واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: یف هلمت معتقد است جهان و زندگی بدون شعر تلخ است و اگر خیال را از شعر بگیریم چیزی باقی نمیماند.
سه نوجوان 15ساله 4 دهه پیش در دبیرستان مدرسهای در شهر کفری کردستان عراق دور هم جمع شدند تا سنگ بنای تغییر در شعر کردی را پایه.گذاری کنند. هدف آن ها نوگرایی در شعر کردی و رها کردن شعر از قواعد کلاسیک بود. حالا یکی از آن نوجوانان 43 سال پس از این اتفاق برای حضور در همایش شاعران ایران و جهان به تهران آمده است. لطیف هلمت شاعر کرد عراقی که بیشتر از 20 مجموعه شعر دارد و مسیر متفاوتی را در دنیای کلمات طی کرده است. شاعری که عاشق زندگی است و به لاک.پشت حسودی.اش می.شود، چون می.تواند 750 سال عمر کند، شاعری که از دریچه خیال به دنیا نگاه می.کند، سماع پری آسمانی را می.بیند و با جهان به شیوه خودش برخورد میکند.
با هلمت که امسال سرشناسترین مهمان دومین همایش شاعران ایران و جهان بود در لابی هتل لاله قرار گذاشتیم. دستپاچه بود چون باید همان شب آماده سفر به شیراز می.شد، آن هم با ماشین، چون از هواپیما و سفر کردن با این وسیله می.ترسید، نکته جالب زندگی او وابستگی اش به همسرش بود. هر دو تاب دوری از هم را نداشتند، حتی برای یک مصاحبه نیم ساعته. به همین خاطر همسر هلمت در تمام طول مصاحبه دو صندلی آن.طرف.تر نشسته بود، چایش را می.خورد و هر از گاهی به کردی چیزهایی به همسر شاعرش می.گفت. هماهنگی برای انجام این مصاحبه و زحمت ترجمه پرسش ها و پاسخ ها را هم مختار شکری..پور کشید.
هلمت در سالی به ایران امده که مجموعه ای از شعر هایش با عنوان «گیسوانت سیه چادر گرمسیر و سردسیر من است» با ترجمه رضا کریم مجاور روانه بازار کتاب ایران شده است.
شعر برای شما چه تعریفی دارد؟
من تابع قواعد کلاسیک و مدرسه.ای نیستم. آن هم قواعدی که هنوز میگویند شعر ترکیبی از قافیه و عروض است. شعر برای من آمیزهای از تصویر و خیال است. از زمان افلاطون تا الان هزاران تعریف از شعر ارائه شده، اما من با هیچ تعریفی شعر ننوشته.ام، و میشود گفت فراتر از همه تعریف.ها به شعر پرداختم. به عقیده من شاعر مثل خداوند یک خالق است، می.تواند اصول، سبک و شیوه.ای برای خود داشته باشد نه این که از شاعر دیگری تقلید کند. تقلید شاعران از هم دقیقا مثل این میماند که دو بازرگان به کشوری بروند و هر دو یک کالا بیاورند. اینکار چه لزومی دارد، وقتی کسی هست که کالایی را به اندازه نیازی که برای آن وجود دارد وارد میکند چه لزومی دارد که فرد دیگری هم همان کالا را بیاورد.
درست است که شعر تعریفی ندارد و شما هم فراتر از تعاریف شعر گفتهاید، اما به هر حال برای شما هم یک متر و معیاری وجود دارد که شعر را از غیر شعر جدا میکند؟
من سعی میکنم جواب این پرسش را با ذکرچند مثال ونشان دادن تفاوت این مثالها با هم بدهم. اگر ما فقط چیزی را که وزن و قافیه دارد، شعر بدانیم، باید «الفیه» ابن مالک را هم شعر بدانیم، در صورتی که این کتاب ارزش شعری ندارد، و تنها از منظر کسانی که علوم دینی می.خوانند، شعر گونه است، اما ماهیت شعری ندارد. همان.طور که فرهنگ کردی احمدخانی دارای وزن و قافیه هست، اما شعر نیست. از سوی دیگر «انجیل»، «تورات» و «مزامیرداوود» وزن و قافیه ندارند، اما شعر هستند. یا همین سوره «دخان» قرآن را در نظر بگیرید، درست است که وزن و قافیه به آن معنا ندارد، اما بهترین شعر است. جدا از سوره «دخان» می.توانم از ده.ها سوره قرآن نام ببرم که ماهیت شعری دارند. البته در نظر داشته باشید که من این حرف.ها را همین.طوری نمی.زنم؛ چون همیشه قرآن می.خوانم.
در موسیقی کردی هم ما تک بیت.هایی به نام«ناوک» و «میران» داریم که وزن و عروض و قافیه ندارند ، اما وقتی توسط خوانند.ه.ای خوانده می.شوند زیباترین شعرها را پدید می.آورند و ماهیت شعری دارند.
چه سهمی برای تخیل در شعر قائل هستید؟
من دشمن واقع.گرایی هستم.
چرا؟
چون واقعیت خودش وجود دارد و بازگو کردن آن هیچ لطفی ندارد. مثلا وقتی یک مراسم شادی و عروسی برگزار میشود، اگر من همان را روی کاغذ بیاورم هنر نیست. هنر این است که من یک مراسم عروسی در خیال خودم خلق کنم و آن را روی کاغذ بیاورم. من وقتی به آسمان نگاه می.کنم و می.بینم از ستاره.ها پری میریزد و روی زمین سماع می.کنند، شعر برایم اتفاق می افتد.
بنابراین از دریچه تخیل به هستی می.نگرید؟
اگر خیال را از شعر بزداییم، چیزی باقی نمی.ماند.
شعرهای شما سرشار از خیال و افسانه و فرا واقعیت است، با وجود تفکرات مذهبی که دارید این فرا واقعی بودن با باور مذهبی.تان تناقض ندارد؟
تناقضی نمی.بینم. من تحت تاثیر عرفان هستم و عرفان خود خیال است. ممکن است هزار دلیل داشته باشم که ثابت کنم خدا وجود دارد و دلیل های دیگری هم باشد که بگوید خدا نیست، اما در خیال من ، ذهن من خدا وجود دارد و هست.
وقتی شعرهای شما را می.خوانیم، با روح سیالی مواجهایم که در قالب همه چیز وارد می.شود. در جهان شعری شما اشیاءجان می گیرند از سنگ و ستاره و پنجره گرفته تا جنگ و اسلحه، این همان گفتگوی شاعر با جهان است؟
در واقع نقل کردن دنیاست، اما به شکل خیالی نه به شکل واقعی.
شما سال.ها پیش گروه «کفری» را شکل دادید، چه ضرورتهایی با عث شکل گیری این گروه شد و چه نتیجهای از راه اندازی آن گرفتید؟
آن.زمان در «کفری» عراق ما از دریچه زبان عربی با آثار مدرن دنیا آشنا میشدیم. بر اساس ترجمه.هایی که به عربی صورت گرفته بود، شعرهای رمبو، تی.اس الیوت، پوشکین و... را می خواندیم و مکاتب دادائیسم و سورئالیسم و غیره را می شناختیم. در کنار اینها اثار شاعران عربی چون آدونیس، عبدالوهاب البیاتی، یوسف الخال، انص الهاج، محمود درویش، سمیح قاسم را میخواندیم.
ما در 14 یا15 سالگی متوجه شعرهای این شاعران شدیم و شروع به خواندن آن.ها کردیم، البته در همان زمان شاعران کرد میانسالی هم وجود داشتند که این شعرها را نخوانده بودند، خواندن همین شعرها باعث تحول شعر و نگاهمان به شعر شد. ما تحت تاثیر شاعران جهانی قرار گرفتیم، احساس کردیم که شعر کردی به وزن و قافیه محدود شده و مرتب دارد تکرار می.شود، برای همین تصمیم گرفتیم گروهی تشکیل دهیم که نوپردازی کنند. سال 1967 این جریان به همراه فرهاد و احمد شاکلی شکل گرفت. ما سه نفر در کتابخانه دبیرستان «کفری» گروهی تشکیل دادیم و تصمیم به عوض کردن فضا گرفتیم. در سال 1970 اولین مجموعه شعرمن به نام «خدا و شهر کوچک ما» بر اساس همین تفکر منتشر شد.
آیا با مخالفت.هایی بعد از شکل.گیری این جریان مواجه بودید؟
در خیلی. جاها کتاب «خدا و شهر کوچک ما» را پاره کردند، مثلا به خود من می.گفتند که این کتاب مزخرف چیست که نوشته.ای، اما یک سال نگذشت که این کتاب در بازار نایاب شد و قیمت آن از 150 فلس به 25 دینار عراق رسید.
شیرکو بی.کس قبل از شما کارش را شروع کرده بود؟
نه ماه قبل از آن که گروه شیرکو بیکس بیانیه «رووان گه» (چشم.انداز) را منتشر کند، کتاب من منتشر شده بود. البته شیرکو دو کتاب قبل از من در سال 1968 و 1969 منتشر کرد که در آن ها کاملا از شاعران قبل از خود پیروی کرده و هنوز به نوپردازی روی نیاورده بود.
آیا این گروه از شما حمایت کردند؟
در آن زمان شیرکو مشهور نبود و من هم نمی.شناختمش، ولی پدرش را که شاعر کلاسیکی بود، می.شناختم. بعد از این.که کتاب من چاپ شد، شیرکو پیام فرستاد که می.خواهد با من آشنا شود و گفت که بیا باهم بیانیه «رووان گه» را صادر کنیم، اما ما گفتیم که شما مقداری در نوپردازی محافظه.کار هستید، در حالی که ما به دنبال رهایی مطلق از قید بند شعر کلاسیک هستیم.
به نظرتان شیرکو در نوپردازی محافظه.کار بود؟
هنوز هم محافظه.کار است، زیرا همین الان هم اگر شعری وزن و قافیه نداشته باشد، آن را شعر نمی.داند. از دیوان.هایی که وزن و قافیه ندارند، به عنوان شعر منثور یاد می.کند، اما من در سال 1970 در همان کتاب «خدا و شهر کوچک ما» شعر آزاد گفتم که تمام معیارهای شعر را داشت. البته این را هم بگویم که اما نمی.توان انکار کرد که شیرکو یکی. از ستون.های اصلی شعر نوی کردی است، اما در نوپردازی محافظه.کار است.
رابطه.تان با شیرکو چطور است؟
ما رابطه خوبی داریم، همین که می.گویم او یکی از ستون.های شعر نوی کردی است، حق.اش را ادا کرده.ام؛ ولی خودش محافظه.کار است.
شعر کردی شعری است سرشار از مضامینی چون جنگ و آوارگی.آیا در اقلیت بودن کردها و تجربه جنگ و آوارگی باعث معروفیت آنها در جهان و جمایت محافل روشنفکری از ادبیات کردها نشدهاست؟
من الان کلی مجموعه شعرهای آمریکایی و اروپایی را می.خوانم، ولی شعر کردی در مرحله.ای است که هیچ.کدام به پای آن.ها نمی.رسد.
شعر کردی چه چیز به ادبیات جهان اضافه کرده است؟
شعر کردی خیلی چیزها به شعر جهان اضافه کرد. اما چون کردها را نمی.شناسند در نتیجه شعرشان را هم نمی.شناسند.
ولی شاعران شما از شاعران ما جهانی.تر هستند؟
به نظرم شعر ایران و عراق (شامل شعرهای کردی، فارسی و عربی) در جایگاه بالاتری نسبت به شعرکشورهایی چون تاجیکستان، ازبکستان، هندوستان و پاکستان قرار دارد. در تمام این کشورها شاعری مثل فروغ ، سهراب ، شاملو و شاعران نوگرای کرد نمی.توان یافت. هندوستان بعد از تاگور شاعری ندارد و در پاکستان بعد از اقبال لاهوری شاعری نداریم که هم.پایه او باشد. همچنین در ترکیه بعد از ناظم حکمت شاعر در خوری نداشته.ایم، البته این نظر شخصی من است که براساس مطالعه به آن رسیده.ام.
سوریه چطور؟
ماجرای سوریه فرق می کند، آدونیس اصلیتاش سوری است، و نزار قبانی و سلیم برکات از شاعران خوب این کشور هستند.
شما شاعری دو زبانی هستید، یعنی هم کردی و هم عربی می.دانید و شعر می.گویید، آیا این دو زبانه بودن شما را اذیت نمی.کند؟
من از این دو زبانی بودن بهره.های بسیار برده.ام، اگر عربی نمی.دانستم نمی.توانستم آثاری که به عربی ترجمه شده را بخوانم. مثنوی مولوی را اولین بار به عربی خواندم. فارسی را هم می.توانم بخوانم، اما نه مثل عربی. به نظرم ترجمه مثل یک عکس است، عکاس هر کاری بکند باز روایه دید و سبک و سیاقش در تصویری که می گیرد وجود دارد. مترجم هم هر کاری بکند باز رد پایش در ترجمه مشخص میشود.
از نظر خودتان شعر شما چه ویژگی دارد که باعث لذت بردن مخاطب میشود؟
ببینید، پهلوان افسانه گیل.گمش دنبال آب زندگانی می.گردد، همه. ما هم دنبال آب زندگانی هستیم و نمی.خواهیم با زندگی مثل قهرمان گیلگمش با زندگی خداحافظی کنیم. البته مردن یک حقیقت است و همه ما روزی خواهیم مرد، اما من از طریق شعرم زنده.ام و این حس را منتقل می کنم.
یعنی شعر سرایی شما برای غلبه بر هراس مرگ است؟
من عاشق زندگی هستم. شاید باور نکنید حتی به لاک پشت هم حسودی می.کنم که میتواند 750 سال زندگی .کند. بعضی وقتها از خودم می پرسم یک لاک پشت این همه سال را می.خواهد چهکار کند؟ من برای این شاعر نشدم که با آن ارتزاق کنم، همه زندگی.ام را صرف شعر کردم و همه کتاب.هایم را خودم چاپ کردم، اما از این.که همه زندگی.ام را صرف شعر کرده.ام پیشمان نیستم و روز به روز اوج می.گیرم. زندگی بدون شعر اصلا زیبا نیست. ما باید تلخی.های زندگی را با شعر زیبا کنیم.
شما وجوه مختلفی دارید، شعر می.گویید، نمایشنامه می.نویسید، داستان برای کودکان منتشر می.کنید، الان هم دارید روی یک رمان کار می.کنید، این چند وجهی بودن باعث نمی.شود که از هنر اصلی.تان غافل شوید؟
به نظر من همه این هنرها به هم مرتبط هستند، اگر صدای خوبی داشتم خواننده هم می.شدم، ولی متاسفانه صدایم خوب نیست.
به کدام شاعر ایرانی علاقه دارید؟
شاملو را به فارسی خوانده.ام و وقتی به عربی ترجمه شد، خیلی بهتر درکش کردم. فروغ و سهراب را هم به فارسی خوانده..ام. شعر حافظ را هم به فارسی و هم به عربی خوانده.ام و این شاعران را دوست دارم. وقتی بچه بودیم پدرم بوستان و گلستان سعدی، منطق.الطیر عطار و خیام را به فارسی برایمان می.خواند و ترجمه می.کرد.
به نظرتان شعر کردی به کدام سمت و سوی می.رود؟
یک سرگردانی در شعر کردی هست، اما 8 یا 9 صدای برجسته هست که از آن.ها نام نمی.برم. اما شعر کردی ایران چون به آن.طرف نمی.رسد، خبری از آن.ها ندارم.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فان پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 513]