تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):فرزندم از خواندن قرآن غافل مباش، زيرا كه قرآن دل را زنده مى كند و از فحشاء و زشتى ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1821225023




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

امام محمد باقر(ع)؛ چشمه علم و معرفت


واضح آرشیو وب فارسی:شبكه خبر دانشجو: امام محمد باقر(ع)؛ چشمه علم و معرفت
پنچ سفارش گرانبها: اگر مورد ستم واقع شدي ستم مكن، اگر به تو خيانت كردند خيانت مكن، اگر تكذيبت كردند خشمگين مشو، اگر مدحت كنن شاد مشو و اگر نكوهشت كنند بيتابي مكن.


زندگي نامه

امام محمد باقر (ع) در روز جمعه يا دوشنبه يا سه شنبه غره ماه رجب يا سوم ماه صفر سال 57 هجري يا به روايتي ديگر سال 56 هجري، در مدينه به دنيا آمد و در روز دوشنبه هفتم ذي حجه يا ربيع الاول و يا ربيع الاخر سال 114 هجري، در همان شهر بدرود حيات گفت. بنابراين، آن حضرت 57 سال در اين جهان زيست. از اين مدت چهار سال با جدش امام حسين (ع) و پس از وي 35 سال با پدرش زندگي كرد و هيجده سال بقيه عمرش را به تنهايي به سر برد.

بنابر روايتي كه در كافي از قول امام صادق (ع) نقل شده است، وي 19 سال و دو ماه بيش از پدرش زيسته است و در همين دوران، مامت‏شيعيان را عهده‏دار بوده است. امام باقر (ع) در مدت امامت‏خود چند صباحي از خلافت وليد بن عبد الملك و نيز خلافت‏سليمان بن عبد الملك و عمر بن عبد العزيز و يزيد بن عبد الملك را درك كرد و سرانجام در روزگار خلافت هشام بن عبد الملك وفات يافت. در كتاب اعلام الوري نيز همين قول آمده كه با آنچه بعدا خواهيم گفت، صحيح مي‏نمايد. ابن شهر آشوب در مناقب نوشته است:

آن حضرت در سال 114 هجري، در سن 57 سالگي زندگي را به درود گفته كه از اين مدت سه يا چهار سال را در جوار جد بزرگوارش امام حسين (ع) و 34 سال و ده ماه يا 39 سال با پدرش و 19 يا مطابق قول ديگر 18 سال پس از پدرش زيسته است كه همين مدت دوره امامت آن حضرت محسوب مي‏شود.

امام باقر (ع) در طول سالهايي كه مامت‏شيعيان را عهده‏دار بود، دوران خلافت وليد بن يزيد و سليمان و عمر بن عبد العزيز و يزيد بن عبد الملك و برادرش، هشام، و وليد بن يزيد و برادرش. ابراهيم، را درك كرد و در اوايل خلافت ابراهيم، رحلت‏يافت. ابو جعفر بن بابويه گويد كه ابراهيم بن وليد بن يزيد، امام باقر (ع) را مسموم ساخت. در دو نسخه‏اي كه از اين كتاب در دسترس بود همين مطلب به چشم مي‏خورد. ولي در اين گفته از جانب ابن شهر آشوب يا نساخ و يا هر دو سهوي رخ داده كه از ديد آگاهان پوشيده نيست. چون در ميان خلفاي ياد شده تنها يك تن به نام وليد بن يزيد وجود داشته و اين همان كسي است كه نامش در آخر عبارت ذكر شده و نام درست كسي كه در آغاز وايت‏به او اشاره شده وليد بن عبد الملك است كه وليد بن يزيد الخ نام، درست آن وليد بن يزيد بن عبد الملك و يزيد بن وليد بن عبد الملك و ابراهيم و برادرش مي‏باشد.

علاوه بر اين هشام در سال 125 هجري، وفات يافت و پس از او ابراهيم به خلافت رسيد كه او هم در سال 127 هجري، كشته شد و اگر امام باقر (ع) در سال 114 هجري، وفات يافته باشد، چنان كه ابن شهر آشوب نيز همين سخن را مي‏گويد، مي‏توان به آساني پي برد كه وفات آن حضرت در زمان خلافت هشام روي داده است نه ابراهيم.

