واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: ناگفتههایی از حضرت امام خمینی (ره) در خاطرات آیتالله آل اسحاق
انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامی، خاطرات مرحوم آیتالله حاج شیخ علی آل اسحاق خویینی را منتشر كرد. مجموعه خاطرات آیتالله آل اسحاق (خویینی) برای نخستین بار در بهار امسال به همت انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شد.آیتالله آل اسحاق یكی از شاگردان و همراهان امام خمینی (ره) در دهه چهل، سالهای تبعید، در نجف و پس از پیروزی انقلاب بود كه خاطراتی شنیدنی را از امام راحل (ره) در این كتاب بیان كرده است.وی به دلیل فعالیتهای انقلابی، پس از اسارت و شكنجه در زندانهای مخوف رژیم بعث عراق، در سال 1353 از آن كشور اخراج و همگام با دیگر مبارزان علیه رژیم طاغوت به مجاهدت در ایران ادامه داد. فعالیتهای فراوان در استان سیستان و بلوچستان، تلاش برای ایجاد وفاق میان شیعیان و اهل تسنن و حضور در دفاع مقدس از اوراق زرین كتاب پایداری این عالم مجاهد است.خاطرات آیتالله آل اسحاق در 326 صفحه و با شمارگان 200 نسخه، در شش فصل با عناوین؛ زندگینامه، دوباره حضرت امام، خصوصیات حوزه علمیه نجف و مراجع و علمای آن، دستگیری، زندان و شكنجه در عراق، مبارزات سیاسی و پیروزی انقلاب اسلامی، جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و حضور در جبههها منتشر شده است.در بخشی از خاطرات آن مرحوم درباره حضرت امام خمینی (ره) آمده است: در طول سالهایی كه امام در نجف بودند و چند سالی هم كه در كشورهای دیگر به سر میبردند، هیچ عكسی از ایشان نداشتیم. امام فرموده بودند هیچ كس حق ندارد عكس مرا پخش نماید. روزی خدمت ایشان رسیدم و عرض كردم، آقا! مردم این دو شهری كه مقلد شما شدهاند، اصرار دارند كه عكس شما را ببینند. فرمودند: عكسی ندارم، به جز عكسی كه در گذرنامهام دارم من هم این جا هستم، اگر خواستند بیایند و مرا ببینند. گفتم: برای همه امكان ندارد این راه دور را بیایند. دو شب وقت میبرد. آنها عطش شدیدی دارند كه عكس شما را ببینند. فرمودند: دوست ندارم عكسم، این طرف و آن طرف پخش شود. به هر ترتیبی بود امام را راضی كردم كه عكسی از ایشان تهیه و چاپ كنیم، مشروط به اینكه كنترل آن از دست ما خارج نشود.... پس از چاپ عكسها روزی در حیاط منزل امام نشسته بودم و عكس امام را میدیدم و لذت میبردم كه یك مرتبه دیدم امام از طبقه بالا، با عجله به بهار خواب آمدند. فرمودند: عكسها آن جاست؟ گفتم: بله. گفتند: همه را بیاورید. بلافاصله همه عكسها را كه بیش از هزار نسخه بود جمع كردم و به زحمت از پلهها بالا بردم. امام با دیدن عكسها سرخ شدند و با ناراحتی زیاد فرمودند: ما به مردم توصیه میكنیم كه دنبال دنیا نروند. مگر دنیا غیر از این چیزهاست.همه عكسها را جمعآوری كردیم و خدمت امام دادیم. دو هفته بعد آقای قرهی به من گفت: امام با شما كار دارند. خدمتشان رسیدم و گفتم: آقا فرمایشی داشتید؟ گفتند: لطف كنید این عكسها را ببرید و به رودخانه كوفه بیندازید. به كسی هم نشان ندهید. دیدم یك كیسه نایلون بزرگ پر از عكس تكه تكه شده است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 494]