پسر خیس”(عنوانی که در تیتراژ فیلم در مقابل نام اشکان خطیبی می آید) می توان دید. فیلم اما تا جایی که شخصیت ها به مقابل خانۀ “مرادی” می رسند خوب پیش می رود و درست از زمانی که برزو به سراغ حکیمه می رود و در اتوموبیل به گفتگو با او می پردازد، لحن فیلم کاملا عوض شده و احساسات گرایی بر لحن فیلم حاکم می شود و از همین نقطه است که فیلم از ریتم می افتد و تماشاگر کم کم خسته می شود. موضوعی که حال و پس از ساخت پنج فیلم توسط کاهانی تقریبا مشخص می شود، ضعف او در پایان بندی فیلم هایش است. هرچند که در این فیلم کاهانی به دلایل فرامتنی مجبور به گنجاندن چنین پایانی در فیلمش بوده اما نکته ای که واضح به نظر می رسد افتادن در دام احساسات گرایی در یک سوم پایانی فیلم های اخیرش است. موضوعی که اگر در «اسب…» اتفاق نیافتاده بود به جرأت می توانستیم لقب شاهکار را به این فیلم اطلاق کنیم. کاهانی با این فیلم نشان داد که بعد از ساخت چند فیلم خوب و قابل قبول حال به مرزی از پختگی رسیده است که اگر معدود نقاط ضعف خود در فیلمنامه نویسی را اصلاح کند توانایی خلق آثاری قابل توجه و ارزشمند را دارد و ما هربار می توانیم منتظر فیلم بهتری از او باشیم.
۱۶ دی ۱۳۹۰
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایران ویج]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 85]