در كتاب كشف الغمة آمده است: محمد بن عمرو مي‏گويد، بنابر روايتي كه در دست ما است آن حضرت در سال 117 هجري، وفات يافت و ديگران تاريخ رحلت آن حضرت را در سال 118 هجري، ذكر كرده‏اند.

امام باقر (ع) در قبرستان بقيع و در كنار آرامگاه علي بن حسين، پدرش، و حسن بن علي عموي بزرگوارش، به خاك سپرده شده است.

مادر آن حضرت

مادر آن حضرت، فاطمه دختر حسن بن علي بود كه با كنيه ام عبد الله و بنابر قول ديگر، ام الحسن خوانده شده است. بنابراين امام باقر (ع) از سلاله پدر و مادري هاشمي علوي و فاطمي به شمار مي‏آيد. بدين جهت او نخستين كسي است كه از نسل امام حسن (ع) و امام حسين (ع) به دنيا آمده است.

كنيه آن حضرت

كنيه وي را بعضي ابو جعفر و برخي ابو جعفر اول خوانده‏اند.

لقب امام

آن حضرت القاب بسياري داشت كه از آن ميان لقب‏«باقر يا باقر العلم‏»از همه مشهورتر است.

چرا آن حضرت را باقر لقب داده بودند؟

در فصول المهمة آمده است: آن حضرت را بدين لقب مي‏خواندند زيرا علوم را مي‏شكافت و باز مي‏كرد. در صحاح آمده است: «تبقر، يعني توسع در علم‏». و در قاموس گفته شده است: محمد بن علي بن حسين را باقر مي‏خواندند چون در علم تبحر داشت. در لسان العرب نيز ذكر شده است: آن حضرت را باقر مي‏خواندند چرا كه علم را مي‏شكافت و به اصل آن پي مي‏برد و فروع علم را از آن استنباط مي‏كرد و دامنه علوم را مي‏شكافت و وسعت مي‏داد. ابن حجر در صواعق مي‏نويسد: «او را باقر مي‏خواندند و اين كلمه از«بقر الارض‏»اخذ شده است، يعني آنكه زمين را مي‏شكافد و مكنونات آن را آشكار مي‏كند. زيرا او نيز گنجينه‏هاي نهاني معارف و حقايق احكام و حكمتها و لطايف را كه جز از ديد كوته نظران و ناپاكان پنهان نبود، آشكار مي‏كرد. »از اين رو درباره وي گفته مي‏شد كه آن حضرت شكافنده علم و جامع آن و نيز آشكار كننده و بالا برنده علم و دانش است. در تذكرة الخواص نيز آمده است: او را باقر لقب داده بودند زيرا در اثر سجده‏هاي فراوان، پيشاني‏اش شكاف برداشته بود. برخي هم گويند چون آن حضرت از دانش بسيار برخوردار بود او را باقر مي‏خواندند. آنگاه به نقل سخن جوهري در صحاح مي‏پردازد.

شيخ صدوق در علل الشرايع به نقل از عمرو بن شمر آورده است: از حابر جعفي پرسيدم چرا به امام پنجم، باقر مي‏گفتند؟گفت: «چون علم را مي‏شكافت و اسرار آن را آشكار مي‏كرد». در مناقب ابن شهر آشوب نوشته شده است: گفته‏اند براي هيچ يك از فرزندان حسن و حسين (ع) اين اندازه از علوم، از قبيل تفسير و كلام و فتوا و احكام و حلال و حرام فراهم نشد كه براي امام باقر (ع) . محمد بن مسلم نقل كرده است كه از آن حضرت سي هزار حديث پرسش كردم.

نقش انگشتري امام باقر (ع)
شيخ صدوق در كتابهاي عيون اخبار الرضا و امالي از قول امام رضا (ع) نقل كرده است كه فرمود: «نقش انگشتري امام حسين (ع) «ان الله بالغ امره‏»بود و علي بن حسين (ع) انگشتري پدر خود را به دست مي‏كرد. محمد بن علي نيز همان انگشتري امام حسين (ع) را خاتم قرار مي‏داد. اما در فصول المهمه آمده است كه نقش انگشتري آن حضرت‏«رب لا تذرني فردا بود»نويسنده اين كتاب[فصول المهمه]همچنين اضافه كرده است: ثعلبي در تفسير خود نوشته است‏بر روي انگشتري امام باقر (ع) اين كلمات نقش بسته بود:

ظني بالله حسن

و بالنبي الموتمن

و بالوصي ذي المنن

و بالحسين و الحسن‏»

شيخ صدوق نيز مانند اين روايت را در كتاب عيون اخبار الرضا از پدرش از امام صادق (ع) نقل كرده است. شيخ طوسي در تهذيب از امام صادق (ع) نقل كرده است كه فرمود: نقش انگشتري پدرم اين عبارت بود: «العزة لله جميعا». در كتاب حلية الاوليا نيز از امام صادق (ع) روايت‏شده كه فرمود: نقش انگشتري پدرم‏«القوة لله جميعا»بود. در كتاب كافي از يونس بن ظبيان و حفض بن غياث نقل شده است كه بر روي انگشتري ابو جعفر محمد بن علي (ع) كه بهترين كس از سلاله آل محمد (ص) بود، عبارت‏«العزة لله‏»نقش بسته بود. در كتاب مكارم الاخلاق از كتاب العباس از امام صادق (ع) روايت‏شده كه فرمود: «نقش انگشتري ابو جعفر (باقر (ع) ) «العزة لله‏»بود»البته بعيد نيست كه آن حضرت چندين انگشتري داشته كه بر روي هر يك عبارتي متفاوت از ديگري حك شده بوده است.

شاعر آن حضرت، كثير عزه و كميت و برادرش ورد، و سيد حميري بوده‏اند. دربان آن حضرت نيز جابر جعفي نام داشته است.

خلفاي معاصر با امام باقر (ع)

در زمان امام باقر (ع) وليد بن عبد الملك و سليمان بن عبد الملك و عمر بن عبد العزيز و يزيد بن عبد الملك و هشام بن عبد الملك خلافت داشته‏اند. برخي هم نامهاي وليد بن يزيد بن عبد الملك و يزيد بن وليد بن عبد الملك و ابراهيم بن وليد بن عبد الملك را بر تعداد فوق افزوده‏اند.

فرزندان امام باقر (ع)

شيخ مفيد در ارشاد مي‏نويسد: امام باقر (ع) هفت فرزند داشت. ابو عبد الله جعفر بن محمد، [فرزند بزرگ ايشان]، كنيه امام باقر (ع) را به همين علت ابو جعفر مي‏گفتند. فرزند ديگرش عبد الله نام داشت كه مادر اين دو ام فروه، دختر قاسم بن محمد بن ابو بكر بود. دو فرزند ديگر آن حضرت ابراهيم و عبيد الله نام داشتند كه از مادري به نام ام حكيم، دختر اسد بن مغيره ثقفي زاده شدند. از اين دو پسر نسلي به وجود نيامده. علي و زينب دو فرزند ديگر آن حضرت بودند كه از مادري كنيز به دنيا آمده‏اند. ام سلمه هم فرزند ديگر امام بود كه او هم از مادري كنيز متولد شده بود. برخي گفته‏اند: زينب همان ام سلمه بوده است.

در كتاب اعلام الوري نيز همين قول آمده است. ابن شهر آشوب در كتاب مناقب، اولاد امام باقر (ع) ، را هفت تن دانسته و آنها را مانند شيخ مفيد برشمرده است مگر با اين تفاوت كه عبد الله افطح را نيز جزو فرزندان امام باقر (ع) محسوب كرده و گفته است: به جز فرزندان امام صادق (ع) ، اولاد امام باقر (ع) همگي از دنيا رفتند و نسلي از پس خود به يادگار نگذاشتند.

ويژگي هاي اخلاقي

يكي از ويژگيهاي خيلي خوب امام محمد باقر عليه السلام اين بود كه هر وقت به دوستانش نزديك مي شد با آنها دست مي داد و مي فرمود: اين كار، دلها را به هم نزديكتر و مهربانتر مي كند و دشمنيها را از بين مي برد. همين اخلاق خوب امام بود كه باعث مي شد تا مردم ايشان را دوست داشته باشند و حتي اين برخوردهاي با محبت و احترام باعث مي شد كه خيلي از كساني كه با ايشان بد بودند به ايشان احترام بگذارند و حتي با آن حضرت دوست بشوند.

چگونگي شهادت

هشام، خليفه و حاكم زمانِ امام باقر عليه ‏السلام ، يكي از نزديكانش را مامور كرد تا امام باقر عليه ‏السلام را شهيد كند، آن مرد بدكار هم حضرت باقر عليه ‏السلام را مسموم كرد و باعث شد تا امام، در روز دوشنبه هفتم ذي حجه سال 114 هجري، در شهر مدينه به شهادت رسيد. آن حضرت 57 سال در اين جهان زيست. از اين مدت چهار سال با جدش امام حسين عليه السلام و پس از وي 35 سال با پدرش زندگي كرد و 18 سال بقيه عمرش را به تنهايي به سر برد.

مرقد مطهر امام باقر عليه السلام

قبر نوراني حضرت باقر عليه ‏السلام ، در كشور عربستان و در شهر مدينه در قبرستان بقيع قرار دارد. هر سال، حاجيان زيادي در اين قبرستان، بر سر مزار چهار امام غريبي كه آنجا دفن شده اند، حاضر مي شوند. امام حسن مجتبي عليه ‏السلام ، امام سجاد عليه ‏السلام ، امام باقر عليه ‏السلام و امام صادق عليه ‏السلام ، چهار امامي هستند كه در كنار هم و در قبرستان بقيع دفن مي باشند

مبارزات سياسي امام باقر عليه السلام

در دوران امام باقر عليه السلام، حاكمان اموي به دليل تعارضات داخلي از نهضت عظيم علمي آن حضرت غافل بودند، ولي اين به معناي در امان بودن آن امام نيست; بلكه حجم وسيعي از روايات گوياي اوضاع خشونت‏آميز آن دوره، و ظلم و تجاوز حاكمان وقت نسبت‏به دين، مسلمانان و امام آنان است، به گونه‏اي كه امام عليه السلام بارها تقيه مي‏كرد و سرانجام نيز بر سر تعارضات مبنايي با نظام خلافت ظالمانه، توسط هشام به شهادت رسيد .

درباره اوضاع سياسي عصر آن حضرت كافي است، نگاهي به سيماي حاكمان وقت‏بياندازيم .

1 . مروان بن حكم: مسعودي مي‏نويسد: مؤمنان در عصر او، در خفا به سر مي‏بردند و زندگي بر مردم مشقت‏بار شده بود . شيعيان در معرض خطر جدي بودند و خون و مالشان حرمت نداشت و به علي بن ابي طالب عليهما السلام آشكارا در محافل عمومي دشنام داده مي‏شد .

او به شيوه معاويه، پسرش عبدالملك را وليعهد كرد و بر اثر بيماري طاعون در سال 65 ه . ق در دمشق درگذشت .

2 . عبدالملك مروان: در سال 73 ه . ق بعد از پيروزي بر ابن زبير، سلطنت كامل يافت . قبل از خلافت، خود را قرآن دوست معرفي مي‏كرد، ولي بعد از خلافت، از مستبدترين خلفا شد . وي شراب مي‏نوشيد و هنگام آغاز حكومت، خطاب به قرآن كريم گفت: اين آخرين ديدار من با تو است .

وي افرادي مثل حجاج بن يوسف ثقفي را بر مردم وشيعيان مسلط كرد . وي مي‏گفت: به خدا سوگند از اين پس هر كس مرا به تقوا دعوت كند، گردنش را قطع خواهم كرد . وي در سال 86 ه . ق مرد .

3 . وليد بن عبدالملك: وي باعيش و نوش بزرگ شد و فردي ستمگر وجبار بود . هرچند در روزگار او مرزهاي جغرافيايي اسلام گسترش يافت و اندلس، خوارزم، سمرقند، كابل، طوس و ... فتح شد; ولي عناصر خونخواري مثل حجاج در حكومت او صاحب قدرت بودند و در فاصله 20 ساله‏اي كه او بر سر قدرت بود، كساني كه با شكنجه در حكومت او كشته شدند، صد وبيست هزار نفر برآورد شده است .

در همين دوره افرادي مثل سعيد بن جبير به جرم طرفداري از اهل بيت عليهم السلام شهيد شد. و امام سجاد عليه السلام به واسطه سمي كه وليد دستور داده بود، به شهادت رسيد و با شهادت حضرت سجاد عليه السلام، امامت‏به حضرت باقر عليه السلام منتقل شد . وليد در سن 43 سالگي، در سال 96 ه . ق در دمشق مرد .

4 . سليمان بن عبدالملك: ابتدا از حاكميت‏خدا و رضايت او سخن مي‏راند، ولي در عمل مثل گذشتگان خود بود. تجمل و ريخت و پاش به گونه‏اي در دوره او رواج يافت كه هر طبقه‏اي از مردم، با لباس مخصوص، به حضور او مي‏رسيدند . در پرخوري وشكمبارگي بي نظير بود .

در عصر وي، امر امامت پنهان بود وشرايط اجازه نمي‏داد كه شيعيان با امام خود - باقر العلوم عليه السلام - ارتباط علني داشته باشند . آنان به شدت تحت فشار بودند .

يعقوبي مي‏نويسد: عمر بن عبدالعزيز نامه‏اي به امام باقر عليه السلام نوشت تا او را بيازمايد . امام به او پاسخ داد . و چون عمر بن عبدالعزيز قبلا مشاور سليمان بن عبدالمك بود و از مكاتبات او خبر داشت، فهميد كه جواب امام به او با جوابش به سليمان متفاوت است . لذا دستور داد نامه امام به سليمان را پيدا كنند و بياورند . وقتي نامه را آوردند، ديد از هشدارهاي امام عليه السلام در نامه به سليمان خبري نيست، بلكه امام عليه السلام او را مدح كرده است .

عمر بن عبدالعزيز به كارگزار خود در مدينه نوشت: محمد بن علي را احضار كن و از اين تفاوت در جواب بپرس . وقتي از امام باقر عليه السلام از راز تفاوت در جواب نامه‏ها پرسيدند، فرمود: سليمان فردي جبار و زورگو بود و من ناگزير بودم در نامه‏ام همان گونه سخن بگويم كه مردم مجبورند با جباران سخن بگويند، ولي سرور تو مي‏خواهد به شيوه‏اي غير از روش جباران عمل كند و اقداماتي در جهت كاستن از ظلم و جباريت‏برداشته است، لذا به گونه‏اي با او سخن گفتم كه مناسب وضع اوست .

5 . عمر بن عبدالعزيز: در سال 99 ه . ق به خلافت رسيد، گامهايي در كاستن از فشارهاي سياسي، اجتماعي بر شيعيان برداشت، فدك را به اهل بيت‏برگرداند، به موعظه‏هاي امام باقر عليه السلام توجه مي‏كرد و رسم دشنام دادن به علي عليه السلام را برانداخت . با اين همه، غاصب جايگاه امامت‏بود . حضرت باقر عليه السلام در حق او مي‏فرمود: اين جوان روزي به فرمانروايي مي‏رسد و روش عادلانه از خود آشكار مي‏سازد، چهار سال زندگي مي‏كند و سپس مرگش فرا مي‏رسد . زمينيان بر او مي‏گريند و آسمانيان نفرينش مي‏كنند .

ابوبصير مي‏گويد: پرسيدم: مگر نفرموديد كه عدل پيشه مي‏كند؟ فرمود: آري! ولي بر جايگاهي كه از آن‏ما و شايسته ما است تكيه مي‏زند، در حالي كه هرگز حقي ندارد . بلي! او در جايگاهي كه غصب مي‏كند به اظهار عدل مي‏پردازد .

6 . يزيد بن عبدالملك: با مرگ مشكوك عمر بن عبدالعزيز در سال 101 ه . ق، يزيد بن عبدالملك، جوان 25 ساله، خليفه شد وتا سال 105 ه . ق خلافت كرد . در اين دوره شديدترين روشها را عليه شيعه به كار بردند و كينه‏ها را نسبت‏به علي عليه السلام وخاندان او آشكار ساختند . وي از كينه توزان عليه امام باقر عليه السلام بود .

7 . هشام بن عبدالملك: فرمانروايي‏اش 19 سال و 7 ماه طول كشيد و در سال 125 ه . ق مرد . مردي خشن، درشتخو و مال اندوز بود . بخل، ستمگري وبي عاطفگي از خصوصياتش بود .نسبت‏به امام باقر عليه السلام كينه عجيبي داشت . دوران او از نظر سياسي، سخت‏ترين دوره بر امام باقر عليه السلام بود . تنهادر اين دوره بود كه امام به مركز خلافت احضار مي‏شد . شيعيان نيز به شدت تحت فشار بودند; از جمله مي‏توان به سرنوشت جابر بن يزيد جعفي اشاره كرد، كه به دستور امام براي در امان ماندن از شر عبدالملك، خود را به ديوانگي زد . شهادت زيد بن علي بن حسين عليهم السلام در اين دوره واقع شد و امام باقر عليه السلام نيز در اين دوره به شهادت رسيد .

شيوه‏هاي مبارزاتي امام باقر عليه السلام

در چنين فضايي امام باقر عليه السلام براي احياي ارزشهاي ديني و انجام وظيفه پاسداري از ارزشها، وبه تناسب موقعيت، از راهها و شيوه‏هاي زير بهره جست:

الف) تقيه

ميزان اهتمام حضرت باقر عليه السلام به تقيه چنان بود كه مي‏فرمود: «التقية من ديني و دين آبائي و لا ايمان لمن لا تقية‏له; تقيه از دين من و دين پدران من است . و كسي كه تقيه ندارد، ايمان ندارد .» اين امر به دلايل متعددي مانند: حفظ جان نيروهاي خودي، حفظ توان اقتصادي خوديها، اجراي برنامه‏هاي مهم‏تر، حفظ ارزشها و ... صورت مي‏گرفت و امام با رعايت اين اصل، ركت‏سري خود در تداوم وظيفه امامت را طي مي‏كرد .

نقل است كه حمران نزد امام باقر عليه السلام آمد و گفت: علي بن ابيطالب و حسن و حسين عليهم السلام تا مرز شهادت و كشته شدن پيش رفتند، نظر شما چيست؟ حضرت فرمودند: «يا حمران! ان الله تبارك و تعالي قد كان قدر ذلك عليهم و قضاه و امضاه و حتمه ثم اجراه فبتقدم علم ذلك اليهم من رسول الله صلي الله عليه و آله قام علي و الحسن و الحسين و بعلم صمت من صمت منا;

اي حمران! خداوند پاك و بلند مرتبه، آن برنامه را بر آنان تقدير و طرح ريزي و امضاء وحتمي نمود و سپس آن را اجرا كرد . پس با مقدم شدن علم آن به سوي آنان از جانب رسول خدا صلي الله عليه و آله، علي و حسن و حسين عليهم السلام قيام كردند . و هر كس از ما سكوت كرد، از روي علم بود .»

ب) ترسيم وظايف حاكم اسلامي

امام مي‏كوشيد با تبيين وظايف حاكمان، نوك تيز انتقاد خود را متوجه حاكمان وقت‏سازد و عدم مشروعيت اقدامات آنان را گوشزد كند . مثلا مي‏فرمود: «بني الاسلام علي خمسة اشياء: علي الصلاة و الزكاة و الحج و الصوم و الولاية، اسلام بر پنج چيز بنا شده است: نماز، زكات، حج، روزه، ولايت .»

زراره پرسيد: كدام افضل است؟ فرمود: «الولاية افضل لانها مفتاحهن و الوالي هو الدليل عليهن; ولايت‏برتر است; چون كليد آنهاست و والي (امام) راهنمايي كننده برآنهاست .»

ج) نهي از همكاري با حكومت طاغوت

امام همواره مؤمنان را از همكاري با حكومت طاغوت نهي مي‏كرد و به هر طريق ممكن، اين پيام خود را به گوش امت مي‏رساند .

عقبة بن بشير اسدي مي‏گويد: به امام باقر عليه السلام عرض كردم: من در ميان قوم خود از حسبي عالي برخوردار بودم . قوم من در گذشته عريف (معاون و كارگزار) داشتند كه جان سپرد . مردم تصميم گرفتند كه مرا به جاي او به رياست‏بگمارند، نظر شما چيست؟ آن حضرت فرمود: «فان كنت تكره الجنة و تبغضها فتعرف علي قومك و ياخذ سلطان جابر بامرء مسلم لسفك دمه فتشركهم في دمه و عسي لا تنال من دنياهم شيئا; اگر از بهشت‏بدت مي‏آيد و از آن ناخشنودي، كارگزار قوم خود شو; زيرا چه بسا سلطان ستمگري، مسلماني را مي‏گيرد تا خونش را بريزد و تو [كه گوشه‏اي از كار آن سلطان را بر عهده گرفته‏اي] شريك آنان در خون او خواهي بود، در حالي كه ممكن است از دنياي آنها بهره‏اي نبري .»

و زماني كه فردي گفت: از زمان حجاج تا حالا والي بوده‏ام، آيا راهي براي توبه هست؟ امام سكوت كرد وبعد از تكرار سؤال، فرمود: «لا، حتي تؤدي الي كل ذي حق حقه; نه، مگر اينكه حق هر صاحب حقي را ادا كني .»

يكي از شيعيان به نام عبدالغفار بن قاسم مي‏گويد: به امام باقر عليه السلام گفتم: نظرتان در نزديك شدن من به سلطان و رفت و آمد به دربار چيست؟ فرمود: اين كار را براي تو صلاح نمي‏دانم . گفتم: گاهي به شام مي‏روم و بر ابراهيم بن وليد وارد مي‏شوم . فرمود: «اي عبدالغفار! رفت و آمد تو نزد سلطان سه پيامد منفي دارد: محبت دنيا در دلت راه مي‏يابد، مرگ را فراموش مي‏كني، و نسبت‏به آنچه خدا قسمت تو كرده ناراضي مي‏شوي .»

عرض كردم: اي فرزند رسول خدا! من عيالوارم و هدفم از رفتن به آنجا، انجام تجارت است . فرمود: «اي بنده خدا! من نمي‏خواهم تو را به ترك دنيا دعوت كنم، بلكه مي‏خواهم گناهان را ترك كني . ترك دنيا فضيلت است، اما ترك گناه فريضه و واجب است و تو در شرايطي هستي كه به انجام واجبات نيازمندتري تا كسب فضائل .»

زماني هم كه مردم براي تبريك گفتن به والي جديد مدينه، به خانه‏اش مي‏رفتند، فرمود: خانه والي، دري از درهاي آتش است .

همچنين آن حضرت فرمود: «انما عقر الناقة رجل واحد فلما رضوا اصابهم العذاب; فاذا ظهر امام عادل فمن رضي بحكمه و اعانه علي عدله فهو وليه و اذا ظهر امام جور فمن رضي بحكمه و اعانه علي جوره، فهو وليه;

ناقه [صالح] را يك نفر پي كرد، ولي چون توده مردم به آن راضي شدند، عذاب به همه آنها رسيد; پس هرگاه امام عادلي ظاهر گشت، هر كس راضي به حكم او باشد، و او را در عدلش ياري كند، ياور او خواهد بود . زماني كه امام ستمگري ظاهر شود هر كس به حكم او راضي باشد، و او را بر ستمكاريش ياري كند، ياور او خواهد بود .»

در جاي ديگري آن حضرت مي‏فرمودند:

«قال الله عز و جل: لاعذبن كل رعية في الاسلام دانت‏بولاية كل امام جائر ليس من الله و ان كانت الرعية في اعمالها برة تقية و لاعفون عن كل رعية في الاسلام دانت‏بولاية امام عادل من الله و ان كانت الرعية في اعمالها ظالمة مسيئة; خداوند عزيز و جليل فرموده است: هر كسي را كه در اسلام به ولايت پيشواي ستمگري كه از جانب خدا نيست - گردن نهند، عذاب خواهم كرد; هرچند آن فرد در كارهاي خويش نيك و پرهيزكار باشد . و از هر كسي كه در قلمرو اسلام به حاكميت هر امام عادلي - كه از جانب خداست - تن دهد قطعا درمي گذرم; هر چند آن فرد در كارهاي خويش ستمكار و بدكار باشد .»

د) مبارزه رو در رو

امام باقر عليه السلام از يك سو قيامهاي ضد حكومتي مانند قيام زيد، مختار، كميت و ... را تاييد مي‏كرد و از سوي ديگر، در موقعيتهاي مناسب، خود با خلفا به رويارويي جدي مي‏پرداخت .

آن حضرت مي‏فرمود: «من مشي الي سلطان جائر فامره بتقوي الله و خوفه و وعظه كان له مثل اجر الثقلين من الجن و الانس و مثل اعمالهم; هر كس به سوي سلطان ستمگري برود، و او را به تقواي الهي فرمان دهد، و او را بترساند و موعظه كند، مانند پاداش جن و انس ومانند اعمال آنان را خواهد داشت .»

همچنين آن حضرت مشروعيت‏حاكمان جور را زير سؤال مي‏برد و راه را بر قيام عليه آنان هموار مي‏ساخت . امام عليه السلام مي‏فرمايد: «ان ائمة الجور و اتباعهم لمعزولون عن دين الله; پيشوايان ستمگر و پيروان آنها از دين خدا بركنار شده‏اند .»

درباره برخورد امام باقر عليه السلام با خلفا و مبارزه علني آن حضرت، به نقل مطلبي از امام صادق عليه السلام بسنده مي‏كنيم .

امام صادق عليه السلام مي‏فرمايد: در يكي از سالها كه هشام بن عبدالملك براي انجام مراسم حج‏به مكه آمده بود، امام باقر عليه السلام هم در مكه بود . امام براي مردم سخنراني كرد و فرمود: «سپاس خدايي را كه محمد صلي الله عليه و آله را به پيامبري مبعوث كرد و ما را به وسيله او كرامت‏بخشيد . ما برگزيدگان خدا بر خلق اوييم و انتخاب شده از ميان بندگان وي هستيم . ما خلفاي الهي هستيم; پس آن كسي كه از ما پيروي كند، سعادتمند است و كسي كه ما را دشمن بدارد، شقي خواهد بود .»

اين سخنان به گوش هشام رسيد ... وقتي به مدينه برگشتيم، به وسيله نامه‏اي از كارگزارش در مدينه خواست امام عليه السلام را به دمشق بفرستد . وقتي وارد شديم، سه روز اجازه ورود نداد . روز چهارم وقتي در آستانه ورود قرار داشتيم، هشام - كه نفرين خدا بر او باد - به اطرافيانش دستور داد، پس از او هر يك به امام باقر عليه السلام ناسزا بگويند و سرزنش كنند . امام باقر عليه السلام وارد شد و بدون آنكه توجه خاصي به هشام كند، در جمله‏اي كلي به اهل مجلس گفت: «السلام عليكم‏» ، و بدون اجازه گرفتن از هشام، در جايي مناسب بر زمين نشست ... .

هشام گفت: اي محمد بن علي! همواره يك نفر از شما خاندان، وحدت مسلمانان را مي‏شكند و مردم را به سوي خود فرا مي‏خواند و از روي سفاهت و جهل گمان مي‏كند امام است! !

هشام شروع به سرزنش كرد و بعد از وي، يكايك اهل مجلس سخنان توهين‏آميزي گفتند . امام باقر عليه السلام ايستاد و فرمود: «اي مردم! به كدام سو مي‏رويد و شما را به كجا مي‏برند؟ خدا [نسل] اول شما را به وسيله ما خاندان هدايت كرد وآيندگان شما هم به وسيله ما راه مي‏يابند . اگر شما پادشاهي زودگذر دنيا را داريد، ما در آينده فرمانروايي خواهيم داشت . پس از فرمانروايي ما هيچ حاكميت و پادشاهي نيست، زيرا ما اهل فرجاميم و خدا فرموده است: «والعاقبة للمتقين‏» .

در پي اين سخنان، به دستور هشام، امام را به زندان بردند، ولي در آنجا همگان دلبسته امام شدند و بعد از شكايت زندانيان از اين وضع، هشام دستور داد امام باقر عليه السلام و فرزندش امام صادق عليه السلام را نزد وي ببرند .

وقتي وارد شدند، هشام و اطرافيانش مشغول تيراندازي بودند . هشام گفت: اي محمد! تو هم با بزرگان قوم من وارد مسابقه شو و تيراندازي كن . امام باقر عليه السلام فرمودند: از من گذشته‏است، اگر صلاح بداني معاف باشم . هشام گفت: به حق كسي كه ما را با دينش عزت داد و محمد را مبعوث كرد، تو را معاف نمي‏كنم . امام كمان وتير را گرفت و نه تير را پشت‏سر هم به هدف زد كه هر يك در وسط تير قبلي قرار گرفت و به هدف خورد . هشام گفت هرگز همانند كار تو را نديده بودم و گمان نمي‏كنم كسي در روي زمين اينگونه تيراندازي كند . امام فرمود: ما كمالات و حقايق دين را به ارث مي‏بريم; همان دين كاملي كه خداوند فرمود: «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام دينا»

با شنيدن اين سخنان، چهره هشام دگرگون شد و سؤالات و اشكال هاي متعددي را مطرح كرد و امام عليه السلام پاسخ داد./انتهاي پيام/
 شنبه 16 آذر 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: شبكه خبر دانشجو]
[مشاهده در: www.snn.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 264]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن