تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 3 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):تسبيحات فاطمه زهرا عليهاالسلام در هر روز پس از هر نماز نزد من محبوب تر از هزار ركعت ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

تسمه تردمیل - روغن تردمیل

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

خرید یخچال خارجی

ویترین طلا

کاشت پای مصنوعی

مورگیج

میز جلو مبلی

سود سوز آور

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

مبلمان اداری

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1801786663




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گزيده سرمقاله روزنامه‌هاي امروز ماهاتير محمد چه كرد؟


واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: گزيده سرمقاله روزنامه‌هاي امروز ماهاتير محمد چه كرد؟
جام جم آنلاين: روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «نقد بي‌رحمانه يا بي‌رحمي به ملت!‌!»،«معامله بزرگ ايران و آمريكا»،«كار پژمردگى يك گل نيست جنگلى مى سوزد»،«ماهاتير محمد چه كرد؟»،«افت رواني در بورس» و... كه برخي از آنها در زير مي‌آيد.


آفتاب يزد

«نقد بي‌رحمانه يا بي‌رحمي به ملت!‌!» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي آفتاب يزد است كه در آن مي‌خوانيد؛ ‌روز گذشته برخي خبرگزاري‌ها، جمله‌اي را از رئيس صدا و سيما نقل كردند كه يكي از حرفه‌اي‌ترين اظهارنظرهاي او در سال‌هاي تصدي مسئوليت فعلي، به نظر مي‌رسد. عزت‌الله ضرغامي با اشاره به ضرورت نقد دقيق و جدي نسبت به برنامه‌هاي صدا و سيما اظهار داشته است: »نقد بايد بي رحمانه و جدي باشد.« اگر چه اين سخن، در ظاهر متوجه برنامه‌هاي رسانه ملي است اما كسي كه چنين ديدگاهي نسبت به عملكرد دستگاه تحت مديريت خود دارد بايد نشانه‌هايي از اين طرز تفكر را در برخورد با شخصيت‌ها و جناح‌هاي مورد علاقه خود نيز به نمايش بگذارد. اما آيا واقعا عملكرد فعلي صدا و سيما، تداعي كننده اين ديدگاه مي‌باشد؟ احتمالا پاسخ‌گويي به اين سوال چندان سخت نيست. براي اين پاسخگويي، نه مراجعه به اصلاح‌طلبان لازم است و نه پرس و جو از مردم كوچه و خيابان. كافي است يك روز صبح، راديو مجلس را باز كنيد و برخي از انتقادات را بشنويد كه البته ظاهرا رسانه ملي چاره‌اي جز پخش آن ندارد. اما آنگاه كه نوبت به انتشار اخبار جلسه علني مجلس در بخش‌هاي مختلف خبري مي‌رسد اين انتقادات كمتر فرصت طرح در رسانه ملي را مي‌يابد.

به هر صورت، حتي اگر مقصود ضرغامي از نقد بي‌رحمانه، تنها مربوط به برنامه‌هاي صدا و سيما و عملكرد مديران آن باشد، لابد در اين حد تحمل دارد كه برنامه‌هاي سياسي رسانه ملي در نقدي كه بي‌رحمانه هم نيست مورد ارزيابي قرار گيرد. نگارنده ترجيح مي‌دهد اين نقد را متوجه رفتار صدا و سيما با دولت نمايد.

امروز نگاه‌ها به برنامه‌هاي اين رسانه نشان مي‌دهد نه تنها از نقد جدي عملكرد دولت درصدا و سيما خبري نيست بلكه گاه، نوعي شيفتگي نسبت به دولت و به ويژه رئيس جمهور در عملكرد اين رسانه مشاهده مي‌شود. رسانه ملي، مرتباً خبرنگاران خود را به حضور رئيس جمهور مي‌فرستد تا با او گفتگو كنند، اما اغلب اين گفتگو‌ها به تريبوني يك‌طرفه براي بيان ديدگاه‌هايي تبديل مي‌شود كه قبل و بعد از آن، در تريبون‌هاي ديگر از جمله در تجمعات مردمي بيان شده و مي‌شود. همچنين انتقادات مسئولان ساير قوا و نيز چهره‌هاي شاخص‌و موثر نسبت به عملكرد دولت، معمولاً بخت مطرح شدن در صدا و سيما را نمي‌يابد. در همين يكي دو ماه اخير، يك‌بار سخنگوي قوه قضائيه به انتقاد ازرسانه ملي پرداخت كه ديدگاه مخالف او در مورد يك اقدام دولت را سانسور كرده و يك‌بار هم رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام، تلويحاً به طرح انتقاد مشابه پرداخت.

به هر حال نمونه‌هاي فراواني مي‌توان ارائه كرد كه همه آنها »عدم علاقه‌مندي صدا و سيما به نقد واقعي عملكرد دولت« را ثابت مي‌نمايد. ناگفته پيداست كه هيچ كس نمي‌تواند در شرايط فعلي خواستار ايجاد تغيير قابل توجه در رويه سياسيصدا و سيما - به خصوص در مواجهه با دولت و رئيس جمهور - شود. زيرا عليرغم همراهي‌هاي بي‌سابقه اين رسانه با دولت، هنوز كساني هستند كه رفتار صدا و سيما با دولت محبوب خويش را غيرمنصفانه و توام با خودسري مي‌دانند. در چنين شرايطي، ظاهراً كمتر كسي به فكر رفتار غيرمنصفانه‌اي است كه برخي رسانه‌هاي عمومي با خودداري از انعكاس وضعيت اسف‌انگيز برخي از اقشار مردم، از خود بروز مي‌دهند. امروز كسي از رسانه ملي توقع ندارد كه عملكرد مسئولان دولتي را با »نقد بي‌رحمانه« ارزيابي كند. اما اين انتظار كه »نقد جدي« از دولت براي حفظ منافع كوتاه مدت و بلند‌مدت ملت و كشور، به صدا و سيما راه يابد، توقع بلندپروازانه‌اي نيست. تجربه برخي سال‌هاي گذشته - به ويژه در دوران سازندگي - ثابت كرده است كه حمايت نسنجيده رسانه‌هاي پرمخاطب از دولت، موجب خانه كردن فساد در برخي محافل رسمي و يا مخفي ماندن ضعف‌ها از چشم مسئولان مي‌شود كه نخستين نتيجه آن، تأخير در چاره‌جويي براي مفاسد يا ضعف‌هاست.

مسئولان رسانه ملي هميشه در معرض يك دوراهي قرار داشته‌اند كه با اظهارات اخير ضرغامي، اين دوراهي بسيار شفاف‌تر شده است. اين رسانه بايد از ميان نقد جدي و بي‌رحمانه عملكرد كارگزاران حكومتي يا بي‌رحمي نسبت به حقوق ملت، يكي را برگزيند. البته آنچه از آن سخن گفته مي‌شود نقد به معناي واقعي است و نه تخريب كه البته اگر »نقد واقعي براي حفظ منافع ملت« به فراموشي سپرده شود روش‌هاي تخريبي به رسانه‌هاي غيررسمي اما موثر و سريع الانتقال مانند صف‌هاي خريد، داخل تاكسي و مترو، محافل خصوصي و عمومي... راه مي‌يابد كه اگر اينچنين شود، هم به مردم بي‌رحمي شده است و هم تخريب بي‌رحمانه، دامان كارگزاران حكومتي را خواهد گرفت.‌

ابتكار

«معامله بزرگ ايران و آمريكا» عنوان سرمقاله ‌روزنامه‌ي ابتكار است كه در آن مي‌خوانيد؛ ايران و آمريكا هر يك براي انجام مذاكرات خود، پيش شرط هايي خواهند داشت كه هرچند ممكن است رسما بر زبان نياورند، در عمل با در نظر قرار دادن آن وارد مذاكره خواهند شد.«فلينت لورت»، مدير ابتكار ژئوپولتيك انرژي بنياد آمريكاي نوين و «هيلاري من لورت»، مدير اسبق امور ايران افغانستان و خليج فارس شوراي امنيت ملي آمريكا، در يادداشتي راهبردي به تشريح خواسته هاي مشترك ايران و آمريكا از يكديگر براي دستيابي به روابط دوجانبه پايدار پرداختند. فيلنت و هيلاري در اين يادداشت مي گويند: از ديدگاه آمريكا، يك مساله اساسي براي انجام معامله بزرگ ايران آمريكا، حل و پايان قطعي نگراني هاي ايالات متحده درباره دستيابي احتمالي ايران به سلاح هاي كشتار جمعي، روابطش با سازمان هاي آزاديبخش، رفتارش نسبت به حل و فصل درگيري اعراب و اسرائيل و انگيزه ها و نقش منطقه اي اين كشور است. بنابراين، براي امكان پذير بودن يك معامله بزرگ، ايران بايد تعهداتش نسبت به امنيت بين المللي و ثبات منطقه اي را شفاف سازد.

در اين راستا، ايالات متحده، اين تعهدات را از ايران خواهان است:1 ايران بايد براي فعال سازي تعهداتش نسبت به امنيت بين المللي، سازوكارهايي در پاسخگويي قطعي به نگراني ها درباره اقدامات چرخه سوخت خود، اعمال كرده و همچنين پروتكل الحاقي را تصويب و اجرا نمايد. البته به نظر ما، در اين برهه از زمان، چنين چيزي بسيار دور مي نمايد. به اعتقاد ما، احتمال دارد كه تهران با برخي محدوديت ها بر گستره زيربناي چرخه سوخت خود و نظارت شديد بين المللي تاسيسات هسته ايش، موافقت كند.

2ايران با مذاكره و اعمال سازوكارهاي مشابه براي پاسخگويي به نگراني ها راجع به اقدامات مرتبط با توليد احتمالي سلاح هاي بيولوژيكي و شيميايي، موافقت كند.

3 ايران بايد براي فعال سازي تعهداتش نسبت به ثبات منطقه اي، از حمايت هاي خود از آنچه گروه هاي تروريستي ناميده مي شود مانند حزب الله، حماس و جهاد اسلامي دست برداشته و از تلاش براي حذف اسرائيل خودداري كند.

4 بر پايه قطعنامه هاي 242، 338، و 1397 شوراي امنيت سازمان ملل، ايران بيانيه اي مبني بر موافق بودن با حل و فصل درگيري اعراب و اسرائيل يا يك راهكار دو كشوري براي درگيري فلسطين اسرائيل صادر كند. جمهوري اسلامي به عنوان بخشي از حل و فصل كلي درگيري اعراب و اسرائيل، بايد متعهد شود تا در راستاي تبديل حزب الله و حماس به سازمان هايي صرفا سياسي و اجتماعي، تلاش كند.

5 در ضمن، ايران بايد به همكاري با ايالات متحده در تضمين ظهور نظم سياسي باثبات در عراق و افغانستان، متعهد شود.اين دو استراتژيست، سپس خواسته هاي ايران را اين گونه پيش بيني مي كنند كه از ديدگاه ايران، يكي از بنيان هاي اساسي معامله بزرگ با ايالات متحده، رفتار آمريكا نسبت به ايران است، بنابراين براي امكان پذير بودن يك معامله بزرگ، ايالات متحده نيز بايد روشن سازد كه به دنبال مقابله با ايران نبوده، بلكه خواهان تغيير سياست هاي ايران كه واشنگتن آن را دردسرساز تلقي مي نمايد است.

همچنين ايالات متحده بايد تعهد خود را در بهبود روابط ايران آمريكا روشن سازد. و به اين ترتيب، ايران بايد ضمانت هاي زير را از ايالات متحده بگيرد:1 ايالات متحده بايد به استفاده نكردن از زور در راستاي تغيير مرزها يا هر كاري عليه ايرانيان، متعهد شود.2 فرض بر اين كه نگراني هاي ايالات متحده نسبت به برنامه هسته اي ايران و مخالفتش با حل و فصل درگيري اعراب و اسرائيل به شكل مناسبي پاسخ داده شود و تهران از دادن تجهيزات و آموزش نظامي به سازمان هاي تروريستي دست بردارد، ايالات متحده متعهد به پايان دادن به تحريم هاي يكجانبه عليه ايران، بازتاسيس روابط ديپلماتيك و حل و فصل دعاوي دوجانبه مي شود.3 ايالات متحده بايد همچنين متعهد به همكاري با ايران براي ارتقاي رونق آتي و پيگيري منافع اقتصادي مشترك شود و نيز مشوق گسترش فناوري صلح آميز ايران و مداخله شركت هاي آمريكايي در اقتصاد اين كشور، شامل سرمايه گذاري مالي و ارايه مهارت در صنعت نفت و گاز ايران باشد.4 ايالات متحده متعهد شود كه به اتهام عليه ايران و معرفي ايران به عنوان دولت حامي تروريسم پايان داده و تحريم هاي مرتبط با اين مساله را بردارد.5 ايالات متحده متعهد به آغاز مذاكرات راهبردي پايدار با ايران به عنوان فرصتي براي ارزيابي اعمال تعهدات طرفين و پاسخگويي به نگراني هاي امنيتي متقابل دو طرف شود.آنچه در اين گزارش مشهود است، پيش فرض هاي نويسندگان مبني بر سهم بيشتر ايران در تيره ماندن روابط دو كشور است كه با واقعيت، يعني قطع رابطه از سوي آمريكا و اقدامات آن كشور عليه منافع ايران در نيم قرن گذشته فاصله بسيار دارد.

كيهان

«كار پژمردگى يك گل نيست جنگلى مى سوزد» عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي كيهان به قلم حسين شريعتمداري است كه در آن مي‌خوانيد؛ اينجا، چشم ها همه به گودى نشسته و رنگ ها پريده است. زينب 4ساله سر بر زانوى مادر نهاده و خيره به او مى نگرد، درد مى كشد، دلش آشوب است، نوك انگشتانش گزگز مى كند، اما رمق ناله كردن ندارد. چند دقيقه بعد، از نفس مى افتد و بى صدا مى ميرد. مادر بوسه اى خيس بر گونه زينب 4ساله مى نشاند، بى تاب است، فرياد مى كشد... پدر، از اين كه كارى از دستش برنمى آيد خجالت مى كشد، آرام اشك مى ريزد. خواهر و برادر 7 و 9ساله زينب كه با همه كوچكى مى دانستند بايد بغض خود را در گلو بريزند، حالا كه كار از كار گذشته، با صداى بلند گريه مى كنند... طفلكى ها نمى دانند و شايد مى دانند و به روى خود نمى آورند كه چند روز ديگر نوبت آنهاست... زينب 4ساله تنها كودك اين ماجرا نيست، اينجا، همه كودكان، سرنوشتى مشابه دارند، «كار پژمردگى يك گل نيست، جنگلى مى سوزد»... اينجا، شب ها هيچ چراغى روشن نيست، شب كه از راه مى رسد، تاريكى همه جا را فرا مى گيرد. تنها روشنايى شب، آتش بمباران شبانه و هر از چندگاه دشمنان در آن سوى اين منطقه است. اينجا بيمارستان هست، بيمار هم، اما از دارو خبرى نيست. اينجا بيمارستان با خانه و كوچه و خيابان يكى است... همه جا بيمارستان است و همه با مرگ دست به گريبانند. بيمارها، اما، فقط زودتر مى ميرند. زودتر از بقيه كه به تدريج از گرسنگى و سرما بيمار مى شوند و اگر با تركش خمپاره و توپ به شهادت نرسند، از گرسنگى و سرما و ده ها سختى طاقت فرساى ديگر طاقت از دست مى دهند و جان مى سپارند... اينجا آبى براى آشاميدن نيست، آبها آلوده اند و بيمارى زا، اجاقى روشن نيست، غذايى به هم نمى رسد، آخرين ذخيره آرد، چند هفته قبل مصرف شده و... يك خبرنگار اروپايى كه با نام مستعار به كيهان ايميل زده بود- آزادى بيان غرب را ببينيد!- نوشته بود؛ «چند ماهى است كه در عكس هاى مخابره شده از اين منطقه هيچ لبخندى بر لب ساكنان آن ديده نمى شود...» اينجا، «شعب ابيطالب» نيست، آنجا كه مشركان در صدر اسلام، مسلمانان را به محاصره كشيده بودند. اينجا نوار غزه است، در غرب فلسطين اشغالى با 1.5 ميليون جمعيت. اين بار هم محاصره شدگان همان زنان و مردان و كودكان مسلمانند و محاصره كنندگان، علاوه بر يهود بنى قريضه، سران مشرك برخى از كشورهاى عربى نيز هستند.

آنان برخلاف صدر اسلام، به مسلمان بودن تظاهر مى كنند و باز هم برخلاف آن هنگام كه خودشان بودند، اين دفعه، به نوكرى يهود درآمده اند. گناه مردم غزه آن است كه على رغم فشار آمريكايى ها و صهيونيست ها به جنبش حماس رأى داده اند، جنبشى كه رژيم صهيونيستى را به رسميت نمى شناسد و تنها راه مقابله با اشغال سرزمين فلسطين را مقاومت مسلحانه مى داند. نوار غزه با 360 كيلومترمربع در غرب فلسطين اشغالى قرار دارد و تمامى 1.5 ميليون جمعيت آن فلسطينى هستند. نوار غزه از شمال به فلسطين اشغالى از جنوب غربى به مصر و از غرب به درياى مديترانه محدود است. اين منطقه كه به علت مقاومت مردم آن مورد خشم و كينه شديد صهيونيست هاست از نوامبر 2005- آذرماه 1384- براساس يك توافقنامه با عنوان توافقنامه گذرگاه ها كه ميان تشكيلات خودگردان به رياست محمود عباس و رژيم صهيونيستى به امضاء رسيد عملاً به محاصره صهيونيست ها درآمد و از 2 سال قبل، اين محاصره با جلوگيرى از ارسال دارو، آب، سوخت، مواد غذايي، قطع روشنايى و... كامل شد. رژيم صهيونيستى همزمان با اين محاصره فاجعه آفرين، هر از چندگاه نيز ساكنان مظلوم و بى دفاع غزه را با بمباران هوايي، موشك باران و آتش خمپاره و توپخانه به خاك و خون مى كشد... در جنوب نوار غزه گذرگاه «رفح» قرار دارد كه مرز ميان غزه و مصر است. اين مرز نزديك به 11كيلومتر طول دارد.

سال گذشته، مردم مظلوم غزه كه از شرايط طاقت فرساى محاصره به تنگ آمده بودند، با يورش به موانع فيزيكى در گذرگاه رفح وارد خاك مصر شدند و اندك آذوقه و مايحتاج ضرورى خويش را فراهم آوردند ولى بلافاصله با مقابله سخت نظاميان مصرى روبرو شدند و اكنون بيش از يكسال و چند ماه است كه دولت حسنى مبارك با چندهزار نظامى از اين گذرگاه مراقبت مى كند و به هيچيك از مسلمانان مظلوم و ماتم زده نوار غزه اجازه عبور از اين گذرگاه را نمى دهد. نكته درخور توجه آن كه توافقنامه نوامبر 2005 بدون مشاركت مصر، ميان رژيم صهيونيستى و تشكيلات خودگردان- بخوانيد صهيونيست گردان- به مدت يك سال امضاء شده بود و در حال حاضر مدتها از پايان آن مى گذرد و رژيم آمريكايى حسنى مبارك بدون آن كه كمترين تعهدى در قبال توافقنامه ياد شده داشته باشد همچنان با سنگدلى نوكرمآبانه از گشايش گذرگاه رفح و نجات مسلمانان فلسطينى كه در نوار غزه به محاصره اى فاجعه آميز درآمده اند، جلوگيرى مى كند! جاى شهيد خالد اسلامبولى خالي، روحش شاد و انشاءالله، راهش پر رهرو باد. براساس يك نظرسنجى كه ماه گذشته از سوى شبكه تلويزيونى الجزيره و در ميدانى گسترده از ملت هاى مسلمان انجام گرفت، بيش از 95 درصد پرسش شوندگان، سران كشورهاى عربى مخصوصاً ملك عبدالله پادشاه سعودى و حسنى مبارك، رئيس جمهور مصر را عامل اصلى فاجعه غزه ناميدند و سؤال اين است كه 5 درصد بقيه را چه مى شود؟!

از ملك عبدالله پادشاه دست نشانده سعودى انتظارى نيست كه خواست اربابان آمريكايى و اسرائيلى خود را وانهد و از مصيبت مردم مظلوم غزه ابرو درهم كشد. او دو هفته قبل در كنفرانس اديان در نيويورك جام خود را- كه ادعا مى كند آب بود!- به جام شراب بوش و شيمون پرز زد و سر كشيد تا بى خيالى حكام سعودى نسبت به قتل عام مسلمانان در غزه و شرايط فاجعه بار مردم مظلوم آن سامان را به نمايش گذارده باشد. از حسنى مبارك كه بارها سرسپردگى خود به صهيونيست ها را نشان داده است نيز انتظارى نيست كه گذرگاه رفح را به روى مردم مصيبت زده غزه باز كند، اما... مگر بر غيرت اسلامى و انگيزه هاى انسانى ملت هاى مسلمان، مخصوصاً مردم مسلمان مصر و حجاز خاك مرگ پاشيده اند؟ مردم حجاز چگونه فاجعه انسانى و قتل عام بى رحمانه برادران و خواهران مسلمان خود در نوار غزه را تحمل مى كنند و در همان حال حضور ملك عبدالله براى تائيد اين نسل كشى در كنفرانس نيويورك را تاب مى آورند و دم برنمى آورند؟ آيا سخن رسول خدا(ص) را فراموش كرده اند كه اگر كسى فرياد دادخواهى و مظلوميت مسلمانى را بشنود و به يارى او برنخيزد، مسلمان نيست؟بسيار تعجب آور و باور نكردنى است كه مردم با فرهنگ مصر دست روى دست بگذارند و شاهد بسته بودن گذرگاه رفح و فاجعه انسانى ناشى از آن در نوار غزه باشند؟! اگر برخيزند، كسى جرأت ايستادگى ندارد. كاش از مردم ايران، لبنان و فلسطين درس ايستادگى و مقاومت مى آموختند. بايد از آنها پرسيد؛ اگر كودكان خودتان جلوى چشمتان پرپر مى شدند، بازهم بى تفاوت مى مانديد؟ اگر ماهها بى آب و برق و غذا و دارو بمانيد چه؟! اين روزها ملت هاى مسلمان و مخصوصاً مردم مصر در مخالفت با حضور «طنطاوي» مفتى الازهر در كنفرانس اديان در نيويورك و خوش و بش او با شيمون پرز نخست وزير اسرائيل دست به اعتراض زده اند كه اين اعتراض قابل تقدير است ولى مسئله اصلي، همراهى رژيم مصر و عربستان و عالمان بى تعهدى نظير طنطاوى با سران صهيونيست در قتل عام مردم مظلوم غزه است كه نبايد به فراموشى سپرده شود.

جنايت صهيونيست ها در غزه، منطقى ترين جواز ديني، حقوقي، عقلى و انسانى براى به هلاكت رساندن آنهاست و توده هاى عظيم مردم مسلمان كه در همه جاى جهان حضور دارند به آسانى مى توانند از عهده اين وظيفه الهى و دينى و رسالت انسانى برآيند، صهيونيست هاى ساكن فلسطين اشغالى به بهاى قتل عام مردم فلسطين و آوارگى و رنج هاى طاقت فرساى اين ملت مظلوم در فلسطين حضور دارند بنابراين مجازات كاملاً منطقى و خداپسندانه است و از آنجا كه آزادانه به كشورهاى ديگر سفر مى كنند دسترسى به آنان براى مجازات و انتقام به آسانى امكان پذير است. برخى از سران عرب كه امروزه در محاصره غزه نقش سران شرك در محاصره مسلمانان در شعب ابيطالب را بازى مى كنند به يقين سرنوشتى شبيه ابولهب ها و ابوسفيان ها خواهند داشت. آنان از دو سوى در مخاطره هستند. اول خشم مردم مسلمان كه دير يا زود گريبانشان را خواهد گرفت و دوم از سوى اربابان آمريكايى و صهيونيست خود... خداى مهربان رحمت كند مرحوم استاد جعفر شهيدى را آن استاد فرزانه مى گفت؛ كسانى كه به ستمگران در ستمگري آنها كمك مى كنند نقش و سرنوشتى شبيه «داربست» دارند، كه ستمگران براى ساختن كاخ ستم خود از آنها به عنوان جاى پا استفاده مى كنند و هنگامى كه كار ساختمان به پايان رسيد، اولين وسيله اى هستند كه برچيده مى شوند. و بالاخره، سران رژيم صهيونيستى كه دو سال قبل ضرب شست حزب الله را در جنگ 33 روزه چشيده اند بايد از روزى بترسند كه دور نيست آن روز كه حزب الله با حضور جوانان پاكباخته از سراسر جهان اسلام تكثير شده مرزهاى فلسطين اشغالى را درمى نوردد و انتقام خون هاى به ناحق ريخته مردم مظلوم فلسطين را باز مى ستاند.

امروز ديگر ملت هاى مسلمان ماجراى اشغال ظالمانه فلسطين را مسئله همه جهان اسلام مى دانند و بر اين باور دقيق و عالمانه هستند كه مردم مظلوم فلسطين در خط مقدم جبهه صهيونيسم و اسلام، قرار دارند، بنابراين حمايت از فلسطين مظلوم را فقط يك وظيفه اخلاقى نمى دانند بلكه دفاع از آنان را وظيفه خود و بخشى از بهاى امنيت در ساير كشورهاى اسلامى تلقى مى كنند. كاش سران سازشكار برخى از كشورهاى عربي، قدرت فهم اين نكته بديهى را داشتند.

اعتماد ملي

«همايش نمايندگان مجلس؛ چراغي فراروي آينده» عنوان سرمقاله‌ي روزرنامه‌ي اعتماد ملي به قلم مجيد انصاري‌ است كه در آن مي‌خوانيد؛برگزاري همايش نمايندگان ادوار مختلف مجلس در آستانه سي‌امين سالگرد پيروزي انقلا‌ب اسلا‌مي، في‌نفسه اقدامي مفيد و شايسته است. گرد هم آمدن نمايندگان ادوار مختلف با سلا‌يق و اعتقادات گوناگون و تجديد ديدارها مي‌تواند زمينه‌سازي باشد براي ارزيابي عملكرد كلا‌ن دستگاه تقنيني كشور در سي سال گذشته و چراغ راهي فراروي آينده. يقينا اين اقدام ابتكاري مي‌تواند نشانگر توجه نمايندگان دوره‌هاي مختلف مجلس به اصل سرنوشت كشور و تمايل به حفظ جايگاه رفيع قوه مقننه و نمايندگي ملت و نيز نظري به اصل قانونگذاري و حقوق حقه

از آن جا كه جايگاه مجلس بي‌بديل و افتخار نمايندگي مردم افتخاري بزرگ است به نظر مي‌رسد هدف اصلي دوستان ترتيب‌دهنده همايش مذكور توجه به جايگاه اين نهاد در آستانه سي‌امين سالگرد انقلا‌ب اسلا‌مي باشد. از سوي ديگر اين اقدام شايسته اگر با برنامه‌ريزي دقيق‌تر و دستوركارهاي مشخص هرچند گاه تكرار شود، قطعا براي پويايي تجربيات قوه مقننه و تلطيف فضاي كشور موثر خواهد بود.

نمايندگان مجلس همواره برآيند سلا‌يق مختلف و خواست‌هاي ملت بوده‌اند و اين تكثر سليقه‌ها در مجالس نخست پس از انقلا‌ب به ويژه در مجلس اول به وضوح مشاهده مي‌شد. در آن زمان علي‌رغم فضاي موجود و در شرايطي كه فضاي امنيتي براي حفظ انقلا‌ب پررنگ‌تر مي‌شد، سعه صدر حاكم بر محيط سياسي كشور ناشي از نگاه سياسي امام (ره) به گونه‌اي بود كه همه جريان‌هاي سياسي حضور داشتند؛ از اكثريت كه همان خط امامي‌ها بودند گرفته تا اقليت درون جامعه مثل نهضت آزادي، حاميان بني‌صدر، جنبش مسلمانان مبارز و بسياري گروه‌هاي ديگر و اين گروه‌ها با تعامل با يكديگر به پيشبرد امور كشور كمك مي‌كردند. حال با توجه به اين نحوه تعامل، برگزاري چنين نشست‌هايي و با حضور همين افرادي كه كوله‌باري از تجربه بر دوش دارند، مي‌تواند براي مجريان و ناظران انتخابات اين پيام و درس را داشته باشد كه استفاده از تجربيات اين افراد در عين اينكه به پويايي دستگاه قانونگذاري كمك مي‌كند، مي‌تواند ابزاري باشد براي تلطيف فضاي سياسي كشور. واقعيت مجالس ادوار اخير اين است كه در زمينه امور پارلماني و پويايي قانونگذاري حركت قهقرايي داشته‌ايم.

اين روزها مجلسي كه در زمان امام(ره) به واقع در راس امور بود و همه نگاه ملت به سمت خانه ملت معطوف، جايگاه خود را در ميان افكار عمومي از دست مي‌دهد و هر چه جلوتر مي‌رويم، اين وضع ملموس‌تر مي‌شود. اين در حالي است كه يقينا مزايا و فوايد يك مجلس پويا و فراگير با تفكرات مختلف و اظهارنظرهاي گوناگون، از زيان‌هاي احتمالي مجلسي يكدست و يكصدا به مراتب كمتر خواهد بود. ‌
نتيجه اينكه در خلا‌ل برگزاري چنين همايش‌هايي مي‌توان راهكارهايي را براي ارتقاي جايگاه قوه مقننه و حفظ شأن اين قوه جست‌وجو كرد ضمن اينكه اين قبيل نشست‌ها مي‌تواند به عنوان رويه‌اي مناسب از سوي ديگر قوا، به ويژه قوه مجريه، نيز مورد اجرا قرار گيرد تا به اين ترتيب و با بهره‌گيري از تجربيات گذشتگان، آزموده‌هاي قديمي مجددا مورد آزمايش قرار نگيرد.

جمهوري اسلامي

«فاجعه غزه سكوت اعراب و گستاخي انگليس» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي جمهوري اسلامي است كه در آن آمده است؛ اظهارات گستاخانه « ديويد ميليبند » وزير خارجه انگليس درباره مسئله فلسطين تحولات منطقه و وظايف اعراب در حفظ امنيت رژيم صهيونيستي وقيح تر از آنست كه بتوان از كنار آن به سادگي گذشت . تلخي اين اظهارات آنگاه بيشتر احساس مي شود كه همزماني آن با فاجعه انساني در غزه كه در اثر جنايات صهيونيست ها و سكوت اعراب و مجامع بين المللي شكل گرفته است را در نظر بگيريم . اگر چه انگليس اكنون در صحنه جهاني رقمي نيست و حتي در سطح اروپا هم به « چرخ پنجم » شهرت دارد و يك كشور دست چندم اروپايي محسوب مي شود كه هميشه « ترمز اروپا » در مسير پيشرفت و توسعه و نقش آفريني تلقي شده ولي افاضات مقامات رسمي اين كشور عموما با گزافه گويي و خود بزرگ بيني همراه است .

مقامات لندن دچار عقده هاي رواني هستند و سعي دارند براي تمام دنيا تعيين تكليف كنند و حرفهايي بزنند كه عموما از دهان آنها بزرگتر است و شايد هميشه با تمسخر و بي اعتنايي ديگران مواجه شده و مي شود.
« ميليبند » در مصاحبه اي طولاني با شبكه تلويزيوني « العربيه » . حفظ امنيت اسرائيل را وظيفه اصلي غرب و هم پيمانان عرب ناميد تكليف سازشكاران عرب را روشن كرد. براي حماس و حزب الله لبنان خط و نشان كشيد به فلسطيني ها گفت حق ندارند غير از محمود عباس رهبر ديگري را برگزينند و همگي بايد از تشكيلات باصطلاح خودگردان حمايت كنند چون انگليس و آمريكا خيلي روي آنها كار كرده اند واز اين گروه دست پرورده حمايت مي كنند.

وزيرخارجه انگليس براي حمايت از مردم لبنان سينه چاك كرد و هر گونه گرايش به حزب الله لبنان را به اين معني معرفي كرد كه انگليس از ملت لبنان چشم پوشي كرده است ! وي اشاره اي به اين حقيقت نكرد كه انگليس براي تقويت ماشين جنگي اسرائيل در جنگ 33 روزه از هيچ جنايت و خيانتي فرو گذار نكرد و با برقراري پل هوايي ميان آمريكا و اسرائيل به سرپل ارتباطي جهت انتقال بمب هاي چند تني سلاح هاي ليزري و جنگ افزارهاي فوق مدرن تبديل شده بود و لابد آنهمه جنايت مشترك آمريكا و اسرائيل و انگليس هم در حمايت از مردم لبنان صورت گرفته بود!

« ميليبند » با گستاخي شرم آوري شاخه نظامي حزب الله را « نماينده اهرم خشونت » ناميد و حال آنكه ملت لبنان حزب الله را « سمبل مقاومت ملي » مي دانند كه توانسته است يك تنه پوزه اشغالگران شرور صهيونيستي را به خاك بمالد و حاميان گستاخ آنان را ناكام و سرخورده سازد. وزير خارجه انگليس در عين حال كه اعتراف كرد : « معتقدم سياست به يك پيروزي نياز دارد » حاضر نشد رمز شكست و ناكامي اسرائيل و حاميانش در جنگ 33 روزه عليه ملت لبنان را بازگو كند و حتي به فقدان پايگاه مردمي براي تمامي مزدوران محلي غرب و صهيونيستها اشاره اي داشته باشد.

وزير خارجه انگليس آشكارا سعي داشت با بكارگيري جملات طنزآلودي موقعيت حزب الله لبنان را تضعيف كند و كوچك جلوه دهد و اظهار نمود كه حزب الله لبنان مي خواهد به يك قدرت سياسي تبديل شود. حال آنكه اكنون سالهاست حزب الله لبنان بزرگترين قدرت سياسي لبنان است و از اعتبار سياسي و محبوبيت اجتماعي عظيمي نه تنها در لبنان و نه تنها در دنياي عرب كه حتي در دنياي اسلام نيز برخوردار است . خشم روزافزون صهيونيستها و جلوگيري از امواج تلويزيوني شبكه حزب الله در غرب كاملا نشان مي دهد كه اشغالگران و حاميان گستاخ آنها تا چه اندازه از اقتدار و محبوبيت عام حزب الله واهمه دارند.

« ميليبند » اگر چه ادعا كرد انگليس نوكر آمريكا نيست و از بوش دستور نمي گيرد لكن با همان الفاظ و واژه هاي مورد مصرف بوش عراق را كشوري ثروتمند ولي نيازمند كمك براي توسعه خواند و با گستاخي فراوان انگليس را سرگرم كمك به مردم عراق و فلسطين معرفي كرد!
وي درباره همكاري لندن در محاصره اقتصادي غزه سكوت كرد ولي از كمكهاي آشكار و نهان به تشكيلات فاسد محمود عباس پرده برداشت و انگليس را يكي ازبزرگترين كمك كنندگان به اين تشكل فاسد و خائن معرفي نمود كه البته همين امر باعث بي اعتباري بيشتر جناح خائن محمود عباس مي شود و ماهيت استعماري اين تشكل را برملا مي كند.

اظهارات وزير خارجه انگليس حتي بدون تحليل و تفسير هم به خوبي ابعاد خيانت انگليس به دنياي اسلام و دنياي غرب را بازگو مي كند ولي در اين اعترافات صريح نكاتي وجود دارد كه بايستي دقيقا مورد توجه خاص قرار گيرد. كاملا بعيد بنظر مي رسد كه چنين مطالبي از ديدگاه تيز بين ملتها پنهان بماند و در واقع بخاطر آگاهي آنها از همين موارد است كه شاهد ناكامي و شكست و رسوايي سياستهاي ضدانساني غرب و به ويژه آمريكا و انگليس در منطقه هستيم .

لازم است ملت هاي مسلمان و عرب از سازشكاران عرب قويا توضيح بخواهند كه آنها چگونه و در كجا به حاميان شرور رژيم صهيونيستي تعهد داده اند كه حفظ امنيت اسرائيل را « وظيفه اصلي » خود مي دانند طبعا اگر آنها اين اظهارات جنون آميز وزيرخارجه انگليس را قبول ندارند بايستي آنرا تكذيب كنند و موضع صريح و رسمي خود را در قبال اين ادعاي شرم آور اعلام نمايند.

اين براي ملتهاي مسلمان و ملتهاي عرب قابل درك و پذيرش نيست كه سازشكاران عرب به جاي تعهد در برابر حفظ منافع دنياي اسلام و دنياي عرب و حمايت از ملت مظلوم فلسطين براي تامين و تضمين امنيت اشغالگران صهيونيست متعهد شوند و نه تنها آنرا « وظيفه اصلي » خود معرفي كنند بلكه حتي به دشمنان اسلام التزام بدهند كه در اين زمينه به امنيت اسرائيل به عنوان وظيفه اصلي ! خود مي نگرند.
شرم آور است كه سازشكاران عرب در توجيه اين رفتار خائنانه مي گويند « ما از فلسطيني ها فلسطيني تر نيستيم و هيچ تعهدي براي حفظ امنيت فلسطيني ها نداريم » ولي بر عكس در مرحله دفاع از اشغالگران به دشمنان اسلام تعهد مي دهند كه امنيت رژيم صهيونيستي را « اصلي ترين وظيفه » خود بدانند.

ايكاش دنياي اسلام و دنياي عرب از چنين رهبران خائني محروم بود و ايكاش ملتها مي توانستند مكنونات قلبي خود را به صراحت بيان كنند. آنگاه مي ديديم كه ساير ملتهاي مسلمان و عرب نيز همانند مردم لبنان وفلسطين و بويژه همچون ساكنان ثابت قدم و استوار غزه كه اكنون در بدترين شرايط بسر مي برند به دوست و دشمن ثابت مي كردند خائنين را طرد مي كنند و دست رد بر سينه آنها مي زنند. آنها گرسنگي و سختي و رنج محاصره دشمنان را به جان مي خرند ولي ذلت و ننگ همدستي با جناح خائن محمود عباس را نمي پذيرند. هم اينك بسياري از مردم غزه و نمايندگان مجلس ملي فلسطين و دولتمردان حماس در سياهچالهاي قرون وسطايي اسرائيل به سر مي برند ولي مسئله اينست كه مزدوران محمود عباس به « خبرچيني » جاسوسي و خوش خدمتي به اشغالگران سرگرمند. اگر انگليسي هاي شرور از اين طيف خائن و جاسوس حمايت نمي كردند جاي تعجب مي بود و اگر با اراده و خواست ملت هاي بزرگ فلسطين و لبنان همراه مي شدند ابعاد خيانت سازشكاران و مزدوران محلي دشمن تا اين اندازه آشكار نمي گرديد.
وزير خارجه انگليس در عين حال مرتكب اشتباه بزرگي شد و با اين اعترافات خود واقعيت هاي تلخي را برملا كرد. هر چند بدون اين اعترافات تكان دهنده هم واقعيت هاي عيني بر همگان روشن بود ولي بيان اين اعتراف براي تكميل تاريخ منطقه بسيار لازم و ضروري بود.

اعتراف به اينكه هم پيمانان غرب متعهد به حفظ امنيت رژيم صهيونيستي به عنوان « وظيفه اصلي » خود هستند موضوع تكان دهنده اي است كه اهميت آنرا هيچكس نبايد ناديده بگيرد. اين اعتراف يكبار ديگر. ابعاد مسئوليت هاي تعطيل ناپذير ملتها در قبال خيانتكاران را بازگو مي كند و اين سئوال حياتي را مطرح مي سازد كه چرا خيانتكاران و حاميان شرور آنها تا اين اندازه گستاخ شده اند كه ديگر نيازي به پرده پوشي و انكار چنين حقايق دردناكي را احساس نمي كنند

دنياي اقتصاد

«ماهاتير محمد چه كرد؟» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي دنياي اقتصاد به قلم محمدصادق الحسيني است كه در آن مي‌خوانيد؛ ماهاتير محمد، در حالي در مرز 84 سالگي قرار دارد كه ميراثش براي كشور و مردم مالزي بسيار بيشتر از آن است كه بتواند به سن و سال او درآيد.
وي كه از سال 1981 تا 2003 نخست‌وزير كشور مالزي بود، با انديشه‌اي منسجم و مبتني بر آزادي‌هاي اقتصادي، توانست به جاودانه‌ترين نخست‌وزير مالزي نيز تبديل شود. به‌طوري كه هم اكنون كسي نامي از سه نخست‌وزير پيش از ماهاتير نمي‌آورد.
براي اينكه به اهميت ماهاتير محمد و انديشه‌هايش براي اقتصادي همچون اقتصاد ايران پي ببريم، لازم است بدانيم كه مالزي كشوري است با اكثريت مسلمان، كشوري كه به شدت از تنوع قومي برخوردار است (با اقليت‌هاي قدرتمند چيني و هندي و اكثريت مالايي) و هم چنين كشوري است نفت خيز (كه البته بيشتر نفت توليدي در اين كشور به مصرف داخلي مي‌رسد و صادرات اندكي دارد). اينها همه شاخص‌هايي است كه شباهت‌هاي اين كشور را با كشور ما نشان مي‌دهد.

مضافاً اين كه تا قبل از سال 1980 بيش از 50‌درصد مردمان اين كشور زير خط فقر قرار داشتند (در حالي كه بنابر آمار رسمي دولت مالزي، هم اكنون كمتر از 4‌درصد مردم زير خط فقر هستند. البته خود ماهاتير محمد معتقد است توانسته است فقر را از 70‌درصد به 4‌درصد برساند)، جالب‌تر از همه اين كه دولت متحدي به نام مالزي تا قبل از سال 1963 وجود نداشته و از اين سال دولت در اين كشور شكل مي‌گيرد و ايالت‌هاي گوناگون تحت يك حكومت مركزي ملي قرار مي‌گيرند.

براي شناخت كاري كه ماهاتير محمد انجام داده است، ابتدا با زبان آمار و ارقام شاخص‌هاي اقتصاد مالزي در قبل و پس از دوران نخست وزيري ماهاتير محمد را بررسي مي‌كنيم و سپس به نقش انديشه‌ها و سياست‌هاي وي در پيشرفت مالزي اشاره خواهيم داشت.از سال 1980 تا 2003 رشد اقتصادي مالزي به‌طور متوسط حدود 10‌درصد بوده، در حالي كه تورم به طور متوسط تك رقمي بوده است.هم چنين از سال 2000 تاكنون اين كشور تورم متوسط كمتر از 3‌درصد را تجربه كرده و توليد ناخالص داخلي اين كشور از 24 ميليارد دلار در 1980 به حدود 200 ميليارد دلار در سال 2005 رسيده است.

همچنين صادرات اين كشور از 14 ميليارد دلار در سال 1980 به 161 ميليارد دلار در سال 2005 رسيده و هم اكنون مازاد صادراتي بيش از 30 ميليارد دلاري دارد.حال كه پيشرفت چشم گير مالزي مشخص و اهميت ماهاتير و نقشي كه او براي مالزي بازي كرده است، براي كشوري همچون ما روشن گرديد، بايد بدانيم كه ماهاتير چه كرد؟ و چگونه مالزي را از ميان فقيرترين كشورهاي آسيايي به يكي از كشورهاي تازه صنعتي شده (New Nics) تبديل نمود؟ و اين كه كارهايي كه او انجام داد، آيا از دست و زبان سياستمداران ايراني بر نمي‌آمد؟!

در ابتدا بايد اذعان كرد كه ماهاتير محمد، انديشه‌اي بر ساختگرا در جهت توسعه دارد. يعني معتقد است دولت مي‌بايست نقشي فعال در توسعه كشور داشته باشد و از چيزي كه خود وي نام آن را «حمايت‌گرايي سازنده» مي‌گذارد، دفاع مي‌كند.در حالي كه در مالزي به طور متوسط از 48 تا 28‌درصد ماليات از بخش خصوصي گرفته مي‌شود، زمينه‌هاي فعاليت بخش خصوصي آن چنان فراهم شده كه ميزان سرمايه‌گذاري در اين كشور رشد بسيار مناسبي دارد. همچنين بنا بر اظهارات ماهاتير محمد، دولت در هيچ زمينه‌اي كه بخش خصوصي فعال است، وارد نمي‌شود و سرمايه‌گذاري نمي‌كند.

ماهاتير محمد از مخالفان ملي كردن صنايع بود و اجازه نداد تا صنايع مالزي ملي شوند و اين خدمت بسيار بزرگي بود كه در بسياري از كشورهاي ديگر همتاي مالزي صورت نپذيرفت. در دوران ماهاتير محمد، حتي صنايع مادر همانند فرودگاه‌ها، شركت‌هاي عمراني عظيم دولتي، خطوط هوايي، شركت‌هاي آب و برق و بسياري از شركت‌هاي كوچك دولتي خصوصي شدند.انديشه او به طور خلاصه تعامل نزديك دولت و بخش‌خصوصي بود. اين تعامل به مالايي‌ها اين توانايي را داد كه تجارت خيلي راحت انجام بشود و سود آن نيز از طريق ماليات به دولت برگردد.

‌سياست خارجي تحسين‌برانگيز او هم در رشد اقتصادي اين كشور بسيار موثر بود. وي در سال‌هايي كه كشورهاي توسعه نيافته عامل توسعه نيافتگي‌خود را به گردن عوامل خارجي مي‌انداختند، راه تعامل با دنيا را برگزيد و نشان داد كه از مزيت‌هاي تجارت خارجي استفاده كردن و در عين حال امتيازهايي به اين كشورها دادن، بيشتر در جهت استقلال و البته رشد اقتصادي است و اين تجربه‌اي است كه مالزي مبدع آن نبوده است، بلكه خود از بسياري كشورهاي ديگر اين مهم را آموخت.

اين انديشه‌ تعامل با دنيا تا بدان حد در ذهن ماهاتير قوي بود كه وي زبان اصلي دانشگاه‌ها و مراكز علمي و حتي بسياري از مدارس را به انگليسي تغيير داد. همچنين به جاي محكوم كردن شركت‌هاي چند مليتي، با يادآوري نقش اين شركت‌ها در افزايش اشتغال و انباشت تكنولوژي در اين كشور، با ايجاد محيطي امن و آرام، شرايطي را ايجاد كرد كه در دوران حضور وي سيل شركت‌هاي چند مليتي به درون اقتصاد مالزي وارد شدند و به سرمايه‌گذاري پرداختند. اين امر تا آنجا گسترده شد كه حدود 60درصد سهام شركت‌هاي ثبت شده را به خارجي‌ها واگذار كردند و كارهايي را در جهت رشد اقتصادي انجام دادند كه در غير اين صورت امكان انجام آن را نداشتند. جالب‌تر از همه اينكه از 27 ميليون جمعيت مالزي حدود دو ميليون نفر آن را كارگران خارجي تشكيل مي‌دهند.

ماهاتير محمد در يك سخنراني گفته است: «ما به جاي استراتژي جايگزيني واردات، استراتژي توسعه صادرات را پي گرفتيم و اجازه داديم خارجي‌ها با تكنولوژي خود، كشور ما را صنعتي كنند. در حالي كه اگر خودمان مي‌خواستيم هر يك از اين تكنولوژي‌ها را بسازيم، 30 تا 40 سال طول مي‌كشيد.» (استراتژي جايگزيني واردات، سياستي است كه در دهه‌هاي 60 و 70 مورد تاكيد برخي اقتصاددانان با نگرش دولتي قرار داشت كه طي آن كشورها با بستن درهايشان به سوي دنياي خارج سعي مي‌كردند تا خودشان كالاهاي وارداتي خودشان را توليد كنند و اصطلاحا به خودكفايي برسند! شايان ذكر است كشورهايي كه از اين سياست پيروي كردند، دچار مصيبت‌هاي اقتصادي فراواني شدند و وادار به عوض كردن اين استراتژي شدند. همچنين استراتژي توسعه صادرات، استراتژي رقيب اين سياست بود كه به باز كردن درهاي كشور به روي تجارت خارجي و همچنين به استفاده از دستاوردهاي كشورهاي صنعتي و توسعه صادرات كشور حكم مي‌داد).

ماهاتير در سخنراني مشهور خود در سال 2005 در ايران، جمله‌اي را بيان كرده است كه شايسته نتيجه گيري اين مقاله است، وي گفت: «ايران يكي از پيشگامان تمدن بوده است كه مالزي در مقايسه با آن هيچ است، اما ما توانستيم (با انديشه درست) بسيار سريع پيشرفت كنيم.» آري مالزي توانست و ما نتوانستيم. اما نبايد از ياد برد كاري كه ماهاتير انجام داد، كار بزرگي بود، اما نه آن قدر بزرگ كه از پس معمولي ترين آدم‌ها برنيايد! تنها كاري كه وي انجام داد، اين بود كه در يك كلام به علم اقتصاد، اعتماد كرد. كاري كه ما نكرديم! و هنوز هم تكليف خود را با اين مساله درسطوح اجرايي روشن نكرده‌ايم.

صداي عدالت

«ميانجيگري تركيه و برقراي رابطه ايران-آمريكا» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي صداي عدالت به قلم پيمان وهاب پور است كه در آن مي‌خوانيد؛ انتخاب باراك اوباما به عنوان رئيس جمهور ايالات متحده آمريكا، بازيگران بين المللي و همچنين فعالين سياسي داخلي را به برقراري ارتباط سياسي دو كشور ايران و آمريكا بسيار اميدوار كرد. ‏

خيلي ها آنقدر هيجان زده شدند كه نتوانستند منتظر روند طبيعي شوند و با اميدواري پيشنهاد ميانجي گري را مطرح كردند. اين پيشنهادات در راستاي تسريع در تحولاتي بود كه رئيس جمهور منتخب آمريكا در مبارزه هاي انتخاباتي حود وعده آن را داده بود. عراق و تركيه جزو اولين هايي بودند كه اين پيشنهاد را مطرح كردند. نيويورك تايمز در خبري اعلام آمادگي رجب طيب اردغان را براي ميانجي گري منتشر كرد. فرداي آن روز سخنگوي وزارت خارجه در نشست هفتگي خود با خبرنگاران داخلي و خارجي در واكنش به اظهارات نخست وزير تركيه تصريح كرد: "ما در اين زمينه مانعي ايجاد نمي كنيم اما واقعيت اين است كه مسائل بين ايران و آمريكا فراتر از مباحث معمولي و سياسي دو كشور است كه با ميانجيگري كشوري ولو با حسن نيت قابل حل و فصل باشد." ‏

در حقيقت از سخنان وي چنين بر مي آيد كه نمي توان اميد چنداني به تغيير در ماهيت رابطه دو طرف از طريق ميانجي گري داشت. اما آيا براستي واقعيت آنچيزي است كه مسئولين وزارت خارجه عنوان كرده اند، يا ميانجيگري مي تواند دروازه رابطه ايران وآمريكا را از زنگار بي اعتمادي و خصومت بزدايد. ديدگاهاي مختلفي در اين زمينه وجود دارد. ‏

نكته اول اين است كه نبايد با ميانجيگري برخورد ارزشي داشته باشيم. به اين معني كه كاركرد ميانجيگري خوب يا بد بودن آن و به عبارتي موثر بودن يا ناكارآمد بودن آن را مشخص مي كند. كما اين كه در تاريخ روابط بين الملل و تاريخ سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران از اين نمونه ها فراوان است.اما در مورد ايران و آمريكا به نظرم اين ميانجيگري پيش از آن كه اوباما به عنوان رئيس جمهور انتخاب شود باعث ايجاد ارتباط شده بود. و آن زماني بود كه دو طرف حاضر شدند پس از سي سال، گفتگوهايي را در مورد عراق و با ميانجيگري دولت عراق انجام دهند كه هنوز هم رايزني ها براي كشاندن دو كشور بر سر ميز مذاكره از سوي طرف عراقي ادامه دارد.پس تجربه نشان مي دهد كه براي در هم شكستن تابوي عدم ارتباط دو طرف، مي توان بر روي ميانجيگري به عنوان يك متغير تأثير گذار سرمايه گذاري كرد. ‏تركيه كشور تأثير گذاري در منطقه مي باشد كه با روي كارآمدن دولت اردوغان در چند سال اخير تحركات ديپلماتيك فراواني را تجربه كرده است تا به عنوان يك قدرت منطقه اي از سوي ديگران مورد پذيرش قرار گيرد.نمونه بارز و موفق آن را در برقراري روند مذاكرات مابين اسرائيل و سوريه مشاهده كرده ايم. اما اين كشور در برقراري ارتباط دو طرف از مشكلي به نام اعتماد سازي(‏Confidence Building‏) رنج خواهد برد. تاريخ روابط دو طرف چنان پيچيده و به عبارت بهتر منفي است كه اين اعتماد سازي بسيار سخت به دست خواهد آمد. ‏اساساً ميانجيگري تركيه ما بين ايران و آمريكا در ادامه پروژه هايي قرار مي گيرد كه اين كشور به عنوان استراتژي ارتباط سازي ميان جهان غرب و جهان اسلام در چند سال اخير انتخاب كرده است. ‏بن كاچر نويسنده مجله اينترنتي واشنگتن نوت با اشاره به اين مسئله مي گويد: تركيه به دليل ارائه موفق از يك نمونه دموكراسي كه در جهان اسلام روي داده است، مي تواند الگوي خوبي براي كشورهاي مسلمان باشد و مي تواند شكاف ايجاد شده ما بين اسلام و غرب را پر كند. ‏در چند روز اخير رسانه هاي مختلفي به بررسي پيشنهادهاي تركيه به ايران و آمريكا پرداخته اند. سايت گلف نيوز مي نويسد: پيشنهاد تركيه در حقيقت مي تواند از خطرات ايران هسته اي و تهديدات آن بكاهد.

اين سايت با اشاره به آزمايشات موشكي ايران در چند ماه اخير رسيدن به يك نقطه اشتراك را دور از دسترس مي داند. در واقع اين تحليل، بيانگر آن است كه كشورهاي حوزه خليج فارس، برقراري رابطه دوجانبه به خصوص از كانال تركيه را زياد خوشايند سياستهاي خود نمي دانند.‏حتي اين نويسنده در پايان نمي تواند اين نگراني را پنهان سازد و مي نويسد: برقراري رابطه ايران و آمريكا مي تواند پروژه هاي نظامي ايران را با شدت بيشتري جلو ببرد و اين تهديدي نيست كه به سادگي از كنار آن بتوان گذشت. ‏

هرالد تريبون نيز در مورد اين پيشنهاد مي نويسد: مقامات غربي نسبت به ميانجيگري بيطرفانه تركيه به دليل عضويت در اتحاد غرب و به عنوان عضوي از ناتو دودل و مردد هستند. روابط ايران و تركيه پيچيده است؛ دو كشور از طريق انرژي و فرهنگ به هم پيوند خورده اند، اما بر سر نفوذ سياسي در منطقه به شدت با هم رقابت دارند. و عليرغم اين كه دولت اردوغان رنگ و بوي اسلامي دارد، ولي از لحاظ ايدئولوژيكي و نظام سياسي تفاوت هاي عميقي با ايران دارد. اين مسأله مي تواند براي اين كشور از ريسك زيادي برخوردار باشد. اين سايت در ادامه مي افزايد، موفقيت تركيه در برقراري ارتباط بعيد است اما حمايت از كشورهاي اسلامي كه سعي در تغيير رفتار ايران را دارند،بسيار حياتي است. ‏با وجود گذشت چندين روز از اين پيشنهاد و با بررسي تحليل هاي مختلف مي توان چنين ارزيابي كرد كه تركها از ميانجيگري اهداف متفاوتي را دنبال مي كنند. دسته اي از تحليل گران معتقدند تركيه پس از معاهده سِور 1920 و فروپاشي امپراطوري عثماني با چرخش به سمت غرب، سياست خارجي خود را معطوف به همگرايي با دو سوي آتلانتيك كرد و در اين بين كشورهاي همسايه و خاورميانه از جايگاه خاصي برخوردار نبودند. اما در سالهاي اخير به دليل رشد قدرت منطقه اي و مسايل متعدد امنيتي چاره اي جز مداخله در مسايل منطقه خاورميانه ندارد. ميانجيگري و ارائه نقش فعال،مي تواند تركيه را به ديپلماسي خاورمي�





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 273]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن