پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1848541433
گفتار منتشر نشدهاي از آيتالله جوادي آملي جهان منتظر است
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: گفتار منتشر نشدهاي از آيتالله جوادي آملي جهان منتظر است
خبرگزاري فارس: ما جواب علمي جهان منتظر را چگونه ارائه كنيم؟ با سواد سطح بالا تا ديگر ما را جهان سوّم و چهارم نبينند. اگر از نظر تكنولوژي و صنايع و امثال ذلك جهان سوّم هستيم، در قرآن و عترت جهان اوّليم. ما را در معارف و علوم بايد جهان اوّل بدانند.
دو نكته را شايسته است در جمع شما اساتيد و فضلا و طلاب گرانقدر عرض كنيم؛ يكي مربوط به سخنان حكيمانهي مقام معظم رهبري است، يكي هم مربوط به همهي ما در همهي شرائط است. آنچه ايشان اخيراً فرمودند- لزوم تحوّل در حوزه، رشد و بالندگي حوزه، ترقّي علمي حوزه كه بتواند نيازهاي داخل و خارج را بر طرف كند- شرحي ميطلبد و آن اين است: يك وقتي گفته ميشد اُطْلُبُوا العِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّينِ[1]، اما الآن جهان متوجه شده و ميگويد اُطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لُو بِقُمٍ. اين كه ميبينيد هشتاد كشور يا صد كشور، كمتر يا بيشتر، از خاور و باختر ميانه و دور ميآيند ايران -بخشي در قم، بخشي در مشهد- روي حساب همين پيام است كه اُطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لّوْ بِقُمٍ وَ لَوْ بِإيران. معلوم ميشود كه پيام انقلاب به شرق و غرب رسيده است. شما از آمريكاي جنوبي و شمالي و مانند آن طلبه ميبينيد؛ از چين هم طلبه داريد. بين اين شرق و غرب دور، طلبههاي فراواني در ايران زندگي ميكنند. اينها آمدهاند به ايران و منتظر معارف عميق و دقيقاند. يعني سطح بالائي از علم را ميخواهند تا خودشان به اندازهي استعدادشان درك كنند. اينجا از عالمان متوسط كاري ساخته نيست. چون اين عالمان متوسط در ديار خود آنها هم هستند. اينجا كه ميآيند، براي گرفتن حرف عميق، حرف عريق، حرفهاي جر، حرفهاي مسترد، حرفهاي مُبرهن ميآيند؛ اين يك مطلب.
مطلب دوم كه مربوط به بخش اول عرض من است- يعني تحول، ترقي و تعالي حوزه- آن است كه وجود مبارك رسول اكرم صلّياللهعليهوآلهوسلّم با سواد شدن را بر ما واجب كرده و فرمود طَلَبُ العِلْمِ فَريضِةٌ[2]. درس خواندن را، عالم شدن را لازم كرده است، اما گفته چه بخوانيد يا نگفته؟ گفته چه ياد بگيريد يا نگفته؟ گفته نيازها را توزيع كنيد يا نگفته؟
* سهگانه علم
آن وجود مبارك در عين حال كه فرمود اُطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصّينِ و در عين حال كه فرمود طَلَبُ العِلْمِ فَريضِة، آن حضرت- چنان كه مرحوم كليني و ساير محدّثان در جوامع روائي ما نقل كردهاند، فرمود الْعِلمُ ثَلاثِةٌ يا إنَّمَا الْعِلْمُ ثَلاثِةٌ. علوم فراوان است، امّا خطوط كلّي و خطوط اصلي علم سه رشته است؛ «آيةٌ محكمة»، «فريضةٌ عادلة» و «سنّةٌ قائمة»[3]. اينها علومي است كه ما در حوزه بايد فرا بگيريم.
بخشي از اين علوم الحمدلله در حوزه رايج است به نام فقه و اصول. اما بخش ديگرش كه بخش عظيم سفارش حضرت است و با نام «آية محكمة» در جملهي اول قرار گرفته، يا نيست يا بسيار اندك است. تفسير بايد رايج باشد، فلسفه بايد رايج باشد، كلام بايد رايج باشد، بخشهاي عميق مناظرهاي بايد رايج باشند، اما نيستند.
اينطور نيست كه آية محكمة به معني فقه باشد و فريضة عادلة هم به معني فقه باشد و سنّة قائمة هم به معني فقه باشد. حضرت اين سه رشته را به عنوان سه رشتهي اساسي علم در حوزهها واجب كرده است. آية محكمة جهانبيني است، اصول دين و اعتقادات است. خوب، فرض كنيم معني اينها، اعتقادات و جهانبيني باشد، بدون بررسي اشكالات شرق و غرب يا با بررسي؟ يك رخش ميخواهد تا بار رستم را بكشد، يك فلسفه و حكمت متعاليه ميخواهد. مگر ميشود آدم خدا را ثابت كند بدون بررسي آن پنجاه اشكال انبار شده؟ حداقل پنجاه اشكال نقد جلوي پاي آدم است.
آية محكمة مربوط به جهانبيني است كه آيا اين جهان حادث است يا قديم؟ خدا دارد يا ندارد؟ اين جهان پايانپذير هست يا نه؟ انسان با مرگ ميپوسد يا از پوست بهدرميآيد؟ ميليونها مردم ميگويند انسان با مردن ميپوسد. ما ميگوئيم از پوست بهدرميآيد، مهاجرت است. اينها صدها اشكال نقد جلوي پاي آدم است. اين ميشود آية محكمة. اين است تحوّلي كه ايشان فرمودند و بالندگي و تكاملي كه فرمودند. بر فرض شما در فقه و اصول الآن سيهزار يا چهلهزار شيخ انصاري داشته باشيد، اين مشكل شما را حل نميكند. شبههي راسل و امثال راسل را كه مكاسب حل نميكند.
ما آية محكمة ميخواهيم و اين آية محكمة اولين سفارش وجود مبارك پيامبر صلّياللهعليهوآلهوسلّم است. فريضة عادلة ميخواهيم، اخلاق ميخواهيم. اخلاق غير از روضهخواني است، غير از موعظه است، غير از سخنخواني و سخنراني است.
آيا اخلاق مبدأ علمي دارد يا نه؟ مبادي علميش كجاست؟ جاودانه است يا نه؟ نظير رسوم و آداب و سنن ملّي است كه تاريخ مصرفش گذشته باشد و هر ملّتي براي خودش يك اخلاق خاصي داشته باشد؟ يا اخلاق يك امر جاويد است؟ ابدي و ازلي است يا نِسبي؟ مبادا كسي خيال كند فن اخلاق در حد رسائل و مكاسب است. خيلي دشوارتر از اينهاست؛ بررسي شئون نفس است. بايد ثابت شود روح وجود دارد و روح مجرّد است و غرب و شرق ندارد تا شما بتوانيد يك مطلبي منزّه از شرق و غرب ثابت كنيد.
اگر كسي بخواهد بگويد حلال خدا اين است إلي يومِ القِيامِة -يعني زمان و زمين در آن اثر ندارد- بايد چيزي را ثابت كند كه نه متزمّن باشد و نه متمكّن. اگر روح و تجرّد آن ثابت شد و اگر نزاهت روح از تزمّن و تمكّن ثابت شد، آن وقت ميتوانيد بگوئيد اين حلال إلي يومِ القِيامَة حلال است، اين حرام إلي يومِ القِيامَة حرام است. براي هفت ميليارد بشر يك حكم داريم ما. نميشود گفت كه اختلاف زمان و زمين در اينها اثر دارد. زماني و مكاني نيست. تا همچنين چيزي را ثابت نكنيد، اين حرفها پشتوانه ندارد.
* حرف تازه
وقتي تحوّل در حوزه ثابت ميشود كه وقتي يك نفر چيني يا آمريكائي ميآيد ايران، بفهمد شما حرف تازه داريد. مبادا كسي بگويد اينها مشكل است! بله خيلي مشكل است، امّا قويتر از اين مشكلات، ارواح مجرّدي است كه ذات أقدس إله به انسان داده و به انسان از فيض خود چيزي افاضه كرده است. فرمود: من در انسان يك چيزي به عنوان وديعه گذاشتهام كه ميتواند امانتهاي الهي را حفظ كند. «ياي» نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي[4] شرف انسانيت است. يك تعبيري دارد جناب سنائي كه مبادا شما به اين فكر باشيد كه كعبه را با زر و زيور بيارائيد يا با پارچهي زربافت بيارائيد. فكر تزئين كعبه با پردهي زرّين، خيالي باطل است.
كعبه را جامه كردن از هوس است ياي بيتي جمال كعبه بَس است[5]
كعبه يك زينت دارد و آن «ياي» بيتي است كه ذات أقدس إله به ابراهيم و اسماعيل عليهماالسلام فرمود: طَهِّرا بَيْتِي[6]. همين كه اين بيت به الله اضافه شد، زينت و جمال كعبه است. شما ميخواهيد كعبه را با زر و زيور بيارائيد؟! زينت انسان و زيور انسان هم به همان «ياي» نَفَختُ فِيهِ مِنْ رُوحِي است. اگر انسان از روح خدا طرفي بسته است و بهرهاي دارد، براي او فراگيري آية محكمة، فريضة عادلة، سنّة قائمة سهل است.
بزرگان ما وقتي دست به قلم بردند، چيزهائي نوشتند كه فخر عالم شد. الآن مشرق و مغرب عالم، وقتي ميخواهند تفسير نگاه كنند، تفسير مرحوم طبرسي را ميبينند. مجمعالبيان را سنّي خيلي متعصّب و متصلّب هم كاملاً ميخواند و استفاده ميكند و چاپ ميكند. مقتدرترين كشور مركز تسنن، مصر است. سابقهي علمي و قدرت علمي مصر معلوم است. آنها مجمعالبيان را چاپ ميكنند و محور قرار ميدهند. وقتي ايران داشت جشن 2500 سالهاش را ميگرفت، كساني كه از مصر ميآمدند، ميگفتند: ما از كشوري آمدهايم كه جشن 6000 سالهاش را پشت سر گذاشته، به شمايي كه داريد جشن 2500 ساله ميگيريد، تبريك ميگوئيم. يعني شما اگر 2500 سال شناسنامه داريد، شناسنامهي ما 6000 ساله است. اين مصر با همهي قدرتمنديش مجمعالبيان را چاپ ميكند. چون مرحوم طبرسي عاقلانه و عالمانه حرف ميزند و از ولايت عاقلانه دفاع ميكند؛ بدون اين كه كسي را بشوراند.
راز اين كه بعضي از كتابها شيعهپسند يا سنّيپسند است و ساليان متمادي ميماند، همان خردمندي و عقل آنهاست. نمونهاش كار مرحوم سيد رضي رضواناللهتعاليعليه است. خيليها كلمات نوراني حضرت امير را جمع كردهاند، امّا سيد رضي اَعقَل از همه بود. او اگر كلمات نوراني حضرت امير را جمع ميكرد و تند و تيزها و صبّ و لعنها را هم ميآورد كه ديگر نهج البلاغه نهج البلاغه نبود. اين كه بيشترين شرح را سنّيها روي نهجالبلاغه نوشتهاند، براي اين است كه سيد رضي، عاقلانه جمع كرده است. حرفهاي تند و تيز را كه با اتحاد ملي و انسجام اسلامي خيلي هماهنگ نيست و در حدّ گِله است، آنها را كلّاً گذاشته كنار. وقتي وجود مبارك حضرت امير را با طناب به مسجد بردند، حضرت بالأخره چهارتا حرف زد ديگر! اما آن حرفها در نهجالبلاغه نيست. حرفهايي كه وحدت را بههم ميزند نيست. حق با حضرت بود، اما گفتن در آن شرايط مصلحت نبود. مگر حضرت را با سلام و صلوات بردند مسجد؟
در نامههايي كه در نهجالبلاغه هست، چيزي كه معاويهي ملعون براي حضرت نوشته: تو يادت بايد باشد كه با طناب بردندت! در نهجالبلاغه نيست، ولي جوابش هست. فرمود: بله، من كه انكار نكردم؛ اين افتخار من است كه من تسليم زور نميشوم، مگر با طناب[7]. امّا چه گفته شد، چه طور بردند، حضرت در موقع با طناب بردن چه فرمود، آنها در نهجالبلاغه نيست. اين عقل سيد رضي است.
بيشترين و مهمترين شرحها از نهجالبلاغه- به استثناي شرح مرحوم إبن ميثم- مال همين سنّيهاست. إبن أبي الحديد ميگويد من فكر نميكردم كمتر از چهارده سال طول بكشد، ولي خدا را شاكرم كه ده سال طول كشيد تا من اين كتاب را شرح كردم. مرحوم أمينالإسلام طبرسي يك كتاب نوشته و از آيهي ولايت در بحث «إنَّمَا وَلِيكُمُ الله[8]» دفاع كرده، از ولايت در آيات مباهله، تطهير و غيره دفاع كرده؛ عميقاً دفاع كرده، ولي بهانهاي به دست كسي نداده است. اگر چهارتا صبّ و چهارتا لعن و طرد و شتم در اين كتاب بود، ديگر در مصر اين كتاب طرفدار نداشت و ممكن نبود الآن كسي بگويد فلان سال، سال اتّحاد ملّي و انسجام اسلامي است.
همهي ما بايد كار بكنيم و وظيفه داريم. هر كسي در حدّ خود. استعدادهايمان هم يكسان نيست. خيلي هم نبايد تلاش كنيم كه خودمان را به اوج برسانيم. هر كسي خودش ميداند كه چقدر مستعد است.
در اوائل طلبگي ما در آمل، دو نفر از علماي شهر، شاگردان مرحوم آخوند بودند؛ بعد قسمت مهم شاگردان مرحوم آقا ضياء و نائيني (رضواناللهعليهمأجمعين) بودند. يكي از اين دو بزرگوار كه شاگرد مرحوم آخوند بود، در جمع طلبهها و روحانيان، فرمود: اگر همهي شما طلبهها در حدّ خود من كه شاگرد آخوند و ممتاز بودم؛ بوديد، فايدهاي نداشت. اگر در حدّ مثلاً فلان شخص هم بوديد، اين مشكل حل نميشد. بسياري از اين روستاها، بسياري از مردم شهر از من استفاده ميكنند، اما من به درد آنها نميخورم! اگر همهي طلبهها مثل علامهي طباطبائي بودند هم به درد مردم نميخوردند! حالا بر فرض شديد علامه، مگر علامه مشكل روستاها و شهرستانها را حل ميكند؟ اين بزرگوار در آمل، شصت سال قبل فرمود: ممكن است كسي يك مقداري درس خوانده به اندازهي استعدادش و بعد رفته روستا، ولي واقعاً دارد مردم را هدايت ميكند؛ شايد او در قيامت بهتر از من موفّق باشد و اجرش بيشتر باشد. اين به اخلاص برميگردد، اين به كاركرد برميگردد.
* استعداد و مسؤوليت
همهي ما موظّفيم عالمانه و محقّقانه درس بخوانيم، به مقداري كه ميتوانيم. هيچ نبايد نگران باشيم كه چرا استعداد من اين قدر است، استعداد من بالا نيست، به ما اين مقدار دادند. إنَّ الغِني وَ الفَقرَ بَعْدَ العَرضِ عَلَي اللهِ[9]. هر كسي هر اندازه استعداد دارد، به همان اندازه مسئول است، ولي ما نبايد بگوئيم از ما برنميآيد. شايد از ما برآمد. آن روزي كه امينالإسلام طبرسي طلبه بود، فكر نميكردند او مجمعالبيان بنويسد، يا صاحب احتجاج طبرسي احتجاج بنويسد، يا صاحب مناقب، مناقب شهرآشوب بنويسد، يا مرحوم ملاصالح ساروي، شرح اصول كافي بنويسد. قدم به قدم اين مناطق، زرخيز است. مهمترين كتاب را اينها نوشتند؛ همينها كه طلبه بودند.
ما شناسنامه داريم. بچههاي شيرخوارگاه و پرورشگاه و آنهايي كه در بهزيستي زندگي ميكنند، غالباً به جايي نميرسند؛ چون نميدانند پدران و مادرانشان كيست. اينها شناسنامه ندارند. اما بچههايي كه شناسنامه و تبار دارند، غالباً به جايي ميرسند. ميگويند اجداد ما فلان بودند، ما چرا اين راه را طي نكنيم؟ راز اين كه بچههاي شيرخوارگاه غالباً به جائي نميرسند، اين است كه احساس نميكنند بتوانند به جايي برسند، اما ما شناسنامه داريم. اين رجال علمي شناسنامهي ماست. الآن وقتي اَلمنار و امثال او از تفسير طبري نام ميبرند، ميگويند طبري امامُ المفسّرين است. [...] ما شناسنامه داريم. از ما مردان جهاني برخاستهاند، مردان خاورميانهاي و محلّي هم برخاستهاند. نميتوانيم بگوئيم آية محكمة يا فريضة قائمة يا سنّة عادلة مال ما نيست. مادامي كه باسواد نشويم، حوزه تحوّل پيدا نميكند. سواد هم اين نيست.
يك وقتي هم در نجف، هم در تهران يك كوچه به نام كوچهي صد توماني بود، الآن هم هست. رازش اين بود كه يك تاجري در آن كوچه زندگي ميكرد كه سرمايهاش صد تومان بود. آن روز صد تومان بيشترين و مهمترين ثروت بود. روزي اگر كسي واقعاً ميتوانست كفايه و مكاسب را خوب تدريس كند، جزو فضلاي نامي بود، امّا الآن رائج و دارك است. اين مقدار سواد، سواد نيست. اين ارتباط دنيا به هم، پيدايش شبههها، القاي اشكالات روزافزون كمرشكن و نفسگير، اين يك سواد خيلي عميق ميخواهد. اگر كسي واقعاً مسلّط شد كه خوب رسائل و مكاسب تدريس كند، تازه اوّل درس خواندن اوست.
من وقتي وارد قم شدم و به درس مرحوم علامهي طباطبائي رفتم، چون بخش وسيع درسها را در تهران ديده بودم، پيشاپيش مطالعه ميكردم و ميديدم كه اين درس خيلي براي من نافع نيست؛ اما وقتي وارد جلسات خصوصي علامه شدم، نفسگير شد. در اصفهان وقتي زير آن گنبد بزرگ مسجد امام يك صدا دادي، هفتبار جواب ميشنوي. آدم وقتي از علامه يك سئوال و اشكال ميكرد، ميديد از هفت طرف جواب ميدهد. آنجا تازه فهميدم اوّل درس خواندن من است.
اگر كسي يك استعداد راقي در خودش حس ميكند، نبايد بگويد همين مقدار بس است. اين تازه طليعهي فضل است. چرا ما به اندازهي امينُالإسلام و بالاتر از او نشويم؟ اين را كه تقسيم نكردهاند. در امور دنيا و مادي گفتند بَس است، امّا در امور معنوي گفتند بگو زِدني زِدني زِدني. اين رَبِّ زِدنِي عِلماً[10] مال همه است؛ كوثر است، مزيدش ضرر ندارد؛ تكاثر نيست كه به ما بگويند قانع باش. در مسائل علمي تا ميتوانيم بايد بخواهيم و بگوئيم و برويم و بنويسيم و ارائه كنيم؛ راه هست. اگر كسي در خودش استعداد ميبيند، خودش را هدر ندهد. اين كار جايش در حوزه است. بدانيم مسئوليت خيلي مهم است و بدانيم جهان منتظر است. وقتي يك كتاب عميق علمي در قم نوشته مي شود، قبل از اين كه ايرانيها بفهمند، به شرق يا غرب ميرود. ميگوئيد نه؟ تجربه كنيد. آنها كه ترقّي كردهاند، بيجا ترقّي نكردند. بالأخره سرزمين، سرزمين ارسطو و افلاطون است. آنها به دنبال علمند، تشنهي علمند. همين كه يك مطلب علمي يك جايي منتشر شود، آنها به سراغش ميآيند.
ما موظّفيم آية محكمة، فريضة عادلة و سنّة قائمة را ارائه كنيم. يعني جهانبيني و حكمت و كلام و علوم اعتقادي يك بخش، اخلاق و مانند آن بخش ديگر، فقه و اصول هم بخش ديگر. پس بخش اوّل اين بود كه ما جواب علمي جهان منتظر را چگونه ارائه كنيم؟ با سواد سطح بالا تا ديگر ما را جهان سوّم و چهارم نبينند. اگر از نظر تكنولوژي و صنايع و امثال ذلك جهان سوّم هستيم، در قرآن و عترت جهان اوّليم. ما را در معارف و علوم بايد جهان اوّل بدانند. آنها كه چيزي ندارند. بسياري از آنها واقعاً خوابند. اَلنّاسُ نِيامٌ إذا ماتُوا اِنْتَبَهُوا[11]. ما نبايد بگوئيم همان طوري كه در ساخت و ساز و اتومبيلسازي و غيره جهان سوّم هستيم، در معارف و در الهيات هم جهان سوّم باشيم. بايد در الهيات جهان اوّل باشيم.
* اين شرف ماست
امّا بخش دوّم عرضم اين است كه با مردم چگونه رفتار كنيم. اين كشور- جاهاي ديگر بحث خاصّ خودشان را دارند- كه الآن هفتاد ميليون جمعيت دارد، ما خيلي خوشباورانه بخواهيم سخن بگوئيم، يك ميليون دينشان را از قرآن و روايات دارند. يعني محقّقانه و طبق فلان آيه و طبق فلان روايتي كه كليني يا صدوق و شيخ طوسي رضواناللهعليهم نقل كردهاند كه به استناد اين روايات و قرآن دينشان را داشته باشند. امّا 69 ميليون، يعني اكثريت قاطع، دينشان را از شما روحانيان دارند. اين مردم دينشان را از حسينيه و مسجد و منبر دارند. ديگر نميگويند كليني اينچنين گفته يا صدوق اينطور گفته است. كاري كه روحانيت كرده و ميكند به لطف الهي، احدي نكرده و نميتواند بكند و از ديگري ساخته نيست. مهمترين خدمت را همين حسينيه و مسجد و محراب و سخنراني و ماه مبارك رمضان و محرّم سالار شهيدان ميكند. از اين خدمت بالاتر نيست و از هيچ كسي هم برنميآيد. اين كشور هم با همين حسينيه و مسجد زنده است.
در جنگ جهاني اوّل بيگانه حمله كرد؛ هرچه خواست گرفت، ما تقديم كرديم. در جنگ جهاني دوّم بيگانه حمله كرد، هرچه خواست، ايران تقديم كرد. در كودتاي ننگين 28 مرداد سال 32 شمسي، بيگانه در درون شورش كرد و هر چه خواست، گرفت؛ ما هم تسليم شديم. يكي نفت را برده، يكي گاز را برده، يكي استقلال را برده، يكي آزادي را برده، ما را ژاندارم منطقه كردند مثلاً. اما وقتي انقلاب اسلامي شد و روحانيت و حسينيه و مسجد قيام كرد و امام رهبريش را به عهده گرفت، هرچه خواستيم، گرفتيم؛ استقلالمان را گرفتيم، آزادي و امنيتمان را گرفتيم. اين شرف ماست.
ايران بدون حسينيه و مسجد، جنگ جهاني اوّل و دوّم را ميبيند و كودتاي ننگين 28 مرداد را. ايران با حسينيه و مسجد انقلاب اسلامي را ميبيند. شرف اين مردم و اين مملكت از همين حسينيهها و مسجدهاست؛ به وسيلهي آقايان روحاني و مبلغ. كار كمي نيست.
اين كه ميبينيد بيگانه واقعاً مي ترسد؛ به عراق و افغانستان حمله كرد، شيوخ خليج فارس را خريد، اما نميتواند به ايران طمع كند، به بركت همين منبر است. مهمترين و برجستهترين و شايستهترين كاري كه در استقلال و آزادي ايران انجام شد، به وسيلهي روحانيت بود و مسجد و منبر و دين. مردم دينشان را از همين علما و مسجد و نماز جماعت و جمعه دارند. اين مردم از اين لباس توقّع خاص دارند و آن توقّع در اين چهارچوبهاي علمي مطرح ميشود.
* در جان مردم
چهارچوبهاي علمي اين است كه اگر كسي اهل تحقيق و خردورزي باشد و در حكمت نظري بخواهد كار كند، ميگويد اُنظُر إلي مَا قال[12]. ميخواهد فيزيكدان باشد يا رياضيدان و شيميدان و كيهانشناس و غيره، ميگويد: اين استاد است، چه كار داريم يهودي است يا مسلمان؟ بايد ببينيم فيزيك را خوب درس ميگويد يا نه. اين اُنظُر إلي مَا قال است. در رياضيات و فيزيك و شيمي و زمينشناسي و مانند آن هم همينطور است. دين ما اين بخش را امضا كرده است. امّا اگر كسي بخواهد علوم انساني را فرا بگيرد و انسان بشود و از كرامت انساني طرفي ببندد و خليفةالله شود، ديگر به او نميگويند اُنظُر إلي مَا قالْ؛ ميگويند: اُنظُر إلَي مَا فَعَلْ. ببينيد اين آقا چه كار ميكند. اين اُنظُر إلي مَا فَعَلْ بناي رسمي اكثر مردم است. در علوم انساني قرار است اين آدم باتقوا شود، اهل نماز شود، اهل صداقت و فلاح و صلاح و نَجاح بشود. چنين كسي را «فعل» رهبري ميكند و نه «قول». اُنظُر إلي مَا فَعَلْ، نه اُنظُر إلي مَا قالْ.
شايد بيشتر مردم نتوانند اين را تحليل كنند كه حوزهي علم تجربي كجاست و قلمرو علم تجريدي كجا؟ كجا جاي اُنظُر إلي مَا قالْ است و كجا جاي اُنظُر إلي مَا فَعَلَ، ولي درونش را كه بشكافي، همين درميآيد. اگر درون تودهي مردم را تحليل كنيد، حرف كسي را باور ميكنند كه يصَدِّقُ فِعلُهُ قُولَه[13]. ذيل آيهي إنَّمَا يخشَي اللهَ مِنْ عِبادِهِ العُلماءُ[14] چنين حديثي هم هست. اُنظُر إلي مَا فَعَلْ در درون اين مردم نهادينه شده است.
اينها كار ما را ميخواهد. ما تا كار طاهر تحويل ندهيم، در جان مردم اثر نميكند. ما كه نميخواهيم سخنخواني كنيم و يك چيزي را بنويسيم و بخوانيم فقط. ميخواهيم اين راه را برويم كه «قُولُوا فِي اَنفُسِهِمْ قُولاً بَليغاً»، نه «فِي آذانِهِمْ». آن كه در آيه است، اين است كه حرف را به جان مردم برسان، نه به گوش مردم. آيا ما در سخنرانيها حرف نو داريم؟ نه. هر چه روي منبرها ميگوئيم، مكرر مردم شنيدهاند؛ چه حلال است، چه حرام است، چه بَد است، چه خوب است، چه جهنّم ميآورد، چه بهشت ميآورد. اين را مكرر در مكرر شنيدهاند. ما نميخواهيم سخنراني كنيم؛ ميخواهيم اين مطالب برود در جان مردم. اين با سخنراني كردن حل نميشود.
اگر سخنها عالمانه و عادلانه بود، اين تلفيق ميشود. ذات أقدس إله فرمود: تو عالمانه و عادلانه حرف بزن، من به جان اينها ميرسانم؛ آن به عهدهي من. وَ قُولُوا فِي اَنفُسِهِمْ قُولاً بَليغاً[15]. بنابراين ما ميخواهيم مردم اصلاح بشوند. همين مردم اصلاح شده اين كارهاي بزرگ را كردند. مردم وقتي صالح ميشوند كه از ما فعل طيب و طاهر ببينند. پس اُنظُر إلي مَا قالَ مربوط به حكمت نظري و علوم تجربي است، اُنظُر إلي مَا فَعَلَ مربوط به علوم انساني است.
قرآن كريم كه جامع بين علم و عمل است، يعَلِّمُهُمُ الكِتابَ وَ الحِكمَةَ[16] از يك سو و يُزَكّيهِمْ[17] از سوي ديگر، به ما اين سفارشها را كرده:
هم خوب حرف بزنيد، هم حرف خوب؛ يك.
هم به گفتارتان معتقد باشيد و عمل كنيد؛ دو.
اگر خوب حرف بزنيد امّا حرف خوب نزنيد، در جامعه اثر ندارد. حرف خوب نزنيد ولي خوب سخنراني كنيد يا بالعكس، يكي از اينها باشد، گوشپذير و جاننشين نيست. وجود مبارك موسي كليم به ذات أقدس إله عرض كرد برادر من هم خوب حرف ميزند و هم حرف خوب ميزند؛ او را ياور من قرار بده. هُوَ اَفصَحُ مِنّي لِسانَاً[18]. يعني هم خوب بلد است حرف بزند و شيرين سخنراني ميكند و هم حرفهاي خوب ميزند. تنها عصا كافي نيست. درست است اين عصا اژدها ميشود، ولي همه را كه نميشود با اژدها ترساند. هُوَ اَفصَحُ مِنّي لِساناً. قلم خوب، بيان خوب تأثير بسزايي دارد در هدايت مردم.
از سوي ديگر فرمود اين را با عمل، روح ببخشيد. شايد تعبير شريف امام صادق عليهالسلام را ذيل آيهي نوراني فَلْيَنْظُرِ الإنسانُ إلي طَعامِهِ[19] را ديده باشيد. مرحوم فيض نقل كرده كه حضرت فرمود اين طعام جامع است؛ علم را هم شامل ميشود. انساني كه ميخواهد بفهمد علم و حرف را از چه كسي ميگيرد، فَلينظُرِ الإنسانُ إلي طَعامِهِ اَيْ إلي عِلْمِهِ الََََّذي يأخُذ عَمَّنْ يأخُذ[20]. ببيند اين علم را از چه كسي دارد ميگيرد.
بيان نوراني امام صادق عليهالسلام ذيل اين آيه در درون همهي مستمعان ما هست. آنها ميخواهند ببينند حرف را از چه كسي ميشنوند؟ متعلّماند و ميخواهند ببينند معلّمانشان چه گروهياند؟ آيا باور دارند حرفهاي خودشان را يا كاسباند و سخنرانيفروش و فقهفروش؟ اگر اينگونه باشند، مردم حرفشان را گوش نميدهند.
ما بايد در جان مردم اثر كنيم؛ و اين راه دارد. راهش هم علم و عمل صالح ماست. بقيه را ذات أقدس إله در درون مردم نهادينه ميكند. آنكه مقلّبِ قلوب است، دلها را آماده ميكند وگرنه از گوشي به گوشي رد ميشود.
*ديدار با حوزويان استان مازندران؛ قم، 6 ديماه 1386
[1] وسائلالشيعة، ج 27، ص 27
[2] وسائلالشيعة، ج 27، ص 27
[3] الكافي، ج 1، ص 32
[4] حجر، 29
[5] ديوان حكيم سنائي
[6] بقره، 125
[7] نهجالبلاغة، نامه 28
[8] مائده، 55
[9] نهجالبلاغة، كلمات قصار، 452
[10] كهف، 114
[11] بحار الأنوار، ج 4، ص43
[12] غُررالحكم، ص 58
[13] الكافي، ج1، ص 36
[14] فاطر، 28
[15] نساء، 63
[16] آل عمران، 164
[17] آل عمران، 164
[18] قصص، 34
[19] عبس، 24
[20] وسائل الشيعه، ج 27، ص 65.
.............................................................................
انتهاي پيام/
شنبه 9 آذر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
-