تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 10 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام حسین (ع):اگر مردم تعقل می کردند و مرگ را تصور می کردند، دنيا ويرانه مى‏شد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1819654341




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

هنر چهل.تكه: زيبايي.شناسي انتقادي آدورنو


واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: هنر چهل.تكه: زيبايي.شناسي انتقادي آدورنو



مريم باقري
تئودور آدورنو از مهم.ترين بنيان.گذاران و نظريه.پردازان مكتب فرانكفورت بود و در ايجاد نظريه انتقادي مكتب فرانكفورت، نقش مهمي داشت.او در شاهكارش، «نظريه زيبايي.شناسي»، ثابت كرد كه مدرنيسم و هنر مدرن، خود نقدي مدرن است از تمامي جلوه.هاي زندگي مدرن و به ويژه از خردباوري مدرنيته. «ماكس هوركهايمر» دوست و همكار آدورنو كه رئيس انجمن پژوهش.هاي اجتماعي دانشگاه فرانكفورت بود و نام مكتب فرانكفورت هم از اين.جا گرفته شده، در مورد نظريه انتقادي آدورنو مقالات معتبري منتشر كرد.
در اين مقالات، هوركهايمر نظريه انتقادي را در تقابل با نظريه سنتي، قرار داد و نوشت كه نظريه سنتي، با ايجاد يك روحيه توجيه.گر نظم مستقر و پوزيتويستي، سعي در مشروعيت بخشيدن به سركوب شكل.گرفته از خردمحوري و عقل ابزاري صوري دارد و در ژرفاي خود غيرعقلاني است؛ غيرعقلاني است كه جهان عقلاني، چنين ويرانگر و خشن و سايه سودطلبي، اختناق و اردوگاه.ها برآن افتاده باشد. به خصوص در مبحث روشنگري، آدورنو و هوركهايمر باهم، هم عقيده بودند.
كتاب «ديالكتيك روشنگري» در مركز كار روشنفكري آدورنو بود. او آدمي بود كه مدام از عقايد خودش فراتر مي.رفت. درواقع كتاب ديالكتيك منفي، حاشيه.اي براي كتاب ديالكتيك روشنگري بود. نويسنده اين مقاله با سيري اجمالي در آراي آدورنو، نظر وي در باب هنر را توضيح مي.دهد.
آدورنو به عنوان يك فيلسوف راديكال كه راديكاليسم در آثار او به وضوح نمايان است، دركتاب ديالكتيك روشنگري، episteme يا فرهنگ اصلي دوران را زير و رو كرد. فرويد، نيچه و ماركس بر كار فكري آدورنو بسيار تاثير گذاشتند.
نظريه انتقادي آدورنو هم نقدي است به جامعه و هم به نقدي است به فرهنگ، پوزيتويسم و حتي ماركسيسم. آدورنو در تمام دوران فعاليت روشنفكري خود به بسط و گسترش نظريه انتقادي پرداخت.
او در تصفيه تفسيرهاي جزمي و دگمي كه از ماركسيسم سنتي و راست كيش مي.شد، تلاش بسيار كرد؛ به خصوص در نسبت ميان هنر و تكامل اجتماعي. درواقع آدورنو در نظريه زيبايي. شناختي.اش به زمينه. اجتماعي و تاريخي هنر توجه داشت؛ اما رويكرد او با مواضع ماركسيت.هاي سنتي و راست كيش تفاوت بسيار داشت.
«هوركهايمر كه پايان.نامه دانشگاهي.اش را درباره «سنجش نيروي داوري» يا نقد قوه حكم كانت نوشته بود، از «اميد مشترك افراد انسان» در كنش زيبايي.شناسي بحث مي.كرد و اين مقاله را تحت عنوان «هنر و صنعت فرهنگ»، چاپ كرد. آدورنو نيز در مقاله.هايش درباره «پروست» و «والري» به اين نتيجه رسيد كه اثر هنري هم از روح سوبژكتيو آفريننده مايه مي.گيرد و هم از روح ابژكتيو جهان و هنر نمي.تواند فقط از «ايده. افلاطوني جان هنرمند» آغاز شود. البته وي از سوبژكتيويسم مطلق نيز بيزار بود و در مقاله.اي در مورد «كركگارد» نوشته بود كه سوبژكتيويسم، بياني است از «شي شدگي».
در مجموعه.اي از مقالات آدورنو، تحت عنوان «منشورها» مي.خوانيم كه اثر هنري موفق، نه تنها نمايشگر تضادهاي ابژكتيو است، بلكه در ساختار خودش نيز تضادهاي حل ناشدني وجود دارند. هنر راستين، ماهيت خويش را به چالش مي.گيرد و به حس عدم قطعيت لانه كرده در هنرمند، دامن مي.زند.
هنر به هنگام حمله به شالوده.هاي سنتي.اش، دگرگون مي.شود و به دليل اپوزيسيون و مخالف خواني.اش، در سطح شكل. هنري و نيز به دليل استعدادش براي شكل. بخشيدن به جهان، بدل به امري متفاوت شده است. هنر ذاتاً متفاوت از واقعيت تجربي است. در زماني تاريخي، ابژه.هاي هنري خاص، از اين.كه به عنوان هنر شناخته شوند، ناكام ماندند.
در واقع پس از تحول تكنولوژيكي و سكولاريزاسيون، هنر ويژگي مهم ديگري بدست آورد: نوعي منطق دروني رشد و انكشاف. هنر سكولار اكنون محكوم است به اين كه نوعي تسكين براي جهان موجود باشد. به يك معنا در برابر نابهنجاري.هاي زندگي واقعي امروز، ماهيت تأييدگرانه يا ايجابي هنر، تحمل.ناپذير شده است.
آدورنو، در «درآمدي به جامعه.شناسي موسيقي»، نوشت: «نسبت اثر هنري با جامعه، قابل قياس است با مفهوم موناد لايب نيتس. اثر هنري و به ويژه اثر موسيقايي كه بسيار دور از مفاهيم است، بي.روزنه.اي به جامعه يعني بدون آگاهي از آن، تبديل به بيانگرش مي.شود، بي.آن.كه به گونه.اي ثابت و ضروري با اين نياز همراه باشد».
آدورنو همواره كوشيد تا حدود اين بيانگر را كشف كند. مثل زماني كه از «دلهره اكسپرسيونيستي» دفاع مي.كرد. وي دليل دفاعش رادر «بيانگري درست دلهره زندگي در جامعه. مدرن» معرفي مي.كرد.
آدورنو، فيلسوف نااميدي
آدورنو كسي نبود كه از «اميد» و از «چيزي انساني» بدون بيان بيزاري خود از انسان.گرايي بورژوايي، ياد كند.
او يكي از دو نويسنده ديالكتيك روشنگري بود؛ تندترين و تلخ.ترين انتقادي كه از خردباوري روشنگري، مدرنيته و شيوه.هاي سرمايه سالاري منتشر شده است. او مي.خواست تا ديالكتيك منفي را بنويسد، ادعانامه.اي تكان دهنده عليه تمدن نو كه هنوز منگ از خبرهاي آشوويتس و داخائو بود و درهيچ چيز حتي در شعر و هنر، جاي ذره.اي اميد نمي.ديد. فقط يك چيز مي.خواست: رويكرد اكثريت به نفي مطلق تمدن بيمار امروز.
آدورنو نويسنده.اي است، دشوار نويس. پيچيدگي آثارش تا حدودي به ناروشني لحن وي باز مي.گردد. در بسياري از موارد جديت لحن او را نمي.توان دريافت. لحن طنز آميزش، يادآور نثر نيچه است. گاه، به شدت تلخ و نااميد است و گاه بي.خيال. اين شيوه نگارش، استراتژي خواننده را در حدس معناي نوشته.هايش دشوار مي.كند.
دشواري.هاي متون فلسفي آدورنو، به منش تأويلي زبان باز مي.گردد؛ ولي در نثر معمايي آدورنو هسته مكاشفه معناهاي چندگانه نهفته است و همين امر خواندن نوشته.هايش را دشوار و در عين حال به يك لذت بي.مانند فلسفي تبديل مي.كند. آدورنو به مانند هيدگر در مورد زبان آلماني عقيده داشت: « آلماني داراي همبستگي گزيده.اي با فلسفه و لحظه.هاي انديشگون آن است».
ميان سبك نگارش آدورنو و محتواي فكر او همبستگي شگرفي وجود دارد. نوشتار آدورنو، اعجاز ديالكتيكي است. وي همواره از ارائه «معناهاي كلي» طفره مي.رفت؛ زيرا چنين معناهايي را اقتدارگرا مي.شناخت. در نتيجه به ظهور ناسازه.ها ميدان مي.داد.
اين تناقض.ها و تضادهاي «خود ابژه» بود كه در نوشته.هاي او باز توليد مي.شد.
به گفته خودش، تلاش داشت تا فلسفه را نيز به شيوه.اي كه شوئنبرگ با موسيقي رفتار كرده بود «اتونال» كند. بي.شك شيوه نوشتن خود او« اتونال» بود. مركز معنايي گفته.هايش مدام محو مي.شوند و در بسياري موارد تمامي حدس.هاي خواننده را نقش برآب مي.كند.
مشخصه نثر آدورنو، انبوه نقل قول.هايي كه در هم مي.شوند، اغراق.ها، بيان.هاي مخالف خوان، شگردهاي نظريه بيان از قبيل مجاز دستوري.اي كه در پاره. دوم عبارتي، نظام واژگاني پاره نخست، معكوس مي.شود، همچون حكم ماركس كه «اسلحه انتقاد نمي.تواند جاي انتقاد اسلحه را بگيرد» همه و همه، روش موسيقايي تداخل درونمايه.ها را تداعي مي.كنند كه به دليل فقدان كليد مركزي، «گونه.اي بي.نظمي» را موجب مي.شوند كه خودش در «اخلاق صغير»، آن را «بيان موجز و گويا» وصف كرده است.
به زعم آدورنو، بايد تلاش كرد تا در هر لحظه. متن، هرگونه پايگان ارزشي و معنايي را درهم شكست. بايد در متن فلسفي، تمامي حكم.ها فاصله.اي برابر با مركز معنايي متن داشته باشند. باور آدورنو مبني بر اينكه ابژه.ها به پيكر مفاهيم در نمي.آيند، مگر اين.كه چيزهايي از آن.ها باقي. بماند، باعث مي.شود كه همواره از مجازها، شكل.ها، تصاوير و منشورها حرف بزند تا نشان دهد كه آن.چه مي.گويد، كامل و نهايي نيست.
منطق قطعه نويسي كه در آثار آدورنو و بسياري از نوشته.هاي بنيامين و بهترين كارهاي هوركهايمر يافتني است و (در آثار ماركوزه و.هابرماس غايب است) سبب مي.شود كه كارهايشان لحن بيانيه.هاي فلسفي را نيابند. منش شاعرانه.اي كه پديد مي.آيد، آشكارا خواست بنيامين بود.
هنگامي كه آدورنو مي.نوشت: « تمامي فرهنگ پساـ آشوويتس، حتي نقادي آن تبديل به آشغال شده»، يا «پس از آشوويتس شعر گفتن كاري است وحشيانه»، درپي تحريك وجدان خواننده بود و مي.ديد كه جز واژگان پست، چيزي از عهده اين كار تا اين حد كامل برنمي.آيد.
سوژه/ ابژه در فلسفه آدورنو
لبه تيز انتقاد آدورنو متوجه فلسفه مدرن است. اين فلسفه از تمايز ميان سوژه و ابژه آغاز كرد، اما نتوانست به توضيح قانع كننده.اي از رابطه. آن.ها برسد. «سوژه» هم مي.تواند به يك فاعل، براي نمونه به يك آدم برگردد و هم مي.تواند به فاعلي اجتماعي كه مستقل از هر فرد باشد، همچون «آگاهي در كل» كه كانت در «درآمدي به متافيزيك آينده» طرح كرد، مربوط شود.
ابژه مي.تواند به دنياي طبيعي، يا به جهان اجتماعي، يا به جنبه.هايي از آنان برگردد. ذهني هست كه مي.تواند از راه.هاي گوناگون از جمله تجربه.هاي حسي، چيزهايي بيرون خود يا خودش را همچون چيزي بشناسد.
در اين تلقي شناخت شناسانه، از راه انديشيدن و در نتيجه شناختن است كه نفس درمي.يابد كه وجود دارد. در ادراك سوژه از خود، خودي كه همچون ابژه.اي مطرح مي.شود، شناخت به گفته. آدورنو به خاطره مي.پيوندد. نفس، مي.تواند «خودآگاه» شود، يعني خود را بشناسد اما براي اين.كار بايد خودش را يعني سوژه داناي شناساي كنش.گر را تبديل به ابژه يعني يكي از موارد شناسايي كند. به زعم وي اين ابژه شدن سوژه، از دشواري.هاي فلسفه مدرن است.
آدورنو نسبت ابژه و سوژه را دروني مي.داند. ساختارهايي هستند مستقل و در عين حال اين استقلال را به ياري آن نسبت مي.پوشانند. آدورنو در مقاله «سوژه و ابژه» بيان مي.دارد كه جدايي سوژه و ابژه هم واقعي است وهم دروغين و اين تضاد در شناخت شناسي نيز بازتاب يافته است. «هدف انديشه انتقادي اين نيست كه ابژه را در جايگاه رفيعي بنشاند كه زماني از آن سوژه بود. آن.جا ابژه چيزي جز يك بت نخواهد بود. هدف انديشه انتقادي اين است كه پايگاه را از ميان بردارد.»
فلسفه آدورنو، فلسفه ناهمساني است. در فلسفه مدرن، مفهوم همساني براساس الگوي بت وارگي كالاها و مناسبات اجتماعي پديد آمده است. در جهان راستين كه سرشار است از موارد ناهمانند و متضاد، امر خاص به مفهوم تبديل شدني نيست، مگر بنابه طرح و نقشه سوژه.
در واقع آفريدن كليت، هدف فلسفه.اي مي.شود كه ناهمساني را رد مي.كند. هگل مي.گفت: «حقيقت، كليت است». برخلاف او آدورنو مي.گويد: «كليت دروغ است». آدورنو در واپسين سال.هاي زندگي اش از راهي ديگر به اين بحث برگشت و اعلام كرد كه تجربه ما همواره امري است، مشخص و خاص كه چيزهايي بدان افزوده مي.شود تا بتواند تبديل به يكي از موارد آشنا شود.
هنر و سوژه چند پاره
حقيقت هنري، پيش از هر چيز چند پاره بودن آگاهي و نفس را نشان مي.دهد. آدورنو براي مثال به اپراي« ويستك»، اثر آلبان برگ اشاره مي.كند؛ اثري كه در ساختار خود بي.نظم، چند پاره و گسسته است. در واقع آن كليتي كه در اثر هنري ساخته مي.شود يا به.قول برسون كشف مي.شود، ادعاي ارائه حقيقت ابژكتيو را ندارد بلكه حقيقتي است در جهان اثر هنري.
نيچه همواره مورد احترام آدورنو بود. ولي ميان آراي آنها اختلاف نظر چشمگيري وجود دارد. آدورنو به وجود حقيقي ابژكتيو باورداشت در حالي كه نيچه حقيقت را محصول زبان مي.دانست. آدورنو نمي.پذيرفت كه تمام باورها يكسان به خواست قدرت يا غرايزي كه همچون انگيزه.ها كار مي.كنند باز مي.گردند و در نتيجه در يك سطح قرار مي.گيرند.
آدورنو در نهايت، شكلي از خردورزي را محترم مي.دانست و آن را در برابر خردباوري مدرنيته قرار مي.داد. اما نيچه به طرزي راديكال.تر، خرد را كنار مي.گذاشت و راه را براي بحث.هاي ميشل فوكو و ژيل دلوز مي.گشود. با وجود اين بايد گفت كه هرچند آدورنو شك آوري نيچه را قانع كننده نمي.يافت، اما مدام به آن نزديك مي.شد.






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 534]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن